منبع: اکونومیست
تاریخ انتشار: 28 اکتبر 2023
مترجم: لیلا احمدی
----------------------------------------------------------------------------------------------
عصر ایران- اگر از شما بخواهند شمایل مدیر را تجسم کنید، آنچه به ذهن متبادر میشود، احتمالاً موجودی است بیتحرک در وضعیتی هزلآلود، مهوع و کسالتبار که پشت میز شکیل و یکنواختش نشسته و پیوسته، بیفوتِ وقت، خوانده و نخوانده برگههایی امضاء میکند.
و اگر بخواهید رهبر را تصور کنید، اینها به همراه میآیند: مذاکرات معنادار، ایدهپردازیها، سخنرانیهای مهیج و پرشور، چالشهای کاری، تحلیل و تحملِ ابهامات و آشفتگیها و مواردی از ایندست.
بیشک بین مدیران و راهبران تمایزهایی اساسی وجود دارد اما این تمایزگذاری همۀ ماجرا نیست.
تاکنون تلاشهای مختلفی در تبیینِ تمایزِ این دو نقش صورت گرفته و همگی در تعریفی مرجع میگنجند که به مقالۀ تأثیرگذار "آبراهام زالزنیک" استاد دانشگاه هاروارد در نشریۀ هاروارد بیزینس ریویو 1977 اشاره دارد.
زالزنیک معتقد است که "مدیران در ساختاری پایدار به نظم اعتبار میبخشند و رهبران در دل ناپایداریها با بینظمی و بحران دستوپنجه نرم میکنند".
مقالۀ دیگری از همین نشریه به قلم "جانکوتر" موجود است که مدیریت را "حوزۀ حل مسئله" قلمداد میکند و معتقد است این حوزه با برنامهریزی و بودجهبندی، پیشبینیپذیر میشود. رهبری نیز بهزعم کوتر، به جان خریدنِ تغییرات و الهامبخشیدن به افراد برای دل به دریا زدن و دلاوری در مسیرهای ناشناخته است.
تعریف"وارن بنیس" که استاد دانشگاه و پژوهشگر سرشناس آمریکایی است و به مطالعات راهبردی اعتبار فراوانی بخشیده، این است که "مدیر اداره میکند و رهبر، ابداع".
این تعاریف ممکن است تاحدی دلبخواهی یا قراردادی باشند؛ میتوانند مثمر ثمر واقع شوند و ازسویی عوارضی زیانبار به بار آورند.
بسیاری از شرکتها کارمندان را به نقشهای مدیریتی سوق میدهند، زیرا تنها راه ارتقای حرفهای را تصاحبِ کسوت مدیریت میدانند؛ اما واقعیت آن است که برخی افراد با ویژگیهای مدیریتی سازگارترند. افرادِ اینچنینی روی فرآیندها تمرکز میکنند، عاشقِ ایدۀ صفحات گسترده، نظمدهی و حمایت از سایرین برای بهسامانرساندن هرچیزند.
تفاوت بین مدیریت و رهبری صرفاً موضوعی معناشناختی نیست. "اوریانا باندیرا" در دانشکدۀ اقتصاد لندن و همکارانش، یادداشتهای روزانۀ بسیاری از مدیران ارشد اجرایی در شش کشور را بررسی و رفتارهای آنها را به دو دسته تقسیم کردهاند.
طبق تعاریف آنها، "رهبران" جلسات بیشتری با مدیران اجرایی و تعامل گستردهای با افرادِ داخل و خارج شرکت دارند؛ این درحالی است که "مدیران" زمان بیشتری را به کارکنان عملیاتی اختصاص میدهند و جلسات انفرادی بیشتری برگزار میکنند.
رهبران تعامل و هماهنگی برقرار میکنند و دایرۀ ارتباطاتشان گسترده است؛ مدیران اما زیردستان را تعلیم میدهند و روی افراد مشخصی تمرکز میکنند.
این تحقیق نشان میدهد درمجموع شرکتهایی که رهبران اداره میکنند، عملکرد بهتری از شرکتهای زیرنظر مدیران دارند.
باید توجه داشت که اشاره به تفاوتهای مدیران و رهبران لزوماً سودمند نیست. رهبر بودن جذابیت بیشتری از مدیر بودن دارد و تا حدی به این دلیل است که خصایص رهبری با ارشدیت و کفایتکاری گره خورده است. دقیقاً به همین دلیل افراد از نردبان پیشرفت شرکت بالا میروند، دورههای رهبری را میگذرانند، به تیمهای رهبری ملحق میشوند و جملاتشان را با عباراتی نظیر "بهعنوان یک رهبر" شروع میکنند.
اما این دو آرکیتایپ (کهنالگو) همانند نمیشوند، چراکه مبادی و خصایص متفاوتی دارند.
شما ترجیح میدهید مدیر باشید یا رهبر؟ تمایل دارید بودجهبندی کنید یا محرک و اثرگذار باشید؟ دوست دارید حافظ و ناظم وضع موجود باشید یا اینکه دنیا را تکان بدهید؟
زالزنیک میگوید: "برای مدیر بودن نیازی به نبوغ و قهرمانی نیست و تعجبی ندارد که برنامههای قابلتوجهی برای رهبران جوان جهانی وجود دارد که مدیران جوان جهانی از آن بیبهرهاند".
الهام بخشیدن به دیگران و فراروی از قابلیتهای رهبری است. رهبری چنان است که هرچه فراتر میروید، ژرفای بیشتری مییابید؛ اما در این ژرفاندیشی، مهارتهای مدیریتی از اهمیت کمتری برخوردار نمیشود.
دکتر باندریا و همکارانش به این نتیجه رسیدهاند که هرچند مسئولان برخوردار از خصایص رهبری، عملکرد بهتری دارند اما شرکتها ممکن است به انواع مختلفی از نقشها نیاز داشته باشند. برخی شرکتها با "مدیریت" سازگارترند و برخی با "رهبری".
اما داستان بهرهوری و کارآمدی متفاوت است و به عوامل متعدد ازجمله کیفیت شیوههای مدیریتی ارتباط دارد.
عارضۀ مهم دیگر در تمایز مدیران و رهبران این است که تمایل دارند نقشها را به اردوگاههای متفاوت بکشانند؛ این درحالی است که رؤسا در بسیاری از موارد نیاز به تلفیق هر دو ویژگی دارند. درواقع زمان آن رسیده که پارادایم سنتیِ "رهبر کاریزماتیکِ تحولخواه" و "مدیر محافظهکار بوروکراتیک" را بهمثابۀ نقشهای جداگانه کنار بگذاریم.
امروزه گردانندۀ هر گروه کاری به ترکیبی از هر دو مهارت نیاز دارد تا بتواند کارآمد باشد.
افراد کارآمد غالباً الهامبخشند، اما ایجاد انگیزه در افراد دشوار است. اگر نمیدانید چگونه انگیزه را به واقعیت مبدل کنید، ارائۀ چشماندازهای بلندپروازانه فایدۀ چندانی ندارد.
باید انعطاف به خرج دهید و سکان را به تناسب موقعیت تغییر دهید تا به اقتضای شرایط از اجرای عملیات به استراتژی، از نظم به تحول، از انسجام فرایند به اشتیاقِ فراروی درآیید و از مدیر توانمند به رهبر یا بهتر است بگوییم به "مدیری با تواناییهای رهبری" مبدل شوید.