ماهان شبکه ایرانیان

ارزش اندیشه

موضوعی بسیار مهم که در قرآن کریم بدان اشاره شده و روایات فراوانی درباره آن وجود دارد، علم است. این موضوع به‌قدری اهمیت دارد که حتی بابی مستقل در برخی کتب حدیثی بدان اختصاص داده شده است

ارزش اندیشه

موضوعی بسیار مهم که در قرآن کریم بدان اشاره شده و روایات فراوانی درباره آن وجود دارد، علم است. این موضوع به‌قدری اهمیت دارد که حتی بابی مستقل در برخی کتب حدیثی بدان اختصاص داده شده است. فرهنگ‌های انسان‌هایی که از تعلیمات آسمانی بی‌خبر بوده‌اند، از زمان آدم(ع) تاکنون، هرگز چنین موضوعی را آن‌طور که اسلام مطرح نموده است، مورد توجه قرار نداده‌اند. باید گفت که علم از ارزشی بسیار در اسلام برخوردار است.([1])

 

سفر اندیشه

یکی از گونه‌های سفر، سفر با اندیشه و تفکر است. این ابزار به همه انسان‌ها عطا شده و تنها ویژه آدمی است. انسان هنگام تفکر بدون جابه‌جایی و تغییر مکان ظاهری، حرکت کرده و خویش را به مقصد می‌رساند. او از این طریق هم منافع بی‌شماری را به دست می‌آورد و نیز خسارت ‌های مهیبی را از خود دور می‌سازد. این سفر تا جایی که فکر پرواز کند، ادامه یافته و انسان را به حقایقی که خدا، پیامبران و ائمه: بیان کرده‌اند، نزدیک می‌گرداند.

 

اگر انسان از لحظه ولادت در گوشه‌ای از این کُره خاکی، بدون برقراری ارتباط با جوامع و انسان‌های دیگر رشد کند، باز قدرت اندیشه‌اش، تمایزی روشن میان وی و دیگر موجودات ایجاد می‌کند. او که در تنهایی خود بزرگ شده و هیچ انسان دیگری را ندیده است، با قدرت تفکر به حقایقی دست می‌یابد. این ابزار به او کمک می‌کند تا درباره آنچه که پیرامونش در جریان است، بیاندیشد و برای رسیدن به پاسخ، تلاش کند. او از مبدأ حیاتش می‌پرسد؛ کیستی خالقش را جویا می‌شود؛ علت خلقتش را سؤال می‌کند؛ او درصدد شناختن آفریننده آسمانی است که همچون سقفی بر سر زمین برافراشته شده و روزها با تلألؤ خود جلوه کرده و شب‌هنگام با ستارگانش زیبانمایی می‌کند؛ او نام موجودات اطرافش را نمی‌داند؛ اما ماه و چراغ فروزانِ روز، او را به تفکر وامی‌دارد. او به این که خالق آسمان و زمین نیست، آگاه است. همچنین، این را که هر مخلوقی نمی‌تواند خالق خود باشد، بخوبی می‌داند. از همین رو، به دنبال خالقی می‌گردد که پیش از همه موجودات بوده و علت آفرینش هر آنچه که دیده می‌شود، اوست. او برای شناختن خالق این خلقت، به معلم نیاز پیدا می‌کند. او باید معارفی را از شخصی دانا فرا گیرد.

اگر چنین انسانی با پیامبران و ائمه: یا دارندگان علوم الهی به گفت‌وگو بنشیند، خواهد دریافت که اعتقادش با آنچه آنان بدان معتقدند، یکسان است. البته آنان عالمانه و با دلیل و برهان معارف را اثبات کرده و الله جلّ جلاله را پروردگار عالم و دارنده صفاتی بسیار معرفی می‌نمایند.

 

رحمت بی‌نهایت خداوندی

بر همانند انسانی که وصفش گذشت، لازم است، پس از شناخت خدا، پیامبران و امامان: معرفتی عمیق‌تر به خداوند پیدا کند. خداوند به بندگان خویش عشق می‌ورزد. چرا که هر صنعتگری به آنچه که ساخته است، علاقمند است. هر مخترعی عاشق چیزی است که اختراع کرده است. هیچ نقاشی از اثر خود متنفر نیست. هیچ معماری به بنایی که بزیبایی ساختهاست، بی‌علاقه نیست. خدا، علم، حکمت، رحمت و عزت بی‌نهایت است و به همه آفریده‌هایش مهر دارد. حتی به کافران، بی‌دینان، گناه‌کاران، ظالمان و حتی مشرکان لطف و محبت دارد. دلیل مهر و علاقه سرشار و بی‌پایان خداوندی، در آیه‌ای از قرآن کریم بروشنی بیان شده است؛

قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ([2])

 

رنج‌های پیامبر(ص)

پیامبر اکرم(ص) سیزده سال در شهر مکه بودند. آن حضرت در این دوره، رنج‌های فراونی را تحمل نمودند. پیامبر اسلام(ص) در چهل‌سالگی در غار حرا به رسالت مبعوث شدند و تا روزی که از مکه به مدینه هجرت کردند، آیات قرآن را برای مردم می‌خواندند و آنان را به پذیرش اسلام دعوت می‌کردند؛ اما مردم مکه چنان آن حضرت را آزردند که ایشان در این باره فرمودند: هیچ‌یک از پیامبران پیشین همانند من آزار ندیدند.([3])

 

رنج‌های مسلمانان

هرگاه یکی از اهالی شهر مکه مسلمان می‌شد، در معرض سخت‌ترین آزارها قرار می‌گرفت. گاهی مشرکان قریش افرادی را که اسلام می‌آوردند، به دُم شتر می‌بستند و شتر را در زمین پُر از سنگلاخ، می‌دواندند. سنگ‌های بُرنده و خشن بدن‌های آنان را بشدت مجروح می‌ساخت. پیامبر اسلام(ص) در آن روزگار توانی برای دفاع از تازه‌مسلمانان نداشتند. پیامبر اکرم(ص) آنان را می‌نگریست و به حال آنان می‌گریست.

 

گاهی مسلمانان را برهنه کرده و آنان را با طناب می‌بستند. سپس بدن‌هاشان را از شیره آغشته می‌کردند و چندین زنبور وحشی را بر بدن‌های آنان می‌گذاشتند. همچنین، در تاریخ آمده است که مشرکان ریگ‌ها را در آتش حرارت می‌دادند و سپس آن را بر زمین پهن می‌نمودند. مسلمانان را با بدن‌های برهنه و دست و پای بسته، بر این ریگ‌های تفتیده می‌خواباندند. این‌ تنها گوشه‌ای از جنایات و شکنجه‌های مشرکان در شهر مکه علیه مسلمانان بود.

 

در مدت سیزده سال رسالت پیامبر اسلام(ص) در مکه، نماز تنها چیزی بود که بر مسلمانان واجب شده بود. هیچ عبادت دیگری جز نماز بر آنان واجب نبود. اصول دین در مکه تنها «أشهد أن لا إله إلا الله» و «أشهد أنّ محمد رسول الله» بود. مسلمانان نه مالی را از مردم ظالمانه خورده بودند، نه کسی را کشته بودند، نه حقّی را ضایع کرده بودند و نه ظلمی روا داشته بودند. جرم مسلمانان این بود که خدا را یگانه می‌خواندند و حضرت محمد امین(ص) را پیامبر او می‌دانستند. قرآن کریم می‌فرماید:

وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ([4])

 

نفرین یونس پیامبر(ع)

پیامبران: جملگی معصوم بوده‌اند. اما همه آنان در یک مرتبه از عصمت نبوده‌اند. حضرت یونس(ع) قوم خود را نفرین کرد؛ در حالی که باید شکیبایی می‌نمود. شاید مردم پس از دیدن آثار عذاب، توبه و به اشتباه و گناه خود اعتراف و از خداوند طلب مغفرت کنند. پروردگار حکیم، حضرت یونس(ع) را به‌سبب نفرین کردن قومش، مؤاخذه کرده و ماهی را مأمور بلعیدن وی نمود. او باید صبوری می‌کرد و از نفرین آن جماعت گمراه صرف نظر می‌نمود. حضرت یونس(ع) مرتکب فعلی حرام نشد؛ بلکه او با خود چنین فکر کرد که بزودی عذاب الهی فرا خواهد رسید و همه مردم از بین خواهند رفت؛ او بدین نتیجه رسید که نباید در این هنگامه پُرخطر در کنار قومش باشد. به همین دلیل، او آنان را ترک گفت.

 

حکایت گریه پیامبر(ص)

امّ‌سلمه([5]) می‌گوید: شبی پیامبر(ص) در خانه من میهمان بود. در نیمه شب از خواب بیدار شدم؛ اما پیامبر اسلام(ص) را در بسترشان نیافتم. اول، پنداشتم که پیامبر اکرم(ص) به خانه همسر دیگر خود رفته است. اما پس از این که به جستجوی پیامبر(ص) به حیاط منزل رفتم، صدای گریه‌ای را از پشت بام شنیدم. هنگامی که بدانجا رفتم، پیامبر اسلام(ص) را دیدم که بر خاک بام افتاده و بشدت می‌گرید و چنین می‌گوید:

«خدایا! خوبی‌هایی را که به من دادی، از من مَگیر! بدی‌هایی را که از من دور کردی، به من باز مگردان!»

 

آخرین فراز از مناجات آن حضرت این بود:

«... إِلَهِی... لَاتَکِلْنِی إِلَی نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَداً؛([6]) خدایا لحظه‌ای (حتی به‌قدر چشم‌برهم‌زدن) مرا به خویشتن وامگذار.»

امّ‌سلمه می‌گوید: من بی‌طاقت شدم و ناله زدم؛ پیامبر(ص) سر از خاک برداشتند و جویای حال من شدند! عرض نمودم: یا رسول الله(ص)! مگر ممکن است که شما لحظه‌ای به خود واگذاشته شوید؟ حضرت فرمودند: امّ‌سلمه! خدا یونس(ع) را تنها لحظه‌ای به خود واگذار نمود. تو نیز خود می‌دانی یونس(ع) به چه بلایی دچار شد!([7])

 

روز رحمت

در روز فتح مکه، سپاه اسلام به اطراف منطقه تنعیم و به بیرون مکه رسید. ده‌‌هزار نفر در سپاه اسلام برخاسته از روحیه حماسی خود، شعار انتقام سر می‌دادند؛ شعار کشتن و تلافی کردن! ده‌هزار نفر از مسلمانان متدین و اهل تهجد، چنین شعار می‌دادند:

«اَلْیَوْمَ یَوْمُ الْمَلْحَمَةُ؛ امروز روز انتقام است!»

 

انتقام رنج‌هایی که در طول سیزده سال اقامت پیامبر اسلام(ص) و مسلمانان در شهر مکه، بر آن حضرت و مسلمانان وارد شد. آنان می‌خواستند چنان از کفار انتقام بگیرند که شیری که آنان از مادر خورده‌اند، از نوک انگشتان پایشان خارج شود. پیامبر اکرم(ص) از خیمه خود بیرون آمدند و به امیر مؤمنان علی(ع) فرمودند: بر بلندی برو تا صدایت را همه مسلمانان بشنوند. برو و شعار را تغییر ده! بگو: همه ده‌هزار نفر دست‌ها را بالا برده و بگویند:

«اَلْیَوْمَ یَوْمُ الْمَرْحَمَةُ؛([8]) امروز، روز رحمت است.»

 

زیرا پیامبر اسلام(ص)، جلوه رحمت و تجلی خداست. همه مسلمانان می‌بایست از پیامبر رحمت(ص) پیروی کنند؛ زیرا پیامبر اسلام(ص) خود از خداوند تبعیت می‌نماید. آنان به‌جای سر دادن شعار انتقام، باید از رحمت و رأفت دَم بزنند. از این رو، شعار لشکر اسلام، تغییر کرد و این‌چنین سپاه اسلام به شهر مکه وارد شد.

نخستین کاری که پیامبر اسلام(ص) کرد این بود که فرمان داد: هر آن که در طول سیزده سال حضور من در این شهر، مسلمانی را کشته و یا شکنجه کرده است، نترسد و مضطرب نباشد! لازم نیست چنین افرادی پا به فرار بگذارند. از سویی حضرت(ص) خانه ابوسفیان([9]) را خانه امن معرفی کرد. ابوسفیان که خود در رأس جنایاتگران مکه بود، با این تصمیم پیامبر(ص) در امان ماند. از این اقدام پیامبر اسلام(ص) می‌توان فهمید که ابوسفیان پس از فتح مکه و پیروزی مسلمانان، مهلت توبه داشته است. به بیان دیگر، خدا و پیامبر(ص) پس از این حادثه، باز به توبه او امیدوار بودند.

 

قلب پیامبر اکرم(ص) با قلب دیگر انسان‌ها به‌طور کلی تفاوت دارد. خداوند متعال نیز با پیامبر اسلام(ص) متفاوت است. خداوند رحمت بی‌نهایت و پیامبر(ص) مخلوق و محدود است. اما حضرت(ص) به رحمت بی‌نهایت خداوندی متصل است. هر آنچه که خدا فرمان می‌دهد، عمل می‌کند و از نزد خود هیچ نمی‌کند. سپس پیامبر(ص) فرمودند: همه مردم مکه را باخبر کنید و آنان را برای حضور در مسجدالحرام فرا خوانید. بسیاری از مردم شهر مکه، سال‌ها پیامبر(ص) و مسلمانان را در این شهر اذیت کردند و شماری از مسلمانان را زیر شکنجه‌ها کشتند. پیامبر مهربان(ص) حتی این جماعت را استثنا نکردند و نفرمودند که این افراد به مسجد نیایند! بلکه از همه مردم خواستند تا در این اجتماع شرکت کنند. پیامبر(ص) بر فراز بلندی ایستادند تا همه ایشان را ببینند و صداشان را بشنوند. پیامبر اسلام(ص) هرگز جنایات مکّیان را یادآوری نکردند و گذشته آنان را بازگو ننمودند؛ بلکه فرمودند: ای مردم مکه! امروز تنها سخنی که من می‌خواهم به شما بگویم، همان حرفی است که برادرم یوسف(ع) پس از این که برادرانش او را شناختند، به آنان گفت:

)لَا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ(([10])

امروز گناهی بر گردن شما نیست و من از شما انتقام نخواهم گرفت.

«أَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ»([11])

بروید که همه شما را آزاد کردم!

 

بهشت پاداشی شایان

پس از آن که انسان با تفکر در خلقت خویش به مرز نبوت می‌رسد، بر اساس تعالیم بلند پیامبر(ص) و امامان: بدین مهم دست می‌یابد که خداوند عاشق اوست و پروردگار بنابر همین عشق، دنیا را محلی برای تمرین قرار داده است. مصادیق تمرین در دنیا بسیار است؛ از جمله می‌توان به عبادت پروردگار، خدمت، دادرسی و حل مشکلات دیگران، تشییع جنازه مؤمنان، غسل دادن بدن مسلمان، کفن و دفن کردن اموات، عیادت از بیماران، مداوای بیمار و کمک به نیازمندان اشاره نمود.([12])

همه افراد به نیکوکاری و عمل به امور پسندیده علاقمندند. چرا که نیکوکاری و کارهای خوب را نیز درباره خود دوست می‌دارند. خود به دیدار بیمار می‌روند و به هنگام بیماری نیز از این که دیگران به عیادتشان می‌آیند، خرسند می‌شوند. به تهی‌دستان کمک می‌کنند و خود در تنگ‌دستی از کمک‌های دیگران خشنود می‌گردند. چرا که ایشان به‌یقین می‌دانند که دنیا، محل تمرین و آخرت، محل مسابقه است.

 

پرسشی که شاید مطرح شود این است که چرا دنیا محل مسابقه نیست؟ پاسخ این است که از آنجا که دنیا کوچک است، ظرفیت گنجایش پاداش درخورِ برای کاری نیکو را ندارد. خداوند جهانی دیگر به‌نام آخرت دارد که پهنای آن از مجموع هفت آسمان و زمین بیش‌تر است. بِتازگی رصدخانه‌های بزرگ، ستارگانی نورانی را پیدا کرده‌اند که فاصله آن‌ها تا زمین پانصد میلیارد سال نوری است. این پهنا و وسعت آسمان‌هاست.

 

شتاب به‌سوی بهشت

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:

وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ([13])

به‌سوی بخشایش سرعت بگیرید! چرا که خداوند در صدد آمرزش انسان‌هاست. به دیگر سخن، بنابر فرموده این آیه شریفه افراد باید به‌سوی بهشتی که از جانب پروردگار به آنان وعده داده می‌شود، شتاب کنند.

وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ

این بهشت برای کسانی آماده شده است که در دنیا بشایستگی، تمرین کرده‌‌اند؛ یعنی همانانی که آخرین مرحله تمرین (یعنی ترک گناه) را نیز طی کرده‌اند. امیر مؤمنان علی(ع) فرمودند: دنیا، محل تمرین و آخرت، روز مسابقه است. خوبان جهان، همانند پیامبران و امامان: در این دنیا به پاداش کردارشان نرسیدند. امام حسین(ع) که پُربهاترین نیکی دنیا را در اوج اخلاص انجام داد، پاداشی در دنیا دریافت نکرد؛ ایشان با شهادت خود به عالم آخرت و سرای اعطای اجرها منتقل شدند. چگونه پاداش شهید را می‌توان در دنیا به او عطا کرد؟ پس لازم است، عالَمی دیگر برای اعطا و دریافت پاداش وجود داشته باشد.

 

چرا در دنیا به خوبان پاداش داده نمی‌شود؟ امیر مؤمنان علی(ع) چنین پاسخ می‌دهد:

«أَلَا وَ إِنَّ الْمِضْمَارَ الْیَوْمَ»

امروز، روز تمرین است.

«وَ السِّبَاقَ غَداً»

فردا روزی است که خداوند آن را برای خوبان مقرر کرده است. آن روز، موعد مسابقه است.

«وَ إِنَّ السُّبْقَةَ الْجَنَّةُ»([14])

پاداش آن مسابقه نیز بهشت رحمت پروردگار است.

 

مصیبت حضرت زهرا(س)

رنج‌های چهارده معصوم فراوان است. هر یک از ایشان بر سختی‌های بسیاری صبوری کردند. یازده امام همیشه با رنج‌ها مواجه بودند. اما آخرین ایشان، امام زمان(عج) هنوز نیز رنج می‌کِشد. اما کدام مصیبت در میان اهل بیت از دیگر مصیبت‌ها بزرگ‌تر بود؟ در پاسخ باید گفت که شهادت حضرت صدیقۀ کبری(س) در سن هیجده‌سالگی با داشتن چهار کودک از دیگر حادثه‌ها سخت‌تر بود؛ زیرا امیر مؤمنان علی(ع) که خود دریای بی‌کران بردباری و حلم بود، تا شب نوزدهم رمضان المبارک از گریستن بر رنج‌های حضرت زهرا(س) آرام نشد. چرا این مصیبت چنین سنگین بود؟ در پاسخ باید گفت که گوهری بسیار گران‌قدر از دست رفت. حضرت فاطمه(س) در خلقت هم‌‌سنگ نداشتند. رفتن ایشان مصیبتی بود که روح امیر مؤمنان علی(ع) را بشدت آزرد. تنها هم‌کفو حضرت صدیقه(س)، امیر مؤمنان علی(ع) بود. بنابراین، پس از شهادت حضرت فاطمه(س) نیمی از وجود آن حضرت رفت. این نخستین بار بود که چهار فرزندشان مادرشان را صدا می‌زدند، ولی جوابی نمی‌شنیدند. هر چه مادر‌مادر! گفتند، حضرت(س) پاسخی ندادند.


-------------------------------------------------------------------------
[1]. «أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) یَقُولُ: تَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ یَتَفَقَّهْ مِنْکُمْ فِی الدِّینِ فَهُوَ أَعْرَابِیٌ، إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ: )لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ(؛ امام صادق(ع) می‌فرمایند: دانش و آگاهی دینی خود را افزایش دهید؛ زیرا هر که آگاهی دینی نداشته باشد، همچون افراد اعرابی و بیابان‌نشین است؛ قرآن کریم می‌فرماید: چرا از هر جمعیتی گروهی [به‌سوی پیامبر و امامان و عالِمان ربّانی وارسته] کوچ نمی‌کنند تا دین و احکام و معارفش را بشناسند، و قوم خود را هنگامی که به‌سوی آنان بازمی‌گردند هشدار دهند تا [از مخالفت با خدا و پیامبر و فرجامِ شوم گناه] بپرهیزند»؛ بحارالانوار: 1 / 215؛ توبه(9): 122.
[2]. زمر (39): 53؛ «بگو: ای بندگانم که به زیان خود [در ارتکاب گناه] زیاده‌روی کرده‌اید! از رحمت خدا ناامید نشوید، همانا خداوند همۀ گناهان [شما] را می‌آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است»
[3]. «وَ قَالَ الْمُصْطَفَی(ص) مَا أُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ مَا أُوذِیتُ؛ پیامبر اسلام(ص) فرمودند: هیچ پیامبری مانند من، آزار و رنج ندیده است»؛ مناقب ابن‌شهرآشوب: 3 / 247.
[4]. بروج (85): 8؛ «و چیزی از مؤمنان ناپسندشان نبود مگر این‌که به خداوند توانای شکست‌ناپذیرِ ستوده ایمان داشتند!»
[5]. هند دختر ابی‌امیه مخزومی ملقب به اُمّ‌سلمه یکی از زنان پیامبر اسلام(ص) و از دوست‌داران اهل بیت ایشان: بود. امّ‌سلمه و همسرش عبدالله بن عبدالاسد از نخستین مسلمانان بودند. وی پس از این که همسرش در جنگ احد کشته شد، به عقد پیامبر اسلام(ص) درآمد. به اعتقاد مسلمانان ام‌ّسلمه هنگام ازدواج با پیامبر(ص) در آن زمان در حدود پنجاه‌ساله و بیوه بوده است.
2. «عنْ أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الْحَقُّ الْمُبِینُ جَزَی اللَّهُ مُحَمَّداً(ص) خَیْرَ الْجَزَاءِ وَ حَیَّا اللَّهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ بِالسَّلَامِ اللَّهُمَّ یَا عُدَّتِی عِنْدَ کُرْبَتِی وَ یَا صَاحِبِی عِنْدَ شِدَّتِی وَ یَا وَلِیَّ نِعْمَتِی إِلَهِی وَ إِلَهَ آبَائِی لَاتَکِلْنِی إِلَی نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَداً؛ امام صادق(ع) از رسول اکرم(ص) نقل فرموده‌اند: و تو همان خدای حق آشکاری! خدا محمد(ص) را از جانب ما بهترین جزا عطا کند و خدا محمد و آل محمد(ص) را با سلام مورد تحیت قرار دهد. خدایا! ای ذخیره من در هنگامه درماندگی و هجوم اندوهم و ای یار و مددکار من، در برابر سختی‌ها و ای ولی نعمتم! ای معبود من و معبود پدران من! ـ حتی ـ در چشم‌برهم‌زدنی ـ نیز ـ مرا به خود وامگذار»؛ الکافی: 7 / 2.
[7]. تفسیر القمی: 2 / 74 ـ 75؛ بحارالانوار: 16 / 217 ـ 218، باب9، ح6.
[8]. «الیوم أذل الله قریشا و إنی أنشدک الله فی قومک فأنت أبر الناس و أرحم الناس و أوصل الناس فقال عثمان بن عفان و عبدالرحمن بن عوف یا رسول الله(ص)! إنا لانأمن سعدا أن یکون له فی قریش صولة فوقف رسول الله(ص) و ناداه یا أباسفیان بل الیوم یوم المرحمة الیوم أعز الله قریشا و أرسل إلی سعد فعزله عن اللواء و اختلف فیمن دفع إلیه اللواء؛ امروز روز ذلت قریش است. در حالی که تو مهربان‌ترین افراد به مردم هستی. پیامبر(ص) فرمودند: امروز روز رحمت است! امروز روز عزت قریش است. سپس سعد را از مقام خود عزل کرد و امیر مؤمنان علی(ع) را به‌جای او منصوب نمودند. همچنین، به او دستور دادند تا به‌صورت فوری، به‌سوی سعد بشتابد و پرچم اسلام را از او بگیرد»؛ شرح‌ نهج‌البلاغه«ابن‌ابی‌الحدید»: 17 / 272.
[9]. ابوحنظله صخر بن حرب ابن امیه از بازرگانان معروف و بزرگان قریش در زمان پیامبر اسلام(ص) بود. وی پدر معاویه و جد عده‌ای از خلفای معروف به بوسفیانی بود. از دیگر کارهای او فرماندهی نیرویی برای کنترل برده‌ها در مکه بود. او در جنگ بدر حضور داشت و در جنگ احد نیز در برابر پیامبر(ص) جنگید. وی در فتح مکه شهادتین گفت و در چند جنگ برای اسلام شرکت کرد. مرگ ابوسفیان در سال 32 هجری قمری در سن 88سالگی در مدینه رخ داد. عثمان بن عفان بر او نماز خواند و در بقیع نیز به خاک سپرده شد.
[10]. )قَالَ لَا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ(؛ «[یوسف] گفت: امروز بر شما سرزنشی نیست، خداوند شما را می‌آمرزد؛ زیرا او مهربان‌ترین مهربانان است»؛ یوسف (12): 92.
[11]. «قَالَ وَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ إِنَّ أَهْلَ الطَّائِفِ أَسْلَمُوا فَأَعْتَقَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ جَعَلَ عَلَیْهِمُ الْعُشْرَ وَ نِصْفَ الْعُشْرِ وَ أَهْلُ مَکَّةَ کَانُوا أُسَرَاءَ فَأَعْتَقَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ قَالَ أَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ؛ حضرت رضا(ع) فرمودند: اهل طائف مسلمان شدند؛ پیامبر آن‌ها را آزاد کرد و بر درآمد آن‌ها یک‌دهم و نصف آن، قرار داد. اما هنگامی که اهل مکه اسیر شدند، فرمودند: شما را آزاد کردم»؛ قرب الاسناد: 384؛ بحارالانوار: 97 / 59، باب9، ح6.
[12]. «عَنْ أَبِی‌الْجَارُودِ عَنْ أَبِی‌جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: کَانَ فِیمَا نَاجَی اللَّهُ بِهِ مُوسَی(ع) رَبَّهُ أَنْ قَالَ یَا رَبِّ أَعْلِمْنِی مِمَّا بَلَغَ مِنْ عِیَادَةِ الْمَرِیضِ مِنَ الْأَجْرِ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ أُوَکِّلُ بِهِ مَلَکاً یَعُودُهُ فِی قَبْرِهِ إِلَی مَحْشَرِهِ قَالَ یَا رَبِّ فَمَا لِمَنْ غَسَّلَ الْمَوْتَی قَالَ أَغْسِلُهُ مِنْ ذُنُوبِهِ کَمَا وَلَدَتْهُ أُمُّهُ قَالَ یَا رَبِّ فَمَا لِمَنْ شَیَّعَ الْجِنَازَةَ قَالَ أُوَکِّلُ بِهِ مَلَائِکَةً مِنْ مَلَائِکَتِی مَعَهُمْ رَایَاتٌ یُشَیِّعُونَهُمْ مِنْ قُبُورِهِمْ إِلَی مَحْشَرِهِمْ قَالَ یَا رَبِّ فَمَا لِمَنْ عَزَّی الثَّکْلَی قَالَ أُظِلُّهُ فِی ظِلِّی یَوْمَ لَا ظلَّ إِلَّا ظِلِّی؛ ابوالجارود از امام باقر(ع) نقل کرده است: از جمله مناجات‌های موسی(ع) با خدا این بود که گفت: پروردگارا! مرا از پاداش عیادت بیمار آگاه کن! خداوند بزرگ فرمود: فرشته‌ای بر او می‌گمارم که وی را در قبر تا روز رستاخیز عیادت کند. گفت: پروردگارا! پاداش کسی که مردگان را غسل دهد، چیست؟ فرمود: او را از گناهانش پاک می‌سازم؛ مانند روزی که مادرش او را زاییده است. گفت: پروردگارا! کسانی که تشییع جنازه کنند، چه پاداشی دارند؟ فرمود: گروهی از فرشتگان خود را که پرچم‌هایی به همراه دارند، بر آنان می‌گمارم تا آنان را از گورهاشان به‌سوی عرصه محشر بدرقه کنند. گفت: پروردگارا! برای کسی که زنی فرزندمرده را تسلیت گوید، چه پاداشی هست؟ فرمود: در روزی که سایه‌ای جز سایه من نیست، او را در سایه خود پناه می‌دهم»؛ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال: 377.
[13]. )وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ(؛ «و به‌سوی آمرزشی ویژه از سوی پروردگارتان و بهشتی که پهنایش، [پهنای] آسمان‌ها و زمین است بشتابید؛ بهشتی که برای [اطاعت‌کنندگان از خدا و] پرهیزکنندگان [از محرّماتش] آماده شده است»؛ آل‌ عمران (3): 133.
[14]. «عَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ نُعَیْمٍ عَنْ أَشْیَاخٍ مِنْ قَوْمِهِ أَنَّ عَلِیّاً(ع) کَانَ کَثِیراً مَا یَقُولُ فِی خُطْبَتِهِ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ الدُّنْیَا قَدْ أَدْبَرَتْ وَ آذَنَتْ أَهْلَهَا بِوَدَاعٍ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ آذَنَتْ بِاطِّلَاعٍ أَلَا وَ إِنَّ الْمِضْمَارَ الْیَوْمَ وَ السِّبَاقَ غَداً أَلَا وَ إِنَ السَّبَقَ الْجَنَّةُ وَ الْغَایَةَ النَّارُ؛ عبدالرحمن بن نعیم از بزرگان خود نقل کرده است که امیر مؤمنان(ع) بارها در خطبه‌های خود می‌فرمودند که دنیا پشت نموده و به اهل خود اعلان جدایی داده است؛ آخرت نیز روی آورده و اعلام فرارسیدن کرده است. بدانید امروز، ـ روز ـ تحرک است و فردا جایزه! جایزه بهشت است و عقب ماندن جهنم شماست»؛ الغارات: 2 / 436 و 437؛ «أَلَا إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَتَخَوَّفُ عَلَیْکُمُ اثْنَانِ طُولُ الْأَمَلِ وَ اتِّبَاعُ الْهَوَی أَلَا وَ إِنَّ الدُّنْیَا قَدْ أَدْبَرَتْ وَ آذَنَتْ بِانْقِلَاعٍ أَلَا وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ آذَنَتْ بِاطِّلَاعٍ أَلَا وَ إِنَّ الْمِضْمَارَ الْیَوْمَ وَ السِّبَاقَ غَداً أَلَا وَ إِنَّ السُّبْقَةَ (السَّبَقَةَ) الْجَنَّةُ وَ الْغَایَةَ النَّارُ؛ آگاه باشید! همانا ترساننده‌ترین چیزی که برای شما درباره‌اش بیمناکم، دو چیز است: آرزوی دراز و پیروی هوس! آگاه باشید! همانا دنیا به شما پُشت کرده و آگاه می‌نماید؛ آگاه باشید! همانا آخرت به شما روی آورده و آشکار شده است. آگاه باشید! همانا امروز، روز آمادگی است و فردا روز پیشی گرفتن. پیشی گرفتن، همان بهشت و پایان، همان آتش است»؛ تحف العقول: 154.

 

برگرفته ازکتاب تمرین و بندگی نوشته استاد حسین انصاریان



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان