تهذیب نفس
تهذیب در لغت به معنی پاکیزه نمودن است و وقتی به کسی گفته می شود انسان مهذب، یعنی انسانی که اخلاقی پاکیزه دارد.
تهذیب نفس از اوجب واجبات است، لذا اینکه مشهور شده در میان بعضی که مثلاً میگویند این امر اخلاقی است و واجب نیست یا حرام نیست و اگر باشد مستحب یا مکروه است، برای اینکه اخلاقی است. این را علمای علم اخلاق در کتابهایشان نگفتند. هرکه کتاب اخلاق نوشته است، در اول کتاب اخلاق گفته است که درخت رذالت را از دل کندن و به جای آن درخت فضیلت کاشتن و غرس کردن و میوهدار کردن و از میوۀ آن استفاده کردن، از اوجب واجبات است. بعد نیز همه علت آوردند و گفتند برای اینکه اگر کسی صفات رذیله داشته باشد، این صفات رذیله نمیگذارد این عاقبت بخیر شود و شیطان درون و شیطان برون خوب میتواند بر سرش مسلط شود. همه گفتند اگر انسان دارای فضایل نباشد، شیطان در بنبستها بر سر او مسلط میشود و شقاوت او را خواهد گرفت.
این فرمایش همۀ علمای علم اخلاقی است و از قرآن سرچشمه گرفته است. از یک آیه و ده آیه و صد آیه نیست بلکه از سرتاپای قرآن شریف است. حضرت امام میفرمودند نداریم آیهای در قرآن که رنگ اخلاق نداشته باشد. اما بالاخره در این باره اشکالی نیست که قرآن کتاب اخلاق است. (هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ) ﴿الجمعة، 2﴾، این آیه در قرآن تکرار شده و منت هم بر سر مردم گذاشته شده است. یک کتاب تربیتی و کتاب علمی برای اینها فرستاده شده است و معلم این کتاب هم خود پیغمبر اکرم است. پیغمبر اکرم یک معلم آموزشی و یک معلم پرورشی است. بلکه معمولاً در قرآن تربیت مقدم بر پرورش شده و تهذیب نفس مقدم بر تعلیم و تعلم شده است.
در سورۀ والشمس که منحصر به فرد در قرآن است و سابقاً گفتم بعضی از آیات منحصر به فرد در قرآن است یعنی مثل آن را از نظر تاکید در قرآن نداریم. یکی از آنها سورۀ والشمس است و یکی (فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ) ﴿المزمل، 20﴾ که مربوط به خواندن قرآن است. و یکی هم (وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ ...) ﴿البقرة، 186﴾ که مربوط به دعاست. آن دو هم برمیگردد به اولی و اگر یادتان باشد، گفتم آیهای که مربوط به دعاست و آن آیاتی که مربوط به خواندن قرآن است، برمیگردد به همین سورۀ والشمس و این سورۀ والشمس یازده قسم دارد و شش تاکید دارد، (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا * وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا) رستگاری فقط و فقط از کسی است که مهذب باشد و درخت رذالت را از دل کنده باشد و بیبهره و شقی است و عاقبت بخیر نیست،کسی که صفت رذیلهای بر دلش حکمفرما باشد. اما سورۀ والشمس یک خصوصیت دارد و این خصوصیت خیلی مهم است و اینست که یک داستان برای اخلاق نقل میکند و آن داستان حضرت صالح پیغمبر و قوم ثمود است. (کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا) که حضرت داود با آن همه جاذبه نتوانست تأثیر بگذارد، زیرا آنها طغیانگر بودند و صفت رذیلۀ طغیانگری بر آنها حکمفرما بود. اما او از کارش دست برنمیداشت و قرآن میفرماید برای اینکه حضرت صالح پیغمبر را از صحنه بیرون کنند، به او گفتند یک معجزه بیاور و آنگاه ایمان میآوریم و معجزه این باشد که یک شتر ماده با بچهاش از این کوه بیرون بیاید. قرآن میفرماید معجزه را دادیم و همه جمع شدند و کوه صدا کرد و شکافته شد و شتر با بچهاش از کوه بیرون آمد. اما قرآن میفرماید یک نفر از اینها ایمان نیاوردند. حال ایمان نیاوردند اما رها نکردند برای اینکه صفت رذیله و طغیانگری آنها را رها نمیکند.
قرآن میفرماید تصمیم گرفتند شتر و بچهاش را بکشند. حضرت صالح زنگ خطر زد و فرمود تا اینجا اتمام حجت شد و از این به بعد رسوایی و بدبختی و نابودی است، با خدا نجنگید. این شتر علفزاری دارد که آن بیابان است و آبزاری دارد و آن چشمه است و بچهاش را شیر میدهد و کاری هم به شما ندارد. پس بگذارید این معجزۀ خدا باقی بماند. آن بندۀ صالح و شایستۀ خدا دلش برای اینها میتپد. معمولاً افرادی که توانستند دل را پاک کنند، این دل پاک برای فاسق و فاجر و برای جهنمی میلرزد، لذا زنگ خطر زد که نکنید. اما حرف صالح پیغمبر را نشنیدند و یکی از اراذل و اوباش که قرآن میفرماید (اشقی الناس) را روی کار کردند و شتر و بچهاش را کشت. (فَفَعَقَرُوهَا) و وقتی چنین شد عذاب خدا هم نازل شد و همۀ اینها را (فَسَوَّاهَا) نابود کرد. قرآن میفرماید برای اینکه (وَ لاَ یَخَافُ عُقْبَاهَا) برای اینکه کسی که صفت رذیله داشته باشد، عاقبت اندیش نیست. آنگاه لجاجت و منغمر شدن در گناه و شهوت و قساوت و رذالت او را میگیرد و فکر این را نمیکند که شاید درست باشد بلکه فکر این را میکند که پیروز شود.
اگر کسی بگوید چرا قرآن یازده قسم و شش تاکید و به عبارت دیگر هفده تاکید دارد برای اینکه واجب و لازم است که ما صفت رذیله نداشته باشیم و واجب و لازم است که ما درخت رذالت را از دل بکنیم. اما این کافی نیست بلکه باید کار و تلاش و کوشش کنیم و شجرۀ طیبه قرآن یعنی فضیلت را در دل بکاریم. با عبادتها و رابطه با خدا و با رابطه با مردم و کمک به خلق خدا، این شجرۀ طیبه قرآن را بارور کنیم. (تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا ...) ﴿إبراهیم، 25﴾؛ لذا اگر شما از قرآن بپرسید چرا هفده تاکید هست برای اینکه تهذیب نفس از اوجب واجبات است! قرآن جواب میدهد دقتی در آخر سوره بکن آنگاه دلیلش معلوم میشود. قوم صالح و قوم شعیب و امثال اینها هم ندارد و روباه کارش دزدی است و پلنگ و گرگ کارشان درندگی است و این یک درنده شده است و فکر این را نمیکند که این شتر بچه دارد و چرا این را بکشم. صفت رذیله با انسان چنین میکند. الان دنیای استکباری، استکبار دارد و انسان وقتی مطالعه سطحی و عرفی کند، میبیند نظیر قوم صالح پیغمبر است. دانسته، حرف دیوانهوار میزنند و کار دیوانهوار میکنند. دیروز همین بوده و امروز نیز همین است و فردا همین است، مگر اینکه این انسان عوض شود و قرآن میفرماید عوض میشود. انشاءالله به دست ما و به رهبری حضرت ولی عصر، پرچم اسلام روی کرۀ زمین افراشته میشود و عدل و عدالت و فضیلت عالمگیر میشود و درندگیها میرود و مواسات و برادری حکمفرما میشود و ظلم میرود و عدالت و فضیلت حکمفرما میشود و به عبارت دیگر رذالت میرود و فضیلت میآید و مردم مهذّب میشوند. وقتی مردم مهذب شدند، خواه ناخواه از کوزه برون تراود، آنچه در اوست.
آیۀ شریفه چه خوش میگوید که (قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ ...) ﴿الإسراء، 84﴾؛ هرکسی کار و گفتار و کردارش از دلش سرچشمه میگیرد. گاهی هویتش را فضیلت ساخته است و میشود کسی که ایثار و گذشت و فداکاری و شبانهروز خدمت به خلق خدا دارد اما گاهی هویتش را ظلم و لجاجت و رذالت میگیرد و کارش درندگی و شقاوت و بدبختی میشود.
قرآن نظیر این آیه (قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ) را زیاد دارد و این دست ماست و جبری نیست و اگر از خدا بخواهیم توفیق هست اما کار، کار مشکلی است. مرحوم آقای داماد «رضواناللهتعالیعلیه» از مرحوم حاج شیخ نقل میکردند که مرحوم حاج شیخ میگفتند اینکه مشهور شده آخوندشدن چه آسان و آدم شدن مشکل است، این حرف غلطی است و آخوند شدن یعنی ملاّ شدن چه مشکل است و به این زودیها کسی نمیتواند مجتهد جامعالشرایط شود بلکه یک عمر زحمت و مرارت و محرومیت میخواهد تا به جایی برسد، اما آدم شدن در سرحد محال است.
به قول حضرت امام یک عمر جان کندن میخواهد تا بشود یک صفت رذیله را برداشت. مثلاً حسود نباشیم یا متکبر و خودخواه و خودپسند نباشیم و اینها خیلی کار و مرارت میخواهد اما از اوجب واجبات است. اینکه مشهور در میان ما طلبهها شده که میگویند اخلاقی است و یک امر مستحب است، درست نیست بلکه از اوجب واجبات است. علتش نیز همین است که قرآن بارها میگوید آدم حسود نمیتواند سالم بماند و میرسد به آنجا که بچه پیغمبر است اما بچه بیگناه پیغمبر یعنی حضرت یوسف را در چاه میاندازند و بعد که خدا اورا نجات داده، بچه را میفروشند. اما وقتی شناختند و حضرت یعقوب آمد و حضرت یوسف پدرش حضرت یعقوب را روی تخت کذایی نشاند و برادرها سر به زیر پای تخت ایستاده بودند و احترام به حضرت یعقوب و حضرت یوسف گذاشتند، مثل اینکه در ذهن حضرت یوسف آمد که دل حضرت یعقوب از اینها راضی نیست. اول حرفی که حضرت یوسف به برادرش دارد، اینکه پدرجان از دست اینها ناراحت نباش (... نَزَغَ الشَّیْطَانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی. سوره یوسف/ 100).
روایت هم هست که حضرت یوسف هر روز برای غذا میآمد تا با برادرانش غذا بخورد. وقتی مینشست، میدید که این برادرها خجالت میکشند. حضرت یوسف یک بار اُوردی خواند و گفت برادرهای من اگر من به این مقام رسیدم، شما کردید. برای اینکه اگر شما نبودید و مرا در چاه نینداخته بودید و مرا نفروخته بودید من به این مقام نمیرسیدم و شما هستید که مرا به این مقام رساندید. اصلاً آدم دل پاک نمیتواند بدبین به دیگران باشد. اما این کار مشکل است و از اوجب واجبات است و از چیزهایی است که واجبتر از همه چیز است، ولی معمولاً حتی ما طلبهها قضیه را فراموش کردهایم و به قضیه اعتنا نداریم و این بیاعتنایی ما خیلی خطر دارد. زنگ خطر را هم قرآن در آیات فراوانی میزند و میفرماید (قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ) و درخت رذالت کندن و درخت فضیلت به جای آن کاشتن و بارور کردن و از میوۀ آن استفاده کردن و دل بشود شجرۀ طیبه قرآن (تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا ...) و این از اوجب واجبات است اما مشکل است و خدا باید کمک کند و آقا امام زمان باید یاری کند.
منابع:
ـــــــــــــــــ
ر.ک: مجمع البحرین. الشیخ فخر الدین الطریحی . تحقیق: سید احمد حسینی. المکتبة المرتضویه. تهران. جلد : 2 صفحه : 184
تاریخ درس: شرح اخلاقی برخی آیات قران کریم خرداد95 پایگاه المظاهری
علی محمد سرلک
منبع : پایگاه تبیان