وجود مقدس حضرت حق بنابر آیات قرآن مجید قلب را مرکز فهم و درک حقایق قرار داده است، و مردمى را که از این عضو بسیار مهم که از اعظم نعمتهاى الهى است براى درک حقایق و رسیدن به اسرار هستى استفاده نکنند مورد حمله سخت قرار داده است، و آنان را مستحق عذاب دوزخ میداند.
وجود مقدس حضرت حق بنابر آیات قرآن مجید قلب را مرکز فهم و درک حقایق قرار داده است، و مردمى را که از این عضو بسیار مهم که از اعظم نعمتهاى الهى است براى درک حقایق و رسیدن به اسرار هستى استفاده نکنند مورد حمله سخت قرار داده است، و آنان را مستحق عذاب دوزخ میداند.
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ: «1»
و یقیناً بسیارى از جنیان و آدمیان را «به خاطر این که به اختیار خود کفر و شرک را انتخاب میکنند» براى دوزخ آفریده ایم زیرا آنان را دلهائى است که به وسیله آن معارف الهى را در نمییابند و چشمانى است که توسط آن، حقایق و نشانههاى حق را نظر نمیکنند، و گوشهائى است که به وسیله آن سخن خدا و پیامبران را نمیشنوند آنان مانند چهارپایان بلکه گمراه تراند، اینانند که بیخبر و غافل از معارف و آیات خدا هستند.
أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها: «2»
آیا در قرآن نمیاندیشند، تا حقایق را بفهمند، یا بر دلهایشان قفلهائى قرار دارد؟!
انسان با حرکت مثبت قلب که فهم حقایق و معارف پس از مطالعه در کتاب هستى و کتابهاى علمى است، به رشد و کمال و مقامات عالى انسانیت میرسد، و با به کارگیرى قلب براى فهم معارف حقه، به ایمان و اکمل ایمان، و یقین و اکمل یقین دست مییابد، و به حسنات اخلاقى و اعمال صالحه آراسته میشود، و چراغ هدایت دیگران میگردد، و به اوج عبادت رب و خدمت به خلق میرسد، و دنیا و آخرت خویش را آباد و به تحصیل رضاى حق و بهشت عنبرسرشت موفق میگردد.
قلب همیشه از باب رحمت پروردگار آمادگى دارد که زمینه بصیرت و آگاهى و علم و عمل را براى انسان فراهم نماید، و واسطهاى میان انسان و خداست که هرگز از این میدان بیرون نمیرود، و در صورت محجوب نمودنش با معصیت و گناه، و باز داشتنش از فعالیت به وسیله طغیان و عصیان، با توبه و انابه به فعالیتش باز میگردد و انسان را به قرب و لقاى حق میرساند.
یهود عنود برخلاف ماهیت آفرینش قلب، و مایه فطرت و نورى که در آن است به قلب افترا و تهمت میزدند که قلب ما از فهم حقایق و معارفى که محمد آورده عاجز است، و در پوششى قرار دارد که نمیگذارد آنچه را قرآن میگوید درک کنیم و بفهمیم.
سخنان دعوت کنندگان به حق در قلوب ما راه ندارد، و تشخیص حقایق از غیر حقایق براى میسر نیست.
این بافته خیالات و هواها و شهوات خود را به زبان جارى میکردند و بر آن اصرار میورزیدند تا پیامبراسلام را از هدایت کردنشان به اسلام مأیوس نمایند و نهایتاً حضرت با حرصى که نسبت به هدایت مردم داشت آنان را رها کند، و آنان هم چنان بیرادع و مانع چند اسبه در میدان فساد و گناه بتازند، و این چند روزه دنیا را به شکم بارگى، و شهوت رانى، و غارت اموال مردم و ریاست بر عوام و جاهلان بگذارنند و از مسئولیتها و تکالیفى که حضرت حق بر عهده انسان نهاده بگریزند.
گروهى غلف را به معناى ظرف و گنجینه گرفته و منظور از غلف را در زبان یهود این معنا دانسته اند: که قلوب ما گنجینههاى پوشیده از معارف و علوم و آگاهى است و ما را نیازى به آنچه محمد آورده نیست، و این دین و آئین مخصوص توده عوام و بیسواد و بیسر و پاست!!
اگر یهود این را میگفتند نشان از غرور و کبر و خودپسندى آنهاست، و اقامه این مسئله باطل براى این بود که خود را از هر مؤاخذه و مسئولیتى برکنار نمایند، و از پى این ادعا باز به تاخت و تاز خود در میدان خطا و گناه ادامه دهند، و به غارت اموال و افکار مشغول باشند و به قول معروف دو روزه دنیا را به خیال خود خوش بگذرانند و از کشیدن بار هر مسئولیتى راحت باشند.
ولى به فرموده قرآن مجید اینطور نبود که میگفتند: و قلبشان اینگونه که ادعا میکردند نبود، بلکه آنقدر از خدا دور شده بودند که از شمول رحمت حق که از آثارش هدایت شدن به اسلام بود محروم گشته و در کفرشان ماندند، و به خاطر کفرشان دچار لعنت خدا گشته از به دست آوردن فیوضات الهیه بازماندند و دنیا و آخرتشان را از دست دادند، و جز اندگى از آنان که قلب را براى فهم حق بگار گرفتند ایمان نیاوردند.
قرآن و قلب مثبت
قلبى که در این دنیا آراسته به توحید و ایمان به حقایق و یقین به آخرت است، و نیز قلبى که افق طلوع نور نبوت و خورشید هدایت و شمس ولایت است، و نسبت به حق در قله فروتنى و خشوع و تضرع و زارى قرار دارد، و از عشق و محبت به واقعیات هستى و امور معنوى لبریز است و به خاطر تأمین سعادت دنیا و آخرت از رذایل و زشتىهائى چون نفاق، حسد، بخل، حرص، کبر، غرور، ریا، کینه، پاک است، قرآن مجید آن قلب را با صفت سلیم یاد کرده و چنین قلبى را در قیامت کبرى و محشر عظمى نفع رسان به صاحبش مىداند، و گوهر گرانى که در بازار آخرت از طرف خداوند در برابر بهشت خریدارى مىشود.
یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ (88) إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ: «3»
روزى که هیچ مال و اولادى سود نمیدهد، مگر کسى که دلى سالم [از رذایل و آلودگىها و آراسته به ایمان] به پیشگاه خدا بیاورد.
دلى که به خدا و اولیاء عظامش و آیات کتابش، و حقایقى که در زندگى جنبه کاربردى مثبت دارد روى کرده و به آنچه غیر خدا و بىارتباط به خداست پشت نموده و صاحبش را با کمک فرهنگ الهى به سوى مقام قرب و لقاء و به جانب رضایت حق میبرد، به راستى پاداشى جز بهشت عنبر سرشت ندارد:
وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ هذا ما تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ: «4»
و بهشت را به پرهیزکاران نزدیک مىکنند بىآن که فاصلهاى با آنان داشته باشد، به آنان مىگویند این همان است که در دنیا به شما وعده داده شد، این جایگاه رفیع براى هر کسى است در دنیا به سوى خدا باز مىگشته و حافظ و نگهبان عهد و پیمان الهى و حقوق خدا و مردم بوده است، همان کسى که در نهان از خداى رحمان میترسید و دلى رجوع کننده به سوى خدا آورده است.
عبرت آموختن و پند گرفتن از سرگذشتهاى شیرین و مثبت و تلخ و منفى ملتها گذشته آثار تربیتى شگرفى در وجود انسان دارد، سرگذشتها براى مطالعه کنندگان و شنوندگان زنگ بیدارباش و هشدارى بس مؤثر در حیات آدمیان است، سرگذشتها درس زندگى براى قافله انسانى است، انسانها مىتوانند از امور مثبت زندگى گذشتگان و خصلتهاى منفى و روشهاى غلط آنان پند گرفته خود را به جهات مثبت که منبع منافع است بیارایند، و خیمه حیات را از جهات منفى که مایه زیان و خطر است پاک نگاه دارند، این همه در صورتى است که انسان به جریانات حیات گذشتگان بیندیشد و علل پیروزى و شکست آنان را با عمق قلب که از وسایل درک و فهم است دریابد، و به داستان شیرین و تلخ پیشینیان براى درس گرفتن گوش بسپارد، و شنیدهها را فرا گرفته با آن برخورد صحیح نماید.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ «5»
بىتردید در سرگذشت پیشینیان مایه پند و عبرتى است براى کسى نیروى درک و فهمش زنده و در کار است، یا با تأمّل و دقت به سرگذشتها گوش فرا مىدهد در حالى که حاضر به شنیدن و فراگیرى شنیدههاى خود باشد.
قلبى که مطمئن به ایمان است، و به زلف حقیقت گره خورده، و افق طلوع توحید، و در حال یقین به آخرت است، و در هیچ شرایطى حاضر به جدائى از حق نیست، اگر در محاصره دشمنان براى مصلحت برتر از آنچه در دل دارد بیزارى جوید و خود را از دست دشمنان با این نقشه و طرح برهاند تا به اسلام و اهل ایمان خدمت بیشتر نماید نه این که گناهکار نیست بلکه مورد رحمت خدا و تدبیرش پذیرفته و خودش معذور است.
مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ: «6»
هر کس پس از ایمان آوردنش به خدا کافر گردد [البته به عذاب دنیا و آخرت گرفتار آید] مگر کسى که در محاصره دشمن و فشار و آزار او به اقرار به کفر و دست برداشتن از حق مجبور گشته ولى قلبش مطمئن به ایمان است، که او را در این زمینه حرج و گناهى نیست، زیرا اقرار او به کفر و دست برداشتنش از حق زبانى و ظاهرى بوده و خللى در ایمانش ایجاد نشده است.
ایمان واقعى به پروردگار و روز قیامت آثار عجیبى در باطن و ظاهر انسان دارد، ایمان جدى و حقیقى خورشیدى است که انسان را در گردونه رشد و کمال قرار مىدهد و وى را به سوى عبادت و خدمت به خلق به حرکت وا میدارد، و نظمى استوار بر زندگى حاکم مىکند و از انسان کوهى از وقار و وفا و صفا و درستى و صدق و امانت مىسازد و از همه بالاتر این که دل انسان را براى دریافت حقایق و فیوضات ربانیه و الهامات الهیه هدایت مىکند:
وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ: «7»
و هر کس مؤمن به خدا شود خدا قلبش را [به سوى حقایق و فیوضات و ثبات در ایمان] هدایت مىنماید.
اضطراب و ناامنى درونى بیمارى خطرناک و حالت بسیار شومى است که زیانهاى سختى در ناحیه جسم و روان ببار مىآورد و چه بسا دنیا و آخرت انسان را از دست مىگیرد.
اضطراب و ناامنى موجب بسیارى از امراض، و بنبستها و سبب ناامیدى و حرمان و مورث رنج و آزار اطرافیان و گاهى علّت مرگ ناگهانى و محروم شدن از حیات و زندگى است.
داروى این بیمارى خطرناک که باید قلب آن را مصرف کند و به درمان و شفا برسد و از برکتش اضطراب و ناامنى از خیمه وجود انسان رخت بر بندد، و آدمى را در آرامش و امنیت قرار دهد تا در سایه آن بتواند به راحتى مسیر زندگى را با حرکات مثبت طى کند، و به مقاصد عالى دست یابد، و سعادت دنیا و آخرتش را تأمین نماید یاد خداست.
توجه قلب به خدا که منبع همه خیرات و برکات و حلال همه مشکلات، و شفابخش همه بیمارىها، و نجات دهنده گرفتاران از گرفتارىها، و فریادرس بیچارگان، و آمرزنده گناهان، و فیض بخش به محتاجان و نیازمندان است عامل آرامش درون و امنیت باطن و ضامن خیر دنیا و آخرت آدمى است.
أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ: «8»
آگاه باشید دلها فقط به یاد خدا آرامش مىیابد.
برترین مرتبه ایمان، ایمانى است که در سرزمین قلب ثابت و استوار باشد و در برابر طوفان حوادث و مصائب و بلاها و سختىها و مشکلات ضربه و زیانى نبیند، ایمانى که در دنیا و آخرت همراه انسان باشد، و آدمى در همه لحظات از منافع آن بهرهمند، و همواره مورد توجه و عنایت خدا باشد و هر لحظه بر ارزش معنوى انسان بیفزاید.
کسى که خواهان چنین ایمانى براى قلب خود است باید علاوه بر عبادت خدا و خدمت به خلق به طور پیوسته و مداوم، از دوستى و همگرائى با دشمنان خدا گرچه از نزدیکترین خویشان و اقربایش باشد جداً بپرهیزد و تلخى جدا زیستن از آنان و فرهنگشان را بر خود هموار نماید.
لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «9»
گروهى را که به خدا و روز قیامت ایمان دارند نمىیابى که با کسانى که با خدا و پیامبرش دشمنى و مخالفت دارند دوستى برقرار کنند، گرچه پدرانشان یا فرزندانشان یا برادرانشان یا خویشانشان باشند، اینانند که خدا ایمان را در دلهایشان ثابت و پایدار نموده و به روحى از جانب خود نیرومندشان ساخته، و آنان را به بهشتهائى که از زیر درختانش نهرها جارى است در مىآورد، در آنجا جاودانهاند خدا از آنان خوشنود است و آنان هم از خدا خشنودند اینان حزب خدا هستند، آگاه باش که بىتردید حزب خدا همان رستگارانند.
بررسى آیات شریفه قرآن در رابطه با قلب به طور گسترده و تحقیق در آثار قلب مثبت و عوارض قلب منفى کارى بس سنگین و بىتردید نیازى به دانشى وسیع و زمانى طولانى دارد به این خاطر از ادامه آن صرف نظر نموده و رشته بحث را در این مسئله به روایات استوار و حکیمانه پیامبر و اهل بیت طاهرینش مىسپارم.
قلب در آئینه روایات و معارف الهیه
شرافت و برترى انسان که به وسیله آن فوق همه موجودات قرار مى گیرد بىتردید از برکت استعداد او نسبت به معرفت و شناخت حضرت حق است، شناختى که جمال و کمال و افتخارش در دنیا و توشه و ذخیرهاش در آخرت است.
انسان با قلبش براى شناخت حق و معرفت به حضرت او مستعد و آماده مىشود نه به عضوى از اعضایش، عالم و آگاه به حق و عامل براى خدا قلب است نه دیگر نواحى وجود انسان.
کوشاى به سوى حق و نزدیک شونده به حضرت دوست و کشف کننده آنچه نزد خدا و در حریم اوست قلب است.
اعضا و جوارح پیروان و خادمان و فرمانبردان قلب هستند و جایگاهشان جایگاه ابزار و آلات است که قلب آنها را به کار مىگیرد.
موقف قلب نسبت به اعضا و جوارح موقف مالک نسبت به برده و ارباب نسبت به رعیت و صنعتگر نسبت به ابزار است.
قلب هرگاه از غیر حق خالى و سالم باشد مقبول خداست، و چون غرق در امور غیر حق باشد محجوب از حضرت محبوب است، آنچه از عبد خواستهاند در حقیقت از قلب خواسته شده، و مخاطب به تکالیف و مسئولیتها قلب است، پاداش و کیفر مربوط به اوست، قلب است که چون از رذایل تزکیه شود آماده قرار گرفتن در مقام قرب مىشود، و چون به زشتىها آلوده گردد، و در چاه عیب و نقص افتد، گرفتار محرومیت از رحمت حق شود.
در حقیقت مطیع خدا اوست و اوست که انوار عبادات را بر دیگر اعضا و جوارح مىتاباند و پخش مىکند، و بىتردید عصیانگر واقعى بر خدا اوست که آثار زشتىها را بر اعضا و جوارح جارى مىکند.
خوبىها از افق وجود انسان به نورانیت او آشکار مىگردد، و زشتىها از شومى تاریکى او بر انسان ظاهر مىشود، زیرا از کوزههمان برون تراود که در اوست.
قلب است که هرگاه انسان به حقیقت آن آگاه گردد و او و شئونش را بشناسد خود را شناخته، و چون خود را بشناسد خدا شناخته است، و اگر نسبت به آن جاهل باشد قطعاً به غیر آن جاهلتر است و یقیناً انسان بدون شناخت قلب نه خود را شناخته و نه خدا را و نه غیر خدا را.
متأسفانه اکثر مردم به قلب و شئون قلب خود ناآگاهند، و بین آنان و قلبشان حایل و حاجب قرار دارد و نشانه قرار داشتن حایل این است که به مشاهده حقیقى قلب و مراقبت از او و درک صفاتش، و کیفیت زیر و رو شدنش در دست قدرت خدا و این که چرا گاهى میل به اسفل سافلین و زمانى رغبت به اعلا علیین دارد موفق نمىشوند.
آرى کسى که قلبش را نشناسد و به شئون و صفات آن عارف نشود تا به مراقبت و رعایت او برخیزد، و حقایقى که از خزائن ملکوت بر او ظاهر مىشود و مىدرخشد رصد کند از کسانى است که به بیمارى خود فراموشى که از بدترین بیمارىها است دچار آمده «10» چنان که حضرت حق مىفرماید:
وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ: «11»
و مانند کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند پس خدا هم آنان را دچار خود فراموشى کرد، اینان همان بیرون رفتگان از مدار انسانیتاند.
از حضرت صادق (ع) روایت شده:
«ان للقلب اذنین فاذا هم العبد بذنب قال له روح الایمان: لا تفعل و قال له الشیطان: افعل و اذا کان على بطنها نزع منه روح الایمان:» «12»
براى قلب دو گوش است، زمانى که انسان آهنگ گناه کند روح ایمان به او مىگوید انجام نده و شیطان به او مىگوید به گناه برخیز چون با گناه درآمیزد روح ایمان از او کنده مىشود.
از رسول خدا روایت شده:
«فى الانسان مضغة اذا هى سلمت و صحت سلم بها سائر الجسد، فاذا سقمت سقم لها سائر الجسد و فسد و هى القلب:» «13»
در انسان پارهگوشتى است چون سالم و صحیح باشد دیگر اعضاء جسد در پرتو سلامت او سالم است، و هنگامى که بیمار باشد به خاطر او دیگر اعضاء بدن بیمار و فاسد است و آن پاره گوشت قلب است.
ونیز از آن حضرت نقل شده:
«اذا طاب قلب المرء طاب جسده، و اذا خبث القلب خبث الجسد:» «14»
هنگامى که قلب انسان پاک و پاکیزه باشد جسم و بدنش پاک است، و چون قلب آلوده باشد جسد هم آلوده خواهد بود.
امیرالمؤمنین (ع) به فرزندش فرمود: پسرم
«ان من البلاء الفاقة و اشد من ذلک مرض البدن و اشد من ذلک مرض القلب، و ان من النعم سعة المال و افضل من ذلک صحة البدن و افضل من ذلک تقوى القلوب:» «15»
از مصائب رنجها فقر و تهیدستى است و بدتر از آن بیمارى بدن و سختتر از آن بیمارى قلب است، و از نعمتها گشایش و سعه مالى است و بهتر از آن سلامت بدن و برتر از آن تقواى قلب است.
از حضرت باقر (ع) نقل شده است:
«القلوب ثلاثه: قلب منکوس لا یعثر على شیئ من الخیر و هو قلب الکافر، و قلب فیه نکتة سوداء فالخیر و الشر فیه یعتلجان فما کان منه اقوى غلب علیه و قلب مفتوح فیه مصباح یزهر فلا یطفأ نوره الى یوم القیامة و هو قلب المؤمن:» «16»
قلبها سه نوع است: قلبى است واژگون که بر چیزى از خیر پى نمىبرد و آن قلب کافر است، و قلبى است که در آن نقطه سیاهى وجود دارد که خیر و شر در آن در تلاطماند، پس هر کدام از خیر و شر نیرومندتر گردد بر دیگرى چیره مىشود، و قلبى گشاده است که در آن چراغى درخشنده است و نورش تا قیامت خاموش نمىگردد و آن قلب مؤمن است.
حضرت صادق (ع) از پدرانش از پیامبر روایت مىکند:
«من علامات الشقاء جمود العین و قسوة القلب و شده الحرص فى طلب الرزق و الاصرار على الذنب:» «17»
از نشانههاى بدبختى چشم بىاشک و سنگدلى، و حرص شدید در طلب رزق و پافشارى برگناه است.
و نیز آن حضرت به امیرالمؤمنین فرمود:
«یا على اربع خصال من الشقاء: جمود العین و قساوة القلب و بعد الامل و حب البقاء:» «18»
چهار خصلت از تیرهبختى است: چشم بىاشک، و سنگدلى، و آروزهاى غیر قابل دسترسى، و عشق به ماندن در دنیا است.
از امیرمؤمنان (ع) روایت شده:
شگفتترین چیزى که در انسان است قلب اوست و براى قلب موادى از حکمت و اضدادى خلاف حکمت است، اگر امید و دلگرمى نسبت به دنیا براى آن پیش آید طمع او را به خوارى مىنشاند، و اگر طمع او را به جنب و جوش وا دارد حرص او را به هلاکت دچار مىکند، و اگر ناامیدى و یأس بر او چیره شود غصه و اسف او را مىکشد، و اگر خشم و غضب به او برسد غیظ سنگین بر او حملهور گردد، و اگر خود را به خوشى و رفاه خوشبخت ببیند تحمل سختى و بلا را فراموش مىکند، و اگر ترس و بیم به او برسد، پرهیز و حذر او را گرفتار مىکند و اگر امنیت به او فراخى و وسعت ندهد غفلت او را مىرباید، و اگر نعمت بر او تازه شود رشک و حمیت او را مىگیرد و اگر مصیبتى به او برسد بىتابى او را رسوا مىکند، و اگر ثروتى جمع کند ثروتمندى او را به طغیان آرد، و اگر تهیدستى او را بگزد بلا او را سرگرم مشغول سازد، و اگر گرسنگى او را بىتاب کند ناتوانى او را از پاى اندازد، و اگر پرخورى کند سیرى بیش از اندازه وى را افسرده نماید، هر کوتاهى براى او زیانآور، و هر زیادهروى براى او مفسده انگیز است. «19»
حضرت صادق (ع) به مردى فرمود: فلانى بدان و آگاه باش که جایگاه قلب نسبت به بدن جایگاه امام و پیشوا نسبت به مردم است که اطاعت از امام بر مردم واجب است، آیا نمىبینى همه اعضاء سپاهى براى قلب هستند و ترجمان وضع او، و ادا کننده خواستههاى او.
دو گوش، دو چشم، بینى، دهان، دو دست، دو پا و عضو شهوت، قلب هرگاه آهنگ نظر کند انسان دو چشم خود را مىگشاید، و هرگاه قصد شنیدن نماید دو گوش براى شنیدن تحریک مىشود و راههاى شنیدن باز مىگردد، و چون آهنگ بو کشیدن کند با بینى استشمام مىکند و چون اراده سخن گفتن نماید با زبان سخن مىگوید، و چون نیت حرکت کند دو پا به حرکت مىآید، و هنگامى که قصد شهوت نماید عضو شهوت به حرکت مىآید، همه اعضا و جوارح از جانب قلب کار مىکنند، اینگونه شایسته است که از پیشوا اطاعت شود زیرا فرمان ویژه اوست. «20»
از حضرت سجاد (ع) روایت شده:
براى انسان چهار چشم است: دو چشم است که به وسیله آنها کار دین و دنیایش را نظر مىکند و دو چشم است که امور آخرتش را به وسیله آن دو ملاحظه مىنماید، هرگاه خدا خیرى براى بندهاش بخواهد دو چشم قلبش را مىگشاید پس به آن دو چشم غیب و آخرت را مىنگرد، و اگر غیر آن را بخواهد دو چشم قلب را وا مىگذارد. «21»
حضرت صادق (ع) مىفرماید پدرم همواره مىفرمود:
«ما شیئ افسد للقلب من الخطیئة ان القلب لیواقع الخطیئة فما تزال به حتى تغلب علیه فیصیر اسفله اعلاه و اعلاه اسفله:» «22»
چیزى براى قلب فاسد کنندهتر از گناه نیست، بىتردید قلب به گناه مىافتد و همواره به آن ادامه مىدهد تا جائى که پستش برتر، و برترش پست مىشود.
از حضرت موسى بن جعفر (ع) به روایت على بن جعفر نقل شده:
«اوحى الله عزوجل الى موسى (ع) یا موسى لا تفرح بکثرة المال و لاتدع ذکرى على کل حال فان کثرة المال تنسئ الذنوب و ان ترک ذکرى یقسى القلوب:» «23»
خدا به موسى وحى فرمود: اى موسى به فراوانى ثروت شادمان نباش، و یادم را در هیچ حالى ترک نکن، زیرا فراوانى ثروت گناهان را از یاد مىبرد، و ترک یادم دلها را گرفتار قساوت مىکند.
از امیرمؤمنان روایت شده:
«ما جفت الدموع الالقسوة القلب، و ما قست القلوب الالکثرة الذنوب.» «24»
چشمها از اشک خشک نشد مگر به خاطر سنگدلى و قلبها سیاه و سخت نشد مگر بخاطر گناهان.
در کتاب فقه الرضا روایت شده:
«ان الله فى عباده آنیة و هو القلب، فاحبها الیه اصفاها و اصلبها و ارقها، اصلبها فى دین الله و اصفاها من الذنوب و ارقها على الاخوان:» «25»
براى خدا در بندگانش ظرفى است و آن قلب است، محبوبترین قلب نزد خدا صافترین و سختترین و نرمترین آنها است، سختترینش در دین، و صافتر و پاکترینش در گناهان و نرمترینش نسبت به برادران.
از رسول خدا روایت شده در مناجاتى که حضرت داود با خدا داشت گفت:
«الهى لکل ملک خزانة فاین خزانتک؟ قال جل جلاله: لى خزانة اعظم من العرش و اوسع من الکرسى و اطیب من الجنة و ازین من الملکوت، ارضها المعرفة، و سماءها الایمان، وشمسها الشوق، و قمرها المحبة، و نجومها الخواصر، و سحابها العقل، ومطرها الرحمة، واثمارها الطاعة، وثمرها الحکمة، ولها اربعة ابواب: العلم والحلم والصبر والرضا الا وهى القلب:» «26»
خدایا براى هر پادشاهى خزانهاى است، خزانه تو کجاست؟ خداى بزرگ فرمود: براى من خزانهاى است بزرگتر از عرش، وسیعتر از کرسى، پاکیزهتر از بهشت، و زیباتر از ملکوت، زمینش معرفت، آسمانش ایمان، خورشیدش شوق، ماهش محبت، ستارگانش مطالب استوار در ذهن، ابرش عقل، بارانش رحمت، میوههایش طاعت، محصولش حکمت است، براى آن چهار در است: علم، بردبارى، صبر و رضا است بدانید که آن خزانه قلب است.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- اعراف 179.
(2)- محمد 24.
(3)- شعراء 88- 89.
(4)- ق 31- 33.
(5)- ق 37.
(6)- نحل 106.
(7)- تغابن 11.
(8)- رعد 28.
(9)- مجادله 22.
(10)- محجة البیضاء، ج 5، ص 3 بحار ج 70، ص 34.
(11)- حشر 19.
(12)- کافى ج 2، ص 267.
(13)- بحار ج 70، ص 50، حدیث 4.
(14)- خصال ج 1، ص 18.
(15)- امالى طوسى ج 1، ص 146.
(16)- بحار ج 50، ص 51، ج 9.
(17)- خصال ج 1، ص 115.
(18)- بحار ج 70، ص 52، حدیث 12.
(19)- علل شرایع ج 1، ص 103.
(20)- بحار ج 70، ص 52.
(21)- خصال ج 1، ص 114.
(22)- بحار ج 70، ص 54.
(23)- بحار ج 70، ص 55.
(24)- علل شرایع ج 1، 77.
(25)- بحار ج 77، ص 56، حدیث 26.
(26)- بحار ج 70، ص 59، به نقل از غوالى الئالى.
برگرفته از
کتاب: تفسیر حکیم، جلد سه
نوشته: استاد حسین انصاریان