چون واقف شدید بر بعضی از فواید بیداری در نیمشب، بدان که دل آدمی مانند آینه است؛ تا او را محاذی چیزی قرار ندهی، عکس آن چیز در آن نمیافتد؛ و هر گاه او را به غبار و رنگ، چرک نمودی، فایدهای که از آینه میخواهی در آن حاصل نمیشود. پس بنده تا روی نکند به خدای خود، او روی لطف خاصّ خود را به جانب او نمیکند؛ از این جهت فرمودند: «هر که ما را خواهد و سعی کند در رسیدن به ما، ما راههای قرب خود را با وی نماییم؛ و هر که یک شِبر([1]) پیش ما آید، ما یک ذراع([2])، پیش او میرویم؛ و هر که یک ذراع پیش آید، ما یک باع([3])، پیش میرویم».([4])
پس اوّل، بنده باید روی کند به درگاه اَحدیّت؛ و این درگاه، مانند درگاه پادشاهان نیست که حاجب و دربانان، مانع تو شوند؛ هر وقت خواهی مرخّصی، خواه شب باشد و خواه روز، و خواه رویِ سفید داشته باشی و بنده فرمان بردار و خواه روی سیاه داشته و بنده گریز پای، خواه سیّد هاشمی باشی، خواه غلام حبشی؛ هر که روی به او کند عزیز است و نجیب؛ و هر که پشت کرد، دور گشت و ذلیل. و این، درگاهی است که هر چه سؤال کنی میدهند و هر چه بیشتر سؤال کنی عزیزتر میشوی. و درگاه دیگران اگر روی کنی، ذلیل میشوی؛ و اگر پُر سؤال کنی، از در خانه برونت میکنند و نخواهند گذاشت که دیگر سؤال کنی؛ اگر بدهند، کم میدهند و منّت بسیار میگذارند و از همه کس، خوارتر میشوی و آبرویت ریخته میشود و دلها از تو نفرت میکنند؛ و درگاه خداوند، درگاهی است که هر که بیشتر رو میکند آشناتر و عزیزتر میشود. و ما مشاهده میکنیم در سؤال کننده، که هرگاه روی به مخلوق ضعیفِ محتاجِ لئیم بکند و گریه و الحاح کند، او را محروم نمیکند؛ اگر چه کم باشد و یک دفعه بیشتر ندهند. پس اگر بنده ضعیف، روی کند به درگاه پادشاهی که از بخشندگی، نقص در خزانه او به هم نرسد و گریه کند خصوص در وقتی که دیگران خواب باشند و خود ندا کند که: بیایید و بخواهید هر چه خواهید و هر قدر خواهید و هر که باشید ـ آیا گمان میکنی که تو را محروم بسازند و جواب ندهند؟! کَلّا و حاشا، این گمان را مبر و از خدای خود بد مظنّه مباش و امید از خلقْ قطع کن و به خدا امیدوار شو، که هر که امیدوار به او شد، همیشه خشنود خواهد بود؛ و هر که امیدوار به غیر او شد، همیشه ناامید و محروم خواهد بود.
و بدان که بر صدق این مدّعا، احادیث بسیار وارد شده است و قدری را بر تو میخوانم که مطمئن شوی. و آن چه خواهی، اگر چه دنیا باشد از خدا بخواه و در نیمشب بخواه و با گریه بخواه تا به تو بدهند.
بدان که در کتب محدّثین از علمای شیعه وارد شده است که: «جناب اقدس الهی به موسی بن عمران فرمود: ای موسی! حاجات خود را از من طلب کن، هر چند علفِ گوسفندت باشد، یا نمک خمیرت باشد».([5])
و حضرت جعفر بن محمّد صادق(ع) فرمودند به اصحاب خود: «حاجات خود را از خدا طلب کنید؛ خواه بزرگ باشد و خواه کوچک باشد».([6])
و در حدیث وارد شده که:
«یا عیسَی بنَ مَریَمَ، اُدْعُنی دُعآءَ الْحَزِینِ الْغَریقِ الَّذی لَیْسَ لَهُ مُغیثٌ. یا عیسَی بنَ مَرْیَمَ، سَلْنی وَ لا تَسْأَلْ غَیْری، فَیُحْسنُ مِنْکَ الدُّعاءُ و مِنّی الإِجابَةُ»([7])
ای عیسی پسر مریم، مرا بخوان مانند خواندنِ اندوهناکِ غرق شده که از هیچ طرف، امیدی نداشته باشد مگر به خدا. ای عیسی پسر مریم! مرا سؤال کن و سؤال از غیر من مکن، پس هرگاه تو سؤال نمودی به چنین حالی، از من است که اجابت کنم. و مرا مخوان مگر با تضرّع و زاری.
و در حدیث از حضرت صادق(ع) روایت شده که:
«هرگاه خواسته باشید که خدای تبارک و تعالی، دعای شما را مستجاب کند، پس باید امید خود را از خَلقْ قطع کنید و از آن چه در دست خلق است قطعِ طمع کنید و مأیوس شوید؛ پس هرگاه صاحب این حال شدید، پس هر چه از خدا خواسته باشید به شما عطا میکند».([8])
قصّه محمد بن عجلان
و قصّه محمّد بن عَجلان مشهور است و شاید که نشنیده باشی، در این رساله نقل میکنم که قطع نظر کنی از خَلق و به خالق متوسّل شوی.
محمّد بن عجلان گفت: مرا تنگی در معیشت به هم رسید و قرضی هم داشتم که طلبْکار، شدّت مینمود ـ و در دستْتنگی، رفق کم میشود ـ و مرا با حسن بن زید که حاکم مدینه بود فی الجمله آشنایی بود، گفتم میروم و شکایت حال و پریشانی احوال و درماندگی خود را به او میکنم، شاید که ترحّمی به من کند!
از خانه برون آمدم، در بین راه بر خوردم به محمّد بن عبداللّه بن علیّ بن الحسین(ع) ـ و او فی الجمله بر پریشانی من مطّلع شده بود ـ مرا دید، دست مرا گرفت و به کناری برد، گفت: من بر حال تو مطّلع شدهام، بگو که امید به که داری و مظنّه به که داری که چاره درد تو را بکند؟
گفتم: حسن بن زید را امید دارم.
گفت: ای بیچاره، یقین بدان که به امید خود نمیرسی و چاره دردت نمیشود!
گفتم: چرا؟
گفت: زیرا که من از پسر عمّم جعفر بن محمّد شنیدم که او گفت:
«من از پدر بزرگوارم شنیدم که او گفت: من از پدرم علیّ بن الحسین شنیدم که او گفت: من از پدرم حسین بن علی شنیدم که او گفت: من از پدرم امیرالمؤمنین علیّ بن اَبی طالب شنیدم که او گفت: من از رسول خدا(ص) شنیدم که او گفت: خداوند تبارک و تعالی وحی فرمود به بعضی از پیغمبران که: به عزّت و جلال و عظمت و علوّ شأن خود قسم یاد مینمایم که هر بندهای که امیدوار شود به غیر من، او را ناامید خواهم کرد و مأیوس میکنم از آن کسی که به او امیدوار بوده است. و به عزّت و جلال خود قسم که لباس خواری به او خواهم پوشانید و از فضل خود او را دور خواهم نمود؛ آیا امیدوار به غیر من میشود و میداند که شدّتها و سختیها به دست من است؟! و امید به غیر من میدارد و حال این که منم خداوندی که محتاج نیستم به غیر خود و همه کس محتاج است به من؟! و منم بخشنده و به دست من است کلید درهای بسته [که] به حکم من بسته شده است و به دست من گشوده میشود. و درگاه من، گشاده است [به] هر که بخواند مرا؛ آیا نمیدانند بندگان من که هر کسی را که حادثهای رو دهد و به غمی مبتلا شود، غیر من نیست کسی که او را رفع کند؟! آیا چه چیز مرا رو داد که بنده من مرا گذاشت و به در خانه دیگری رفت و حال این که من بودم آن خدایی که به او عطا کرده بودم از جود و کرم خود، پیش از آن که او از من سؤال کند و پیوسته از من به او عطا میرسد؛ چه در خواب و چه در بیداری؟! حال که به او حادثه روی داد، مرا گذاشت و به در خانه مخلوقِ من رفت و حال این که عطاها به دست من است و کلید درهای بسته پیش من است؟!
نه، به عزّت و جلالم قسم که نخواهم گذاشت که به مرادش برسد! آیا جود و کرم در غیر من به هم میرسد؟! آیا دنیا و آخرت، مِلک من نیست؟! آیا سببها به دست من نیست؟! آیا خزانه من از بخشندگی کم میشود؟! آیا جود من از من سلب شده است که به من امیدوار نشد؟! به عزّت و جلالم قسم که اگر هر یک یک از اهل آسمانهای هفت طبقه و اهل زمین از من بخواهند، و من هر یک را عطا کنم آن چه خواسته باشد، به قدر ذرّهای از خزانه من کم نمیشود و در ملک من نقص به هم نمیرسد؛ و چگونه مِلک من کم شود و حال این که من پادشاه میباشم؟! منم عماد آسمانها و زمینها و قیّوم سماوات و اَرَضین. پس، ای بدا به حال کسی که عصیانِ من کرد و در یاد من نشد و مرا گذاشت و دیگری را گرفت!».
چون این حدیث را محمّد بن عجلان شنید گفت: یابنَ رسول اللّه! یک بار دیگر بخوان این حدیث را. آن امام زاده لازم التّعظیم خواند. گفت: یک بار دیگر هم بخوان، خواند. محمّد بن عجلان گفت: به خدا قسم که دیگر از احدی چیزی سؤال نخواهم کرد و امید به غیر او نخواهم داشت!
و برگشتم از در خانه آن کسی که میخواستم عرض حاجت خود به او بکنم. به خدا قسم یاد مینمایم که چون قطع نمودم امید را از خلق، درها به رویم گشوده شد و وسعت در رزقم به هم رسید و قرضهای من داده شد و الحال توانگر میباشم، الحمدُ للّه و الْمِنّه.([9])
پی نوشت ها:
[1]. یک وَجَب.
[2]. از نوک انگشت تا آرنج را یک ذراع گویند.
[3]. به اندازه گشادن هر دو دست.
[4]. عوالی اللآلی، ج 1، ص 56، ح 81.
[5]. عدّة الداعی، ص 134؛ وسائل الشیعة، ج 7، ص 32، ح 8634.
[6]. الکافی، ج 2، ص 467، ح 6؛ وسائل الشیعة، ج 7، ص 32، ح 8632.
[7]. عدّة الداعی، ص 134؛ وسائل الشیعة، ج 7، ص 143، ح 8954.
[8]. الکافی، ج 2، ص 148، ح 2.
[9]. الأمالی، طوسی، ص 584، ح 1208؛ أعلام الدین، ص 212.
مطالب فوق برگرفته شده از
کتاب: آداب نماز شب
نوشته: استاد حسین انصاریان