ماهان شبکه ایرانیان

یک روز در اهواز از کوی «آل‌صافی» تا خانه فروغ فرخزاد

احوال کارون از نمای نزدیک

شماره روزنامه: ۵۸۳۸ تاریخ چاپ: ۱۴۰۲/۰۷/۱۲ ...

فاطمه علی‌اصغر:  بخش عراقی هورالعظیم آتش گرفته و دودش به چشم مردم اهواز رفته بود که پا به شهر گذاشتیم. هنوز مردم نفس‌هایشان تنگ بود. یکی از مردم اهواز می‌گوید: «جوری شهر آلوده شده بود که نمی‌توانستیم بچه‌ها را به مدرسه ببریم. این برای نخستین‌بار که نیست. مردم اهواز سال‌هاست با آلودگی هوا درگیر هستند. ریزگردها خفه‌مان می‌کند یا دود آتش‌سوزی‌های مزارع نیشکر و حالا هم که هورالعظیم.» تغییرات اقلیمی سال‌هاست که جهان را به فکر چاره انداخته. چاره‌هایی که معمولا به نتایج روشنی نمی‌رسند.

مساله اما کاملا روشن است. زمین دارد گرم می‌شود و اثر پروانه‌ای سیستم آشوبناک جهان را تحت تاثیر قرار می‌دهد. می‌گویند اگر پروانه‌ای آن سوی کره زمین بال بزند، ممکن است آن سوی دیگر زمین توفان شود. داستان هورالعظیم یا کلان‌تالاب همچنین است. این تالاب بزرگ‌ترین تالاب مرزی ایران و عراق است. بارها قرار بوده که توافقاتی بین دو کشور برای کاهش بروز آتش‌سوزی در تالاب و نگهداری صورت بگیرد، اما این برنامه‌ها همچنان ناکام مانده است. آب هورالعظیم دارد به‌شدت کم می‌شود و همین منشأ ریزگردها شده و بخش‌هایی از آن هم مرداب شده. آیا قرار نیست که مسوولان یک بار هم شده برای حل معضل هورالعظیم پای میز مذاکره بنشینند؟

یک: ناموسش به خطر افتاد، خواهرش را کشت

در راه فرودگاه به مرکز شهر بودیم و از کنار پل چند لاین در حال ساخت چهارشیر می‌گذشتیم که راننده ماجرای به قتل رسیدن دختری دیگر در اهواز را تعریف می‌کند: «چند روز پیش توی کوت عبدالله، دوست یک مرد بهش گفت که خواهرت را کنار کارون با مردی دیده. او هم موتور دوستش را گرفت و رفت و دختر را کشت و ناموسش را پاک کرد. هیچ‌جا از این بیچاره صحبتی نشد.» اهواز شهر عجیبی است و برخی مردان محدودیت‌های شدید برای زنان می‌گذارند. از جمله مردی که سال 1400 ساعت 15 ظهر شنبه 16 بهمن، سر همسر 17 ساله‌اش را بریده و در میدان کسایی خشایار اهواز چرخانده بود. اما مینا دختری که سال‌ها در اهواز تنها زندگی و کار می‌کند، می‌گوید: «مشکلات ما ربطی به قومیت ندارد و بیشتر امر فرهنگی است.» او با چالش‌های بسیاری روبه‌رو است، اما آن‌قدر آزاردهنده نیست که بخواهد اهواز را ترک کند. این‌جا مهربانی و خونگرمی میان مردم به وفور است. به زنان هم احترام می‌گذارند اما اهواز دو چهره دارد؛ سیاه و سپید.

دو: سرمایه‌دار غوطه‌ور در فقر

در قلب شهر اهواز اقامت کردیم، میدان امام خمینی. رو به شب که می‌رود، بازار مکاره می‌شود. دستفروش‌ها می‌آیند. مغازه‌های کوچک و بزرگ دارد. زباله بیداد می‌کند. افراد زیادی از عراق برای خرید آمده‌اند. مردم شاکی‌اند. بعد از مدت‌ها که مردم با فاضلاب‌های شهری درگیر بودند ناگهان شهرداری همه کوچه‌ها و محله‌ها را شروع کرده به کندن که این معضل را حل کند، اما ترافیک چند برابر شده و مدرسه رفتن بچه‌ها با مشکل روبه‌رو شده است. استاندار خوزستان ماه گذشته وعده داده: «180 هزار میلیارد ریال در سفر دوم رئیس‌جمهور به خوزستان برای انجام پروژه‌های استان اختصاص داده شده است.» حالا مردم اینجا امیدوارند که بخشی از این بودجه صرف سامان‌دهی اهواز شود؛ به خصوص برای احیای تاریخ شهر که مثله شده و حال‌وهوایش را کرده جهنم. اینجا مردم در آرزوی روزهای گذشته‌اند. موج مهاجرت افتاده به جانشان. می‌گویند در دهه 50 اهواز اسم و رسمی داشت و خیلی‌ از خارجی‌ها اینجا زندگی می‌کردند.

اهواز شهر تناقض‌هاست. حتی اگر محله‌های «شلنگ‌آباد» و کوی «آل‌صافی» را که یونیسف یکی از محروم‌ترین و فقیرترین مناطق دنیا شناسایی کرده، کنار بگذاریم. شهر چهره خوشی ندارد. آب مصرفی مردم بیشتر مواقع آلوده است. بافت تاریخی دارد خراب می‌شود و المان‌های شهر از درد بی‌مسوولیتی می‌نالند. آن هم پنجمین شهر بزرگ ایران که بزرگ‌ترین شرکت‌های تولید‌کننده نفت را دارد. شرکت فولاد خوزستان از تولیدکنندگان بزرگ فولاد خام کشور در آن است و بی‌شمار کارخانه‌های مادر صنعتی در آن فعالیت‌ می‌کنند.

سه: این سینما پرده ندارد

همراه مجتبی گهستونی، روزنامه‌نگار و فعال میراث‌ خوزستان به اهوازگردی می‌رویم. به قلب بازار قدیم که زمانی سقف‌های پوشیده داشت و حالا یک بخش‌هایی از آن سقف دارد و یک بخش‌هایی نه. بافت‌ قدیمی پنهان شده پشت مغازه‌های تازه ساخت. بافت داد می‌زند، به زودی خراب می‌شود. اهواز زمانی بیش از 10 سینما داشته در بعضی کوچه‌ها حتی دوتا کنار هم. سینمای روباز برای شب‌های روشن و زنده‌اش. از آن سینماها فقط دو، سه‌‌تای آن هنوز کار می‌کند. مرد مغازه‌دار باصفایی ما را به خراب‌آباد سینما «دنیا» می‌برد. سینما دنیا چند قدمی تا تخریب فاصله ندارد. پرده‌اش کنده شده و مانکن‌های پلاستیکی گوشه‌و‌کنارش افتاده‌اند. گویی در حمله‌ای ناگهانی انسان‌های زیادی مرده و روی هم افتاده‌اند. آتش‌سوزی سینما رکس را به خاطر می‌آورد.

مرد باصفا می‌گوید: «من وقتی که بچه بودم آرزو داشتم بروم این سینما، اما پدرم به‌شدت مذهبی بود و نمی‌گذاشت.» از کار دنیا، حالا که سینما ویران شده کلیدش دست اوست و گاهی می‌رود بین مانکن‌ها می‌نشیند و به پرده‌ای که ندارد خیره می‌شود. تصاویری که می‌بیند احتمالا فیلم زندگی اهواز است. فیلم سینما ساحل است که پدر مجتبی کار می‌کرده و صدایش می‌کردند: «جو». نامی که نشان از مردمی شاد داشته که با نام‌های سینمایی زندگی می‌کردند و حالا دیگر نامی ندارند.

چهار: دیدار با فروغ فرخزاد در 24 متری

از سینما ساحل خرابه با مجتبی به دیدار خاطرات فروغ فرخزاد می‌رویم. فروغ زمانی با پرویز شاپور همسرش در اهواز زندگی می‌کرد. خانه‌اش در خیابان 24 متری بود. هنوز پشت بناهای نوساز دیوارهای آجری‌اش دیده می‌شود. احتمالا فروغ همین‌جا بوده که کتاب عصیان را ‌نوشته. او هر روز از همین خیابان می‌گذشته و به کنار کارون می‌رفته. در همین خیابان در چاپخانه خوزستان کتاب‌هایش را چاپ می‌کرده که حالا فروخته شده و آینده‌ای نامعلوم دارد. فروغ نقطه عطفی در تاریخ ادبیات ایران بود. زنی که برای نخستین‌بار از خود نوشت و خواسته‌های زنانه‌اش.

دیدار بعدی ما در سرای فتحی بود. بنایی که ثبت ملی شده اما سردرش به تازگی ریخته. سقف کاهگلی‌اش سنگین شده و آن هم بیم فرو ریختنش می‌رود. آقای کاظمی، مالک بنا می‌گوید: «از آن روزی که ثبت ملی شد بدبخت شدیم. دست به هر چه می‌زنیم میراث‌ اعتراض می‌کند. خودش هم کاری نمی‌کند. یک روز اینجا را ویران می‌کنم.» خانه معین‌التجار هم حال روز خوبی ندارد. آقای مغازه‌دار روبه‌روی خیابان معین‌التجار که انتهایش می‌خورد به پل سفید اهواز، باورش این است: «امیدکی داریم که اینجا سرپا شود اما ناامیدی‌مان مفرط است.» کافه خیام رو به پل سفید اهواز بسته است. زمانی اینجا خاطرات بسیاری برای مردم رقم زده.

این کوچه با ساباط کم‌نظیرش اگر سامان بگیرد می‌تواند گذر فرهنگی شهر شود. جایی که روزنامه ‌خوزی‌ها که روزنامه تحلیلی کشور در نزدیکی‌اش قرار داد و می‌تواند تیتر بزند: «اهواز دیگر غم ندارد.» اما اهواز امروز غم دارد. فرخنده پیرزن شوشتری شهر دیگر پاهایش شکسته، اما هنوز با خنده طعنه می‌زند: «ترس مرگ است.» وقتی می‌پرسم شب هنوز هم می‌شود، کنار کارون قدم زد، می‌گویند: «کجایش؟ کارون آلوده است و بوی بد می‌دهد.» رودخانه‌ای که لب‌ آن زمانی گل‌بارون بوده است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان