ابوسفیان از نژاد امیه می باشد، او فرزند حرب است، او در سال هشتم هجرت به اجبار مسلمان شد و همان طوری که در زندگی معاویه خواهد آمد، پیش از مسلمان شدن به جز یک مورد همیشه لشکر دشمن را بر علیه مسلمانان رهبری و فرماندهی می کرد.
در فتح مکه پیامبر (ص) البته روی مصالحی مقامی به ابوسفیان دادند و فرمودند: ابوسفیان می تواند به مردم اطمینان دهد که هر کس به محیط مسجد الحرام پناهنده شود و یا سلاح به زمین بگذارد و بی طرفی خود را اعلام کند و یا در خانه اش را ببندد و یا به خانه ابی سفیان پناه ببرد از تعرض ارتش اسلام محفوظ خواهد ماند. (1)
پیامبر در فتح مکه همه مشرکین را مورد عفو خود قرار دادند، و اعلام نمودند: اذهبوا فانتم الطلقاء یعنی بروید دنبال زندگی خود، همه شما آزادید.
و لذا واژه طلقاء در طول تاریخ بر ابوسفیان و معاویه اطلاق می شده است که البته خوشایند آنها نبوده است.
ابوسفیان بعد از جریان سقیفه به منظور ایجاد اختلاف، از علی (ع) خواست تا اجازه ندهد خلافت در میان بنی تیم بماند و حاضر شد با او بیعت کند.
اما حضرت علی (ع) او را از خود راند و فرمود: تو همیشه دشمن اسلام و مسلمان بوده ای (2) تو جز فتنه و آشوب هدف دیگری نداری. (3)
ابوبکر برای اسکات و خریدن عقیده وی، اموالی را که ابوسفیان همراه آورده بود به خود او بخشید و دیناری از آن را بر نداشت و حتی به این نیز اکتفاء نکرد و فرزند وی یزید را برای حکومت شام انتخاب کرد. وقتی به ابوسفیان خبر رسید که فرزندش به حکومت رسیده است فورا گفت ابوبکر صله رحم کرده است (4) حال آنکه ابوسفیان قبلا به هیچ نوع پیوندی میان خود و ابوبکر قائل نبود، بدین ترتیب او در شمار طرفداران ابوبکر درآمد.
ابوبکر جوهری می گوید: وقتی با عثمان بیعت شد، ابو سفیان گفت: این «امر» در دست تیم [طایفه ابوبکر] قرار گرفت؛ در حالی که ربطی به آنان نداشت؛ بعد از آن در دست [قبیله ] «عدی» قرار گرفت که دورتر و دورتر بود.اکنون به منزلگاه خود باز گشته و قرارگاه خویش را باز یافته است؛ او خطاب به عثمان و بنی امیه گفت: آن را در میان خود مورثی کرده میان فرزندان خود بگردانید، هیچ بهشت و جهنمی در کار نیست. (5) به روایت مسعودی، عمار که خبر این سخن ابوسفیان را شنیده بود، در مسجد برخاسته و به اعتراض پرداخت.به دنبال او مقداد نیز چنین کرده از منصرف ساختن «امر» از اهل بیت (ع)، اظهار نگرانی کرد. (6) ابن عساکر نیز نقل کرده که ابوسفیان به عثمان گفت: اجعل الأمر أمر الجاهلیة. (7)
او در حالی که دراواخر عمر خود کور گشته بود در سن 93 سالگی در سال 30 هجری (8) در مدینه از دنیا رفت.
پی نوشت ها:
1 سیره ابن هشام، ج 2، ص 404 .400
2 نهایة الارب، ج 19، ص .40
3 شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2، ص .45
4 تاریخ طبری، ج 3، ص .202
5 شرح نهج البلاغه ج 2 صص 44 45 از کتاب السقیفه ابو بکر جوهری، الأغانی ج 6 ص 356، الفائق ج 2 ص 117، النزاع و التخاصم ص .56
6 مروج الذهب، ج 2، ص .343
7 مختصر تاریخ دمشق، ج 11، ص 67
8 البته این قول واقدی است و البته غیر او چیزهای دیگر هم گفته اند: سال 31 در سن 88 سالگی یا در سال 33 از دنیا رفته.