بحث از ظهور پر برکت حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه)، با استناد به آیات قرآنى، به مقدمه‌اى کوتاه نیاز دارد.

اگر ما خواسته باشیم این مسأله را از صریح آیات به دست آوریم، شاید خواسته‌اى بى مورد باشد. اساساً پیغمبر اکرم ‌صلى الله علیه وآله از روز اول این تذکر را به عامه مسلمانان داد و فرمود: قرآن داراى ظهر است و بطن؛
« ما من القرآن آیة الا و لها ظهر و بطن(21)».
این حدیث از متواترات است، یعنى کتب حدیثى اهل سنت و شیعه اتفاق دارند این حدیث از پیغمبر اکرم‌ صلى الله علیه وآله صادر شده است.
سِرّ مطلب این است که قرآن کریم داراى دو جهت است که باید مورد عنایت قرار گیرد.

مطلب اول
 

اول این‌که آیات و سوره‌هاى قرآن در مناسبت‌هاى مختلف و به عنوان علاج حادثه یا واقعه‌اى نازل شده است. این موجب مى‌شود دلالت آیه نوعى وابستگى پیدا بکند با آن شأن نزول. اگر این‌طور شد، دلالت همیشگى قرآن که پیامى جاودانى باشد، مقدارى زیر سؤال مى‌رود. لذا پیغمبر اکرم‌ صلى الله علیه وآله فرمودند: عنایت شما فقط به این اسباب نزول نباشد. در پس پرده یک معناى عامى وجود دارد که جنبه شمولى دارد و براى همیشه است. لذا ابوبصیر از امام صادق‌ علیه السلام سؤال مى‌کند این که پیغمبر اکرم‌ صلى الله علیه وآله فرموده است: « ما فى القرآن آیة الاولها ظهر و بطن(22)»، یعنى چه؟ امام علیه السلام مى‌فرماید: « ظهره تنزیله و بطنه تأویله(23)»؛ یعنى ظاهر قرآن و ظهر قرآن همان دلالتى است که با رعایت و عنایت به شأن نزول‌ها روشن مى‌شود که تقریباً مى‌توان نوعى مقطعى بودن و محدودیت از آن فهمید؛ ولى قرآن به این اکتفا نکرده است.

مطلب دوم
 قرآن جنبه دوم هم دارد که جنبه جاوید است، جاوید بودن قرآن به ظهر آن نیست آنچه بقاى قرآن را ضمانت کرده است تا پیامى همیشگى باشد، بطن قرآن است.

بطن قرآن چیست؟
 درباره بطن بحث‌هاى بسیار شده است که مقصود از بطن چیست؟ بطن معنایش خیلى ساده است؛ یعنى این‌طور نیست که نتوان به آن پى برد. بطن آیات در اختیار ائمه‌علیهم السلام است و آن‌ها از بطن آیات آگاهى دارند؛ اما راه رسیدن به آن را به ما یاد داده‌اند. بطن آیات قرآن آن مفاهیمى است که جنبه شمولى داشته و از قیودى که آیه را فرا گرفته جدا شده باشد.

ضابطه تفسیر و تأویل
 همان گونه که تفسیر ضابطه دارد، تأویل هم ضابطه دارد. ضابطه این است که آن خصوصیات و ویژگى‌هایى که آیه را فرا گرفته طبق قانون «سبر و تقسیم» از آیه جدا کنیم؛ سپس آنچه از دلالت آیه به دست آمد، آن بطن آیه است؛ مثلاً در آیه « وَ مَآ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ إِلَّا رِجَالاً نُّوحِی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» ؛(24) مخاطب آیه مشرکین است و مورد سؤال مسأله نبوت. آیا بشر مى‌تواند پیغمبر بشود یا نه؟ کسانى که باید از آن‌ها این سؤال بشود علماى اهل کتاب به ویژه یهود هستند که در یثرب و حجاز ساکن بودند. 

عرب‌ها بسیارى از مسائل مربوط به معارف را از این‌ها سؤال مى‌کردند و عقیده داشتند این‌ها دانشمندند.
آیه بنابر این عقیده مشرکین مى‌گوید که پیغمبر اسلام‌صلى الله علیه وآله بشر و از جنس شماست. اگر در پیامبرى او تردید دارید از یهود و از اهل کتاب بپرسید که پیغمبران آن‌ها چه کسانى هستند و بودند. آن‌ها به شما خواهند گفت. این ظاهر آیه است. پس آیه بر حسب ظهر به مشرکین و مسأله نبوت و رجوع مشرکین به اهل کتاب مقید مى‌شود.
اما ما طبق قانون «سبرو تقسیم» ویژگى‌هاى آیه را بررسى مى‌کنیم تا مشخص شود کدام یک از این ویژگى‌ها در هدف آیه دخالت دارد و کدام یک ندارد. آن‌هایى که دخالت ندارند حذفشان مى‌کنیم؛ براى مثال آیا خطاب به مشرکین خصوصیتى دارد؛ یعنى مشرک بودن در مخاطب بودن به این آیه خصوصیتى دارد؟ قطعاً ندارد، چرا؟ چون آنچه موجب شده آیه به مشرکین این سخن را بگوید جهل آن‌ها است نه شرک آن‌ها. پس مشرک بودن در هدف آیه دخالت ندارد و آنچه دخالت دارد جهل آن‌ها است.

مسئله نبوت
 مورد سؤال در آیه، مسأله نبوت است. آیا بشر مى‌تواند پیامبر باشد یا نه؟ آیا این مسأله در مدلول آیه خصوصیتى دارد یا این‌که در مورد شک در هر مسأله‌اى از معارف دینى است چه معارف چه فروع احکام و چه مسائل مربوط به شؤون دین؟ (مسأله نبوت یا غیر آن)، پس خصوص مسأله شک در مسأله نبوت هیچ خصوصیتى در هدف آیه ندارد و لغو مى‌شود. 

بعد کسانى که باید از آن‌ها سؤال بشود چه کسانى بودند؟ اهل کتاب و یهود بودند. آیا سؤال از یهودیان و اهل کتاب خصوصیتى دارد و در هدف آیه مهم است یا دانا بودن نسبت به مشرکین نادان مد نظر است؟
نتیجتاً به دست مى‌آید که دانا بودن آن‌ها مدخلیت در هدف آیه دارد نه اهل کتاب یا یهودى بودن.
پس وقتى این ویژگى‌ها را بررسى کردیم و این موارد را کنار گذاشتیم، بطن آیه به دست مى‌آید.
بطن آیه چیست؟ بطن آیه این است: آن که به مسائل دینى فروعاً و اصولاً جاهل است، باید به دانایان رجوع کند. پس استخراج بطن آیه مشکل نیست. راه دارد. لذا امروزه اگر از دلیل جواز تقلید عامى از مجتهد پرسش شود، همین آیه را مى‌خوانند:
«...فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون(25)».

ایراد و جواب
 این‌که امام صادق‌ علیه السلام مى‌فرماید: ما اهل ذکر هستیم؛ یعنى اساساً آنچه هدف آیه است رجوع به عالم است، ما سر آمد علما هستیم و باید همه جهال به ما رجوع کنند. این که تفسیر صافى مى‌گوید، طبق فرمایش امام صادق ‌علیه السلام این آیه اصلاً خطاب به مشرکین نیست و خطاب به مسلمین است، درست نیست. یکى از اشکالاتى که به تفسیر صافى وارد است، همین است که مسأله تأویل و بطن با مسأله تنزیل و تفسیر خلط شده است.

امام صادق‌ علیه السلام در این زمینه بطن آیه را مى‌گوید. اساساً پیغمبر اکرم ‌صلى الله علیه وآله از ابتدا اشاره فرموده است که آنچه بقاى قرآن و شمولى بودن و جاوید بودن آن را ضمانت مى‌کند، جنبه بطن آن است؛ یعنى همان مفاهیم کلى که قابل تطبیق در هر زمان و هر مکان است؛ و فقط به شأن نزول‌ها که آیه را وابسته مى‌کند، اعتبار نیست.

بررسى آیات ظهور
 با این مقدمه، به بررسى آیاتى که دلالت بر ظهور منجى عالم حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه) دارد مى‌پردازیم.

آیه اوّل
 «وَنُرِیدُ أَنْ نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمْ الْورِثِینَ * و نمکن لهم فى الارض...»(26)

این آیه درباره بنى اسرائیل و در قصه حضرت موسى‌علیه السلام و فرعون است. پس این آیه، از لحاظ تنزیل و از لحاظ ظهر، به داستان بنى‌اسرائیل در زمان حضرت موسى‌علیه السلام و فرعون مربوط است.

یک اصل
 اما در این آیه یک اصلى مطرح شده است و آن این که ، اراده ازلى الاهى بر این تعلق گرفته که مستکبرین ریشه کن شوند و مستضعفین و عباداللَّه الصالحین ، وارثین ارض و حاکمین در زمین باشند؛ آن هم در پهناى زمین. آیه این اصل را مطرح مى‌کند. 

پس محتوا و مفهوم عام آیه به خصوصِ زمان حضرت موسى‌علیه السلام و بنى اسرائیل مربوط نیست. آنچه در آن زمان تحقق یافت، گوشه و جلوه‌اى از این اراده ازلى الاهى بود که باید مستضعفین بر مستکبرین پیروز گردند و مستضعفین وارث زمین گردند. اما آیا آن اراده ازلى به‌طور کامل تحقق یافت؟ نه.
این‌جا خداوند به‌طور حتم فرموده است « نُرِیدُ» این اراده باید تحقق پیدا کند. در زمان حضرت رسول (صلی الله علیه واله) و همچنین در فتراتى از زمان که از جمله عصر حاضر گوشه و نمودارى از اراده ازلى الاهى تحقق یافت؛ اما این وعده الاهى حتماً باید به‌طور شمول محقق شود و همه جهان را فرا گیرد. قطعاً این اراده باید تحقق پیدا کند و این اراده جز با ظهور حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه) امکان‌پذیر نیست.

در حدیث مفضل بن عمر مى‌گوید:
«سمعت اباعبداللَّه‌ علیه السلام یقول ان رسول‌اللَّه ‌صلى الله علیه وآله نظر الى على و الحسن و الحسین (علیهم السلام) و بکى‌ و قال انتم المستضعفون بعدى، قال المفضل قلت ما معنى ذلک؟ قال علیه السلام، معناه انکم الائمة بعدى، ان‌اللَّه عزوجل یقول «و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین» قال‌علیه السلام و هذه الآیة جاریة فینا الى یوم القیامة.(27)»

این اراده ازلى حق تعالى همیشه جریان دارد یعنى گهگاه نمود پیدا مى‌کند تا تحقق نهایى.

حضرت على‌علیه السلام در نهج البلاغه مى‌فرماید:
« لَتعْطِفَنَّ الدنیا علینا بعدَ شِماسِها عَطْفَ الضَروس عَلى وَلَدِها.»(28)

یعنى: این دنیا که امروزه از ما رو گردان است روزى به ما رو خواهد آورد همانند ناقه‌اى که به فرزندش از روى علاقه، روى مى‌آورد.

آن وقت حضرت این آیه را تلاوت فرمود:
 

« وَ نُرِیدُ أَنْ نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمْ الْورِثِینَ.»(29)

ابن ابى‌الحدید در شرح این خطبه مى‌گوید:
 

« و الامامیة تزعم ان ذلک وعد منه بالامام الغائب الذى یملک الارض فى آخر الزمان و اصحابنا یقولون انه و عد بامام یملک الارض و یستولى على الممالک.(30)»
ببینید تا این جا بین ما و علماى اهل سنت فرقى نیست در این‌که این آیه حتماً به دست یکى از فرزندان حضرت زهراعلیها السلام تحقق خواهد یافت و به‌طور شمولى بر تمام زمین مستولى خواهد شد و همه مستکبران را نابود خواهد کرد و صالحین وارث زمین خواهند گردید.
ابن ابى‌الحدید مى‌گوید ما هم قبول داریم شیعه هم قبول دارد. با این تفاوت که اهل سنت مى‌گوید ضرورت ندارد که آن امام فعلاً حیات داشته باشد بلکه به وقت خودش متولد خواهد شد و این کار را انجام خواهد داد؛
«...لا یلزم ان یکون موجودا بل یکفى فى صحة هذا الکلام ان یخلق فى آخر الوقت....(31)»
پس ما با برادران اهل سنت در اصل ظهور مهدى(عجل الله تعالی فرجه) اختلاف نداریم و این‌که از وُلد امام حسین‌علیه السلام است، این هم اتفاق نظر است.

تفاوت دیدگاه
نقطه فارق بین ما و اهل سنت این است که شیعه یک فلسفه‌اى دارد و آن فلسفه، وجود واسطه در فیض است. شیعه عقیده‌اش این است که پیوسته بایستى حجت حق به‌طور حىّ و زنده در روى زمین باشد تا واسطه برکات و فیوضات الاهى براى همه جهانیان باشد. این اصل، پایه مکتب تشیع را تشکیل مى‌دهد.

امام حسین‌علیه السلام هفت زیارت مطلقه و هفت زیارت مخصوصه دارد. زیارت مطلقه اول اصح سنداً است؛ چون از ابن قولویه و سند آن بسیار معتبر است و علامه امینى مقید بود هر وقت به کربلا مشرف مى‌شد، همین زیارت را بخواند. ما مى‌دانیم تمام ادعیه و زیارات مکتب سیّار است؛ یعنى دانشگاهى است که همیشه شیعه در این دانشگاه تربیت مى‌شود.
اصول معارف، عقاید و زیربناى عقیده اسلامى ناب در همین زیارات و ادعیه به شیعه تعلیم مى‌شود. این‌ها به صورت زیارت و به صورت دعا است؛ اما فى الواقع درس و تربیت است. در این زیارت این جمله را وقتى که جلوى ضریح امام حسین‌علیه السلام مى‌ایستیم مى‌خوانیم:
«اِرادةُ الرَّبِّ فى مَقادیرِ اُمُورِهِ تَهبِطُ الیکم و تَصدُرُ مِنْ بیُوتِکُمْ(32)...»؛ یعنى یگانه واسطه فیض به‌طور مطلق و فراگیر شما هستید.
آیا شما که مقابل ضریح امام حسین‌علیه السلام این جمله را مى‌گویید، توجه دارید؟ این درسى است از عقاید شیعیان.

یا در زیارت رجبیه مى‌خوانیم:
«...انا سائلکم و آملکم فیما الیکم التفویض و علیکم التعویض...(33)»

این مطالب را ما در مقابل ضرایح ائمه‌علیهم السلام عرض مى‌کنیم. معنایش این است که ما عقیده خودمان را اظهار مى‌داریم. این عقیده شیعه است. بنابر این اصل و مبناى شیعه، وجود حجت ضرورت دارد. مبناى تشیع ضرورت وجود حجت به عنوان واسطه در فیض است.

آیه دوم
آیه دیگرى که در این زمینه است مى‌فرماید:

«وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِن‌م بَعْدِالذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبَادِىَ الصَّلِحُونَ.»(34)
زبور همین مزامیر داوودعلیه السلام است که هم نسخه عربى و هم نسخه فارسى‌اش که چاپ لندن است، موجود است و بنده آن را دارم. همین عبارتى را که قرآن کریم مى‌فرماید: « و لقد کتبنا فى الزبور(35)» در زبور فعلى هست. این آیه مى‌فرماید ما در زبور داوودعلیه السلام این مطلب را نوشتیم. این مثل همان آیه قبلى است؛ یعنى یکى از اساسى‌ترین مسائلى است که اراده ازلى حق به آن تعلق گرفته است که «ان الارض یرثها.(36)» این یرثها جنبه شمولى دارد؛ یعنى به‌طور فراگیر حاکمان زمین عباد صالحین خواهند بود. خوب این در چه زمانى تحقق یافته. آیا این وعده الاهى تنها وعده است؟ یا قطعیت دارد و باید تحقق پیدا کند.
حالا من عبارت فارسى که در زبور است، مى‌خوانم عربى آن را هم نوشته‌ام.
آیه شریفه مى‌فرماید: «و لقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر(37)»؛ یعنى اول یکسرى موعظه کردیم. بعد از آن، این مطلب را مطرح کردیم: «ان الارض یرثها عبادى الصالحون.(38)» در مزامیر داوودعلیه السلام مزمور 37 (فصل 37) چنین آمده است:
«نزد خداوند ساکت شو و منتظر او باش و در مکانش تأمل خواهى کرد و نخواهد بود و اما حلیمان وارث زمین خواهند شد و از فراوانى سلامتى متلذذ.»

آیه سوم
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمْ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ‌وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ‌م بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً...(39)»

این آیه هم اشاره به همین جهت دارد.
درباره حضرت عیسى بن مریم‌علیه السلام و این‌که در آخرالزمان رجوع مى‌کند، این آیه مى‌فرماید:
«وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ - وَقَالُوا أَلِهَتُنَا خَیْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلاًم بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ - إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَیْهِ وَجَعَلْنهُ مَثَلاً لِّبَنِى إِسْرآءِیلَ - وَلَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنْکُمْ مَلئِکَةً فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ - وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ.»(40)
ابن حجر هیثمى در کتاب صواعق المُحرِقه - این کتاب رد بر شیعه نوشته شده «فى الرد على اهل البدع و الزندقه» - درباره دوازده امام‌علیهم السلام عالى نوشته مخصوصاً درباره حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه) به تفصیل سخن رانده است او مى‌گوید:
«قال مقاتلُ بن سلیمان و مَنْ تَبِعَهُ من المفسرین ان هذه الایه نَزَلَتْ فى المهدى(عجل الله تعالی فرجه).»

باز همین ابن حجر مى‌گوید:
«و ستاتى الاحادیث المصرحه بانه من اهل بیت النبوى‌علیهم السلام ففى الآیة دلالة على البرکة فى نسل فاطمة و على‌علیهما السلام و ان‌اللَّه لَیُخْرِجُ منهما سفیرا طیبا و اَن یَجْعَلَ نسلهما مفاتیح الحکمه و معادن الرحمة و سر ذلک انه اعاذها و ذریتها من الشیطان الرجیم و دعا لعلى بمثل ذلک.»(41)

بعد این روایت را نقل مى‌کند.
قال رسول‌اللَّه‌صلى الله علیه وآله: «کیف انتم اذا انزل ابن مریم و امامکم منکم.»(42)
حضرت عیسى‌علیه السلام نزول پیدا مى‌کند ولى امام از خود شما است.
و قوله تعالى: «و اِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلّسَّاعَة...»(43) اى من علائم الساعه حیث نزوله فى آخرالزمان.(44)
در این زمینه، در حدیث دیگرى از ترمذى در جامعش (جلد چهار صفحه 501) و ابوداوود در سنن (جلد چهار صفحه 106) آمده است:
«لا یزال هذا الدین قائما (عزیزا) حتى یکون علیکم اثنا عشر خلیفه کلهم من قریش.(45)»
این احادیث در صحیح مسلم هم هست و احمد و دیگران هم دارند.

حدیث دیگرى از پیامبرصلى الله علیه وآله مى‌فرماید:
«یا علىُّ، إنَّ بِناخَتَمَ اللَّهُ الدِّینَ کَما بِنا فَتَحَهُ... (46)»

شیخ عبدالوهاب شعرانى عارف معروف از عرفاى برجسته جهان تسنن است. او کسى است که در کتاب یواقیت و جواهر و دیگر کتبش تمام آراى شیخ اکبر شیخ محى‌الدین ابن عربى را مطرح کرده است. او در یواقیت و جواهر (جلد دوم صفحه 143) مى‌گوید:
«ان المهدى(عج) من اولاد الامام الحسن العسکرى‌علیه السلام و مولده لیلة النصف من شعبان سنة خمس و خمسین و مأتین و هو باق الى ان یجتمع بعیسى بن مریم فیکون عمره الى وقتنا هذا سبع مأة و ست»(47)
شعرانى که در سال 958 مى‌زیسته است بعد مى‌گوید:
«و عبارة شیخ محى‌الدین من الفتوحات» [باب 366 فتوحات ]«انه لابد من خروج المهدى(عجل الله تعالی فرجه) و لکن لا یخرج حتى تمتلاء الارض ظلما و جورا فیملأها قسطا و عدلا و لو لم یکن من الدنیا الا یوم واحد لطول‌اللَّه تعالى ذلک الیوم حتى یلى ذلک الخلیفه من عترة رسول‌اللَّه‌صلى الله علیه وآله من ولد فاطمه‌علیها السلام جده الحسین بن على بن ابیطالب و والده الحسن العسکرى ابن الامام على النقى ابن الامام محمد التقى ابن الامام على الرضا ابن الامام موسى الکاظم ابن الامام جعفر الصادق ابن الامام محمد الباقر ابن الامام على زین العابدین ابن الامام الحسین ابن امام على بن ابیطالب‌علیهم السلام یواطى‌ء اسمه اسم رسول‌اللَّه‌صلى الله علیه وآله یبایعُهُ المسلمون بین الرکن و المقام.»(48)

نکته جالب
ابن عربى مطلبى دارد که خیلى عجیب و ارزشمند است. ایشان مى‌گوید ما عصمت امام مهدى(عجل الله تعالی فرجه) را به روایات متواتره از پیغمبر اکرم‌ صلى الله علیه وآله اثبات مى‌کنیم؛ چون پیغمبر اکرم‌صلى الله علیه وآله درباره‌اش فرموده است که خطا نمى‌کند، سهو نمى‌کند؛ ولى عصمت پیغمبر صلى الله علیه وآله را با دلیل عقلى ثابت مى‌کنیم. مى‌گوید عصمت پیغمبرصلى الله علیه وآله با دلیل عقلى ثابت مى‌شود، ولى اثبات عصمت امام منتظر(عجل الله تعالی فرجه) به فرمایش پیغمبر اکرم‌صلى الله علیه وآله است. این را من خودم در فتوحات دیدم. آن وقت این نکته را براى شما مى‌گویم چون شما همه محقق هستید، متوجه این نکته بشوید. در ادامه شعرانى مى‌گوید:

این مطالبى را که از فتوحات نقل مى‌کنم از نسخه قونیه یکى از شهرهاى ترکیه فعلى است؛ زیرا نسخه مصرى مجسوس فیها است.
شیخ عبدالوهاب شعرانى مى‌گوید، نسخه مصرى مجسوس فیها است؛ یعنى اعتبارى به آن نیست. متأسفانه این چاپى که الان در دست است، نسخه مصرى است. قطعاً نسخه قونیه در کتابخانه‌هاى ترکیه وجود دارد؛ و این شهادتى است از بزرگ‌ترین شخصیتى که شارح کلام شیخ محى‌الدین است که در کلمات شیخ دست برده‌اند.
 
والسلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته

سخنران: آیت‌اللَّه محمد هادى معرفت