"وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کمااستخلف الذین من قبلهم..."
ظاهر اینکه آیه در اینجا قرار گرفته این است که در ذیل آیات سابق سوره نازل شده باشد، و چون سوره مدنی است، و در مکه و قبل از هجرت نازل نشده، این آیه نیز مدنی است،همچنان که سیاقش و مخصوصا سیاق ذیلش این احتمال را تایید می کند.
در نتیجه این آیه وعده جمیل و زیبایی است برای مؤمنین که عمل صالح هم دارند، به آنان وعده می دهد که به زودی جامعه صالحی مخصوص به خودشان برایشان درست می کند و زمین را در اختیارشان می گذارد و دینشان را در زمین متمکن می سازد، و امنیت راجای گزین ترسی که داشتند می کند، امنیتی که دیگر از منافقین و کید آنان، و از کفار وجلوگیریهایشان بیمی نداشته باشند، خدای را آزادانه عبادت کنند، و چیزی را شریک او قرارندهند.
پس در جمله"وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات"کلمه"من"تبعیضی خواهد بود نه بیانی، و خطاب در آن، به عموم مسلمین است که در میان آنان، هم منافق هست و هم مؤمن، و مؤمنین ایشان نیز دو طایفه اند، یکی کسانی که عمل صالح می کنند، و گروه دیگر آنان که عمل صالح ندارند، ولی وعده ای که در آن آمده مخصوص کسانی است که هم ایمان داشته باشند و هم اعمالشان صالح باشد و بس.
و در جمله"لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم"دو احتمال هست، یکی اینکه مراد از استخلاف این باشد که خدای تعالی به ایشان خلافتی الهی نظیرخلافت آدم و داوود و سلیمان داده باشد، همچنان که درباره خلافت آدم فرمود: "انی جاعل فی الارض خلیفة" (1) و درباره داوود فرموده: "انا جعلناک خلیفة فی الارض" (2) و درباره سلیمان فرموده: "و ورث سلیمان داود" (3) که اگر مراد از خلافت این باشد، قهرا خلفای قبل ازایشان خلفای خدا، یعنی انبیای او و اولیایش خواهد بود، و لیکن به دلیلی که می آید این احتمال بعید است.
احتمال دوم اینکه مراد از"خلافت"ارث دادن زمین به ایشان و مسلط کردن آنان برزمین باشد، همچنان که در این معنا فرموده: "ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده، والعاقبة للمتقین" (4) و نیز فرموده: "ان الارض یرثها عبادی الصالحون" (5) که بنابر این احتمال،مراد از خلفای قبل از ایشان مؤمنین از امتهای گذشته خواهد بود، که خدا کفار و منافقین آنها راهلاک کرد، و مؤمنین خالص ایشان را نجات داد، مانند قوم نوح و هود و صالح و شعیب، همچنان که در آیه"و قال الذین کفروا لرسلهم لنخرجنکم من ارضنا او لتعودن فی ملتنا فاوحی الیهم ربهم لنهلکن الظالمین، و لنسکننکم الارض من بعدهم ذلک لمن خاف مقامی و خاف وعید" (6) است و اینان کسانی هستند که خود را برای خدا خالص کردند و خدا نجاتشان داد، و درنتیجه جامعه صالحی تشکیل داده و در آن زندگی کردند، تا آنکه مهلتشان طول کشیده، دلهایشان قساوت یافت.
اما قول کسی (7) که گفته: مراد از مستخلفین قبل از ایشان، بنی اسرائیل است که خدابعد از هلاک کردن فرعون و لشگریانش سر زمین مصر و شام را به ایشان ارث داده، و در آن مکنتشان داد، همچنان که درباره آنان فرمود: "و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض" (8) حرف صحیحی نیست.
زیرا آیه مورد بحث از مردمی خبر می دهد که بعد از ارث بردن زمین، اجتماعی صالح تشکیل دادند و قوم بنی اسرائیل بعد از نجاتشان از فرعون و لشگرش، هرگز از کفر و نفاق و فسق خالص نگشتند، و مصداق"الذین آمنوا و عملوا الصالحات" نشدند، و به نص قرآن کریم درآیاتی بسیار هرگز و در هیچ دوره ای چنین روزی به خود ندیدند، و با اینکه اجتماع ایشان همواره از کفار و منافقین و صالحان و طالحان متشکل می شده، دیگر معنا ندارد که استخلاف ایشان را مثل بزند برای استخلاف"الذین آمنوا و عملوا الصالحات".
و اگر مراد از تشبیه اصل استخلاف ایشان، به استخلاف خلفای قبل از ایشان - که فرضا بنی اسرائیل باشند چه خوب و چه بد - بوده باشد، در این صورت احتیاجی نبود که مجتمع اسرائیلی را پیش بکشد، و به آنان تشبیه کند و حال آنکه امتهای موجود در زمان نزول آیه و قبل از آن بسیار قوی تر و پرجمعیت تر از بنی اسرائیل بودند مانند روم و فارس و کلده و غیرایشان، همچنان که در آیه"اذ جعلکم خلفاء من بعد قوم نوح" (9) و آیه"اذ جعلکم خلفاء من بعد عاد" (10) بدون هیچ تشبیهی این امت را جانشینان امتهای قبل دانست، و حتی کفار ازاین امت را هم خلفای اقوام پیشین خواند و فرمود: "و هو الذی جعلکم خلائف الارض" (11) و نیزفرمود: "هو الذی جعلکم خلائف فی الارض فمن کفر فعلیه کفره" (12).
حال اگر بگویی چرا جایز نباشد که تشبیه در آیه مورد بحث، تشبیه به بنی اسرائیل باشد؟آنگاه حق این مجتمع صالح را با جمله بعدی اش اداء نموده و بفرماید: "لیمکنن لهم دینهم..."؟در جواب می گوییم: بله، اشکالی ندارد، جز اینکه همان طور که گفتیم، بنابر این دیگر وجهی ندارد که امت اسلام از میان همه امم تنها جانشین بنی اسرائیل باشند، وجانشینی این امت تنها به جانشینی بنی اسرائیل تشبیه گردد.
"و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم"تمکین هر چیزی بر قرار کردن آن است درمکان و این کنایه است از ثبات آن چیز، و زوال و اضطراب و تزلزل ناپذیری آن، به طوری که اگر اثری داشته باشد هیچ مانعی جلوی تاثیر آن را نگیرد و در آیه مورد بحث تمکین دین عبارت است از اینکه: آن را در جامعه مورد عمل قرار دهد، یعنی هیچ کفری جلوگیرش نشود، و امرش را سبک نشمارند، اصول معارفش مورد اعتقاد همه باشد، درباره آن اختلاف و تخاصمی نباشد، و این حکم را خدای سبحان در چند جای از کلامش کرده که اختلاف مختلفین درامر دین علت و منشای جز طغیان ندارد، مانند این آیه"و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ماجائتهم البینات بغیا بینهم" (13).
و مراد از دین ایشان، آن دینی که برایشان پسندیده، دین اسلام است.و اگر دین را به ایشان اضافه کرد، از باب احترام بود و نیز از این جهت بود که دین مقتضای فطرت خود آنان بود.
و جمله"و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا"مانند جمله"و لیمکنن لهم"عطف است برجمله"لیستخلفنهم"و اصل معنا"لیبدلن خوفهم امنا"بوده، به طور ساده تر اینکه در واقع بایدمی فرمود"ترس ایشان را مبدل به امنیت کردیم"ولی فرموده"ایشان را بعد از ترس، مبدل به امنیت کردیم"و تبدیل را به خود آنان نسبت داد، حالا یا از باب مجاز عقلی است، و یا آنکه مضاف را چون معلوم بوده حذف کرده، زیرا جمله"من بعد خوفهم"می فهماند که آن محذوف خوف، و تقدیر"لیبدلن خوفهم"بوده، و یا آنکه از این باب نبوده، بلکه کلمه"امنا"به معنای آمنین بوده که در این صورت معنا این می شود که: خدا ایشانرا بعد از ترسشان مبدل کرد به ایمنان و به هر حال، مراد از خوف آن ترسی است که مؤمنین صدر اسلام از کفار و منافقین داشتند.
و جمله"یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا"را اگر بخواهیم با سیاق آیات بهتر وفق دهیم، باید حال از ضمیر در جمله"لیبدلنهم" بگیریم، که معنا چنین می شود: "خدا ترس ایشان را مبدل به امنیت کرد، در حالی که ایشان مرا پرستش کنند، و چیزی شریک من ندانند".
و اگر در این آیه التفاتی از غیبت"یبدلنهم"به تکلم"مرا عبادت کنند"بکار برده وجمله"یعبدوننی"را با جمله"چیزی را شریک من ندانند"تاکید کرده، و کلمه"شیئا"رانکره آورده، که خود دلالت می کند بر نفی شریک به طور اطلاق، همه این نکات حکم می کند بر اینکه مراد از عبادت، خداپرستی خالص است، به طوری که هیچ شائبه ای ازشرک - چه شرک جلی و چه شرک خفی - در آن راه نداشته باشد، و خلاصه معنا این می شودکه خدا مجتمع آنان را مجتمعی ایمن می سازد، تا در آن جز خدا هیچ چیز دیگری پرستش نشود، و هیچ ربی غیر از خدا قائل نباشند.
و کلمه"ذلک"در جمله"و من کفر بعد ذلک"به طوری که سیاق شهادت می دهداشاره است به موعود، بنابر این، مناسب تر آن است که کلمه"کفر"را به معنای کفران، و درمقابل شکر بدانیم، و چنین معنا کنیم که: "و هر کس کفران کند و خدا را شکر نگوید، وبعد از تحقق این وعده عوض شکر با کفر و نفاق و سایر گناهان مهلکه، کفران نعمت کند، چنین کسانی کاملا در فسقند"و فسق هم عبارت است از بیرون شدن از زی بندگی.
مفسرین در این آیه شریفه اختلافاتی شدید و زیادی دارند.
بعضی (14) گفته اند: درباره اصحاب رسول خدا(ص)نازل شده، و خداوعده ای را که به ایشان داد منجز کرد، و زمین را در اختیار ایشان قرار داد، و دین ایشان راتمکین داد، و ترس ایشان را مبدل به امنیت کرد، آری بعد از در گذشت رسول خدا(ص)در ایام خلفای راشدین، اسلام را پیش برد، و عزت داد، و در نتیجه آن ترسی که مسلمین از کفار و منافقین داشتند، از میان برفت.
و مراد از استخلاف ایشان استخلاف خلفای چهارگانه بعد از رسول خدا(ص)، و یا تنها خلفای سه گانه اول است، و اگر استخلاف را به همه نسبت داده، بااینکه همه مسلمین خلیفه نبودند، و خلافت مختص به سه و یا چهار نفر بود، از قبیل نسبت دادن چیزی است که مخصوص به بعض است به همه، مثل اینکه می گویند: بنی فلان کشته شدند، با اینکه بعضی از آنان کشته شدند.
بعضی (15) دیگر گفته اند که: این آیه شامل عموم امت محمد(ص)می شود، و مراد از استخلاف امت وی و تمکین دین ایشان و تبدیل خوفشان به امنیت این است که زمین را به ایشان ارث داد، آنچنانکه به امت های قبل از اسلام ارث داد.
و یا مراد استخلاف خلفای بعد از رسول خدا(ص)، و تمکین اسلام وشکست دادن دشمنان دین می باشد، که خدای تعالی بعد از رحلت آن جناب وعده خود را وفاکرد، و اسلام و مسلمین را یاری نموده، شهرها و اقطار عالم برای آنان فتح شد.
بنابر این دو قول، آیه شریفه از پیشگویی های قرآن خواهد بود، چون خبر از اموری داده که هنوز در عالم تحقق نیافته، و حتی آن روز امیدش هم نمی رفت.
بعضی (16) دیگر گفته اند: این آیه مربوط به مهدی موعود(ع)است، که اخبارمتواتر از ظهورش خبر داده، و فرموده که: زمین را پر از عدل و داد می کند همان طور که پر ازظلم و جور شده باشد، و مراد از"الذین آمنوا و عملوا الصالحات"رسول خدا(ص)و ائمه اهل بیت او(ع)است.
ولی آنچه از سیاق آیه شریفه به نظر می رسد صرف نظر از مسامحه هایی که چه بسابعضی از مفسرین در تفسیر آیات قرآنی دارند، این است که بدون شک آیه شریفه درباره بعضی از افراد امت است نه همه امت و نه اشخاص معینی از امت، و این افراد عبارتند ازکسانی که مصداق"الذین آمنوا و عملوا الصالحات"بوده باشند، و آیه نص در این معنا است، و هیچ دلیلی نه در الفاظ آیه و نه از عقل که دلالت کند بر اینکه مقصود از آنان تنها صحابه رسول خدا، و یا خود رسول خدا(ص)و ائمه اهل بیت(ع)می باشدنیست، و نیز هیچ دلیلی نیست بر اینکه مراد از"الذین"عموم امت بوده، و اگر وعده در آیه متوجه به طایفه مخصوصی از ایشان شده به خاطر صرف احترام از آنان یا عنایت بیشتر به آنان بوده باشد، زیرا همه این حرفها سخنانی خود ساخته و بی دلیل است.
و مراد از استخلاف آنان در زمین نظیر استخلاف نیاکان و امم گذشته این است که اجتماعی صالح از آنان تشکیل دهد، که زمین را ارث ببرند، آن طور که نیاکان و امم گذشته صاحبان قوت و شوکت ارث بردند، و این استخلاف قائم به مجتمع صالح ایشان است، نه به افراد معینی از ایشان، همچنان که در امتهای قبل از ایشان قائم به مجتمع بود.
و اما اینکه مراد از آن، خلافت الهی به معنای ولایت و سلطنت الهی، نظیر سلطنت داوود و سلیمان و یوسف(ع)بوده باشد، بسیار بعید است، چون از قرآن کریم بعیداست که از انبیاء به عبارت"الذین من قبلهم"تعبیر فرماید، و این تعبیر به همین لفظ و یا به معنای آن در بیش از پنجاه مورد در قرآن کریم آمده، و در هیچ جا مقصود از آن انبیای گذشته نبوده، با اینکه گفتگو درباره انبیای گذشته در قرآن کریم بسیار آمده، بله در بعضی موارد به عبارت"رسل من قبلک"یا"رسل من قبلی"یا نظیر اینها با اضافه کلمه قبل به ضمیر راجع به رسول خدا(ص)آمده است.
و مراد از تمکین دین مرضی آنان در زمین - همان طور که گذشت - این است که دین پسندیده ایشان را پای بر جا بدارد، به طوری که اختلافشان در اصول، و سهل انگاری هایشان در اجرای احکام، و عمل به فروع آن، دین آنان را متزلزل نسازد، و همواره اجتماعشان از لکه نفاق پاک باشد.
و مراد از تبدیل خوفشان به امنیت این است که امنیت و سلام بر مجتمع آنان سایه بیفکند، به طوری که نه از دشمنان داخلی بر دین و دنیای خود بترسند، و نه از دشمنان خارجی، نه از دشمنی علنی، و نه پنهانی.
و اینکه بعضی (17) از مفسرین گفته اند: "مراد تنها ترس از دشمنان خارجی است، همچنان که همه ترس مسلمانان صدر اول از کفار و مشرکین بود، که می خواستند نور خدا راخاموش ساخته و دعوت حقه دین را باطل سازند"حرف صحیحی نیست، و دلیلی بر گفتارخود ندارند، چون لفظ آیه مطلق است، و هیچ قرینه ای که مدعای آنان را اثبات کند در آن نیست، علاوه بر این آیه شریفه در مقام امتنان است، و این چه منتی است که خدا بر جامعه ای بگذارد که دشمن خارجی را بر آنان مسلط نکرده، در حالی که داخل آن جامعه را فساد احاطه کرده باشد، و از هر سو بلاهای گوناگون آن جامعه را تهدید کند، نه امنیتی در جان خود داشته باشند، و نه در عرض و نه در مال، تنها قدرت حاکمه بر آن اجتماع حریت داشته، و طبقه ستمگر در رفاه و پیشرفت باشند؟.
و مرادش از اینکه فرمود: "خدای را عبادت می کنند و چیزی را شریک اونمی گیرند"همان معنایی است که لفظ به طور حقیقت بر آن دلالت کند، و آن عبارت است ازاینکه اخلاص در عبادت عمومیت پیدا کند و بنیان هر کرامتی غیر از کرامت تقوی منهدم گردد.
آنچه از همه مطالب بر آمد این شد که خدای سبحان به کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام می دهند، وعده می دهد که به زودی جامعه ای برایشان تکوین می کند که جامعه به تمام معنا صالح باشد، و از لکه ننگ کفر و نفاق و فسق پاک باشد، زمین را ارث برد و درعقاید افراد آن و اعمالشان جز دین حق، چیزی حاکم نباشد، ایمن زندگی کنند، ترسی ازدشمن داخلی یا خارجی نداشته باشند، از کید نیرنگ بازان، و ظلم ستمگران و زورگویی زورگویان آزاد باشند.
و این مجتمع طیب و طاهر با صفاتی که از فضیلت و قداست دارد هرگز تاکنون دردنیا منعقد نشده، و دنیا از روزی که پیامبر(ص)مبعوث به رسالت گشته تاکنون، چنین جامعه ای به خود ندیده، ناگزیر اگر مصداقی پیدا کند، در روزگار مهدی(ع)خواهد بود، چون اخبار متواتری که از رسول خدا(ص)و ائمه اهل بیت(ع)در خصوصیات آن جناب وارد شده از انعقاد چنین جامعه ای خبر می دهد، البته این درصورتی است که روی سخن در آیه را متوجه مجتمع صالح بدانیم، نه تنها حضرت مهدی(ع).
خواهید گفت: طبق این نظریه چه معنا دارد که روی سخن را در زمان نزول آیه به"الذین آمنوا و عملوا الصالحات"کند در حالی که مهدی(ع)آن روز نبود، (نه خودش بود و نه یکی از اهل زمانش).
در پاسخ می گوییم: این سؤال ناشی از این است که پرسش کننده میان خطابهای فردی با خطابهای اجتماعی خلط کرده، چون خطاب دو جور ممکن است متوجه اشخاص شود، یکی اینکه اشخاصی را مورد خطابی قرار دهند، بدین جهت که خصوصیات خود آنان مورد نظر است، دیگر اینکه همان اشخاص را مورد خطاب قرار بدهند، اما نه از این جهت که شخص خود آنان مورد نظر باشد، بلکه از این جهت که جمعیتی هستند دارای صفاتی معین، در صورت اول خطاب از مخاطبین به غیر مخاطبین متوجه نمی شود.و شامل آنها نمی گردد، نه وعده اش و نه وعیدش و نه هیچ چیز دیگرش، و در قسم دوم اصلا اشخاص دخالتی ندارند، خطاب متوجه دارندگان صفات کذایی است، که در این صورت به دیگران نیز متوجه می شود.
در آیه شریفه خطاب از قبیل خطابهای دوم است، که بیانش گذشت و اغلب خطابهای قرآنی که یا مؤمنین را مخاطب کرده، و یا کفار را از این قبیل است، و همچنین خطابهایی که متضمن بدگویی از اهل کتاب و مخصوصا یهود است، از این قبیل است، به مخاطبین بدگویی می کند به اینکه نیاکان و اجداد چند پشت قبل ایشان چنین و چنان کردند، و همچنین خطابهای متوجه به مشرکین که شما بودید که چنین و چنان کردید، به اینکه اسلاف آنان بودند، نه خود آنان، پس معلوم می شود که روی سخن با دارندگان فلان صفات زشت است.
و مخصوصا از این قبیل است وعده ای که به یهود داده و فرموده: "فاذا جاء وعد الآخرة لیسوؤا وجوهکم" (18) که وعده داده شدگان تا زمان تحقق آن وعده و پیشگویی زنده نماندند، ودر عین حال روی سخن با یهود عصر نزول است، که شما چنین و چنان می شوید.
و نظیر آن وعده در گفتار ذی القرنین است، که بنا به حکایت قرآن کریم گفت: "فاذا جاء وعد ربی جعله دکاء و کان وعد ربی حقا" (19).
و نیز وعده ای که به مردم داده که قیامت قیام می کند و بساط حیات دنیوی به وسیله نفخه صور بر چیده می شود، چنانکه فرمود: "ثقلت فی السموات و الارض لا تاتیکم الا بغتة" (20) که مؤمنین صالح را به عنوان اینکه مؤمن و صالحند وعده ای داده، که اشخاص حاضر در زمان نزول آن را ندیدند و مردند، ولی همین که در آخرین روز از روزگار دنیا افرادی صالح و مؤمن شاهد نفخه صور می شوند، مجوز این شده که این وعده را به همه صالحان مؤمن در همه اعصار، و مخصوصا افراد حاضر در زمان نزول بدهد.
پس حق مطلب این است که اگر واقعا بخواهیم حق معنای آیه را به آن بدهیم(و همه تعصبات را کنار بگذاریم)آیه شریفه جز با اجتماعی که به وسیله ظهور مهدی(ع)به زودی منعقد می شود قابل انطباق با هیچ مجتمعی نیست.
و اما اگر پای مسامحه و سهل انگاری در تفسیر مفردات و جملات آن راه دهیم، آن وقت ممکن است بگوییم مراد از استخلاف"الذین آمنوا و عملوا الصالحات"استخلاف همه امت است، (نه همان طور که گفتیم دسته ای مخصوص)، آن وقت در جواب اینکه همه امت مصداق"الذین آمنوا و عملوا الصالحات"نیستند، بگوییم این از باب تغلیب است، که از آن باب به شمس و قمر می گوییم: شمسین، (دو آفتاب)یا قمرین(دو ماه)و یاپاسخی نظیر آن بدهیم.
و مراد از تمکین دینشان، آن دین که برایشان پسندیده، این بگیریم که آنان را در دنیامعروف به امت اسلام می کند، و دین اسلام را دین ایشان می داند، هر چند که هفتاد و سه فرقه شوند، و هر فرقه ای فرق دیگر را کافر بداند، و بعضی خون بعضی دیگر را مباح بشمارد، وعرض و مال او را حلال بداند.
و مراد از تبدیل خوف ایشان به امنیت، و اینکه خدا را بپرستند و چیزی را شریک اونگیرند این باشد که خدا اسلام را عزت و شوکت دهد، و بر معظم معموره زمین گسترده کند، در معظم معموره زمین آزادانه نماز و روزه و حج انجام شود، هر چند که از میان خود آنان امنیت رخت بر بسته باشد، و حق و حقیقت با سکنه آنها خدا حافظی کرده باشد.
که در این صورت موعود به این وعده امت، و مراد از استخلاف، ایشان عزت و شوکتی است که بعد از هجرت رسول خدا(ص)و بعد از رحلت آن جناب نصیب مسلمین شد، ولی اگر معنا این باشد باز وجهی نیست که تنها شامل زمان خلفای راشدین باشد، بلکه بعد از آنان را نیز تا زمان انحطاط خلافت اسلامی شامل می شود.
خوب، این وجهی است که می توان برای آیه تصور کرد، و اما تطبیق آیه با دوره خلفای راشدین و یا سه نفر اول و یا تنها دوره علی(ع)هیچ وجهی ندارد.
پی نوشتها:
(1)می خواهم در زمین خلیفه ای قرار دهم.سوره بقره، آیه 30.
(2)ما تو را خلیفه ای در زمین قرار دادیم.سوره ص، آیه 26.
(3)سوره نمل، آیه 16.
(4)زمین از آن خدا است، به هر کس از بندگانش بخواهد آن را ارث می دهد، و سر انجام از آن پرهیزگاران است.سوره اعراف، آیه 128.
(5)زمین را بندگان صالح من ارث می برند.سوره انبیاء، آیه 105.
(6)کسانی که کافر شدند به رسولان خود گفتند: به طور مسلم شما را از سر زمین خود بیرون می کنیم، مگر آنکه به کیش ما برگردید، پس پروردگارشان به ایشان وحی فرستاد که به طور قطع ستمکاران را هلاک خواهیم کرد، و بعد از ایشان شما را در زمین سکونت خواهیم داد، این روش ما است نسبت به کسی که از مقام من بترسد، و از عذاب من بهراسد. سوره ابراهیم، آیه 14.
(7)روح المعانی، ج 18، ص 203.
(8)اراده کردیم بر کسانی که در زمین به دست کفار ضعیف شدند، منت نهیم، و ایشان راپیشوایان و وارثان نموده، و در زمین مکنت دهیم.سوره قصص، آیات 5 و 6.
(9)چنانکه شما را خلیفه بعد از قوم نوح قرار داد.سوره اعراف، آیه 69.
(10)چنانکه شما را خلفای بعد از قوم عاد قرار داد.سوره اعراف، آیه 74.
(11)خدا کسی است که شما را خلیفه های زمین قرار داد.سوره انعام، آیه 165.
(12)او کسی است که شما را خلیفه های زمین قرار داد پس هر کس کفر بورزد کفرش علیه خود اواست.سوره فاطر، آیه 39.
(13)در این دین اختلاف نکردند مگر بعد از آنکه معجزات و بیناتی بر صحت و حقانیت آنچه به سویشان آمد قائم شد.و این به خاطر ستمگری و سر پیچی از دین بود.سوره بقره، آیه 213.
(14)تفسیر کشاف، ج 3، ص 252.
(15 و 16)مجمع البیان، ج 7، ص 152.
(17)کشاف، ج 3، ص 251.
(18)سوره اسراء، آیه 7.
(19)پس چون وعده پروردگارم برسد، خدا آن را ویران می کند، و وعده پروردگار من حق است.سوره کهف، آیه 98.
(20)قیامت چه سنگین است در آسمانها و زمین، و به سر وقت شما نمی آید مگر ناگهانی.سوره اعراف، آیه 187.