رابطه علم و عصمت معصومین
معنای اخلاص
4- معنای اخلاص، وجه اسناد اخلاص عبد به خدا و اشاره به درجات عالی اخلاص معصومین(علیهم السلام)
: اینکه در آیات مورد بحث و در آیات بسیاری دیگر، اخلاص عبد را به خدا نسبت داده، با اینکه بنده باید خود را برای خدایش خالص کند بدان جهت است که بنده جز موهبت خدای تعالی چیزی را از ناحیه خود مالک نیست، و هر چه را که خدا به او داده باز در ملک خوداوست.پس اگر بنده، دین خود را و یا به عبارتی خود را برای خدا خالص کند، در حقیقت خداوند او را جهت خود خالص کرده است.
البته در این میان افرادی هستند که خداوند در خلقت ایشان امتیازی قائل شده، وایشان را با فطرتی مستقیم و خلقتی معتدل ایجاد کرده، و این عده از همان ابتدای امر با اذهانی وقاد و ادراکاتی صحیح و نفوسی طاهر و دلهایی سالم نشو و نما نموده اند، و با همان صفای فطرت و سلامت نفس، و بدون اینکه عمل و مجاهدتی انجام داده باشند به نعمت اخلاص رسیده اند، در حالی که دیگران با جد و جهد می بایستی در مقام تحصیلش برآیند، آن هم هر چه مجاهدت کنند به آن مرتبه از اخلاص که آن عده رسیده اند نمی رسند.آری، اخلاص ایشان بسیار عالی تر و رتبه آن بلندتر از آن اخلاصی است که با اکتساب بدست آید، چون آنها دلهایی پاک از لوث موانع و مزاحمات داشته اند.و ظاهرا در عرف قرآن مقصود از کلمه" مخلصین" - به فتح لام - هر جا که آمده باشد هم ایشان باشند.
و این عده همان انبیاء و امامان معصوم(ع)هستند، و قرآن کریم هم تصریح دارد بر اینکه خداوند ایشان را"اجتباء"نموده، یعنی جهت خود جمع آوری و برای حضرت خودخالص ساخته، همچنانکه فرموده: "و اجتبیناهم و هدیناهم الی صراط مستقیم" (1) و نیزفرموده: "هو اجتبیکم و ما جعل علیکم فی الدین من حرج" (2).
و به ایشان از علم، آن مرحله ای را داده که ملکه عاصمه است، و ایشان را از ارتکاب گناهان و جرائم حفظ می کند، و دیگر با داشتن آن ملکه صدور گناه حتی گناه صغیره از ایشان محال می شود.و فرق"عصمت"و"ملکه عدالت"همین است، با اینکه هر دوی آنها از صدورو ارتکاب گناه مانع می شوند، از این جهت با هم فرق دارند که با ملکه عصمت صدور معصیت ممتنع هم می شود، ولی با ملکه عدالت ممتنع نمی شود.
در صفحات گذشته هم گفتیم که این عده از پروردگار خود چیزهایی اطلاع دارند که دیگران ندارند، و خداوند هم این معنا را تصدیق نموده و فرموده: "سبحان الله عما یصفون الاعباد الله المخلصین" (3).
و نیز محبت الهی ایشان را وامی دارد به اینکه چیزی را جز آنچه که خدا می خواهدنخواهند، و به کلی از نافرمانی او منصرف شوند، همچنانکه این را نیز در قرآن تقریر نموده، و درچند جای از آن فرموده است: "فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین" (4).
و از جمله شواهدی که دلالت می کند بر اینکه عصمت از قبیل علم است، یکی آیه ای است که خطاب به پیغمبرش می فرماید: "و لو لا فضل الله علیک و رحمته لهمت طائفة منهم ان یضلوک و ما یضلون الا انفسهم و ما یضرونک من شی ء و انزل الله علیک الکتاب و الحکمة و علمک ما لم تکن تعلم و کان فضل الله علیک عظیما" (5) که ما تفصیل معنای آن را در سوره"نساء"آوردیم.
و نیز آیه ای است که از قول یوسف می فرماید: "قال رب السجن احب الی ممایدعوننی الیه و الا تصرف عنی کیدهن اصب الیهن و اکن من الجاهلین" (6) و وجه دلالت آن را در تفسیرش بیان نموده ایم.
از این نکته چند مطلب استفاده می شود: اول آنکه علمی که آن را عصمت می نامیم باسایر علوم از این جهت مغایرت دارد که این علم اثرش که همان بازداری انسان از کار زشت وواداری به کار نیک است، دائمی و قطعی است، و هرگز از آن تخلف ندارد، به خلاف سایرعلوم که تاثیرش در بازداری انسان اکثری و غیر دائمی است، همچنانکه در قرآن کریم در باره آن و نیز فرموده: "ا فرایت من اتخذ الهه هویه و اضله الله علی علم" (8) و نیز فرموده: "فما اختلفوا الا من بعد ما جاءهم العلم بغیا بینهم" (9).
آیه"سبحان الله عما یصفون الا عباد الله المخلصین" (10) نیز بر این معنا دلالت می کند، زیرا با اینکه مخلصین یعنی انبیاء و امامان، معارف مربوطه به اسماء و صفات خدا را برای مابیان کرده اند و عقل خود ما هم مؤید این نقل هست، مع ذلک خداوند توصیف ما را صحیح ندانسته و آیه مذکور خدا را از آنچه ما توصیف می کنیم منزه نموده و توصیف مخلصین را صحیح دانسته.پس معلوم می شود که علم ایشان غیر از علم ما است هر چند از جهتی متعلق علم ایشان و ما یکی است، و آن، اسماء و صفات خداست.
دوم اینکه علم مزبور، یعنی ملکه عصمت در عین اینکه از اثرش تخلف ندارد و اثرش قطعی و دائمی است، در عین حال طبیعت انسانی را - که همان مختار بودن در افعال ارادی خویش است - تغییر نداده، او را مجبور و مضطر به عصمت نمی کند؟و چگونه می تواند بکند بااینکه علم، خود یکی از مبادی اختیار است، و مجرد قوی بودن علم باعث نمی شود مگر قوی شدن اراده را.مثلا کسی که طالب سلامت است وقتی یقین کند که فلان چیز سم کشنده آنی است، هر قدر هم که یقینش قوی باشد او را مجبور به اجتناب از سم نمی کند، بلکه وادارش می کند به اینکه با اختیار خود از شرب آن مایع سمی خودداری کند.آری، وقتی عاملی انسان رامجبور به عمل و یا ترک عملی می کند که انسان را از یکی از دو طرف فعل و ترک بیرون نموده وامکان فعل و ترک را مبدل به امتناع یکی از آن دو بسازد.
شاهد این مدعا آیه"و اجتبیناهم و هدیناهم الی صراط مستقیم ذلک هدی الله یهدی به من یشاء من عباده و لو اشرکوا لحبط عنهم ما کانوا یعملون" (11) است که دلالت می کند براینکه شرک برای انبیاء با اینکه خداوند برگزیده و هدایتشان کرده ممکن است و اجتباء وهدایت الهی مجبور به ایمانشان نکرده.و این معنا را آیه"یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته" (12) و نیز آیاتی دیگر می رساند.
پس معصومین به اراده و اختیار خودشان از معصیت منصرف می شوند، و اگر انصرافشان را به عصمتشان نسبت دهیم مانند انصراف غیر معصومین است که به توفیق خدایی نسبت می دهیم.
همچنانکه با آن آیات و تصریح اخباری که می گویند انصراف معصومین از معصیت به خاطر تسدید روح القدس است نیز منافات ندارد، چون این نسبت عینا مانند نسبت تسدید مؤمن است به روح ایمان، و نسبت ضلالت و غوایت است به تسویلات شیطان، همچنانکه این نسبت ها با اختیار مؤمن و کافر منافات ندارد، آن نسبت هم با اختیار معصومین منافات ندارد.
پس چیزی از اینها، فعلی(کار)را از این جهت که فعلی است از فاعلی با اراده و اختیار ازفعل بودن خارج نمی سازید - دقت فرمایید.
بله، در این میان عده ای هستند که گمان کرده اند خداوند آدمی را از معصیت بازمی دارد و منصرف می کند، اما نه از راه گرفتن اختیار و اراده اش، بلکه از راه معارضه با اراده او، مثل اینکه اسبابی فراهم آورد که اراده آدمی از بین برود، و یا اراده ای بر خلاف اراده اش خلق کند، و یا فرشته ای بفرستد تا از تاثیر اراده آدمی جلوگیری نماید و یا مجرای آن را تغییر دهد، وآن را به سوی غیر آن هدفی که طبعا انسان قصد آن را می کند برگرداند، همانطور که یک انسان قوی از اراده ضعیف و یا تاثیر آن جلوگیری می کند و نمی گذارد فرد ضعیف آن کاری را که برحسب طبع خود می خواهد بکند انجام دهد.
گویا پاره ای از صاحبان نظریه مزبور جبری مسلکند، و لیکن اصلی که مشترک میان همه صاحبان این نظریه است، و این نظریه و نظریه های شبیه به آن مبتنی بر آنست، این است که این طایفه معتقدند حاجت موجودات به باریتعالی تنها در پیدایش است، و اما در بقائشان بعداز آنکه موجود شدند احتیاجی به خدای سبحان ندارند، و خدای سبحان سببی است در عرض سایر اسباب، با این تفاوت که چون از سایر اسباب قوی تر و قادرتر است لذا می تواند در حال بقای موجودات هر رقم تصرفی که بخواهد بکند.یکی را منع نموده، دیگری را آزاد بگذارد، یکی را زنده کند، آن دیگری را بمیراند، یکی را عافیت دهد، آن دیگری را مریض کند، به یکی توسعه در رزق دهد، و دیگری را تهیدست نماید، و همچنین سایر تصرفات دیگر.
و از آن جمله اگر بخواهد بنده ای را مثلا از شر و گناه دور بدارد فرشته ای می فرستد تااو را از مقتضای طبعش که گناه است جلوگیری نماید، و مجرای اراده او را از شر به سوی خیرتغییر دهد.و یا اگر بخواهد بنده ای را به خاطر استحقاقی که دارد گمراه کند ابلیس را بر اومسلط می سازد تا از جانب خیر به شر معطوفش نماید هر چند این تصرف ابلیس به حد جبر واضطرار نرسد.
و این حرف به دلیل وجدان مردود است، چون ما با وجدان خود این معنا را درک می کنیم که در اعمال خیر و شر هیچ سببی که با نفس ما منازعه نماید و بر ما غالب شود وجودندارد، و تنها نفس ما است که اعمالی از روی شعور و اراده ای ناشی از شعور، و خلاصه از شعورو اراده ای که قائم به آنست انجام می دهد، پس هر سببی را که دلیل نقلی و عقلی و رای نفس ما اثبات می کند - از قبیل فرشته و شیطان - سببهایی است طولی، نه عرضی، و این خود روشن است.
علاوه بر اینکه، معارف قرآنی از قبیل توحید و هر معارف دیگری که بازگشت آن به توحید است همه مخالف با مبنای این نظریه است، و در خلال بحثهای گذشته به مقدار زیادی این مطلب تشریح شد.
پی نوشتها:
(1)این پیغمبران را برگزیدیم و به راهی راست هدایتشان کردیم.سوره انعام، آیه 87.
(2)او شما را برگزید و در این دین برای شما سختی ننهاد.سوره حج، آیه 78.
(3)خدای یکتا از آنچه وصف می کنند منزه است، مگر بندگان خاص خدای.سوره صافات، آیه 159 و 160.
(4)به عزت تو قسم که همگیشان را گمراه می کنم، مگر آنها که بندگان خاص تواند.سوره ص آیه 82 و 83.
(5)اگر کرم خدا و رحمت او شامل تو نبود، گروهی از آنها قصد داشتند، ترا از راه حق بگردانند اماجز خودشان را گمراه نمی کنند و ضرری به تو نمی رسانند.خدا این کتاب و حکمت را به تو نازل کرد، وچیزهایی که نمی دانستی تعلیم داد و کرم خدا نسبت به تو بزرگ بود.سوره نساء، آیه 113.
(6)گفت: پروردگارا!زندان برای من، از گناهی که مرا بدان می خوانند خوشتر است، و اگرنیرنگشان را از من دور نکنی، مایل به ایشان می شوم و از جهالت پیشگان می گردم.سوره یوسف، آیه 33.
(7)آن را انکار نمودند با اینکه دلهایشان بدان یقین داشت.سوره نمل، آیه 14.
(8)هیچ دیدی کسی را که هوای خود را معبود خود گرفت، و خدا او را با داشتن علم گمراه ساخت.سوره جاثیه، آیه 22.
(9)پس اختلاف نکردند مگر بعد از آنکه به حقانیت آن عالم شدند و از در بغی و کینه به یکدیگراختلاف نمودند.سوره جاثیه، آیه 17.
(10)منزه است خداوند از آنچه برای او وصف می کنند مگر بندگان خداوند آنهایی که مخلص هستند.سوره صافات، آیه 159 و 160.
(11)و آنان را برگزیده و به سوی صراط مستقیم هدایتشان کردیم، این است هدایت خدا که هر که رابخواهد از بندگان خود بدان هدایت می فرماید، و اگر شرک بورزند اعمالشان بی ثمر می شود.سوره انعام، آیه 87 و 88.
(12)هان ای پیغمبر برسان آنچه که از ناحیه پروردگارت به سویت نازل شده و اگر نرسانی رسالت او را نرسانده ای.سوره مائده، آیه 67.