نکته اول درسی است که در اولین جلسات اقتصاد مقدماتی به دانشجویان مقطع کارشناسی آموخته میشود و آن این است که منابع کمیاب است و اگر به امری اختصاص یافت، نمیتواند همزمان به امر دیگری اختصاص یابد. به تعبیر دیگر منابع مثل طناب است که اگر از یک سمت کشیده شود، طبعا نمیتواند به سمت دیگر کشیده شود؛ اما کش کالایی است که از هر سمت کشیده میشود؛ ولی منابع اقتصاد مثل کش نیست، بلکه مثل طناب است! مقصود آنکه اگر قرار باشد منابع محدود بانکها صرف وام ساخت مسکن شود، قطعا نمیتواند صرف تامین سرمایه در گردش و ایجاد واحدهای تولیدی و توسعه زیرساختها شود! یکی از شکایتهای همیشگی واحدهای تولیدی کمبود سرمایه در گردش است. کافی است همین وام تامین سرمایه در گردش کمتر شود تا بخش بسیار بزرگتری از صنایع کشور زمینگیر شوند. آیا سیاستگذار صلاح میداند به بهای تحقق وعده ساخت انبوه مسکن اختلال شدیدتری در تولید واحدهای صنعتی و بازرگانی ایجاد کند؟ هماکنون نرخ بهره در بازار سرمایه چیزی بین 35 تا 40درصد است. وقتی فشارها بر منابع بانکی بیشتر شود، این نرخ میتواند بالاتر رود. در حال حاضر که سیاست پولی انقباضی اجرا میشود و نقدینگی در اقتصاد به واسطه کنترل ترازنامه بانکها و ایجاد محدودیت در وامدهی کم شده است، فشار شدیدی بر بنگاههای کوچک و متوسط وارد میشود. تشدید این امر میتواند موج ورشکستگی را به دنبال داشته باشد.
شاید گفته شود که میشود به جای کمکردن تسهیلات موجود از بانکها بخواهیم که وام بیشتری دهند؛ زیرا خرج این کار تنها فشار دادن چند دکمه روی کیبورد بانکهاست نه بیشتر. اگرچه گرفتن تصمیم و اجرای اعطای تسهیلات بیشتر کار بسیار سادهای است، اما پیامد آن رشد شدید تورم است. آیا سیاستگذار حاضر است تورم بالای 50 درصد را پذیرا شود؟ بعید میدانم.
نکته دوم به ذات وامهای مسکن برمیگردد که بیرغبتی بانکها را توجیه میکند. وامهای مسکن معمولا بلندمدت هستند و ذات فعالیت بانکی، فعالیتی کوتاهمدت است؛ زیرا سپردههای مشتریان عندالمطالبه است! در نتیجه بانکها نمیتوانند ریسک وامهای بیش از سه یا چهار سال را پذیرا شوند. وامهای مسکن معمولا طولانیمدت هستند و به همین دلیل بانکهای عادی قادر به پرداخت آن نیستند و دقیقا به همین دلیل بانک مسکن با سرمایه و حمایت دولت ایجاد میشود تا بتواند چنین وامهای غیرمتعارفی را پرداخت کند. با این توضیح مشخص میشود که بی رغبتی بانکها به پرداخت وام مسکن نه از روی بدذاتی یا بیمهری به مردم بدون خانه است، بلکه این وامها با سرشت فعالیت عادی بانکها بیتناسب است. اصرار به اینکه بانکها وامهای بلندمدت دهند، موجب میشود نظام بانکی در کوتاهمدت با ریسک نقدینگی بسیار بیشتری روبهرو شود و آسیبپذیری نظام بانکی به مراتب بیشتر از قبل شود و نظام بانکی ایران از نظر سلامت مالی به جایگاههای فروتری تنزل یابد. آیا سیاستگذار حاضر است چنین پیامدی را پذیرا شود؟ بعید میدانم.
راهحل چیست؟ به باور نگارنده به جای اصرار بر ساخت چند میلیون واحد مسکونی، باید راههای تامین مالی اجاره را برای افراد ضعیف جامعه دنبال کرد و اجارهنشینی را هم به رسمیت شناخت تا تعداد زیادی خانه بلااستفاده باقی نماند که مصداق هدررفت منابع است. برای پرهیز از این امر باید بگذاریم بخشی از جامعه اجارهنشین بماند؛ اما توان مالی آنها را در پرداخت اجاره تقویت کرد. این روش نسبت به ساخت مسکن، هزینه به مراتب کمتری به دنبال دارد و مشکلات یادشده برای نظام بانکی را هم به دنبال ندارد.