گفتاری اجمالی پیرامون مساله شق القمر
مقدمه: یکی از معجزات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله «شق القمر» یعنی «دو نیم شدن کره ماه » است به این معجزه هم در قرآن و هم در روایت تصریح شده است. البته بعضی هم اشکالاتی به این معجزه وارد کرده اند که در این مقاله به آنها پاسخ داده شد است.
معجزه شق القمر به دست رسول خدا(ص)در مکه و قبل ازهجرت و به پیشنهاد مشرکین، مساله ای است که مورد قبول همه مسلمین است، و کسی ازایشان در آن تردید نکرده.
و از قرآن کریم آیاتی که به روشنی بر آن دلالت دارد یکی آیه مورد بحث است که فرموده: "اقتربت الساعة و انشق القمر و ان یروا ایة یعرضوا و یقولوا سحر مستمر"، چون همانطورکه قبلا اشاره کردیم کلمه"آیت"در آیه دوم جز اینکه همان باشد که در جمله"انشق القمر"از آن خبر داده، با هیچ آیتی دیگر منطبق نیست، برای اینکه نزدیک ترین معجزه با نزول این آیه همان معجزه شق القمر بوده که مشرکین از آن مانند سایر آیات اعراض کردند و گفتند: سحری است مستمر.
و اما از حدیث باید دانست که روایات بی شماری بر آن دلالت دارد که شیعه و سنی (سخن کسانی که با استناد به چند آیه قرآنی به وقوع معجزه شق القمر اشکال کرده اند و پاسخ آن)آنها را نقل کرده اند، و محدثین هر دو طایفه آنها را پذیرفته اند، که در بحث روایتی گذشته چند روایت از آنها را نقل کردیم.
پس هم کتاب بر وقوع چنین معجزه ای دلالت دارد و هم سنت، و اما اینکه یک کره آسمانی دو نیم شود، چنین چیزی فی نفسه ممکن است و عقل دلیلی بر محال بودن آن ندارد، از سوی دیگر معجزه هم امری است خارق العاده، و وقوع حوادث خارق العاده نیز ممکن است، عقل دلیلی بر محال بودن آن ندارد، و ما در جلد اول این کتاب به طور مفصل در این باره بحث نموده، هم امکان معجزه را اثبات کردیم و هم وقوع آن را، و یکی از روشن ترین شواهد بر وقوع شق القمر، قرآن کریم است، پس باید آن را بپذیریم هر چند که از ضروریات دین نباشد.
ولی بعضی ها به وقوع چنین معجزه ای اشکال کرده و گفته اند: اینکه معجزات پیامبر(ص)با اقتراح و پیشنهاد مردم انجام شود، با آیه"و ما منعنا ان نرسل بالایات الا ان کذب بها الاولون و اتینا ثمود الناقة مبصرة فظلموا بها و ما نرسل بالایات الاتخویفا" (1) منافات دارد، برای اینکه از این آیه یا چنین استفاده می شود که ما دیگر برای این امت معجزاتی نمی فرستیم برای اینکه هر چه معجزه برای امت های سابق فرستادیم همه راتکذیب کردند، و این امت هم مثل همان امت ها و دارای طبیعت همانها هستند، و در نتیجه اینان نیز معجزات ما را تکذیب خواهند کرد، و وقتی معجزه اثر نداشته باشد، دیگر چه فایده ای در فرستادن آن است؟
و یا استفاده می کنیم که می خواهد بفرماید: ما هیچ معجزه ای برای این امت نمی فرستیم، برای اینکه اگر بفرستیم این امت نیز مانند سایر امت های گذشته آن را تکذیب می کنند، و در اثر تکذیب معذب و هلاک می شوند، و ما نمی خواهیم این امت منقرض گشته به عذاب استیصال گرفتار آید.
پس به هر حال آیه فوق دلالت دارد که خدای تعالی هیچ معجزه ای به اقتراح وپیشنهاد این امت نمی فرستد، آنطور که در امت های گذشته می فرستاد.
البته این اشکال همانطور که اشاره شد در خصوص معجزاتی است که با اقتراح وپیشنهاد مردم جاری شود، نه آن معجزاتی که خود خدای تعالی و بدون اقتراح مردم به منظورتایید رسالت یک پیامبر جاری می کند، مانند معجزه قرآن برای پیامبر اسلام، و دو معجزه عصا و ید(بیضا)برای موسی(ع)و معجزه زنده کردن مردگان و غیره برای عیسی
............................................
(1)سوره اسری، آیه 59.
(ع)و همچنین آیات نازله دیگر که همه لطفی است از ناحیه خدای تعالی، و نیزمانند معجزاتی که از پیامبر اسلام سر زد بدون اینکه مردم از او خواسته باشند.
پس به حکم آیه 59 سوره اسری هیچ پیغمبری نمی تواند به پیشنهاد مردم معجزه بیاورد، پس ما هم نمی توانیم معجزه شق القمر را قبول کنیم چون هم به پیشنهاد مشرکین بوده - البته اگر بوده - و هم اینکه مشرکین به آن ایمان نیاوردند.و نظیر آیه سوره اسری آیه شریفه زیراست که می فرماید: "و قالوا لن نؤمن لک حتی تفجر لنا من الارض ینبوعا...قل سبحان ربی هل کنت الا بشرا رسولا" (1) و آیاتی دیگر غیر آن، چون از آیه مذکور نیز به دست می آید وقتی ازآن جناب خواستند تا به معجزه چشمه ای از زمین برایشان بجوشاند، در پاسخ خدای را تسبیح کرد، و فرمود: من که به جز یک انسان فرستاده شده نیستم(لابد معنایش این است که بشررسول نمی تواند از پیش خود و به دلخواه مردم معجزه بیاورد؟)در پاسخ با ذکر مقدمه ای ثابت می کنیم که اولا هیچ فرقی میان معجزات پیشنهادی و غیر آن نیست، و در صورت وجود دلیل محکم نقلی هر دو قسم قابل قبول است، و ثانیا نازل نشدن عذاب بر مشرکین عرب علتی دیگرداشته، که با کنار رفتن آن علت عذاب هم بر آنان نازل شد.
توضیح مقدمه این است که: رسول خدا(ص)بر مشرکین عرب به تنهایی مبعوث نبود، و امت او همه جهانیان تا روز قیامت هستند، به دلیل آیه شریفه"قل یاایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعا" (2) ، و آیه شریفه"و اوحی الی هذا القران لانذرکم به ومن بلغ" (3) و آیه شریفه"و لکن رسول الله و خاتم النبیین" (4) و آیاتی دیگر.
چیزی که هست آن جناب دعوت خود را از مکه و از میان قوم خودش که مردم مکه واطراف آن بودند شروع کرد و جمعیت بسیاری دعوتش را پذیرفتند، ولی عامه مردم بر کفر خودباقی مانده تا آنجا که توانستند دعوتش را با دشمنی و اذیت و استهزاء مقابله نموده، تصمیم گرفتند یا او را به قتل برسانند و یا اینکه از آن شهر بیرون کنند که خدای تعالی دستورش داد که هجرت کند.
و آنهایی که به آن جناب ایمان آوردند هر چند نسبت به مشرکین کم بودند، و در
............................................
(1)سوره اسری، آیه 93.
(2)بگو هان ای مردم!من فرستاده خدا به سوی همگی شمایم.سوره اعراف، آیه 158.
(3)این قرآن به من وحی شده تا شما را و هر کسی را که صدای این قرآن به گوشش برسد انذارکنم و بیم دهم.سوره انعام، آیه 19.
(4)لیکن او رسول خدا و آخرین پیامبران است.سوره احزاب، آیه 40.
تحت شکنجه آنان قرار داشتند، اما برای خود جمعیتی بوده اند که قرآن در باره شان فرموده:
"ا لم تر الی الذین قیل لهم کفوا ایدیکم و اقیموا الصلوة" (1) حتی آنقدر زیاد بودند که از رسول خدا(ص)اجازه می خواستند تا با مشرکین مبارزه و نبرد کنند، ولی خدای تعالی اجازه نداد، (به روایات وارده در شان نزول آیه فوق مراجعه فرمایید).
پس معلوم می شود مسلمانان مکه عده و عده ای داشته اند، و روز به روز به جمعیتشان اضافه می شده، تا آنکه رسول خدا(ص)به مدینه مهاجرت کرد و در آنجادعوتش گسترش و اسلام نشر یافت، مدینه و قبائل اطرافش را تا یمن و سایر اطراف شبه جزیره عربستان را گرفت، و از این سرزمین پهناور تنها مکه و اطراف آن باقی ماند، و این گستردگی همچنان ادامه یافت تا از مرز عربستان هم گذشت، و رسول خدا(ص)
در سال ششم هجرت نامه هایی به پادشاهان و بزرگان فارس و روم و مصر نوشت، و در سال هشتم هجرت مکه را هم فتح کرد، و در این فاصله یعنی فاصله هجرت تا فتح مکه عده زیادی از اهالی مکه و اطرافش به دین اسلام در آمدند.تا آنکه رسول خدا(ص)
از دنیا رحلت نموده و انتشار اسلام به جایی رسید که همه می دانیم، و به طور مداوم جمعیتش بیشتر و آوازه اش گسترده تر شد، تا امروز که یک پنجم جمعیت دنیا را تشکیل داده اند.
حال که این مقدمه روشن شد می گوییم: آیه مورد بحث یعنی مساله دو نیم شدن قرص ماه، معجزه ای بود پیشنهادی که مشرکین مکه آن را از رسول خدا(ص)
خواسته بودند، معجزه ای که اگر تکذیبش می کردند، دنبالش عذاب بود، و تکذیبش هم کردند، برای اینکه گفتند سحری است مستمر و لیکن تکذیب مشرکین باعث آن نمی شد که خدای تعالی تمامی امت اسلام را که پیامبر اسلام رسول ایشان است هلاک کند، آری امت اسلام تمامی ساکنان روی زمین هستند، و در آن ایامی که مشرکین شق القمر را تکذیب کردند حجت بر تمامی مردم روی زمین تمام نشده بود، چون این معجزه پنج سال قبل ازهجرت اتفاق افتاد، و خدای تعالی خودش فرموده: "لیهلک من هلک عن بینة" (2).
و حتی باعث این هم نمی شد که تمامی اهل مکه را هلاک کند، چون در میان آنان جمعی از مسلمین بودند، و به همین جهت دیدیم که در صلح حدیبیه خدای تعالی مقابله مسلمانان با مشرکین را به صلح انجام داد، و وقتی مسلمانان از اینکه نتوانستند داخل مکه شوند
............................................
(1)هیچ می بینی کسانی را که آماده کارزارند ولی به ایشان گفته شد دست نگه دارید و نمازبخوانید.سوره نساء، آیه 77.
(2)تا هر کس هلاک می شود بعد از تمامیت حجت هلاک شده باشد.سوره انفال، آیه 42.
ناراحت شدند، فرمود: "و لو لا رجال مؤمنون و نساء مؤمنات لم تعلموهم ان تطؤهم فتصیبکم منهم معرة بغیر علم لیدخل الله فی رحمته من یشاء لو تزیلوا لعذبنا الذین کفروا منهم عذاباالیما" (1).
علاوه بر این این فرض هم صحیح نبود که خدای تعالی تنها کفار مکه را هلاک نموده مؤمنین ایشان را نجات دهد، چون جمع بسیاری از همان کفار نیز در فاصله پنج سال قبل از هجرت و هشت سال بعد از هجرت و تمامی آنان در فتح مکه مسلمان شدند، هر چند که اسلام بسیاری از آنها ظاهری بود، زیرا دین مبین اسلام در مسلمانی اشخاص به اقرار به شهادتین هر چند به ظاهر باشد اکتفا می کند.
از این هم که بگذریم عموم اهل مکه و حوالی آن اهل عناد و لجاج نبودند، و تنهاصنادید و بزرگان ایشان عناد داشتند، و رسول خدا(ص)را استهزاءمی کردند و مسلمانان را شکنجه می دادند و علیه رسول خدا(ص)اقتراح(پیشنهاد)معجزه می دادند.و منظور از آیه"ان الذین کفروا سواء علیهم انذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤمنون" (2) همین طبقه بوده است و خدای تعالی همین لجبازان را که اقتراح معجزه می کردنددر چند جا از کلام خود تهدید کرد به محرومیت از ایمان و به هلاکت، و به همین تهدید خودوفا هم نمود، هیچ یک از آنان ایمان نیاوردند، و در واقعه جنگ بدر هلاکشان کرد، "و تمت کلمة ربک صدقا و عدلا" (3).
و اما اینکه صاحب اشکال تمسک کرد به آیه 59 از سوره اسری برای اینکه خدای تعالی مطلقا معجزه نمی فرستد.در پاسخش می گوییم آیه شریفه همان طور که خود او نیز اقرارکرد شامل آن معجزات که رسالت یک پیامبر را تایید می کند نمی شود، مانند قرآن برای تاییدرسالت رسول اسلام، و نیز شامل آیاتی که جنبه لطف دارد نمی شود از قبیل خوارق عاداتی که از آن جناب سر می زد، از غیب خبر می داد و بیمارانی که به دعایش شفا می یافتند و(صدها)مانندآن.
............................................
(1)اگر مردان و زنانی مؤمن ناشناخته در میان اهل مکه نبودند و جنگ شما باعث می شد آنان راندانسته به قتل برسانید و گرفتار بیامد سوء آن شوید، و خدا می خواست هر که را بخواهد داخل رحمت خود کند، و نیز اگر آن مؤمنین جدای از کفار بودند، هر آینه کفار ایشان را عذابی دردناک می کردیم.سوره فتح، آیه 25.
(2)آنان که کافر شدند چه انذارشان بکنی و چه نکنی ایمان نخواهند آورد.سوره بقره، آیه 6.
(3)و کلام پروردگار تو با صدق و عدل به انجام رسید.سوره انعام، آیه 115.
بنا بر این بر فرض هم که آیه مذکور مطلق باشد، تنها شامل معجزات اقتراحی مشرکین مکه می شود که اقتراحاتشان نظیر اقتراحات امت های گذشته بود، برای این نبود که با دیدن معجزه ایمان بیاورند، بلکه برای این بود که آن را تکذیب کنند، و خلاصه سر به سر پیغمبر خودبگذارند، چون طبع مشرکین مکه طبع همان مکذبین از امت های گذشته بود، و لازمه آیه مزبورهم این است که مشرکین مکه را معذب کند، و خدا نخواست فوری آنان را عذاب کند.
البته این را هم بگوییم که در آیه مذکور دو احتمال هست.یکی اینکه حرف"باء"در جمله"و ما نرسل بالایات"زایده باشد، و کلمه"آیات"مفعول جمله"نرسل"باشد، ومعنا این باشد که ما آیات را نمی فرستیم مگر برای تخویف، و احتمال دوم اینکه بای مصاحبه و به معنای"بای فارسی"باشد، در این صورت مفعول جمله"نرسل"رسول تقدیری است، ومعنای آیه این است که: ما هیچ پیغمبری را با آیات نمی فرستیم مگر برای تخویف.
و اما اینکه گفتیم خدا نخواست فوری آنان را عذاب کند، علت آن را خود خدای تعالی در جای دیگر توضیح داده و فرموده: "و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون" (1) پس، از این آیه بر می آید که علت نفرستادن آیت و به دنبال تکذیب آن عذاب این نبوده که خدا نخواسته آیت و معجزه ای بفرستد، بلکه علت این بوده که رسول خدا(ص)در بین آنان مانع فرستادن آیت بوده، همچنان که از آیه شریفه"و ان کادوا لیستفزونک من الارض لیخرجوک منها و اذا لا یلبثون خلافک الا قلیلا" (2) نیزهمین معنا استفاده می شود.
از سوی دیگر فرموده: "و ما لهم الا یعذبهم الله و هم یصدون عن المسجد الحرام و ماکانوا اولیائه ان اولیاؤه الا المتقون و لکن اکثرهم لا یعلمون و ما کان صلاتهم عند البیت الامکاء و تصدیة فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون" (3).
............................................
(1)خدا هرگز ایشان را در حالی که تو در بینشان هستی عذاب نمی کند و نیز مادامی که استغفارمی کنند عذاب نخواهد کرد.سوره انفال، آیه 33.
(2)و نزدیک بود تو را از این سرزمین بکشانند که از آن بیرونت کنند و از پس رفتن تو جز مدت کمی نمی ماندند.سوره اسری، آیه 76.
(3)مگر چه خصوصیتی دارند که خدا عذابشان نکند، اینکه از مسجد الحرام جلوگیری می کنند بااینکه صاحب اختیار آن نیستند، چون صاحب اختیاران مسجد الحرام به جز متقین نمی تواند باشد، امابیشترشان نمی دانند، و نماز خواندنشان نزد مسجد الحرام به جز سوت زدن و کف زدن نیست پس باید عذاب را بچشید، به جرم کفری که می ورزیدید. سوره انفال، آیه 34 و 35.
و این آیات بعد از جنگ بدر نازل شد و این آیات این معنا را بیان می کند که از طرف کفار هیچ مانعی از نزول عذاب نیست، تنها مانع آن وجود رسول خدا(ص)
در بین ایشان است، وقتی مانع بر طرف شود عذاب هم نازل می شود، همچنان که بعد از خارج شدن آنجناب از بین مشرکین قریش خدای تعالی ایشان را در جنگ بدر به آن وضع عجیب از بین برد.
و کوتاه سخن آنکه مانع از فرستادن آیات، تکذیب بود، هم در امت های گذشته و هم در این امت، چون مشرکین در خصیصه تکذیب مثل امت های گذشته بودند، و مانع از فرستادن عذاب، وجود رسول خدا(ص)بود، همینکه مقتضی عذاب از قبیل سوت زدن و کف زدن موجود شد، و یکی از دو رکن مانع که عبارت بود از وجودرسول خدا(ص)در بین آنان برطرف گردید، دیگر نه مانعی برای فرستادن آیت و معجزه باقی ماند، و نه مانعی برای فرستادن عذاب، چون بعد از تکذیب معجزه، و به خاطر مقتضیات عذاب که همان سوت و کف زدن و امثال آن بود حجت بر آنان تمام گردید.
پس به طور خلاصه می گوییم مفاد آیه شریفه"و ما منعنا ان نرسل بالایات..."یکی از دو احتمال است، یا این است که: مادامی که رسول خدا(ص)
در بین ایشان است خدای تعالی از فرستادن معجزه امتناع می کند، که در این فرض آیه شریفه با فرستادن آیت"شق القمر" و"پیروزی بدر"و تاخیر عذاب تا آن جناب از میان آنان بیرون شود منافاتی نداشته، و دلالتی بر امتناع از آن ندارد، و چگونه ممکن است بر آن دلالت کند بااینکه خدای سبحان تصریح کرده به اینکه داستان بدر خود آیتی بوده، و کشته شدن کفار در آن واقعه هم عذابی بوده است.
و یا این است که فرستادن آیت وقتی است که لغو نباشد، و اگر لغو بود خدای تعالی از فرستادن آن امتناع می نمود، و چون کفار مکه مجبول و سرشته بر تکذیب بودند، لذا برای آنان آیت و معجزه نخواهد فرستاد، که در این هم آیه شریفه با فرستادن معجزه و تاخیر عذاب کفار تا بعد از هجرت رسول خدا(ص)منافاتی ندارد، چون در این فرض فرستادن آیت لغو نیست، بلکه فایده احقاق حق و ابطال باطل دارد، پس چه مانعی دارد که آیت شق القمر هم از آیات و معجزاتی باشد که خدا نازل کرده، و فایده اش این باشد که کفاررا به جرم تکذیبشان عذاب کند، البته بعد از آنکه مانع عذاب بر طرف شده باشد، یعنی رسول خدا(ص)از میان آنان بیرون رفته باشد، آن وقت ایشان را در جنگ بدر نابود کند.
و اما اینکه استدلال کردند به آیه"قل سبحان ربی هل کنت الا بشرا رسولا"براینکه هیچ معجزه ای به پیشنهاد مردم صورت نمی گیرد، در پاسخ می گوییم: مفاد آیه شریفه این نیست که خدای سبحان نبوت رسول خدا(ص)را به وسیله معجزه تایید نمی کند، چون مفاد آن این است که: بگو من از آنجا که یک بشر هستم که از ناحیه خدافرستاده شده ام، از ناحیه خود قدرتی بر آوردن معجزه ندارم.
چون اگر مفاد آن انکار معجزات از رسول خدا(ص)باشد انکارمعجزه همه انبیاء هم خواهد بود، زیرا همه انبیای بشری رسول بودند، و حال آنکه قرآن کریم درضمن نقل داستانهای انبیاء معجزاتی بسیار برای آنان اثبات کرده، و از همه آن معجزات روشن تر خود این آیه خودش را رد می کند، برای اینکه آیه شریفه یکی از آیات قرآن است که خود معجزه است، و به بانگ بلند اعلام می کند اگر قبول ندارید یک آیه به مثل آن بیاورید، پس چگونه ممکن است این آیه معجزه را انکار کند با اینکه خودش معجزه است؟
بلکه مفاد آیه این است که رسول خدا(ص)بشری است فرستاده شده، خودش از این جهت که بشر است قادر بر هیچ چیز نیست، تا چه رسد به آوردن معجزه، تنها امر به دست خدای سبحان است، اگر بخواهد به دست او معجزه جاری می کند، و اگرنخواهد نمی کند همچنان که در جای دیگر فرموده: "و اقسموا بالله جهد ایمانهم لئن جاءتهم ایة لیؤمنن بها قل انما الایات عند الله و ما یشعرکم انها اذا جاءت لا یؤمنون" (1) و نیز از قوم نوح حکایت کرده که گفتند: "قالوا یا نوح قد جادلتنا فاکثرت جدالنا فاتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین قال انما یاتیکم به الله ان شاء" (2) و نیز فرموده: "و ما کان لرسول ان یاتی بایة الاباذن الله" (3) و آیات در این معنا بسیار است.
یکی دیگر از اعتراضاتی که به آیت شق القمر شده - به طوری که نقل شده - (4) این
............................................
(1)تا آنجا که توانستند سوگند خوردند که اگر آیت و معجزه ای برایشان بیاید به آن ایمان می آورند، بگو آیات تنها نزد خدا است و شما چه می دانید که چون معجزه ای بیاید ایمان نمی آورند.سوره انعام، آیه 109.
(2)ای نوح!تو با ما جدال کردی، و خیلی سر به سر ما گذاشتی، اگر راست می گویی آن عذابی که ما را از آن می ترسانی بیاور، نوح گفت: تنها خداست که می تواند آن را اگر خواست بیاورد.سوره هود، آیه 32 و 33.
(3)هیچ رسولی نمی تواند آیت و معجزه ای بیاورد مگر به اذن خدا.سوره مؤمن، آیه 78.
(4)روح المعانی، ج 27، ص 76.
(جواب به دو شبهه دیگر پیرامون معجزه شق القمر)
است که اگر اینطور که می گویند قرص ماه دو نیم شده باشد باید تمام مردم دنیا دیده باشند، ورصدبندان شرق و غرب عالم این حادثه را در رصدخانه خود ضبط کرده باشند، چون این ازعجیب ترین آیات آسمانی است، و تاریخ تا آنجا که در دست است و همچنین کتب علمی هیئت و نجوم که از اوضاع آسمانی بحث می کند نظیری برای آن سراغ نمی دهد، و قطعا اگرچنین حادثه ای رخ داده بود اهل بحث کمال دقت و اعتنا را در شنیدن و نقل آن بکار می زدند، ومی بینیم که نه در تاریخ از آن خبری هست و نه در کتب علمی اثری.
بعضی هم پاسخی از این اعتراض داده اند که خلاصه اش از نظر خواننده می گذرد، گفته اند:
اولا ممکن است مردم آن شب از این حادثه غفلت کرده باشند، چه بسیار حوادث جوی و زمینی رخ می دهد که مردم از آن غافلند، اینطور نیست که هر حادثه ای رخ دهد مردم بفهمند و آن را نزد خود محفوظ نگهداشته، و سینه به سینه تا عصر ما باقی بماند.
و ثانیا سرزمین حجاز و اطراف آن از شهرهای عرب نشین و غیره رصد خانه ای نداشتندتا حوادث جوی را ضبط کنند، رصدخانه هایی که در آن ایام بر فرض که بوده باشد در شرق درهند، و در مغرب در روم و یونان و غیره بوده، در حالی که تاریخ از وجود چنین رصدخانه هایی در این نواحی و در ایام وقوع حادثه هم خبر نداده و این جریان به طوری که در بعضی ازروایات آمده در اوائل شب چهاردهم ذی الحجة سال ششم بعثت یعنی پنج سال قبل از هجرت اتفاق افتاده.
علاوه بر این بلاد مغرب که اعتنایی به اینگونه مسائل داشته اند(البته اگر در آن تاریخ چنین اعتنایی داشته بودند)با مکه اختلاف افق داشته اند، اختلاف زمانی زیادی که باعث می شد آن بلاد جریان را نبینند، چون به طوری که در بعضی از روایات آمده قرص ماه در آن شب بدر بوده، و در حوالی غروب خورشید و اوائل طلوع ماه اتفاق افتاده، و میان انشقاق ماه ودوباره متصل شدن آن زمانی اندک فاصله شده است، ممکن است مردم آن بلاد وقتی متوجه ماه شده اند که اتصال یافته بوده.
از این هم که بگذریم، ملت های غیر مسلمان یعنی اهل کلیسا و بت خانه را در اموردینی و مخصوصا حوادثی که به نفع اسلام باشد متهم و مغرض می دانیم.
اعتراض سومی که به مساله شق القمر شده این است که بعضی (1) گفته اند: دو نیم
............................................
(1)روح المعانی، ج 27، ص 76.
شدن ماه به هیچ وجه ممکن نیست، مگر وقتی که جاذبه میان دو نیمه آن از بین برود، و اگر ازبین برود دیگر ممکن نیست دوباره به هم بچسبند، پس اگر انشقاقی اتفاق افتاده باشد باید تاابد به همان صورت باقی بماند.
جواب از این اشکال این است که: قبول نداریم که چنین چیزی محال عقلی باشد، بله ممکن است محال عادی یعنی خارق عادت باشد، و این محال بودن عادی اگر مانع از التیام بعد از انشقاق باشد مانع از انشقاق بعد از التیام هم خواهد بود، به این معنا که از همان اول انشقاق صورت نمی گرفت، و حال آنکه انشقاق به حسب فرض صورت گرفته، و در حقیقت اساس این اعتراض انکار هر امر خارق العاده است، و گرنه کسی که خرق عادت را جایز وممکن بداند، چنین اعتراضی نمی کند.