سرویس جهاد و مقاومت مشرق - جهت آشنایی بیشتر با شخصیت استاد احمد عابدی در حوزه و فعالیت های مجاهدانه ایشان، فضای حوزه های علمیه در دوران دفاع مقدس، سیره طلبه های شهید، با حجت الاسلام و المسلمین احمد عابدی، از فرماندهان طلبه در طول 8 سال دفاع مقدس گفتگویی صورت گرفته است که به مناسبت ایام هفته دفاع مقدس که به تازگی پشت سر گذاشتهایم، آن را منتشر میکنیم. این گفتگو مربوط به سال 1396 است که به نقل از پایگاه اطلاع رسانی ایشان منتشر میشود.
استاد! از خودتان بگویید و اینکه طلبگی را از کدام مدرسه، چگونه و پیش کدام اساتید شروع کرده و ادامه دادید؟
احمد عابدی هستم. سال 1339 در یکی از روستاهای نجف آباد متولد شدم و تا پنجم ابتدایی را در همان جا خواندم. 1351 به حوزه علمیه قم آمدم و درسهای حوزوی ام را تا درس «کفایه» در مدرسه آیت الله گلپایگانی خواندم.
1354 در پاسداشت شهدای 15 خرداد، مراسم سالگردی برگزار کردیم که همان جا، توسط ساواک دستگیر شدم و مدتی را در زندانهای قم و تهران به سر بردم.
قبل از انقلاب بر حوزه های علمیه، محدودیت ها و تضییقات آزار دهنده ای، توسط ساواک، حاکم بود اما من نیز مثل اغلب طلبه ها با تحمل رنج ها و شکنجه ها سعی کردم از تحصیل علوم دینی باز نمانم. یکی از بزرگترین توفیقاتی که در این مسیر شامل حالم شد آشنایی ام با آیت الله شیخ حسن تهرانی (رض) بود. بسیاری از درسهایم را به صورت خصوصی در خدمت ایشان خواندم. از خصوصیات این استاد بزرگ این بود که هیچ وقت درس را تعطیل نمی کرد حتی وقتی مریض می شد، نظم و سر موقع در کلاس درس حاضر شدن برایش خیلی اهمیت داشت و دیگر این که در ضمن درس به بیان نکات اخلاقی و غیر درسی هم می پرداختند.
بعد از پایان کفایه، درس خارج را شروع کردم و در درس آیت الله وحید خراسانی، آیت الله شیخ جواد تبریزی آیت الله شیخ مرتضی حایری، آیت الله فاضل لنکرانی، آیت الله بهجت، آیت الله سبحانی، آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله کوکبی حاضر شدم. فلسفه را هم در خدمت آیت الله تهرانی و نیز آیات عظام؛ انصاری شیرازی علامه حسن زاده آملی و علامه جوادی آملی به پایان رساندم.
فضای حوزه های علمیه در دوران مبارزات انقلاب چگونه بود و کدام مقطع برای شما، امروز خاطره است؛ تلخ و یا شیرین؟
حوزه های علمیه قبل از پیروزی انقلاب به شدت زیر ذره بین ساواک بود و آنها تا می توانستند در امور مربوط به حوزه های علمیه دخالت می کردند، شناسایی طلبه های درس خوان و مؤثر در مبارزه علیه رژیم و تعقیب و دستگیری آنان و تفتیش کتابهایی که طلبه ها مطالعه می کردند مشتی از آن خروار دخالت ها است. طوری که در سال 1354 در مراسم سالگرد شهدای 15 خرداد ساواکی ها از پشت بام های حرم مطهر حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ از داخل مدرسه فیضیه عکس می گرفتند و به شناسایی طلبه های مبارز می پرداختند.
بعد از مراسم که با شعار علیه نظام منحوس پهلوی همراه بود ساواک همه ما را که در فیضیه بودیم دستگیر کرد و در مدرسه را بست بعدها در زندان مطلع شدیم که فردای آن روز، دوباره در مدرسه فیضیه را باز کرده و بعد از چند روز، محاصره کرده و حدود 270 نفر از طلبه ها را دستگیر می کند که همه آنها را به زندانی که ما بودیم آورده و دوباره همه ما را به زندان اوین منتقل کردند.
یادم می آید در مدتی که در زندان اوین بودیم. شب یکی از طلبه ها، در عالم خواب، شعار می داد و درود بر خمینی و مرگ بر شاه می گفت.
دعاهای سمات، توسل، نماز جماعت ها و سخنرانی هایی که در زندان برگزار کردیم، از لحظاتی است که همچنان آنها را خاطره وار مرور می کنم و لذت می برم.
بد از این وقایع، ساواک سایه به سایه طلاب فعال در عرصه انقلاب بود. بنده، خودم در تابستان همان سال به یکی از مدارس علمیه اصفهان رفته و حجره ای گرفتم. بعد از اینکه اثاثیه ام را داخل حجره جا دادم برای صرف غذا بیرون رفتم. موقع برگشتن دیدم اثاثیه ام را بیرون گذاشته اند وقتی علت را پرسیدم، جواب شنیدم که ساواک گفته که فلانی حق ندارد اینجا حجره بگیرد.
شب عید نوروز سال 1355، قم خیلی شلوغ بود ما چند طلبه بودیم که سر خیابان ارک جمع شدیم و شروع کردیم به شعار دادن: «ما مردم آزادیم از پلوی بیزاریم». بعد از اینکه سر و کله ساواک پیدا شد چند از نفر از ما از داخل کوچه ارک و من و چند نفر دیگر به طرف چهار راه شهدا فرار کردیم همین که متوجه شدیم ساواکی ها از روبرو نیز می آیند، دویدیم داخل کتابخانه آیت الله مرعشی و از در پشتیاش خودمان را نجات دادیم.
چگونه از خبر جنگ تحمیلی مطلع شدید؟
طبق معمول روزها برای درس به خانه آیت الله تهرانی می رفتم سر بازار چهار راه که رسیدم، یک ساعت به غروب از رادیوی تاکسی اعلام شد که ارتش بعث به ایران حمله کرده و فرودگاه تهران را مورد هدف قرار داده است.
در آن ایام من با یک طلبه ای به نام محمد تقی آقاجانی که بعدها فامیلشاش را به «محمدی» تغییر داد، نهج البلاغه بحث می کردیم، چند روز بعد از شروع جنگ، صبح جمعه ای بود که برای بحث نهج البلاغه به مدرسه آیت الله مرعشی رفتم دیدم ایشان جلو در مدرسه ایستاده است گفتم چرا بیرون ایستاده ای مگر بحث نداریم. در جوابم گفت: الان کشور ما در حال جنگ است ایستاده ام تا بگویم بحث، تعطیل و من می خواهم به جبهه بروم.
ایشان همان صبح جمعه اعزام شد و بعد از بیست روزی که به مرخصی برگشت من نیز به همراه او جبهه حاضر شدم.
اولین منطقه ای که جنگیدید؟
منطقه ای بنام شیخ شجاع که بعدها عملیات والفجر مقدماتی در آنجا انجام گرفت.
در جبهه، لباس نظامی می پوشیدید؟
در مواقع عملیات و تمرینات نظامی و رزمی، کاملا نظامی می پوشیدم اما در روزهای عادی لباس طلبگی تنم بود؛ عبا، قبا و عمامه.
از طلبه های شهید بگویید و اگر امکان داشته باشد به اسم و نشان
اینجا دوباره از هم مباحثه ام، شهید محمد تقی محمدی (آقاجانی) یاد می کنم ایشان در بهمن ماه 1360 به شهادت رسید یادم هست قبل از آخرین اعزام، دو تایی به عکاسی رفتیم و ایشان با عبا و قبا و عمامة من یک عکس انداخت و هرگز ین عکس را ندید و این تنها عکس معمم از این طلبه شهید است.
طلبه دیگر، شهید علی قلم بُر که طلبة بسیار باهوش و درس خوانی بود من کم طلبه ای به آن خوش استعدادی سراغ دارم. دفعه آخری که ایشان آمد جبهه، بهش گفتم اگر دیده بانیِ توپخانه بایستی بعد از عملیات نیز باید آنجا باشی اما اگر به گردان بیایی فقط چند شب عملیات، کار داری بعد می توانی به درسهایت برسی. ایشان هم به گردان بلال آمدو آنجا هم شهید شد.
پس در جبهه ها نیز درس و بحث های طلبگی ادامه داشت؟
بله. من خودم برای طلبه هایی که در جبهه ها حضور داشتند مواقعی که عملیات نبود درس می دادم. گاهاً چند ماه قبل از عملیات باید در منطقه حضور پیدا می کردیم در این مدت در کنار کارها و تمرینات رزمی، درس هایی نیز با طلبه ها شروع می کردیم از شرح لمعه، شرایع و ...
نقش ویژه طلبه ها و روحانی ها در جبهه ها چه بود؟ به تعبیر دیگر حضور طلبه و روحانی چه خلأ ای را در جبهه ها پر می کرد؟
برای هر ارتش و نیروی جنگی، روحیه در درجه اول اهمیت قرار دارد. نیرویی که در جنگ، انگیزه نداشته باشد در برابر دشمن زود تسلیم می شود و در صورت اسارت، اطلاعات را فاش می کند.
دادن روحیه، بالا بردن انگیزه و تبیین هدف ارزشی جنگ از نقش های ویژه طلبه ها بود. و دیگر این که در جنگ قرار نبود به هر نحو که شده مبارزه کنیم. ما بر خاسته از مکتب والای اسلام هستیم و می باید طبق موازین شرع و دین می جنگیدیم.
قرآن کریم هم وقتی می خواهد به مقوله جنگ بپردازد می فرماید: یک نفر در برابر ده نفر می تواند پیروز شود به خاطر این که طرف مقابل، فقیه نیستند. و این یعنی کسی که عقیده اش محکم باشد مقاومت و نبردش بهتر خواهد بود.
از اولین تجربه های نظامی تان بگویید.
سال 1360 یک عملیاتی را نیروهای سپاه و ارتش و بسیجی بصورت تلفیقی می خواستند انجام دهند برای این منظور ما باید مقدار زیادی از مسافت، پشت نیروهای دشمن می رفتیم. در آنجا، بنده مسئولیت هدایت نیروها را بر عهده گرفتم و چون این اقدام ما مقدمه ای برای عملیات فتح المبین بود به نیروها گفتم که در این عملیات، اسارت نداریم یا می کنیم و یا کشته و شهید می شویم. که هر دو پیروزی است.
یادش بخیر، شهید محمدی در همان جا، یک کالیبر پنجاه خورد به پایش و افتاد آمدیم کمکش کنیم گفت بروید به خاطر من از عملیات عقب نمانید. یادم هست شب قبل از اعزام، من و آقای محمدی خدمت آیت الله بهجت رسیدیم و به ایشان عرض کردیم عملیاتی در پیش است و ما می خواهیم در جبهه حاضر شویم آن ایام، عملیاتها را به مراجع عظام خبر می دادند و ایشان هم دعا می کردند. مثلاً آیت الله گلپایگانی بعد از یکی از این خبرها فرمودند: می روم جمکران و دعا می کنم.
بعد از عملیات در مراجعه به قم وقتی خدمت آیت الله بهجت رسیدم فرمود: خداوند آقای محمدی را رحمت کند.
شما یکی از اساتید برجسته حوزه علمیه هستید و بالطبع طلبه های امروز دوست دارند طلبه های شهید را با روایت شما بشناسند. دوباره از طلبه های شهید بگویید؟
تا طلبه داشتیم بنام های محمد تقی قویدل و دیگری، شیر دل که هر دو شهید شدند بعد ها هر طلبه ای که در جبهه حاضر می شد بهش می گفتیم باید یا قویدل باشی و یا شیر دل.
در عملیات والفجر مقدماتی، طلبه بی سیمچی، در کانالی بین ما و دشمن افتاده بود و نمی توانست از کانال بیرون بیاید. این طلبه جوان، بی سیم هم دستش بود دو روز با بی سیم حرف می زد. روز سوم، هوا هم به شدت داغ بود. از این طرف هم ما با بیسیم صحبت می کردیم و روحیه می دادیم در لحظات آخر فقط می توانست شاسی بیسیم را یک ذره فشار دهد و اندکی خشی می آمد که آن هم قطع شد.
[گمانم اسمش آقای معلم بود]
حاج آقا به نظر شما بهترین رویکردی که طلبه های نسل سوم می توانند به سیره طلاّب شهید داشته باشند کدام است؟
یک چیز طبیعی این است که وقتی انسان، خون شهید و یا بدن متلاشی شده شهیدی را از نزدیک می بیند یک اثر عمیقی در او پیدا می شود که هیچ کتاب و درس اخلاقی نمی تواند جایگزین آن شود.
درست است که امروز، اوضاع چنان نیست اما مطالعه آثار و وصیت نامه های شهدا، مرور خاطرات آنها و دیدار از مناطقی که روزگاری شهدای عزیزمان در آنجا زندگی کرده و رزمیدند تا حدودی می تواند دیگر باره زمینه های آنچنانی را بیافریند و ساختگی روح و تهذیبی را که شهدا داشتند در ما نیز ایجاد کند.
بعد از جنگ، کارهای مختلفی در عرصه های گوناگون در رابطه با حفظ آثار دفاع مقدس و بیان خاطرات و تبلیغ سیره آنها صورت گرفته است به نظر شما آیا کافی بوده است؟
ـ باید خاطر نشان کنم که ما در مورد فرهنگ جبهه خیلی کم کار می کنیم. بالاخره یک افتخار بسیار بزرگی در این مملکت ورق خورد بنام دفاع مقدس. اما متأسفانه آن طور که می شاید و می باید، کار نشده و نمی شود. و هنوز هم نشان داده نشده است که بچه های انقلاب و جبهه چه کار خطیری انجام دادند پیروزی جنگ مدیون دلاوری ها، رشادت ها و رنج های فراوان فرماندهان و نیروهای رزمنده و بسیجی بود؛ چه بی خوابی ها کشیده شد، چه رنج ها برده شد، نفس نداشتند از بس که می رزمیدند، از بس کار می کردند اگر یک لحظه می نشستند خوابشان می برد...
نکته ای که باید در تبلیغ فرهنگ شهید باید مد نظر داشته باشیم این که افراط نکنیم و چیزهایی از خودمان برای شهدا اضافه نکنیم و سعی کنیم یک شهید را در همان حدی که بوده معرفی کنیم منتهی در زیباترین شکل و قالب.
همه شهدا چشم برزخی نداشتند و همه هم با ملائکه در ارتباط نبودند. مسلم این است که همة شهدا انسان های دیندار، ولایت مدار، عامل و مخلص بودند که هم با دشمن اکبر، هوی و هوس و هم با دشمن اصغر می جنگیدند.
متأسفانه این شهدا آنطور که در شأنشان هست معرفی نشده اند اگر هر کدام از این شدای عزیز در کشور های دیگر بودند صدها کتاب، فیلم و برنامه درباره شان می نوشتند، می ساختند و اجرا می کردند.
بهترین کتابی که درباره شهدا معرفی می کنید؟
بهترین چیزی که می توان اخلاق و رفتار شهدا را با آن تجسم کرد و یافت، وصیت نامه های آنهاست.
همان موردی که حضرت امام (ره) در رهنمودهایش دارد که: وصیت نامه های شهدا را بخوانید.
وقتی دلتان برای دوستان شهیدتان تنگ می شود؟
همیشه در چنین مواردی در ذهنم مرور می کنم که خداوند آنها را که دوست داشته برده است و این چیزی است که در عمق جانم به آن معتقدم: آنهایی که شهید شدند امتیازات خاصی داشتند.
سر مزار کدام یک بیشتر حاضر می شوید؟
ـ سر مزار هم مباحثه ام، شهید محمد تقی محمدی که روزگاری با هم نهج البلاغه می خواندیم.
و هر وقت دزفول می روم، در مزارگاه شهدا حاضر می شوم.
به نظر شما، واژه شهادت، مفهومی جهانی است؟
ـ اگر منظور این است که همه مردم جهان به این مفهوم متخلق باشند، خیر اما اگر مراد این است که این واژه، همیشه کارآیی خود را دارد، قطعا چنین است. شهادت، کهنه نمی شود و از ارزش آن کم نمی گردد.
میان این همه رنگ و زنگ که جهان امروز دچار است بخواهیم طلبه شهید را تعریف کنیم باید بگوییم... م.؟
باید بگوییم، بهترین معلم اخلاق، بهترین معلم تهذیب نفس، بهترین شمع معنویت.
چرا که در این عصر ارتباطات و رسانه و دنیای مدرنیته و تکنولوژی گمشده اصلی انسان ها معنویت است و بهترین معلم، شهدا بالاخص شهدای روحانی اند.
حرف آخر
ـ طلاب نسل حاضر! ضرورت اولِ امروز، درس خواندن و خوب خواندن است. طلبه درس خوان و با سواد در همه عرصه ها مفید است در جنگ و بعد از جنگ