سه انشا درباره تاریکی با نگارش ساده و روان

همانطور که می دانید انشا نوشتن یکی از سرگرمی های زیبا و پرطرفدار است که در مورد موضوعات مختلف می توان انشا نوشت که یکی از موضوعات تاریکی است به همین خاطر، در این مقاله چند انشا درباره تاریکی را در اختیارتان خواهیم گذاشت

سه انشا درباره تاریکی با نگارش ساده و روان

یکی از ساعاتی که دانش آموزان در مدرسه سپری می کنند زنگ انشا است که معلمان عزیز در مورد موضوعات مخلف از دانش آموزان می خواهند که انشا بنویسند و آن برای دوستان و معلم مطالعه کنند که یکی از موضوعات تاریکی است بنابراین، اگر شما نیز از ان دسته افرادی هستید که به دنبال انشا درباره تاریکی هستید به شما دوستان عزیز پیشنهاد می کنیم بهتر است تا پایان مطلب همراه ما باشید.

انشا درباره تاریکی با مفاهیم ناب

شاید برای شما نیز پیش آمده است که به  دنبال انشا در مورد تاریکی هستید اما نمی دانید که چگونه انشا متفاوت و خاصی داشته باشید به همین خاطر، در ادامه مطلب چند انشا درباره تاریکی را در اختیار شما دوستان عزیز قرار داده ایم تا بتوانید از بین آن ها انشا نابی را انتخاب کنید و از مطالعه آن نهایت بهره را ببرید.

مجموعه ای از انشا درباره تاریکی

 

 

انشا در مورد تاریکی با مفاهیم ناب

مقدمه: خدواند در قران می فرماید شب را موجب آرامش شما قرار دادیم پس باید از شب برای آرامش و آسایش و عبادت استفاده کرد. پاسی از شب را برای سخن گفت با معشوق و پاسی دیگر آرامش و خواب و آمادگی برای فعالیت در روز بعد.

بدنه: شب آرام آرام از راه می رسد زلفش آراسته و پولک های نقره ای بر روی آن انداخته است. زلف سیاهش افشان و منجوق ستاره بر روی آن نقش بسته است. دخترکی با زلف های بلند و آراسته در حالی که باد موهایش را چنگ می زند از راه می رسد، نرم و آرام و تیره، مردم همه خسته از کار روزانه با آغوش گرم از او استقبال می کنند.

ستاره ها سو سوزن ،آسمان و زمین شادی ماه در وسط این مجلس خودنمایی می‌کند تاریکی شب از راه رسیده است زیبا جذاب دوست داشتنی و پر از حس ناب آرامش، لحظاتی مخصوص که هرکس مختص خودش بوده و از ان لذت می برد، تاریکی شب فرصت خودسازی، اندیشه کردن و راز و نیاز با خدای بزرگ است.

چه بسیار عرفان بزرگی که از تاریکی شب برای خود سازی استفاده می کنند و خدایشان را می شناسند. ای کاش در این فرصت های طلایی به خود بیاییم و برای رهایی خودمان از شر شیطان نفس کاری کنیم. تاریکی شب یک فرصت خوب برای اندیشه در مورد خلقت، هدف از خلقت و وظیفه ما در مقابل خدای بزرگ است.

شب فرصت دستگیری از مستمندان است که هر آینه علی(ع) در شب های تاریک برای مستمندان غذا می برد و کسی نمی دید. روز فرصت کار است و شب فرصت اندیشه. تاریکی شب بهترین فرصت برای دیدار مستحقان و مستمندان است. شب در وجود انسان های دانا و اندیشمند غوغا می کند. شب محرم اسرار بزرگان و عالمان و دانشمندان است.

نتیجه گیری: تاریکی شب فرصتی عالی و استثنایی برای دیدار با معبود در کنج اتاق تنهایی خویش است با او خلوت کنید و توبه کنید و برای بندگان دیگر هم دعای خیر که همانا دعای بنده ای در حق بنده دیگر مستجاب می شود.

******

انشا ناب در مورد تاریکی

 

انشا ناب در مورد تاریکی

مقدمه: تاریکی شب به اندازه زیبایی روز دلچسب و گواراست. از این فرصت به دست آمده به خوبی استفاده کنیم تا عمرمان مفید و ارزشمند شود. خلوت شب زمان کافی و وافی برای عشق ورزی و دیدار با محبوب است.

بدنه: خلوت شب را دوست می دارم و می دانم که این زمان بهترین فرصت برای ساختن نفس و محاسبه اعمال روزانه ماست تا روز به روز بهتر شویم و قدر روزهای عمر را بدانیم و در راه درست استفاده کنیم. دختر زلف افشان با پولک های طلایی و ماهی پرفروغ از راه افق می رسد وبرای ما بزم شب به راه می اندازد.

مهتاب میاندار است و ستاره ها رقاص و من هم در گوشه ای نگاه می کنم و لذت می برم. نوری کمرنگ از سوی افق باریده می شود و روزگار هم ملایم است و نسیمی می وزد. نه صدایی دل را می آزارد و نه کسی مزاحم می شود، همه منتظر و آرام به خواب می روند.

اما به گفته فریدون مشیری من به چه حالی از آن کوچه گذشتم، شب در کنار من که باشد من عاشق تر می شوم و شب ها فرصت اندیشه به عشق و محبوب را دارم. کنج تنهایی من آرام است و دلم قرص یاد خدا، گاهی شعر می خوانم، به موسیقی باران گوش می دهم و زمانی در سکوت مطلق هستم.

نگار صدای باد را به خوبی حس می کنم و در کنارم زوزه می کشد. گاهی دانه بارانی روی پنجره شیشه می افتد و من با صدایش خلوتم بر هم می خورد. گاهی هم صدای پرنده ای که رهسپار خانه و لانه است. رهگذران هم آرام و پاورچین به سمت مامن خود می روند و من فقط گوش می کنم.

دخترکی با موهای پرکلاغی در حوالی من نشسته و نرم نرم با من حرف می زند و من هم گوش می کنم. خدای مهربانم را می ستایم و او هم با چشمک ستاره هایش همراهی ام می کند. شب دوست قدیمی اولیای خدا و عاشقان است من هم با کمک شب و تاریکی اش او را خواهم شناخت و خودم هم کمی به خود خواهم آمد.

نتیجه گیری: شب فرصت رهایی از دست غم روز است. در شب با خدای خود خلوت کنید و یادش را در دلتان روشن نگاه دارید تا همه عمرتان روشن و پر فروغ باشد. در تاریکی شب با معشوق سخن بگویید و چراغ دلتان روشن کنید.

******

انشا در مورد تاریکی شب

شب را دوست دارم. آرامشم را در شبهای پر ستاره جستجو میکنم. سپیدی نقره فام ماه پر غرورو تلالؤ ستارگان طناز قلبم را به شور و التهاب وا میدارد و ستاره ی من در میان آن همه ستاره فخر فروشان و چشمک زنان ماه را نظاره می کند و ماه این نظاره گر پر شرو شورش را با لبخندی به آغوش پر مهرش فرا میخواند.

ستاره ی من به سبک بالی باد به سینه فراغ ماه پناه میبرد تا به آرامشی که آرزو دارد دست یابد… آرامش و سکوت شب منو به خودش به دور دست ها میبره به فکر وادارم میکنه و اینکه همه جا زیر این حجاب تاریکی و سکوت فرو رفته برام زیبا و رویائیه.

انگار شب با تمام تاریکیش میخواد بگه اینجا امن ترین مکان دنیاس، بی هیاهو و بی تنش خودت هستی و تمام فکرات. همیشه شب رو دوست داشتم.

همیشه وقتی شب میشه یه حس خاصی پیدا میکنم انگاری با شب همزاد هستم رقص چشمک زدن ستاره ها و نور نقره ای مهتاب یه جورائی منو از خودم بیخود میکنه و شب های ابری هم انگاری من از پشت ضخامت ابرها بازم نور ماه و چشمک ستاره ها رو حس میکنم.

شب تو هر حالی واسم رویائی و جادوئیه مسخم میکنه و تو هیچ وقت زمانی دیگه تو شبانه روز این حال رو ندارم شب برام پر از رمز و رازه، سکوت شب واسم حرفا داره، منو به سرزمین جادوئی رویا و خیال میبره ، انگاری پر پرواز بهم میده از زمین و زمینیان دورم میکنه تو رویا هستم.

با خیالاتم به سرزمین ستاره ها و ماه و مهتاب میرم حس میکنم زاده شبم، به ماه تعلق دارم ماه منو به سمت خودش میکشونه. من زاده شبی مهتابیم در فصلی پر از ستاره شاید به این دلیل همزاد پروری میکنم و خود را زاده مهتاب میدانم،

درهر حالی ماه بر من پوشیده نیست در هوای سرد و برفی زمستان یا زمان ابر بارانِ ِآسمانِ شب ،ماه و ستاره نور به من میدهند و شعر در من جریان پیدا میکند.پر سیمرغی که به دست دارم در نور نامرئی مهتاب واژه بر دلم جاری می کند

و میلغزد واژه ها بر سپیدی ورق های کاغذ لغزش پر سیمرغ از آن من نیست این واژگان از دل شب تراوش میکند نورش از ماه است و جلایش از چشمک ستاره های آسمان بیکران شب را دوست دارم چون مرا زنده میکند، روح شب در من بیدار می شود ، شهد شراب شعر در من جاری میکند.

******

آفتاب که غروب می کند خیلی زود اولین ستاره طلوع می کند .بعد کم کم ستاره های دیگر پیدایشان می شود . مثل یک مجلس مهمانی که یکان یکان مهمانانش از راه می رسند و در خانه ای به وسعت آسمان می نشینند .

بعضی از ستاره ها شکل یک بادبادک رامی سازند بعضی دیگر شکل خرس، ماهی، شیر، عقرب، خرچنگ، کمان، خوشه، گاو و ترازوو…..و به همین نام ها نیز خوانده می شوند

اگر در شبی که هوا صاف است مثلًا در جایی مثل کویر در پشت بام خوابیده باشی نظاره ی ستارگان زیبای آسمان که آسمان را به شکل چادر گلی آبی رنگی در آورده اند هوش از سر آدم می ربایند .

ماه در گوشه ای از آسمان مثل یک صورت نورانی یا رهبری آسمانی گویی پادشاه شب است . ستاره ها در پناه او سو سو می زنند و ماه حرکت می کند و از آن ها سان می بیند .

آدم های عاشق صورت یار را به صورت ماه تشبیه می کنند و در دوری یار با ماه نجوا می کنند وستاره می شمرند .شب و آسمان و ستاره ها از اسرار خداوندند . چیز هایی برای آرامش انسان سکوت و شب و ماه و آسمان.

******

انشا زیبا در مورد تاریکی

امیدواریم از مطالعه انشا های گفته شده نهایت بهره را برده باشید در پایان به شما دوستان عزیز پیشنهاد می کنیم در صورت تمایل با کلیک بر روی انشا می توانید جملات ناب با مفاهیم زیبایی را مطالعه کنید.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان