بهاره شبانکارئیان گزارشگر روزنامه اعتماد با متهم ردیف اول پرونده سرقت از صندوق امانات بانک ملی شعبه دانشگاه گفتگو کرده است.
به گزارش عصر ایران؛ متن کامل گفتگو با آرمین متهم ردیف اول این پرونده به قرار زیر است:
15 آبان ماه امسال کیفرخواست متهمان پرونده سرقت از صندوق امانات بانک ملی با بیش از 35 متهم صادر شد. بر اساس این کیفرخواست، «آرمین و هاتف»؛ دو متهم ردیف اول و دوم پرونده با اتهام «محاربه و افساد فی الارض» مواجه شدهاند. در حالی که بر اساس اطلاعیه قرمز اینترپل، حداکثر مجازات ممکن برای متهمان «15 سال» زندان قید شده است.
در همین راستا، همسر متهم اصلی سرقت از بانک ملی به «اعتماد» میگوید: «در ترکیه به ما گفتند؛ حداکثر مجازات همسرم 15 سال زندان است، اما حالا در کیفرخواستی که در 15 آبان امسال به ما ابلاغ شده، آرمین با اتهام افساد فی الارض مواجه شده است. من خودم از خانواده متدینی هستم و قبول دارم همسرم کار درستی نکرده، اما این کیفرخواست عادلانه نیست!»
همسر متهم در ادامه میگوید: «اصلا در جریان تصمیم همسرم نبودم. در ترکیه فهمیدم آرمین از بانک ملی سرقت کرده است. همان موقع به همسرم گفتم؛ با زندگیمان چه کار کردی!»
با گذشت یکسال و پنج ماه از این اتفاق؛ هفته گذشته، علی صالحی، دادستان تهران در مورد کیفرخواست متهمان پرونده اعلام کرد: «این پرونده 37 متهم دارد که چهار نفر از آنها شامل سه برادر و یکی از بستگان، مستقیم در عملیات اجرایی این سرقت مشارکت داشتند.
از مجموع 155 شاکی که صندوق امانات آنان مورد سرقت واقع شده بود؛ با پرداخت مبلغی حدود 2290 میلیارد ریال، با 145 نفر از شکات مصالح شد و در مورد 10 شاکی دیگر، پنج نفر شیء با ارزشی درون صندوق امانات نداشتند و پنج نفر از بزهدیدگان دیگر نیز فاقد هرگونه سند و مدرکی مبنی بر ادعای خود بودند.»
طبق گزارش اداره 17 آگاهی تهران؛ صبح 16 خرداد ماه 1401، هنگامی که کارمندان خدمات بانک ملی شعبه دانشگاه تهران، در اصلی شعبه را باز و وارد آن شدند با تعجب مشاهده کردند؛ قفل کتابی پارکینگ، شکسته و تمامی سیمهای تلفن و دوربینهای مداربسته قطع و از کار افتاده است. کارمندان موضوع را به رییس شعبه و پلیس 110 اطلاع دادند. ماموران پس از بررسی صحنه جرم متوجه میشوند؛ سارقان از در پارکینگ ساختمان وارد محوطه شدند و از طریق آب کردن در خزانه با دستگاه ذوب فلزات (هوا برش) مبادرت به شکستن قفل 250 فقره صندوق امانات کردند و سپس تمامی اموال موجود در 155 فقره صندوق را ربودند.
همچنین بانک ملی ایران طی اطلاعیهای درباره این سرقت اعلام کرد: «سیستم هشدار بانک که باید هم به موبایل رییس بانک و هم به سامانه پلیس متصل باشد، فقط به موبایل رییس بانک متصل بوده و این سرقت به موبایل رییس بانک پیامک میشود، اما به دلیل اینکه در گذشته، این سامانه، هشدار اشتباهی داده بود، رییس بانک به این پیامک اعتنایی نمیکند و فکر میکند مانند دفعات قبلی پیامک اشتباه است.»
این ماجرا با برکناری دو مقام ارشد بانک ملی شعبه دانشگاه روبهرو شد. خبر سرقت از صندوق امانات تا سه، چهار روز به تیتر یک رسانهها تبدیل شده بود تا اینکه چهار روز بعد از سرقت، حسین رحیمی، رییس پلیس پایتخت در مورد دستگیری متهمان این پرونده گفت: «13 نفر از سارقان در خارج از کشور دستگیر شدند که آنها در حال بازگرداندن به کشور هستند.» اما فقط دو متهم اصلی خارج از کشور بودند که بعد از دستگیری توسط اینترپل، 7 ماه در زندان ترکیه به سر بردند و سپس به زندان تهران بزرگ منتقل شدند.
حالا «اعتماد» در گفتوگوی اختصاصی با «آرمین»؛ متهم ردیف اول پرونده، ادعاهای او را به شرح زیر تنظیم کرده است.
از خودتان بگویید.
متولد سال 1366، فوق دیپلم ریاضی فیزیک، متاهل و دارای دو فرزند 5 و 8 ساله هستم و قبل از سرقت در شغل ساخت و ساز فعالیت داشتم.
غیر از سرقت صندوقهای امانات بانک ملی شعبه دانشگاه، سابقه دیگری هم دارید؟
تا قبل از سال 1400 که از بانک سپه شعبه مرکزی قائمشهر در مازندران سرقت کردم، هیچ سابقهای نداشتم. نه درگیری، نه سرقت، هیچی... بدهی زیاد باعث شد به فکر سرقت از بانک سپه بیفتم.
چقدر بدهی داشتید؟ چی شد که به فکر سرقت از بانک سپه افتادید؟
نزدیک 14، 15 میلیارد تومان بدهی داشتم. طلبکارها جلوی خانه میآمدند و تهدیدم میکردند. هر روز هم به بدهیهایم اضافه میشد. قفل شده بودم و نمیدانستم باید چه کار کنم و چطوری این مبلغ را تهیه کنم. تحت فشار روحی بودم. با این همه فشار روحی، نمیتوانستم تشخیص دهم که چی درست و چی درست نیست. تا اینکه تیر ماه 1400 وقتی در جمع دوستانم نشسته بودم، آنها به شوخی و خنده به من گفتند؛ اگر میخواهی بدهیات را پرداخت کنی، بهتر است بانک بزنی! خلاصه هر کدامشان پیشنهاداتی دادند... فکر سرقت از بانک سپه شعبه مرکزی قائمشهر با این صحبتها شروع شد.
از جزییات سرقت بانک سپه بگویید.
خانه مادربزرگ دوستم پشت همین بانک بود. قبل از سرقت رفتیم دورتادور بانک را نگاه کردیم. دیوارهای قدیمی و فرسوده داشت. شب سرقت تا آمدیم پایمان را روی نردههای ورودی بانک بگذاریم و به داخل برویم، یک دفعه دیوار خراب شد و ریخت. بعد ما خیلی راحت وارد بانک شدیم تا برسیم به قسمت خزانه هیچ دری قفل نبود. بعدها خود مدیر بانک سپه شعبه مرکزی قائمشهر این موضوع را تایید کرد که هیچ کدام از درهای بانک قفل نبود. در قسمت خزانه یک حفاظ وجود داشت، حفاظ را بریدیم.
خواستیم در اصلی خزانه را تخریب کنیم که دیدیم کلید در، روی قفل است. باز هم این موضوع را رییس بانک تایید کرد و گفت؛ کلید در خزانه روی قفل جامانده بود. تعطیلات بود و ما حدودا دو، سه روز داخل بانک سپه بودیم. در این مدت، هیچ کس وارد بانک نشد. حتی از در پشتی بانک برای خودمان پیتزا سفارش دادیم. بعد هم به راحتی از بانک خارج شدیم، اما حسابهایمان درست از آب درنیامد و فقط 700 میلیون تومان داخل خزانه بود.
با 700 میلیون تومان چه کردید؟ چگونه دستگیر شدید؟
پولی که نیاز داشتم 14، 15 میلیارد تومان بود، ولی 700 میلیون تومان بیشتر داخل خزانه بانک سپه نبود. کل 700 میلیون تومان را به فقرا و افراد نیازمند کمک کردیم. بعد از بخشیدن این پولها، یکی از دوستانم که در سرقت همراهم بود ماجرا را برای بیشتر اهالی تعریف کرده و به آنها گفته بود؛ سرقت از بانک سپه کار ما بود و... تا اینکه او را دستگیر کردند و دوستم اسم تمام ما را به ماموران لو داد. حدود دو ماه بازداشت بودم. رد مال را انجام دادم و تمام حساب بانک را پرداخت کردم. بعد از دو ماه با قرار وثیقه آزاد شدم.
من بیشتر از دوستانم داخل زندان بودم، چون آنها تمام تقصیرها را گردن من انداخته و به ماموران گفته بودند؛ آرمین برنامه و نقشه سرقت را کشید و سرکرده ما بود. خلاصه چون تمام تقصیرها گردن من افتاد از همه دیرتر آزاد شدم، ولی آن سه نفر دیگر کمتر از 15 روز بازداشت بودند و بعد با قید وثیقه آزاد شدند. یکسال، یکسال و نیم طول کشید تا حکم نهایی از سوی دادگاه اعلام شود.
من دوباره به ناچار تحت فشار مالی از دسته چک پدرم استفاده کردم تا خودم را از آن وضع نجات دهم، ولی ماجرا درست نشد که هیچ، بدتر هم شد. این وسط تهدیدهای طلبکاران هم ادامه داشت؛ از همسر و دو دختر خردسالم عکس ارسال میکردند و به من میگفتند؛ ما حواسمان به همه چیز هست. این فشارها باعث شد به این نتیجه برسم؛ من که قرار است مدتی در زندان بمانم پس چه فرقی دارد چند جرم مرتکب شده باشم!
برای همین تصمیم گرفتید از صندوق امانات بانک ملی سرقت کنید؟
بانک ملی نه! سراغ بانک تجارت شعبه دروازه دولت رفتیم. شب عید بود. سال 1401. به شدت از نظر مالی در تنگنا بودم. برادرانم فهمیده بودند که من مشغول چیدن برنامهای برای سرقت هستم. به من گفتند؛ اگر کاری میخواهی انجام دهی ما هم کمکت میکنیم. شروع کردم به برنامهریزی و تحقیق برای سرقت دوم. بانکها به واسطه مشتریهایشان آدرس تمامی شعبههایی که صندوق امانات داشت را در سایتهایشان گذاشته بودند. چند فیلم هم از سرقت صندوق امانات بانکها در اینترنت دیده بودم.
سرقت از صندوق امانات اصلا نیازی به اسلحه و ... نداشت. برای همین سرقت از صندوق امانات را انتخاب کردم. ابتدا از طریق گوگل؛ محوطه، بلوک و... بانک تجارت را دیدم و بعد هم رفتم بانک تا همه چیز را از نزدیک بررسی کنم. ساختمانهای اطراف بانک تجارت را که بررسی کردم، دیدم ورود و خروج به آنجا هیچ زحمتی ندارد. دوربینهای اطراف بانک هم شناسایی کردم تا موقع ورود و خروج به بانک مشکلی پیش نیاید. دو روز قبل از عید فطر تعطیل بود و همان موقع نقشه سرقت را عملی کردم.
برای عملی کردن نقشه سرقت از صندوق امانات بانک تجارت چند نفر بودید؟
من و پسرخالهام.
چه ابزاری با خودتان برای سرقت برده بودید؟
سیمچین، دیلم و سنگ فرز.
فکر نمیکردید بانک تجارت نگهبان داشته باشد؟
این بانک نگهبان نداشت و ورودی و خروجیاش از یک در بود و در پارکینگش قفل بود. همین موضوع ثابت میکرد که کسی داخل بانک نیست و نیازی به تحقیق آنچنانی نداشت. ساختمان بانک تجارت شعبه دروازه دولت؛ یک چهاردیواری بود که جای ورود و خروجش هم کاملا مشخص بود.
نگران دوربینهای مداربسته بیرون یا داخل بانک نبودید؟
پوشش صورت و بدنمان کاملا بسته بود و نگران دوربینهای مداربسته اطراف بانک نبودیم. در مورد دوربینهای داخل بانک هم نگران نبودیم، چون میدانستیم وقتی داخل بانک برویم، سرورها و هاردهای دوربینها را از کار میاندازیم و سرنخی از ما نمیماند.
از نحوه ورودتان به بانک تجارت بگویید.
ما از ساختمان پشتی وارد بانک تجارت شدیم. اولین ورودی بانک یک در چوبی بود که قفل نداشت. در را فشار دادیم و وارد محوطه پشتی شدیم که محوطه را از شعبه جدا میکرد. قسمتی از شیشههای ورودی ترک داشت و تکه دیگر آن هم هیچ شیشهای نداشت. دستم را از میان شیشههای شکسته داخل بردم تا شببند را باز کنم. به همین راحتی این در هم باز شد و داخل ساختمان شدیم. بانک امنیت چندانی نداشت. بعد از ورود به ساختمان آژیر سمت خیابان را قطع کردم. آژیر با تلفن کار میکند، تلفن را که قطع کردم، آژیر گویا از کار افتاد.
اکثر قفل درهای بانک تجارت شببند داشت و به راحتی باز میشد. هیچ مانعی نداشتیم تا رسیدیم به در صندوق امانات. در خزانه، مونتاژ و سری کاری بود و مربوط به شرکت [...] میشد. ژورنالهای شرکت هم در سایتشان به چگونگی ساخت در و قفلها اشاره کرده بودند، چون کارم ساختمان بود، میدانستم ترکیب میلگرد و بتون ترکیب غیرقابل نفوذی نیست و قابل نفوذ است، اما خسته شده بودیم. دو روز تعطیلات عید فطر بود و 24 ساعت دیگر وقت داشتیم.
گفتیم داخل بانک استراحت کنیم و بعد با حوصله شروع به کار کنیم. دوازده، سیزده ساعت داخل بانک خوابیدیم. تا بیدار شدیم رفتیم سراغ در خزانه، اما هر کاری کردیم در خزانه باز نشد. کارمان سخت شده بود و وقت هم نداشتیم. همانجا کار را رها کردیم و رفتیم، بدون هیچ سرقتی.
بعد رفتید سراغ بانک ملی شعبه دانشگاه تهران؟
قصدم بانک ملی شعبه نیاوران بود، اما چون مسیرش دور بود و وسیله نداشتیم از سرقت آن صرفنظر کردیم. رفتیم سراغ بانک ملی شعبه دانشگاه تهران. بدون هیچ منظور و سوءنیتی. اینکه برخیها میگفتند؛ ما از طرف سازمان یا کشوری خاص این بانک را انتخاب کردیم، اصلا درست نیست. برخی دیگر هم سرقت از صندوق امانات بانک ملی را سیاسی میدانستند. در صورتی که اصلا اینطوری نبود و نیست.
بررسیهایتان در مورد بانک ملی شعبه دانشگاه چگونه بود؟
قبل از عملی کردن نقشه دو بار وارد این بانک شدم. یکبار وارد شدم و فقط فضا و اطراف بانک را بررسی کردم، اما چون ساختمان بانک ملی، شکل هرم بود و به شدت پیچیده، مجبور شدم دو روز بعد مجددا به بانک بروم و از کارمندان و نگهبان آنجا پرس و جو کنم. حدود 50 سوال آماده کرده بودم که فقط از نگهبان بانک ملی بپرسم، اما او با یک جواب تمام سوالهایم را پاسخ داد.
به نگهبان گفتم؛ دوست عزیز خانه ما خیابان پشتی بانک است. شبها صدای موزیک ما را اذیت میکند. نگهبانی که شبها داخل بانک است، نمیداند این صدای موزیک از کدام خانه است؟ نگهبان بانک ملی به من پوزخند زد و گفت؛ ای بابا، چه دل خوشی داری! بانک، نگهبان دارد؟! بانک، سرایدار دارد؟! اینجا هیچ کس شبها نمیماند. شبها بانک را پلمب میکنیم و میرویم.
صحبتهای نگهبان، جواب بسیاری از سوالهایم را داد. سراغ یکسری از کارمندان بانک رفتم تا از آنها هم سوالهایی بپرسم. مثلا اینکه خزانه کجاست؟ چقدر امنیت دارد؟ اگر بخواهیم دلار یا طلا داخل صندوق امانات این بانک بگذاریم چه شرایطی دارد و... .
با بررسیهایی که کردم جواب تمام سوالاتم را گرفتم. از بانک خارج شدم و رفتم سراغ گوگل تا مطمئن شوم قفل خزانه بانک ملی را میتوانم باز کنم یا نه! از روی سایتشان آمار قفلها را درآوردم. رفتم حسنآباد و ضایعاتفروشیهای جاده قدیم کرج تا نمونه قفلها را از نزدیک ببینم. برای باز کردن قفل خزانه نیاز به دستگاه هوابرش داشتیم. دستگاه را تهیه کردیم تا نقشهمان را عملی کنیم.
برای سرقت از صندوق امانات بانک ملی چند نفر بودید؟
من، پسرخالهام و دو برادرم. من و پسرخالهام داخل بانک رفتیم و برادرانم مقابل ساختمان بانک ملی در خیابان وصال کشیک میدادند تا اگر کسی آمد به ما اطلاع دهند.
شب سرقت از صندوق امانات بانک ملی را توضیح دهید.
ساعت 2 شب در پارکینگ بانک ملی را به سمت داخل هل دادیم. در پارکینگ سنگین بود و قفل آن شکست. وارد محوطه پارکینگ شدیم. داخل پارکینگ تابلوی راهنما داشت. مثلا علامت زده بود؛ به طرف نمازخانه، به طرف خزانه قدیم، به طرف صندوق امانات، به طرف طبقه اول شعبه...تا زمانی که جلوی در صندوق امانات برسیم هیچ دری قفل نبود و نیاز به تخریب نداشت.
بالاخره به در ورودی صندوق امانات رسیدیم. ما 170 فقره از صندوقهای امانات بانک ملی را با ضربه چکش باز کردیم و دو کولهای که همراهمان بود را پر کردیم. من محتویات صندوقها را خالی میکردم و پسرخالهام محتویات آن را جدا میکرد و داخل کولهها میریخت. کارمان که تمام شد، رفتیم سراغ دوربینها. اتاق مانیتورینگ را پیدا و تمام هاردها را خارج کردیم و با خود بردیم. کل ماجرای سرقت از صندوق امانات بانک ملی همین بود.
چند ساعت در بانک ملی بودید و بعد از سرقت کجا رفتید؟
چهارده، پانزده ساعت در بانک ملی بودیم. حدود ساعت 6 صبح کارمان تمام شده بود. خیابان انقلاب را به خاطر نماز جمعه بسته بودند. تصمیم گرفتیم، بخوابیم. خوابیدیم تا 2 ظهر؛ نماز جمعه تمام شده بود، ولی مردم در خیابان بودند. از همان دری که وارد شده بودیم، خارج شدیم. حتی موقع خروج از در پارکینگ، یک قفل کتابی به در زدم تا کسی شک نکند و بعد از ما نتواند وارد بانک شود. با موتور از کنار مردم رد شدیم و به خانه پدرم رفتیم، چون میدانستم هیچ کس خانه پدرم نیست.
آنجا شروع کردیم به باز کردن اموال تا ببینیم چه چیزهایی برداشتیم؛ کلی طلا، یورو، دلار و سکه. هیچ چیز عتیقهای داخل اموال نبود. اموال را تقسیم نکردم، چون میترسیدم مثل جریان بانک سپه لو برویم و رد مال گردن ما بیفتد. در جریان سرقت بانک سپه، ما اصلا به آن 700 میلیون تومان دست نزدیم و فقط بین خانوادههای فقیر و آنهایی که حتی شام نداشتند بخورند، تقسیم کردیم، اما بعد که ما را دستگیر کردند، 700 میلیون تومان از جیب خودمان به عنوان رد مال پرداخت کردیم.
برای همین در سال 1400، مردم در بسیاری از سایتهای خبری مازندران زیر پستها کامنت گذاشته بودند؛ رابین هود... .
ادامه بدهید؛ اموال سرقتی صندوق امانات بانک ملی را چه کردید؟
اموال سرقتی از بانک ملی زیاد بود. طلاها را از ارزها جدا کردم و داخل فویل گذاشتم؛ هر فویل 120 گرم. طلاها را جدا کرده بودم که خیرات کنم. یعنی ببخشم و به کسانی که نیاز دارند، بدهم. مشکل من با 30 میلیارد تومان حل میشد؛ 30 میلیارد را کنار گذاشتم. 20 میلیارد تومان هم برای پسرخالهام کنار گذاشتم. به برادرانم ریالی ندادم، ولی برایشان کنار گذاشتم. مابقی اموال را هم مخفی کردم که وقتی از ترکیه برگشتم، بین نیازمندان تقسیم کنم.
و همان موقع ایران را به مقصد ترکیه ترک کردید؟
زمان سرقت از صندوق امانات بانک ملی، همسرم خانه نبود. خانه یکی از اقواممان در پردیس بود و روحش از ماجرا خبر نداشت. دو روز بعد از تعطیلی همسرم به خانه برگشت و ما برای سفر به ترکیه بلیت تهیه کردیم. من، همسرم، دو دختر خردسالم و پسرخالهام به ترکیه رفتیم. سه، چهار هزار دلار هم از اموال سرقتی با خودمان به ترکیه بردیم.
چرا ترکیه؟
برای تفریح. قصد برگشت داشتیم.
با توجه به اینکه میگویید هیچ سرنخی از خودتان به جا نگذاشته بودید، چه اتفاقی افتاد که دستگیر شدید؟
قبل از اینکه به ترکیه برویم؛ پسرخالهام از ما جدا شد و به شمال رفت. آنجا بخشی از اموال را تقسیم کرد که من نمیدانستم. خودم هم با موبایل به یکی از دوستانم که در خیابان عباسآباد نمایشگاه ماشین دارد تماس گرفته و گفته بودم؛ دلارها را برایت میآورم. همین دو اشتباه باعث شد پلیس رد ما را بزند و کل ماجرای سرقت از بانک ملی با بخشش اموال از سوی پسرخالهام و صحبتهای من با دوستم تمام شد.
در ترکیه چگونه توسط اینترپل دستگیر شدید؟
ترکیه بودیم که بازپرس پرونده با من تماس گرفت و گفت؛ پدر، برادر همسر و برادرانت را بازداشت کردند و شما هم باید به ایران برگردید. اصلا ما خودمان قصد ماندن نداشتیم! لحظهای که در فرودگاه مشغول تهیه بلیت به مقصد تهران بودیم، پلیس اینترپل بالای سرمان ظاهر شد و من، پسرخالهام، همسرم و دو دختر خردسالم را بازداشت کرد. ما 7 ماه داخل زندان ترکیه بودیم. کنار مافیای روس، حشد شعبی و... زن و دو دخترم کنار این افراد در زندان ترکیه بودند. مقصر اصلی؛ من و پسرخالهام بودیم، اما نمیدانم چرا همسر و دو دختر خردسالم را بازداشت کرده بودند!
اموال سرقتی را کجا گذاشته بودید؟
اموال را در پارکینگ سر باز شماره دو فرودگاه امام داخل ماشینی که از دوستم قرض گرفته، گذاشته بودم. همان موقع که از ایران با من تماس گرفتند، جای تمام اموال را به آنها گفتم. یکسری از اموال هم دست دوستان و افرادی بود که به آنها اعتماد داشتم. همه اموال کشف شد، اما ما همچنان در زندان ترکیه بودیم. اینترپل اجازه نداشت ما را به ایران بازگرداند.
بعد از 7 ماه به ایران آمدید. بیشتر توضیح می دهید.
بعد از 7 ماه با رضایت خودمان به ایران بازگشتیم. همانجا سازمان حقوق بشر به ما گفت؛ شما نباید به ایران برگردید، اما نمیتوانستیم. عزیزانمان در ایران بازداشت بودند و وجدانم قبولم نمیکرد که ترکیه بمانم. خیلی از خبرگزاریهای خارجی به زندان ترکیه آمدند تا با ما مصاحبه کنند، اما ما قبول نمیکردیم.
حتی فائزه هاشمی برای ملاقات و مصاحبه با ما به ترکیه آمد با این عنوان که دفترچه خاطرات آقای هاشمیرفسنجانی داخل صندوق امانات بوده است. در صورتی که چنین چیزی داخل صندوق امانات بانک ملی شعبه دانشگاه نبود و هیچ کدام از صندوقها متعلق به فرد یا افراد سیاسی نبود.
با این حال ما حاضر به گفتوگو با این افراد نشدیم و بعد از 7 ماه به ایران آمدیم. لحظه ورود به ایران دو فرزندم را به یکی از اقوام نزدیکمان سپردند. همسرم هم بعد از 72 ساعت بازجویی آزاد شد.
من، پسرخالهام و برادرانم تا امروز بلاتکلیف در زندان تهران بزرگ هستیم. 15 آبان کیفرخواستمان صادر شد و طبق کیفرخواست، من و پسرخالهام که متهمان ردیف اول و دوم پرونده هستیم با اتهام افساد فی الارض مواجه شدیم. در کیفرخواست آمده؛ سرقت مسلحانه! ما حتی یک چاقو هم همراهمان نبود و اگر با ماموران مواجه میشدیم، قطعا فرار میکردیم.
در تمام این سرقتها به دستگیری فکر نمیکردید؟
به قدری تحت فشار بودم که قدرت فکر کردن نداشتم. فکر میکردم چون صورتمان کاملا پوشیده است، هیچ وقت دستگیر نمیشویم. قبول دارم؛ اشتباه کردم، اما اتهام قید شده در کیفرخواست، عادلانه نیست. ما نه به کسی آسیب زدیم و نه شلوغ کاری کردیم. منِ آرمین؛ فقط بدهکار بودم! حالا هم پشیمانم و از مدیران و مسوولان بانک و همچنین از صاحبان صندوقهای امانات بانک ملی شعبه دانشگاه طلب بخشش دارم. در همین راستا هم توبهنامهای در زندان نوشتم.
توضیح «اعتماد»: تمامی مدارک و مستندات از جمله فایل گفتوگو، کیفرخواست و اطلاعیه قرمز اینترپل نزد روزنامه محفوظ است.