شناسه : ۲۶۵۹۸۰۹ - سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۰۱:۱۹
امروز با سهراب سپهری : در گلستانه چه بوی علفی می آمد ... تا شقایق هست، زندگی باید کرد
سهراب سپهری (۱۴ مهر ۱۳۰۷ – ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹) از مهمترین شاعران معاصر ایران بود و شعرهایش به زبانهای بسیاری از جمله انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه شدهاست. او نقاش هم بود.
دشتهایی چه فراخ!
کوههایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی میآمد!
من در این آبادی، پی چیزی میگشتم:
پی خوابی شاید،
پی نوری، ریگی، لبخندی
پشت تبریزیها
غفلت پاکی بود
که صدایم میزد
پای نیزاری ماندم
باد میآمد
گوش دادم:
چه کسی با من، حرف میزند؟
سوسماری لغزید
راه افتادم
یونجهزاری سر راه
بعد جالیز خیار، بوتههای گل رنگ
و فراموشی خاک
لب آبی
گیوهها را کندم، و نشستم، پاها در آب:
"من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است!
نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه
چه کسی پشت درختان است؟
هیچ، میچرخد گاوی در کرد
ظهر تابستان است
سایهها میدانند، که چه تابستانی است
سایههایی بیلک،
گوشهیی روشن و پاک،
کودکان احساس! جای بازی اینجاست
زندگی خالی نیست:
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست
آری
تا شقایق هست، زندگی باید کرد
در دل من چیزی است
مثل یک بیشه نور
مثل خواب دم صبح
و چنان بیتابم
که دلم میخواهد
بدوم تا ته دشت
بروم تا سر کوه
دورها آوایی است
که مرا میخواند
در دل من چیزی است
مثل یک بیشه نور
مثل خواب دم صبح
و چنان بیتابم
که دلم میخواهد
بدوم تا ته دشت
بروم تا سر کوه
دورها آوایی است
که مرا میخواند