موّحد
کسى که در جهت اعتقاد و عمل معبودهاى باطل را نفى کند، و در باطن قلب جز به حضرت حق به عنوان خالق یکتا، و تنها کارگردان هستى ایمان نداشته باشد و در عمل جز به فرمانهاى حق و دستورات پروردگار گردن نهد، و زیر بار
تحمیل فرهنگهاى غیر خدا نرود، و پیوسته با بت و بتتراش و بتپرست، در مبارزه باشد و در ایمان و اعمالش خلوص و اخلاص ورزد، و تحت هیچ فشارى از صراط مستقیم حق منحرف نگردد و چیزى را بر خدا ترجیح ندهد موحد است.
همه روایات باب توحید ناظر به توحید در اعتقاد، و توحید در عمل است، شعار لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ* دادن در حالى که قلب معتقد به بت جاندار و بیجان باشد، و براى چند روز زندگى دنیا زیر بار فرهنگ طاغوت قرار گرفتن شعار بىمعنا و بدون اثر و بدون بهره و ثواب است،
موحد چو در پاى ریزى زرش
و گر تیغ هندى نهى بر سرش جج نباشد امید و هراسش ز کس جج بر این است آئین توحید و بس ج یاران واقعى پیامبران و امامان و به ویژه هفتاد و دو یار حضرت حسین نمونه اعلاى اهل توحیدند، و مصداق حقیقى موحدند. آسیه همسر فرعون که به وسیله فرعونیان زیر سختترین شکنجهها براى جدا کردنش از توحید بود، و لحظهاى در ایمان و عمل از حق جدا نشد، مریم کبرى و خدیجه غرّاء که در راه توحید انواع بلاها را تحمل کردند و از حق جدا نشدند، صدیقه کبرى و حضرت زینب همه و همه مصداق اتم مؤمن به حق و مجسمه نشان دهنده توحید بودند، چنین توحیدى و این چنین موحد بودن ثمن بهشت و حصن حصین حق، و مایه نجات و سعادت، و سرمایه دنیا و آخرت و سبب مصون ماندن از خزى دنیا و عذاب آخرت است.
صدوق رئیس محدثین شیعه در کتاب امالى روایت مىکند که براى حضرت حسین دو انگشتر بود نقش یکى از آنها این بود:
«لا اله الا الله عدة للقاء الله» «1»
توحید اعتقادى و عملى توشهاى براى روز ملاقات با خداست.
روایاتى در کتاب با ارزش ثواب الاعمال در باب توحید و آثارش نقل شده از جمله:
پیامبر اسلام فرمود:
«ثمن الجنة لا اله الا الله:» «2»
قیمت بهشت لا اله الا الله است.
یقیناً ثمن بهشت لفظ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ* که مرکب از لام و الف و هاء است نمىباشد، منظور رسول خدا حقیقت توحید است که سرمایه قلبى، و جلوه عملى است.
از حضرت باقر (ع) از رسول خدا روایت شده است:
«لیس شیىء الا و له شیئ یعد له الا الله عزوجل فانه لا یعد له شیئ و لا اله الا الله فانه لا یعد لها شیئ، و دمعه من خوف الله فانه لیس لها مثقال فان سالت على وجهه لم یرهقه قتر و لا ذلة» «3»
چیزى نیست مگر این که براى آن عِدْل و هموزنى وجود دارد، مگر خداى عزوجل که معادلى ندارد، و توحید که براى آن عِدْلى نیست و قطرهاى اشک از خوف خدا که هموزنى ندارد، چون بر صورت جارى شود آن صورت را سیاهى و ذلت نخواهد گرفت.
«عن النبى من قال لا اله الا الله مخلصاً دخل الجنة و اخلاصه بها ان یحجزه لا اله الا الله عما حرم الله:» «4»
از پیامبر روایت شده کسى که با اخلاص «لا اله الا الله» بگوید وارد بهشت مىشود، و اخلاص به آن این است که «لا اله الا الله» او را از آنچه خدا حرام کرده است باز دارد.
از رسول خدا روایت شده:
«لا یزال لا اله الا الله ترد غضب الرب جل جلاله عن العباد ما کانوا لا یبالون ما انتقص من دنیاهم اذا سلم دینهم فاذا کانوا لا یبالون ما انتقص من دینهم اذا سلمت دنیاهم ثم قالوها ردت علیهم و قیل کذبتم و لبستم بها صادقین:» «5»
پیوسته توحید اعتقادى و عملى خشم پروردگار را از بندگان برمىگرداند، هنگامى که باک نداشته باشند از دنیاى آنان کاسته شود چون دینشان سالم بماند، ولى زمانى که از نقص دینشان باک نداشته باشند، وقتى دنیایشان سالم بماند و در چنین فضائى لَا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ بگویند به آنان بازگشت داده مىشود و به آنان گویند دروغ گفتند و نسبت به توحید صادق و راستگو نیستید.
یک بار دیگر در این روایات دقت کنید تا بیشتر به این حقیقت پى ببرید که منظور از توحید فقط گفتن کلمه طیبه لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ* نیست، بلکه باید توحید به صورت ایمان به خدا و نفى معبودهاى باطل در افق قلب طلوع داشته باشد و در عمل هم انسان به خواستههاى حق عمل کند و از محرمات بیان شده در قرآن و فرهنگ اهل بیت بپرهیزد.
پیامبر اسلام حدود چهل نفر از اقوامش را در خانه عمویش ابوطالب دعوت کرد، و پس از تشکیل جلسه براى آنان به طور مفصل سخن گفت و در ضمن سخن فرمود:
«انا ادعوکم الى کلمتین خفیفتین على اللسان، ثقیلیتین فى المیزان تملکون بهما العرب و العجم و تنقاد لکم بهما الامم و تدخلون بهما الجنة و تنجون بهما من النار، شهادة ان لا اله الا الله و انى رسول الله:» «6»
من شما را به دو کلمه که تلفظش بر زبان آسان و در ترازوى عمل سنگین است دعوت مىکنم، شما با تحقق دادن حقیقت این دو کلمه در باطن و ظاهرتان و در اعتقاد و عملتان مالک عرب و عجم مىشوید، و همه امتها مطیع شما مىگردند، و به وسیله این دو کلمه وارد بهشت مىشوید و از دوزخ نجات پیدا مىکنید و آن شهادت بر وحدانیت خداست و این که معبودى جز او سزاوار پرستش نیست و این که من فرستاده خدا هستم.
صدوق در عیون اخبار الرضا روایت مىکند: چون حضرت رضا خواستند از نیشابور به خراسان حرکت کنند، مردم نیشابور آن حضرت را تا بیرون شهر بدرقه کردند، حضرت لحظه وداع پرده محمل را کنار زدند و از پدرانش از رسول خدا روایت کردند که رسول خدا از حضرت حق نقل کرد:
«کلمة لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى قال فلما مرت الراحله ناد انا بشروطها و انا من شروطها:» «7»
توحید حصار محکم من است، پس کسى که وارد حصار من شود از عذاب من ایمن است، راوى مىگوید: چون شتر حرکت کرد ما را مخاطب قرار داده فریاد برداشت به شرایطى و من از شرایط آن هستم.
در بررسى حدیث، باید به چهار حقیقت اشاره کرد: 1- سند حدیث: سند حدیث از بهترین اسناد است تا جائى که معروف به سلسلة الذهب شده است.
2- دلالت حدیث: حدیث از نظر دلالت راه را مىنماید که تنها راه نجات و راه تحقق سعادت راه خدا و توحید به معناى واقعى است.
3- حدیث راهنما را براى دلالت کردن امت به راه نشان مىدهد که معصوم است و بدون چنین راهنمائى یقیناً انسان دچار گمراهى مىگردد.
4- عمده مسئله متابعت و پیروى از راهنماست که هر کس در دنیا از راهنماى واقعى که امام معصوم است پیروى کند به خوشبختى و کمال مىرسد، و در آخرت به سعادت جاودانى در کنار امام متابعت شده مىرسد.
یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا: «8»
روزى که هر گروهى از مردم را با امامشان مىخوانیم پس کسانى که نامه اعمالشان را به دست راستشان دهند، نامه خود را با خوشحالى و سرور مىخوانند و به اندازه رشته میان هسته خرما مورد ستم قرار نمىگیرند.
در هر صورت روشن شد که مراد از لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ* حذف و انتخاب در همه شئون زندگى است، حذف معبودهاى باطل و همه محرمات، و انتخاب معبود حق و فرمان بردن از او در همه شئون حیات و همه امور مادى و معنوى است.
نکتهاى عجیب
لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ* دوازده حرف است، معلم توحید محمد رسول الله نیز دوازده حرف است، راهنماى راه توحید على بن ابیطالب هم دوازده حرف است، امامان معصوم هم دوازده نفرند، ماههاى شمسى و قمرى هم دوازده ماه است.
موحدان در قیامت
توحید زمانى که از مشرق قلب به صورت ایمان خالصانه و نفى معبودهاى باطل طلوع کند، و جلوهى آن در همهى اعمال ظهور نماید به انسان ارزشى فوق تصور مىدهد، و وجودش را در قیامت بر آتش دوزخ حرام مىنماید.
صدوق پیشواى محدثین شیعه و خُبره حدیث در کتاب امالى روایت مىکند که پیامبر فرمود:
«و الذى بعثنى بالحق بشیراً لا یعذب الله بالنار موحدا ابدا و ان اهل التوحید لیشفعون فیشفعون ثم قال:»
سوگند به کسى که مرا بر اساس حق بشیر فرستاد خدا موحدى را هرگز به آتش عذاب نمىکند، و بىتردید اهل توحید شفاعت مىکنند، و شفاعت آنان پذیرفته مىشود، سپس فرمود: چون روز قیامت شود، خداوند فرمان مىدهد قومى را که در دنیا بدکردار بودند به آتش بیندازند، آنان مىگویند:
پروردگارا چگونه ما را وارد دوزخ مىکنى در حالى که تو را در دنیا به یگانگى مىشناختیم، و چگونه زبان ما را مىسوزانى در حالى که در دنیا به توحیدت گویا بود، و چگونه قلوب ما را دچار آتش مىکنى در حالى که بر یگانگى تو ایمان و اعتقاد داشت، و چگونه صورتهاى ما را در معرض سوختن قرار مىدهى در حالى که براى عبادت تو برخاک سائیده شد، و چگونه دو دستان ما را به آتش مىسوزانى در حالى که براى دعا به پیشگاه تو برداشته شده؟
خداوند میفرماید: بندگان من اعمالتان در دنیا زشت بوده و نهایتاً پاداش شما دوزخ است، مىگویند خداوندا گذشت و عفو تو بزرگتر است یا خطاهاى ما پاسخ مىرسد عفو و گذشت من، مىگویند رحمت تو گستردهتر است یا گناهان ما، خطاب مىرسد رحمت من مىگویند اقرار ما به توحید و یگانگى تو بزرگتر است یا معاصى ما، جواب مىرسد اقرار شما به توحید من بزرگتر است، عرضه مىدارند پروردگارا باید عفو رحمتت که فراگیر نسبت به هر چیزى است ما را فرا بگیرد، خداوند مىفرماید: فرشتگانم به عزت و جلالم سوگند مخلوقى را به سویم محبوبتر از اقرار کنندگان به توحیدم و این که معبودى جز من نیست نیافریدهام و سزاوار است که اهل توحیدم را وارد آتش نکنم، بندگانم را به بهشت در آورید. «9» ایمان به خداوند، و غرق بودن در توحید، و عمل به دستورات مالک ملک هستى سبب سلامت و عافیت همه جانبه و موجب سعادت و خوشبختى در دنیا و آخرت است، و این حقیقتى است که تاریخ حیات انسان عملًا آن را به اثبات رسانیده است.
از نشانههاى خوشبختى در زندگى تندرستى است، بدون سلامت و صحت هیچ فرد یا جامعهاى روى خوشى و سعادت را نخواهد دید، مردم علیل و رنجورى که همواره در آتش تب و رنج و عذاب جسمانى مىسوزند و مىگدازند کجا قادرند که با جهش نیرومندانه از پیچ و خم مشکلات بگذرند و به سوى هدفهاى بزرگ و عالى گامهاى بلند و بلندتر بردارند؟! راستى چه خوب است انسان زندگى را از نظر کیفیت بنگرد نه از جهت کمیت، آن مردمى که زندهاند ولى دوران زندگى را به بطالت و خوشگذرانىهاى بىمنطق و تحلیل بر جسم و جان مىگذرانند و در طول حیات کمترین نتیجهاى براى خود یا دیگران ندارند و کوچکترین گامى که مفید به حال خود یا جامعه باشد برنمىدارند براى حیات و عمرشان چه سود و ارزشى میتوان به حساب آورد؟!
دنیائى که از فشار طاقتفرساى مشکلات خسته و وامانده به نظر مىرسد، مردمى که در شهرهاى بزرگ و پر جمعیت از هواى سالم، غذاى سالم، و محیط سالم بهرهاى ندارند و در میان دود کثیف و غلیظ ماشینها و کارخانهها مىلولند و تدریجاً خفه مىشوند، خلاصه انسانى که صرف نظر از این بدبختىها، تعداد کثیرى کشته و مجروح و آسیب دیده میدانهاى جنگ باید قربانى بدهد و از انرژى خود بکاهد چه سرنوشتى و چه فرجامى خواهد داشت؟
ترقى روزافزون پزشکى و بهداشت هنوز نتوانسته است آلام انسانها را تسکین بخشد، تقلب در مواد غذائى و داروئى، تولید روزافزون مشروبات متنوع الکلى و مواد مخدر، وظیفه ناشناسى، و عدم دقت آنانى که جان مردم به دستشان سپرده شده، و بالاخره هزاران خیانت و جنایت و دلهره و پریشان حالى همه و همه از عواملى هستند که سلامت و نشاط جسمانى و فکرى و روحى انسانها را هدف تیرباران خویش ساختهاند.
تردیدى نیست که مردم بیمار و فرسوده از نظر کار و فعالیت و تحصیل علم و تکمیل صنعت دچار وقفه خواهند شد، از همه اینها که چشمپوشى کنیم در یک جمعیت بیمار و ناتوان زمینهاى براى رشد علم، اخلاق، و معنویت وجود ندارد، چنین جامعهاى به زمین شورهزارى مىماند که نمىتواند هیچ یک از نهالها و بذرها را در خود برویاند و بپروراند.
نهال علم و آزادى، اخلاق و شخصیت، کرامت و رشد، آدمیت و انسانیت در اینگونه جامعهها سبز نمىشود و درعرصه تکامل و ترقى قرار نمىگیرد بلکه هر نهال مادى و معنوى در این شورهزار پژمرده و تباه مىشود.
توحید و دین حق و ایمان و عمل صالح مىکوشند که با پرستارى و غمگسارى این بیماران ناتوان را شفا بخشیده، اسباب اعتلا و تکامل و رشدش را فراهم سازند.
اسلام که حاوى همه مسائل الهى و انسانى، و لحاظ کننده امور مادى و معنوى و آبادى دنیا و آخرت انسان است، براى تأمین سلامت و عافیت همه جانبه انسان در دو مرحله مادى و معنوى، ایمان به خدا و نفى معبودهاى باطل و دورى از محرمات و انجام خیرات و رعایت بهداشت و حفظ نظافت و دورى از افراط و تفریط در هر کارى، و ترک امور مضره را پیشنهاد مىکند. براى سلامت جسم و تداوم آن، خداى مهربان در قرآن مىفرماید:
کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ: «10»
بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید، زیرا خدا اسراف کنندگان را دوست ندارد.
سفیر حق پیامبر اسلام فرمود:
«المعدة بیت کل داء و الحمیة رأس کل دواء:» «11»
شکم خانه هر دردى، و پرهیز در رأس همه داورهاست.
و آن فرستاده بىنظیر حق فرمود:
«ان فى صحة البدن فرح الرب و مرضات الرب و تثبیت السنة:» «21»
خوشنودى و رضاى پروردگار و پابرجائى سنت در تندرستى است.
و آن بزرگ مرد عرصه معنویت و دلسوز بشریت، و مبلغ برنامههاى خدا فرمود:
«لا خیر فى الحیات الا مع الصحة:» «13»
در زندگى بدون تندرستى و سلامت هیچ خیرى نیست.
از برنامههاى ارزنده حق این است که سالى یک ماه بر افرادى که استطاعت بدنى داشته باشند روزه را واجب کرده است، صرف نظر از این که روزه براى تهذیب روان انسان مفید است، براى بدن نیز یک خانه تکانى بسیار مفیدى است که چربىها و سموم و رسوبات زائد را به راحتى بیرون مىریزد و بسیارى از امراض را بدون درد و خونریزى و جراحى و دارو درمان مىنماید، از این نظر روزه را جراحى سفید نامیدهاند.
کارل مىگوید: در زندگى بدوى آدمیان به علل خشک سالى، قحط و غلا هر چند گاهى از کمبود موارد غذائى در زحمت مىافتادند.
و به این جهت حتى وقتى که آذوقه کافى در دسترس داشتند با نه طیب خاطر براى عادت به گرسنگى روزهائى را به روزه مىگذرانیدند.
لزوم روزه در تمام ادیان تأکید شده است، در روزه ابتدا گرسنگى و گاهى نوعى تحریک عصبى و بعد ضعفى احساس مىشود، ولى در عین حال کیفیات پوشیدهاى که اهمیت زیادى دارند به فعالیت مىافتند، قند کبد در خون مىریزد و چربىهائى که در زیر پوست ذخیره شدهاند و پروتئینهاى عضلات و غدد و سلولهاى کبدى آزاد مىشوند، و به مصرف تغذیه بافتها مىرسند، بالاخره تمام اعضاء مواد خاص خود را براى نگهدارى تعادل محیط داخلى و قلب قربانى مىکنند و به این ترتیب روزه تمام بافتهاى بدنى را مىشوید و آنها را عوض مىکند. «14» ولى از آنجا که حفظ سلامت بدن، فقط به رعایت بهداشت و روزه بستگى ندارد، بلکه تحت تأثیر عوامل روحى نیز قرار مىگیرد، از این نظر در آئین خدا مفاسد اخلاقى به شدت مورد نکوهش قرار گرفته، براى این که تأثیر شوم آنها در بدن و قواى فکر و روان و روح غیر قابل انکار است.
از امیرمؤمنان (ع) روایت شده:
«العجب لغفلة الحساد عن سلامة الاجساد:» «15»
شگفت از این که حاسدان از سلامت بدن خویش غافلند.
و فرمود:
«صحة الجسد من قلة الحسد:» «16»
تندرستى معلول کمى حسد است.
بیمارى که اکنون در بستر بیمارى یا به روى تخت بیمارستان افتاده، فقط مراقبتها و معالجات طبى در درمانش مؤثر نیست، بلکه نیروى ایمان و حس اعتماد و اتکاى به مبدء غیبى که شفابخش امراض است براى بیمار در درجه اول اهمیت است، بیمارى که از چنین اعتقاد و ایمانى به حضرت حق و دستوارت او برخوردار نیست خیلى دیرتر از بیماران معتقد و مؤمن درمان مىشود، یکى از اطباى روانشناسى مىگوید:
«در میان هزاران کسانى که پیش من آمدهاند آنهائى که به اصولى پاىبند بوده و به دین و مذهبى ایمان داشتهاند خیلى زودتر معالجه شدهاند». «17» کارل مىنویسد: طبیب نیز هنگامى که بیمارى دید که دست به دامان دعا و توسل شده است مىتواند خرسند باشد، چه آرامشى که نیایش به ارمغان آورده است کمک شایانى در مداواى بیمار به شمار مىآید. «18» و نیز مىنویسد نیایش و دعا گاهى تأثیرات شگفتآورى دارد، بیمارانى بودهاند که تقریباً به طور آنى از دردهائى چون خوره، سرطان، عفونت کلیه و زخمهاى مزمن و سل ریوى و استخوانى پریتونئال شفا یافتهاند، چگونگى این گونه شفا یافتنها تقریباً همواره یکسان است: یک درد بسیار شدید و بعد احساس شفا یافتن در چند دقیقه و حداکثر تا چند ساعت آثار بیمارى محو مىشود و جراحات و صدمات جسمى و آناتومیک آن نیز التیام مىیابد.
این معجزه با چنان سرعتى سلامت را به بیمار باز مىدهد که هرگز حتى امروز جراحان و فیزیولوژیستها در طول تجربیاتشان مشاهده نکردهاند، براى این که این پدیدهها بروز کند نیازى نیست که حتماً خود بیمار دعا کند اطفال کوچکى که هنوز قدرت حرف زدن نداشتهاند و همچنین مردم بىعقیده نیز شفا یافتهاند ولى در کنار آنان کسى نیایش مىکرده است. «19»
در روایات آمده که: بیمار پس از نماز صبح در حالى که محل درد را مسح مىکند این دعا را بخواند تا به خواست خدا شفا یابد:
«بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین حسبنا الله و نعم الوکیل تبارک الله احسن الخالقین و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم:»
بنام خداوند مهربان مهرورز ستایش براى خداست که پروردگار جهانیان است، خداوند ما را بس است و نیکو وکیلى است، بزرگ است خداوندى که نیکوترین نظام دهندگان است و هیچ گردش و نیروئى نیست جز به وسیله خداوند بلند مقام بزرگ.
دعا حقیقتى است که انسان به شدت به آن نیاز دارد و حضرت حق در قرآن مجید خواندن آن را دستور داده و اجابت آن را تضمین نموده است.
ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ: «20»
مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم.
و در آیه دیگر فرموده:
وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ:
هنگامى که بندگانم از تو دربارهى من بپرسند بگو: یقیناً من نزدیکم دعاى دعا کننده را زمانى که مرا بخواند اجابت مىکنم، پس باید دعوتم را بپذیرند و به من ایمان آورند تا به حق و حقیقت راه یابند و به مقصد اعلا برسند.
این نکته مهم ناگفته نماند که تصور شود از نظر اسلام مراجعه به طبیب و مصرف دارو لازم نیست نه بلکه لازم است و اولیاء اسلام در مواردى براى درمان بیمارى به پزشک مراجعه کرده و دارو مصرف نمودهاند، باید به این حقیقت توجه داشته باشیم که در عرصه هستى دو دسته عامل و دو نوع سبب در جریان است و در امور جهان مؤثرند: دسته اول همان عوامل مادى است، و دسته دوم عوامل معنوى است.
استفاده از پرشک و دانش او و انواع داروها و رژیمهاى غذائى و ورزشى چیزى است که همه دانشمندان از قدیم بر آن اتفاق داشتند و دانش جدید پزشکى در این زمینه توسعه قابل توجهى پیدا کرده است، در این میان عوامل معنوى را نمىتوان نادیده گرفت، این عوامل گاهى اثرشان از عوامل مادى قوىتر و نیرومندتر است، تجربیات پرفسور کارل فرانسوى که در کتاببا ارزش نیاش خود ثبت کرده دلیل مهمى بر این مهمى بر این مدعاست، نام برده که مىتواند الگوئى براى پذیرش این حقیقت براى روشنفکران باشد تا هر چیزى را بر اثر غرور و منیت خود رد نکنند، به کمک تجارب خویش به این مطلب اساسى پى برده که بیمارى که از نظر یک پزشک قابل درمان نیست ممکن است با یک توجه باطنى و یک دعا به درگاه حق و یک راز و نیاز و نیایش خالصانه توسط خود او یا دیگرى به کلى شفا یابد، به طورى که اثرى از بیمارى در او مشاهده نشود، نیایش یکى از همان عومل نیرومند معنوى است.
صدقه که در وحى مطرح است و مورد علاقه حضرت حق و جزء فرمانهاى اوست نیز یکى از همان عوامل نیرومند است.
از رسول خدا روایت شده است:
«تصدقوا و داوو امرضاکم بالصدقة فان الصدقة تدفع عن الاعراض و الامراض و هى زیادة فى اعمارکم و حسناتکم:» «21»
صدقه بپردازید، و بیمارانتان را با آن درمان کنید، زیرا صدقه از بیمارىها و آبروها دفاع مىکند و به عمر مىافزاید و نیکىها را زیاد مىکند.
«صدقة السر تطفئ غضب الرب، صدقة العلانیة تدفع سبعین نوعا من البلاء:» «22»
پیامبر مىفرماید صدقه پنهان خشم پروردگار را فرو مىنشاند، و صدقه آشکار هفتاد نوع بلا را دفع مىکند.
در روایتى آمده شخصى به محضر پیامبر اسلام آمد و گفت:
عملى به من بیاموز که خداوند مرا دوست بدارد، و نزد مردم محبوب شوم، و حضرت حق بر ثروتم بیفزاید و عمرم را طولانى ساز و در آخرت با تو محشور گردم حضرت فرمود:
«هذه ست خصال تحتاج الى ست خصال: اذا اردت ان یحبک الله فخفه واتقه، و اذا اردت ان یحبک المخلوقون فاحسن الیهم و ارفض ما فى ایدیهم، و اذا اردت ان یثرى الله مالک فزکه، و اذا اردت ان یصح الله بدنک فاکثر الصدقه، و اذا اردت ان یطیل الله عمرک فصل ذوى ارحامک، و اذا اردت ان یحشرک الله معى فاطل السجود بین یدى الله الواحد القهار:» «23»
اینها شش خصلت مىباشند که به شش خصلت دیگر نیازمندند، هر گاه بخواهى خداوند تو را دوست بدارد از او بترس و تقوا و دورى از محرمات پیشه کن، و هر گاه بخواهى که در میان مردم محبوب باشى به آنان نیکى کن و از آنچه از مال دنیا دارند چشم بپوش، و هر گاه بخواهى که خداوند ثروتت را زیاد کند زکات آن را بپرداز، و هر گاه بخواهى بدنت سالم بماند زیاد صدقه بپرداز، و هر گاه بخواهى خداوند عمرت را طولانى نماید صله رحم به جاى آور، و هر گاه بخواهى خدا تو را با من محشور کند سجده در پیشگاه خداى یکتاى قهار را طولانى ساز.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- امالى صدوق ص.
(2)- ثواب الاعمال 3.
(3)- ثواب الاعمال 3.
(4)- ثواب الاعمال.
(5)- ثواب الاعمال.
(6)- ارشاد مفید ج 1 ص 50.
(7)- عیون اخبار الرضا ج 2 ص 135 ح 4.
(8)- اسراء 71.
(9)- امالى صدوق مجلس 49 ص 296- علم الیقین فیض ج 2 ص 1047.
(10)- اعراف 31.
(11)- طب الصادق 39.
(21)- نهجالفصاحة.
(31)- نهجالفصاحة.
(14)- انسان موجود ناشناخته 21.
(15)- سفینة البحار ج 1، ص 251.
(16)- سفینة البحار ج 1، ص 251.
(17)- طب الصادق 19.
(18)- نیایش 62.
(19)- نیایش الکسیس کارل فرانسوى 65 64.
(20)- غافر 60.
(21)- نهجالفصاحة و میزان الحکمه ج 5 ص 321.
(22)- کلام نور ج 2 ص 185.
(23)- سفینة البحار قدیم ج 1 ص 599.
برگرفته شده از :
کتاب : تفسیر حکیم جلد پنجم
نوشته : استاد حسین انصاریان