"انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا..."
راغب در کتاب مفردات گفته است"ولاء"(به صدای بالای واو)و همچنین"توالی"به این معنا است که حاصل شود دو چیز یا بیشتر، از یک جنس و بدون اینکه چیزی از غیر آن جنس حایل شود.این معنای لغوی ولاء و توالی است، و گاهی این لفظ به طور استعاره و مجازدر قربی استعمال می شود که آن قرب از جهات زیر حاصل می گردد.
1 - قربی که از جهت مکان حاصل میشود و گفته میشود: "جلست مما یلیه - نشستیم نزدیکش".
2 - قرب از جهت نسبت.
3 - قرب از جهت دوستی و گفته می شود: "ولی فلان - دوست فلانی".
4 - قرب حاصل از نصرت و گفته می شود: "ولی فلانا - یاری کرد فلان را".
5 - از جهت اعتقاد.گفته می شود: "فلان ولی فلان - هم عقیده و هم سوگند اوست".ودر معنای نصرت بطور حقیقت اطلاق می شود و همچنین در معنای مباشرت در کار واختیار داری در آن، و گفته می شود: "فلان ولی لامر کذا - فلانی اختیار دار فلان کار است"وبعضی از اهل لغت گفته اند: ولایت(به صدای پائین واو)و ولایت(به صدای بالای آن)به یک معنا است، مانند دلالت و دلالت که هر دو به یک معنا است، و حقیقت ولایت عبارتست از بعهده گرفتن کار، و منصوب شدن بر آن و"ولی"و"مولی"هر دو استعمال می شوند در این معنا، البته هم در معنای اسم فاعل آن، یعنی موالی(به کسر لام)و هم در معنای اسم مفعول آن یعنی موالی(به فتح لام)و به مؤمن گفته می شود ولی الله و لیکن دیده نشده که بگویند مؤمن مولای خداست، لیکن هم گفته می شود"الله ولی المؤمنین"و هم"الله مولا المؤمنین"و نیز راغب می گوید: اگر عرب گفت: " ولی"اگر دیدی که خود بخود و بدون لفظ"عن"متعدی شد، بدانکه اقتضای معنای ولایت را دارد و مقتضی است که آن معنا در نزدیک ترین مواضعش حاصل شود، مثلا اگر دیدید کسی گفت: "ولیت سمعی کذا"یا گفت"ولیت عینی کذا"یاگفت"ولیت وجهی کذا"بدانکه مراد اینست که گوش خود یا چشم خود یا روی خود رانزدیک فلانی بردم، کما اینکه در قرآن هم بدون لفظ"عن"استعمال شده، می فرماید: "فلنولینک قبلة ترضیها" (1) و نیز می فرماید: "فول وجهک شطر المسجد الحرام و حیث ماکنتم فولوا وجوهکم شطره" (2) و اگر دیدی که با"عن"چه در ظاهر و چه در تقدیر متعدی شدبدانکه اقتضای معنای اعراض و ترک نزدیکی را دارد. (3)
و ظاهرا نزدیکی کذائی که ولایت نامیده می شود اولین بار در نزدیکی زمانی و مکانی اجسام به کار برده شده آنگاه به طور استعاره در نزدیکی های معنوی استعمال شده است.پس ظاهرا گفتار راغب در کتاب مفردات عکس حقیقت و غیر صحیح بنظر می رسد، زیرا بحث دراحوالات انسانهای اولی این را بدست می دهد که نظر بشر نخست به منظور محسوسات بوده واشتغال به امر محسوسات در زندگی بشر مقدم بر تفکر در متصورات و معانی و انحای اعتبارات وتصرف در آنها بوده است، بنا بر این اگر ولایت را که قرب مخصوصی است در امور معنوی فرض کنیم لازمه اش اینست که برای ولی قربی باشد که برای غیر او نیست مگر بواسطه او، پس هرچه از شؤون زندگی مولی علیه که قابل این هست که بدیگری واگذار شود تنها ولی می تواند آنراعهده دار شده و جای او را بگیرد.مانند ولی میت که او نیز همینطور است، یعنی همانطوری که میت قبل از مرگش می توانست به ملاک مالکیت انواع تصرفات را در اموال خود بکند ولی اودر حال مرگ او می تواند به ملاک وراثت آن تصرفات را بکند، و همچنین ولی صغیر با ولایتی که دارد می تواند در شؤون مالی صغیر اعمال تدبیر بکند و همچنین ولی نصرت که می تواند درامور منصور از جهت تقویتش در دفاع تصرف کند و همچنین خدای تعالی که ولی بندگانش است و امور دنیا و آخرت آنها را تدبیر می نماید، و در این کار جز او کسی ولایت ندارد، تنهااوست ولی مؤمنین در تدبیر امر دینشان به اینکه وسائل هدایتشان را فراهم آورد و داعیان دینی بسوی آنان بفرستد و توفیق و یاری خود را شامل حالشان بکند، و پیغمبران هم ولی مؤمنینند.
مثلا رسول الله(ص)ولی مؤمنین است، چون دارای منصبی است ازطرف پروردگار، و آن اینست که در بین مؤمنین حکومت و له و علیه آنها قضاوت می نماید، وهمچنین است حکامی که آن جناب و یا جانشین او برای شهرها معلوم می کنند زیرا آنها نیزدارای این ولایت هستند که در بین مردم تا حدود اختیاراتشان حکومت کنند، و خواننده خودقیاس و حلف و طلاق وپسر عم (6) و محبت و ولایت عهدی و همچنین بقیه معانی آنرا، و اما ولایتی که در آیه: "یولون الادبار"است به معنای پشت کردن یعنی بجای اینکه روی خود جانب دشمن کنند و سنگر وجبهه جنگ را اداره و تدبیر نمایند، پشت خود بدان کرده پا به فرار می گذارند و همچنین است"تولیتم"یعنی اعراض کردید و خود را به جهتی که مخالف جهت آنست قرار دادید یا روی خود را جهت مخالف آن برگردانیدید.
پس آنچه از معانی ولایت در موارد استعمالش به دست می آید اینست که ولایت عبارتست از یک نحوه قربی که باعث و مجوز نوع خاصی از تصرف و مالکیت تدبیر می شود، وآیه شریفه مورد بحث، سیاقی دارد که از آن استفاده می شود ولایت نسبت به خدا و رسول ومؤمنین به یک معنا است، چه به یک نسبت ولایت را به همه نسبت داده است و مؤید این مطلب این جمله از آیه بعدی است: "فان حزب الله هم الغالبون"برای اینکه این جمله دلالت و یا دست کم اشعار دارد بر اینکه مؤمنین و رسول خدا(ص)از جهت اینکه در تحت ولایت خدایند، حزب خدایند و چون چنین است پس سنخ ولایت هر دو یکی و از سنخ ولایت خود پروردگار است و خداوند متعال برای خود دو سنخ ولایت نشان داده، یکی ولایت تکوینی که آیات راجع به آن را ذیلا درج می کنیم.دوم ولایت تشریعی که به آیات آن نیز اشاره می نماییم، آنگاه در آیات دیگری این ولایت تشریعی را به رسول خود استناد می دهد و در آیه مورد بحث همان را برای امیر المؤمنین(ع)ثابت می کند، پس در اینجا چهار جور ازآیات قرآنی هست:
چهار دسته آیات شریفه در باره: ولایت تکوینی خدا، ولایت تشریعی خدا، ولایت رسول الله(ص)و ولایت امام علی(ع)
1 - آیاتی که اشاره به ولایت تکوینی خدای متعال دارد، و اینکه خدای متعال هر گونه تصرف در هر موجود و هر رقم تدبیر و به هر طوری که خود بخواهد برایش میسور و صحیح و روااست، مانند این آیات: "ام اتخذوا من دونه اولیاء فالله هو الولی" و"ما لکم من دونه من ولی و لا شفیع ا فلا تتذکرون" (8) و"انت ولیی فی الدنیا و الاخرة" (9) و"فما له من ولی من بعده" (10) و (7) در همین معنا می فرماید: "و نحن اقرب الیه من حبل الورید" (11) و نیز می فرماید: "و اعملوا ان الله یحول بین المرء و قلبه" (12) و چه بسا آیات زیر را هم که راجع به ولایت به معنای نصرت است بتوان جزو همین آیات شمرد.چون نصرت مؤمنین هم خود یک رقم تصرف است، و آن آیات اینها است: "ذلک بان الله مولی الذین آمنوا و ان الکافرین لا مولی لهم" (13) و: "فان الله هو مولاه" (14) و این آیه: "و کان حقا علینا نصر المؤمنین"هم با اینکه لفظ مولی یا ولایت در آن نیست با این وصف چون از جهت معنا از مقوله آیات فوق است باید درزمره آنها بشمار آید این آیات دسته اول.
2 - اما دسته دوم، یعنی آیاتی که ولایت تشریع شریعت و هدایت و ارشاد توفیق و امثال اینها را برای خدای متعال ثابت می کند، آنها نیز از این قرارند: "الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور" (15) و"و الله ولی المؤمنین" (16) و"و الله ولی المتقین" (17) و آیات زیرهم در مقام بیان همین جهت اند: "و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الحیوة من امرهم و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبینا" (18) پس نتیجه این دودسته آیات این شد که دو سنخ ولایت برای خدای متعال هست یکی ولایت تکوینی و یکی تشریعی و به عبارت دیگر یکی ولایت حقیقی و یکی ولایت اعتباری.
3 - اما آیات دسته سوم، یعنی آیاتی که ولایت تشریعی را که در آیات قبل برای خداوندثابت می کرد در آنها همان را برای رسول خدا ثابت می کند و قیام به تشریع و دعوت به دین وتربیت امت و حکومت بین آنان و قضاوت در آنان را از شؤون و مناصب رسالت وی می داند، آنها نیز از اینقرارند: "النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم" (19) و در همین معناست آیه"اناانزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اریک الله" (20) و: "انک لتهدی الی صراط مستقیم" (21) و آیه"رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة" (22) و: "لتبین للناس ما نزل الیهم" (23) و"اطیعوا الله و اطیعوا الرسول" (24) و" و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة من امرهم" (25) و"و ان احکم بینهم بما انزل الله و لا تتبع اهوائهم و احذرهم ان یفتنوک عن بعض ما انزل الله الیک" (26).
و اما ولایت به معنای نصرت که برای خداوند است سابقا گفتیم معنا ندارد که رسول الله دارای آن باشد و از همین جهت در آیات قرآنی هم برای آن جناب ولایت به این معناثابت نشده است.باری جامع و فشرده این آیات اینست که رسول خدا(ص)نیزدارای چنین ولایتی هست که امت را بسوی خدای تعالی سوق دهد و در بین آنها حکومت وفصل خصومت کند و در تمامی شؤون آنها دخالت نماید و همینطور که بر مردم اطاعت خدای تعالی واجب کرده است اطاعت او نیز بدون قید و شرط واجب است.پس برگشت ولایت آن حضرت بسوی ولایت تشریعی خداوند عالم است، به این معنا که چون اطاعت خداوند در امورتشریعی واجب است و اطاعت رسول خدا(ص)هم اطاعت خداست پس رسول خدا مقدم و پیشوای آنان و در نتیجه ولایت او هم همان ولایت خداوند خواهد بود.کمااینکه بعضی از آیات گذشته مانند آیه"اطیعوا الله و اطیعوا الرسول"و آیه"و ما کان لمؤمن و لامؤمنة اذا قضی الله و رسوله..."و آیاتی دیگر به این معنا تصریح می کردند.
4 - و اما قسم چهارم یعنی آیاتی که همین ولایتی را که دسته سوم برای رسول خدا ثابت می نمود برای امیر المؤمنین، علی بن ابیطالب(ع)ثابت می کند و آنان آیات یکی همین آیه مورد بحث ما است که بعد از اثبات ولایت تشریع برای خدا و رسول با واو عاطفه عنوان"الذین آمنوا"را که جز بر امیر المؤمنین منطبق نیست به آن دو عطف نموده و به یک سیاق این سخن ولایت را که گفتیم در هر سه مورد ولایت واحده ای است برای پروردگار متعال، البته بطور اصالت و برای رسول خدا و امیر المؤمنین(ع)بطور تبعیت و به اذن خدا ثابت می کند.
و اگر معنای ولایت در این یک آیه نسبت به خداوند غیر از معنای آن نسبت به"الذین آمنوا"بود صرفنظر از اینکه این یک نحوه غلط اندازی و باعث اشتباه بود علاوه بر این، جاداشت کلمه ولایت را نسبت به"الذین"تکرار کند، تا ولایت خدا به معنای خود و آن دیگری هم به معنای خود استعمال شده باشد و اشتباهی در بین نیاید.کما اینکه نظیر این مطلب در این آیه رعایت شده است: "قل اذن خیر لکم یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین" (27): همانطوری که می بینید لفظ"یؤمن"را تکرار کرده برای اینکه هر کدام معنای بخصوصی داشت و نیز نظیر این مطلب در آیه"اطیعوا الله و اطیعوا الرسول"در جزء سابق گذشت.علاوه بر این، خود لفظ"ولیکم"با اینکه مفرد است به مؤمنین نسبت داده شده، و اگر مقصود از آن غیر از ولایت منسوب به خدا و رسول بود باید در این باره"الذین آمنوا"می فرمود، و مفسرین هم به همین جور آیه را توجیه کرده اند، یعنی ولایت را به یک معنا گرفته و گفته اند در خدای تعالی بطوراصل و در غیر او به تبع می باشد.
پس از آنچه تاکنون گفته شد بدست آمد که حصری که از کلمه"انما"استفاده می شود حصر افراد است، کانه مخاطبین خیال می کرده اند این ولایت عام و شامل همه است، چه آنان که در آیه اسم برده شده اند و چه غیر آنان، چون چنین مظنه ای در بین بوده، آیه ولایت را منحصر کرده برای نام بردگان.ممکن هم هست به یک وجه دیگر این حصر را قصر قلب (28) دانست.
پی نوشتها:
(1)پس بزودی تو را بسوی قبله ای که خوش آیندت باشد بر خواهیم گرداند.
(2)پس بگردان روی خود را بسوی بخشی از مسجد الحرام، و هر جا که بودید باید روی خود به!جانب آن بگردانید.سوره بقره آیه 14.
(3)مفردات راغب ص 534 - 533.
(4)کسی که بنده خود را آزاد کند و از جزیه او تبری نجوید با شروط دیگری که در فقه مضبوط است از آن بنده ارث می برد: این سببیت ارث را(ولاء عتق)گویند.
(5)یکی از معانی مولا همسایه و(جوار)است.
(6)نسبت پسر عمه را ولاء و پسر عمو را مولی گویند.
(7)بلکه به غیر خداوند اولیایی برای خود اتخاذ کرده اند و حال آنکه اگر ولی بحقی را می خواستنداو خداوند متعال است. سوره شوری آیه 9.
(8)از خدای تعالی گذشته برای شما ولی و شفیعی نیست آیا باز هم متذکر نمی شوید؟!سوره سجده آیه 4.
(9)توئی ولی من در دنیا و آخرت.سوره یوسف آیه 101.
(10)پس بعد از خدا هیچ ولی برای او نیست.سوره شوری آیه 44.
(11)یعنی ما از رگ گردن او به او نزدیکتریم.سوره ق آیه 16.
(12)یعنی و بدانید که خدای تعالی حائل می شود بین انسان و قلب او یعنی تا آنجا راه دارد.سوره انفال آیه 24.
(13)این هلاکت کفار که گفته شد برای آن بود که خدای تعالی یاور کسانیست که ایمان آوردند، وکفار ناصری بر ایشان نیست.سوره محمد(ص)آیه 11.
(14)چونکه خدا خودش یاور اوست.سوره تحریم آیه 44.
(15)خداست ولی کسانی که ایمان آورده اند و لذا آنان را از ظلمات بسوی نور بیرون میاورد.سوره بقره آیه 257.
(16)و خداوند راهنمای مؤمنین است.سوره آل عمران آیه 68.
(17)و خداوند راهنمای پارسایان است.سوره جاثیه آیه 19.
(18)این صحیح نیست که مرد مؤمن و زن مؤمنه ای بعد از آنکه خدا و رسولش برای آنها بامری حکم فرمودند در کار خود اعمال سلیقه و اختیار نمایند.و هر کس چنین کند یعنی در آنچه خدا و رسولش اختیارنموده عصیان ورزد البته از راه حق گمراه شده است گمراهی روشنی.سوره احزاب آیه 36.
(19)پیغمبر سزاوارتر است به تدبیر امور مؤمنین از خود ایشان و حکمش در ایشان نافذتر است از حکم خودشان.سوره احزاب آیه 6.
(20)ما بتو کتاب را به حق نازل کردیم تا بین مردم به آنچه خدایت یاد داده حکم کنی نه اینکه خائنین را تبرئه کرده و از آنان دفاع کنی.سوره نساء آیه 105.
(21)تو محققا بسوی راه نجات دعوت می کنی.سوره شوری آیه 52.
(22)مبعوث کرد در میان امت ها رسولی از جنس خود آنان تا آیاتش را بر آنان بخواند و تزکیه شان کند و کتاب و حکمتشان بیاموزد.سوره جمعه آیه 2.
(23)سوره نحل آیه 44.
(24)سوره نساء آیه 59.
(25)سوره احزاب آیه 36.
(26)این دستور را هم دادیم که باید در بین مردم به آنچه خدایت فرو فرستاده حکم کنی و باید ازپیروی هواهایشان بپرهیزی و زنهار باید بر حذر باشی از اینکه تو را از پاره ای از آنچه به سویت نازل شده گمراه و غافل سازند.سوره مائده آیه 49.
(27)می گویند: او - رسول الله - گوش است.بگو اگر گوش و تصدیق کننده دو سخنی است باری گوش خوبی است برای شما چه تصدیق می کند خدا را و تصدیق می کند مؤمنین را.سوره توبه آیه 61.
(28)در پاورقی صفحه(9)معنای قصر قلب و قصر افراد گذشت.