محمد باقر مشهدی عبادی، فرمانده یکی از گردانهای مهدی باکری در لشکر عاشورا بود، ماموریتی که برای او پیشبینی شده بود سخت بود که قبل از عملیات با یارانش اتمام حجت کرد: «هر کس هر نگرانی دارد و دل نبریده، بیهیچ مانع و خجالتی بازگردد، من به صراحت میگویم که ماموریت ما مأموریت شهادت است. ما تا آخرین نفس خواهیم ماند».
در طلاییه، جنگ سختی کرد و در غربتی سهمگین همراه با سه گردان دیگر محاصره شدند. تا آخرین نفس جنگید و زیر بار اسارت نرفت. آخرین پیامش به مهدی باکری در بیسیم این بود که «همانطور که قول دادیم حسین وار جنگیدیم».

پس از آن با اصابت آرپیجی به سمت راست بدنش به شهادت رسید. پیکر متلاشی شده باقر همراه همرزمانش در منطقه عملیاتی باقی ماند.
گویی خداوند خواسته او را در وصیتنامهاش پذیرفته بود که: «خوش دارم وقتی که شهید شدم جسد من را پیدا نکنند تا دیگر یک وجب از خاک این دنیا را اشغال نکنم.»
در خیبر وقتی قرار بود با هلیکوپتر به جزیره برود، همان ماموریت شهادت، دست در جیبش کرد و مشتی اسکناس در آورد و هلیکوپتر بلند نشده پرتاب کرد بیرون و فریاد زد: «از مال دنیا همین سی تومان را دارم». سبکبال و سبکبار رفت .
منبع:جنگ نوشته ها