پیش درآمد نظری
روابط بین الملل به نوعی با نظریه رئالیسم و آثار مورگنتا شروع میشود و سپس روابط بینالملل به مثابه علم را کنت والتز تکمیل کرد. البته مجادله تئوریک هم بعدتر بین لیبرالها و رئالیستها ایجاد میشود که آن را جریان اصلی در روابط بینالملل میخوانند. این جریان اصلی تکیه خاصی بر منابع مادی قدرت دارد. منابع مادی قدرت عبارت است از قدرت نظامی یا آنچه رئالیستها تحت عنوان زور میخوانند و همچنین قدرت اقتصادی، ژئوپلیتیک، توسعه انسانی و جمعیت. اما زور یا قدرت اعمال زور در نظریات جریان اصلی اهمیت پیدا میکند زیرا این اجماع نظر وجود دارد که ماهیت نظام بینالملل آنارشیک است؛ بنابراین اصل خودیاری به عنوان اصل بنیادین در الگوهای رفتاری بازیگران باید پیگیری شود. اصل خودیاری در نظام بینالملل آنارشیک و فاقد مرجعیت مرکزی، یعنی اینکه دولتها مجبور هستند به سمت افزایش قدرت و مدام بالا بردن سطح نیروها و توان خود پیش بروند تا احساس تهدید از سایر بازیگران را رفع کنند.
خروجی تکیه بر منابع مادی قدرت، این است که رژیمها و نهادهای بینالمللی و قانونمندیهای رفتار در نظام بینالملل توسط ساختار نظام بینالملل تعیین میشود اما ساختار، نحوه توزیع قدرت در نظام بینالملل است. در این چارچوب دو واژه قدرت بزرگ (Great power) و ابرقدرت (Superpower) اهمیت پیدا میکند. اینها، رژیمها و نهادهای بینالمللی را تعیین میکنند و همه رژیمها در راستای منافع قدرتهای بزرگ است. کشورهای دیگر هم اگر هستند ذیل آنها تعریف میشوند و نقشی ندارند و در سایه هستند.
اما از دهه 1980 نظریات انتقادی شروع به ظهور و بروز کردند و در این نظریات به جز عوامل مادی؛عوامل غیرمادی نیز اهمیت مییابد.وقتی میگوییم منبع قدرت به جز مادی منابع غیرمادی هم دارد، بازیگران در مراتب دیگر نیز اهمیت پیدا میکنند؛ اینجا واژهای تحت عنوان قدرتهای متوسط (Middle power) اهمیت زیادی پیدا میکند.
این قدرتهای متوسط هم میتوانند روی هنجارها و رژیمهای بینالمللی در راستای منافعشان تاثیرگذار باشند و هم میتوانند نهادها، هنجارها و رژیمهای بینالمللی را ایجاد کنند یا تغییر دهند.
بنابراین در دهههای 1980 و 1990 در پاسخ به جریان اصلی جریانی شکل میگیرد که معتقد است قدرت فقط مادی نیست و منبع معنوی هم دارد؛ منظور از منبع معنوی، ادراکات بازیگران از یکدیگر، از نظام بینالملل و از منابع مادیشان است. علاوه بر این داستان، بحث ایده، طرح و گفتمان هم مهم است. کسی که ایده و گفتمان داشته باشد میتواند منبع و منشأ قدرت باشد.
در این راستا بحثی مطرح میشود مبنی بر اینکه میتوانیم نظام بینالمللی را تصور کنیم که در آن فقط منابع مادی نقش ندارد بلکه منابع معنوی، ادراکات و ایدهها هم نقش دارد و تولیدکننده قدرت است. بنابراین باید دو منبع قدرت مادی و غیرمادی را به صورت به هم پیوسته در نظر گرفت. نمیتوان بدون منابع غیرمادی، قدرت را در نظر گرفت. در چنین فضایی شرایط برای بازیگرانی که صاحب ایده جدید برای جهان هستند، فراهم میشود.
بریکس به مثابه ایده
به طور مثال بریکس که هدفگذاریاش به صلح و همکاری بینالمللی و مساله توسعه بازمیگردد در ابتدا و در سال 2001 به عنوان یک ایده مطرح میشود. محوریت بریکس نیز کشورهایی بودند که تحت عنوان کشورهای جنوب جهانی خوانده میشدند. این کشورها از نظر متغیرهای فرهنگی، سیاسی و بعضا ژئوپلیتیک با یکدیگر همگرایی و همسویی دارند. البته ایده شکلگیری گروهی به نام بریک با نزدیکی 4 قدرت اقتصادی در حال ظهور جهان شامل برزیل، روسیه، هند و چین، در سال 2001 توسط موسسه سرمایهگذاری گلدمن ساکس، به منظور پیشبینی وضعیت اقتصادی جهان و قدرتهای برتر آن در نیم قرن آینده مطرح شد. جیم اونیل اولین بار نام مخفف این گروه را در سر تیتر یک روزنامه اقتصادی به کار برد.نهایتا «گروه بریک» در 16 ژوئن 2009 رسما تاسیس شد. آفریقای جنوبی نیز در 21 سپتامبر 2010 به این گروه اضافه شد و نام آن پس از پیوستن این کشور از «بریک» به «بریکس» تغییر یافت.
با در نظر گرفتن این بحث این پرسش مطرح میشود که از چه طریقی میتوانیم رژیمها و هنجارهای بینالمللی را تغییر دهیم؟ در پاسخ باید گفت که از طریق نهادسازی. ایده بریکس نیز بر این پایه بود که تبدیل به یک نهاد شود و این گونه بر رژیمهای بینالمللی تاثیر بگذارد و حتی قانونمندیهای رفتاری جدیدی را تاسیس و ایجاد کند. اولین اجلاسیه گروه بریکس در 16 ژوئن 2009 در یکاترینبورگ روسیه با حضور لوئیس ایناسیو لولا داسیلوا، دمیتری مدودف، مانموهان سینگ و هو جینتائو به عنوان نمایندگان کشورهای برزیل، روسیه، هند و چین برگزار شد.در سال 2016 چینیها ایده بریکس پلاس را مطرح میکنند که اضافه شدن 11 کشور به بریکس بود. الان بحث عضویت بیش از 40 کشور به بریکس مطرح است. اما چرا از تبدیل شدن بریکس به نهاد استقبال شده است؟ زیرا نظام بینالملل در حال گذار، این اجازه را میدهد که کشورها به یارگیریهای مختلف در نظام بینالملل بپردازند؛ بهطور مثال عربستان تقاضای عضویت در بریکس را همزمان با مطالبه امنیت از آمریکا مطرح میکند.
اقدام به عضویت در نهادهای بینالمللی مانند بریکس و شانگهای در فضای گذار نظام بینالملل امروز بالقوه خوب است. اما باید توجه داشت که قدرت نه صرفا مادی است نه غیرمادی؛ قدرت وقتی تکامل پیدا میکند که این دو کنار هم تعریف شوند. امروز ایران درخواست عضویت در بریکس را دارد؛ این در حالی است که در حوزه منابع غیرمادی قدرت، ما توانمندیهایی ارائه کردیم و در دولتهای مختلف ایدههای مختلفی مطرح شد اما در حوزه منابع مادی آنچنان که باید و شاید عمل نکردیم. در خصوص منابع مادی باید نقاط ضعف رفع شود. منابع مادی ما در حوزه اقتصاد به دلیل رژیمهای تحریمی آسیب دیده است.
ایران برای افزونسازی منافع ملی باید پیوستگی قدرت مادی و معنوی را در نظر بگیرد و به صورت توامان این دو منبع قدرت را به پیش ببرد؛ اینکه ما بتوانیم از کارکرد نهادهایی مانند شانگهای و بریکس نهایت استفاده را ببریم لازمهاش توجه به این متغیر مهم است.اما پرسش مهم این است که عضویت ایران در بریکس چقدر اهمیت دارد و آیا چشمانداز مثبتی در این خصوص دیده میشود؟
انتظارات واقع بینانه از بریکس
رحمن قهرمانپور، پژوهشگر ارشد مسائل بینالملل در پاسخ به روزنامه «دنیایاقتصاد» در خصوص اهمیت بریکس گفت: «ابتدا باید به این موضوع بپردازیم که جایگاه بریکس در نظم جهانی کجاست؟ چین یکسری نهادها را به موازات نهادهای غربی تاسیس و تقویت میکند؛ نهادهایی مانند بانک آسیایی توسعه، بریکس و پیمان شانگهای. آن چیزی که در سیاست بینالملل از این نهادهای جدید فهمیده میشود این است که چنین نهادهایی عمدتا نهادهای حامی چین در سیاست بینالملل هستند.»
قهرمانپور ادامه داد: «در چند سال گذشته که هنوز رقابت آمریکا و چین تشدید نشده بود، باور رایج این بود که چنین نهادهایی بیشتر به چندجانبهگرایی در سیاست بینالملل کمک میکنند. اما امروز بحث رایج و غالب این است که این نهادها بیشتر به سمت چین مایل هستند. بنابراین حضور در این نهادها دو معنا دارد؛ نخست اینکه کشورهایی مانند برزیل و آفریقای جنوبی میگویند ما به دنبال چندجانبهگرایی در نظام بینالملل هستیم و دوم اینکه نهادهایی مانند بریکس نشاندهنده نزدیکی کشورها به چین و نارضایتی از عملکرد آمریکا و غرب در سیاست بینالملل است.»
این پژوهشگر در پاسخ به این پرسش که اکنون ایران باید چگونه رفتار کند، گفت: «نفس قضیه یعنی حضور در سازمانهای بینالمللی متعدد برای ایران یک فرصت است. مخصوصا سازمانهایی از جنس سازمان شانگهای و بریکس که نظام سیاسی به آنها بدبین نیست. از ابتدای انقلاب نوعی بدبینی نسبت به سازمانهای غرب محور در سیاست خارجی ایران وجود داشت و یک مانع عمده در فعال شدن ایران در چنین سازمانهایی بود. اما در مورد بریکس و شانگهای این عدماطمینان یا تردید وجود ندارد.» وی افزود: «از طرف دیگر مساله این است که انتظارات ما از این سازمانها باید محدود باشد؛ واقعیت این است که بریکس با اختلافات داخلی مواجه است و در راس آنها اختلاف بین چین و هند را شاهد هستیم که هنوز حل نشده و به نوعی باعث ناکارآمدی این سازمان شده است.»
قهرمانپور توضیح داد: «همچنین بعد از جنگ اوکراین، سازمانهایی چون پیمان شانگهای تحتتاثیر فضای جنگ قرار گرفتند. بنابراین امروز سازمانهایی چون بریکس و شانگهای تحتتاثیر رقابت آمریکا و چین از یک طرف و تشدید رقابت میان چین و هند و انزوای روسیه در سیاست بینالملل از طرف دیگر قرار دارند و در چشمانداز کوتاهمدت نیز این سازمانها همچنان گرفتار این معضل خواهند بود.»
این پژوهشگر ارشد مسائل بینالملل در پاسخ به اینکه چشمانداز عضویت ایران در گروه بریکس را چطور ارزیابی میکند، گفت: «به نظر من نسبت به قبل از جنگ اوکراین چشمانداز عضویت ایران در بریکس تقویت شده است. زیرا چین به نوعی میخواهد این سازمانها را گسترش دهد و با توجه به تضعیف جایگاه روسیه در سیاست بینالملل، اکنون چین نگران قدرتمندتر شدن روسیه در این نهادها نیست. بنابراین چین مایل است که کشورهای بیشتری را دور خود جمع کند.»قهرمانپور با اشاره به اینکه آمریکا تقابل با چین را تشدید کرده، تاکید کرد: «چینیها اخیرا تاکید داشتند که بریکس باید اعضای بیشتری بگیرد و تقویت شود، این صحبت بیانگر آن است که پکن دیگر آن سیاست محتاطانه گذشته خود را کنار گذاشته و چشمانداز عضویت ایران تقویت شده است. اما به طور کل از چنین نهادهایی در این شرایط نمیتوان انتظار زیادی داشت.»