دکتر محمدمهدی بهکیش، اقتصاددان، در دنیای اقتصاد نوشت: خبر پیوستن ایران به «سازمان بریکس» در ابتدای امر، خبری خوشحالکننده است؛ اما زمانی که به آمار و ارقام تجارت مابین کشورهای عضو بریکس از یک طرف و محدودیتهای کشور خودمان از طرف دیگر نگاه میکنیم، این سوال پیش میآید که هدف از پیوستن ایران به این سازمان چیست و از این اتفاق چگونه میتوان بهره گرفت؟
چین بزرگترین کشور عضو «بریکس» است. حجم مبادلات چین با کشورهای عضو بریکس در سال میلادی گذشته (2022) حدود 540میلیارد دلار بوده؛ درحالیکه حجم مبادلات با آمریکا به تنهایی 750میلیارد دلار در همان سال بوده است.
جالب آنجاست که حجم مبادلات چین با ایران در سال2022 فقط 15میلیارد دلار ثبت شده، در صورتی که چین با عربستان در همین سال 116میلیارد دلار و با امارات 99میلیارد دلار تجارت داشته است. ضمنا توجه داشته باشیم که کشور ما با چین قرارداد استراتژیک دارد. این در حالی است که کشورهای حاشیه خلیجفارس چنین قراردادی ندارند؛ ولی باوجوداین چندین برابر کشور ما با چین مراودات تجاری به ثبت رساندهاند.
البته اگر بخواهیم همین ارقام را به صورت سرانه یعنی به نسبت جمعیت کشورها نگاه کنیم، وضع ما بسیار اسفبارتر خواهد شد. جمعبندی این آمارها نشان میدهد حتی در زمانی که کشورهای جدیدی هم به عضویت بریکس درآیند، باز هم اهمیت تجاری آمریکا برای چین فراتر از اهمیت کشورهای بریکس برای چین خواهد بود.
حال این سوال مطرح میشود که چین بهعنوان مهمترین طرف تجاری ایران که فقط 15میلیارد دلار در سال گذشته تجارت ثبتشده با او دارد، چرا ایران را تشویق و کشورهای عضو بریکس را قانع کرده تا ایران به عضویت این سازمان درآید؟
ساختارهای تولید نفت و گاز در ایران آنقدر صدمه دیدهاند که شاید با سرمایهگذاریهای بسیار کلان بخشی از آنان قابل استحصال شود. بنابراین چین با روندهای فعلی اقتصادی در کشور ما، نمیتواند امیدوار به بازار ایران برای فروش کالا یا صادرات نفت و گاز ایران به کشورش باشد. شاید دلایل غیراقتصادی محرک اصلی چین و روسیه برای پیوستن ایران به بریکس بوده است.
با این حال ایران میتواند از این موقعیت استفاده کند. اما همه میدانیم که اگر مشکل FATF حل نشود، ایران نمیتواند حتی با اعضای بریکس هم فعالیت اقتصادی برقرار کند. همانگونه که نتوانستیم پس از انعقاد قرارداد رابطه استراتژیک با چین، مبادلهای رو به گسترش داشته باشیم. با روسیه هم همینگونه بوده است.
بنابراین در آینده نیز مبادلهای با کشورهای عضو بریکس نمیتوانیم داشته باشیم مگر آنکه مشکلات پیوستن به FATF حل شود و رابطه با کشورهایی که بهصورت بالقوه برای واردات یا صادرات مناسب هستند، به روال عادی برگردد. در این میان برخی استدلال کردهاند که بریکس ممکن است نظام پرداخت خاص خود را بهوجود آورد.
به نظرم این پیشبینی متکی بر واقعیات تجاری جهان نیست. چینیها که 750میلیارد دلار در سال با آمریکا مبادله دارند و سالانه 400میلیارد دلار موازنه مثبت دارند و بخش عمدهای از ذخایر خود را به دلار نگهداری میکنند، حال چگونه میتوانند در بریکس به ارز دیگری فکر کنند؛ درحالیکه حجم تجاری چین با آمریکا و ذخایر چین به دلار به او اجازه نمیدهد که منافع خود را به خطر اندازد.
این امر شدنی نیست مگر نظامهای تهاتری بهکار گرفته شود که آن هم در سازمانی چون بریکس امکانپذیر نیست. اگر دولت نتیجه اقتصادی پیوستن به پیمان شانگهای را منتشر کند، روشن میشود که ایران نتوانست از حضورش در آن پیمان هم استفاده اقتصادی کند، همانگونه که در «اکو» هم موفق نبودیم. بنابراین مشکل در جای دیگر است.
باید هر چه زودتر از کوچکتر شدن اقتصاد کشور جلوگیری کنیم و به FATF بپیوندیم و مشکلات کشور با بازارها را حل کنیم تا جذب سرمایه و صادرات و واردات به حالت عادی برگردد و تولید کالا و خدمات مجهز به تکنولوژیهای جدید شود و اشتغال لازم برای جامعه به وجود بیاورد. بدون چنین رویکردی نمیتوانیم از حضور کشور در سازمان بریکس یا هر سازمان دیگر بهره بگیریم.