مسؤولیت سترگ پیامرسانى
پس از واقعه
در این مقاله، مرحله دوم از نهضت کربلا که دوره پیامرسانى و تثبیت ارزشهاى نهضت، به رهبرى امام سجاد علیه السلام مىباشد، مورد بررسى قرار گرفته است. نویسنده، انتقاد شدید از موضع فریبکاران کوفى، مبارزه با حاکمان اموى، افشاگرى چهره بنىامیه، بیدارى افکار عمومى و معرفى اهلبیت عصمت و طهارت را از جمله سرفصلهاى تلاش سیاسى امام سجاد علیه السلام در نهضت عاشورا مىداند. و با اشاره به راهبرد سیاسى امام علیه السلام در زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا، برانگیختن نهضتهاى خونخواهى حسینى پس از قیام را یکى از دستاوردهاى تلاش آن حضرت مىشمارد.
پیش درآمد
امام على بنالحسین علیه السلام، مشهور به زینالعابدین و سجاد، بنا به نقل مشهور در سال 38 هجرى در مدینه به دنیا آمد.[1] در هنگام حادثه کربلا 22 یا 23 سال سن داشته و بنا به نظریه بیشتر دانشمندان اسلامى از برادر شهیدش حضرت علىاکبر، کوچکتر بوده است.[2]
حیات اجتماعى، فرهنگى، سیاسى و علمى امام سجاد علیه السلام از زوایاى گوناگون قابل بررسى است. یکى از ابعاد زندگى امام سجاد علیه السلام همراهى او در قیام کربلا و پیامرسانى آن نهضت بزرگ است. این نوشته تنها از همین زاویه به زندگى امام ساجدان نگریسته و به مرور صحنههاى حضور و نقش سیاسى آن حضرت در حادثه کربلا پرداخته است.
امام زین العابدین علیه السلام در زمانی رسالت دشوار خود را آغاز کرد که تنها سه تن پیرو واقعى داشت. ایشان حرکت جهاد فرهنگى و پرورش شخصیتها را در دستور کار خود قرار داد و با یک حرکت عمیق و دامنهدار به ایفاى نقش پیشوایى خود پرداخت. این رویکرد امام سجاد علیه السلام زمینه ساز انقلاب فرهنگى امام باقر و امام صادق علیهم السلام گشت. از این رو برخى از نویسندگان، آن حضرت را «باعث الاسلام من جدید» نامیدند.
نهضت ماندگار
قیام بزرگ عاشورا ماندگارترین نهضت اسلامى است که در محرم سال 61 قمرى روى داده است. این نهضت داراى دو مرحله بود. برهه نخست، آفرینش و شکلگیرى و جهاد و جانبازى و دفاع از کرامت اسلامى و دعوت به اقامه عدل و احیاى دین محمدى و سنت و سیره نبوى و علوى بوده که به رهبرى امام حسین علیه السلام از نیمه ماه رجب سال 60 هجرى آغاز و در دهم محرم سال 61 هجرى به فرجام رسید. مرحله دوم، دوره پیام رسانى و تثبیت ارزشهاى نهضت و عرصه جهاد فرهنگى و تبیین آرمانهاى آن قیام مقدس بود که به رهبرى امام علىبنالحسین علیه السلام تداوم یافت.
امامت شیعه و رهبرى نهضت کربلا در عصرى به امام سجاد علیه السلام منتهى گشت که او به همراه نزدیکترین افراد خاندان على علیه السلام به اسارت مىرفتند. آل على علیه السلام آماج تیرهاى ستم و تهمت و افترائات سیاستمداران بنىامیه قرار داشتند، ارزشهاى دینى دستخوش تحریف و تغییر امویان قرار گرفته، روحیه شجاعت و حمیت اسلامى و باورهاى دینى مردم سست، احکام دینى بازیچه نالایقان اموى شده، خرافهگرى رواج یافته، روحیه شهامت و شهادت طلبى در زیر شلاق و شکنجه و ارعاب امویان محو گشته بود. سختگیرىهاى بىحد و حصر، مصادره اموال و تخریب خانههاى آلهاشم، محروم ساختن آنها از امتیازات جامعه اسلامى، جلوگیرى مردم از هر گونه ارتباط با خاندان وحى و به انزوا کشاندن امام معصوم علیه السلام از مهمترین سیاستهاى حاکمان اموى در مبارزه با اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بوده است.[3]
امام زینالعابدین علیه السلام در چنین عصر و جوى رسالت دشوار خود را آغاز کرد. در صورتى که تنها سه تن پیرو واقعى داشت.[4] ایشان حرکت جهاد فرهنگى و پرورش شخصیتها را در دستور کار خود قرار داد و با یک حرکت عمیق و دامنهدار به ایفاى نقش پیشوایى خود پرداخت. این رویکرد امام سجاد علیه السلام زمینه ساز انقلاب فرهنگى امام باقر و امام صادق علیهم السلام گشت. از این رو برخى از نویسندگان، آن حضرت را «باعث الاسلام من جدید» نامیدند.[5]
شاهد واقعه
در زمینه حضور امام سجاد علیه السلام در نهضت حسینى جاى تردیدى نیست. اما از صحنههاى اجتماعى و سیاسى امام سجاد علیه السلام در برهه آغازین نهضت، آگاهىهاى زیادى از تاریخ به دست نمىآید، یعنى از نیمه رجب، نقطه آغاز نهضت کربلا تا شب دهم محرم، آخرین شب حیات امام حسین علیه السلام هیچگونه گزارشى در منابع تاریخى به چشم نمىخورد؛ آنچه که هست از این تاریخ به بعد است.[6]
اولین صحنه گزارش شده حیات اجتماعى و سیاسى امام زینالعابدین علیه السلام در قیام حسینى، مربوط به شب عاشوراست. او خود مىگوید:
"شامگاه شب عاشورا، پدرم یاران خود را به نزد خویش فراخواند. من در حالى که بیمار بودم، خدمت پدر رفتم تا گفتار او را بشنوم. پدرم فرمود: خدا را ستایش مىکنم و در تمام خوشى و ناخوشى او را سپاس مىگویم... من یارانى بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بیتى فرمانبردارتر و به صلهرحم پاىبندتر از اهلبیتم نمىشناسم. خداوند شما را جزاى نیک عنایت کند. من مىدانم که فردا کار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید. من به شما اجازه مىدهم و بیعت خود را از شما برمىدارم تا از سیاهى شب براى پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنید و هر یک از شما دست یک تن از اهلبیت مرا بگیرید و در شهرها پراکنده شوید تا خداوند فرج خویش را برایتان مقرر دارد. این مردم تنها مرا مىخواهند و چون بر من دست یابند با شما کارى ندارند." [7]
امام علىبنالحسین علیه السلام در آن شب که بیمار نیز بود، شب غریبى را سپرى مىکرد و با چشمان خویش عظمت روح حسینبنعلىعلیه السلام و شهامت و وفادارى اصحاب را می دید و خود را براى روزهاى واپسین آماده مىساخت.
در صحنه ای دیگر از آن شب مىخوانیم که امام سجاد علیه السلام مىفرماید:
«شبى که بامداد آن پدرم کشته شد، من بیمار بودم و عمهام زینب پرستار من بود. پدرم در حالى که این بیتها را زمزمه مىکرد نزد من آمد:
یا دهر افٍّ لک من خلیل کَمْ لَکَ فى الاشراق و الأَصیل
من طالبٍ و صاحبٍ قتیل و الدّهر لایقَنُع بالبدیل
و انّما الأمر الى الجلیل و کلُّ حىٍّ سالکُ سبیل[8]
من مقصود پدرم را از خواندن این بیتها دریافتم و بغض گلویم را گرفت اما گریه خود را باز داشتم و دانستم که مصیبت فرود آمده است».[9]
از نکات مهم خطبه امام این است که امام سجاد علیه السلام خود و پدر و خاندانش را فرزندان پیامبر اسلام(ص) نامید، در حالى که امویان مىکوشیدند آنها را از ذریه على علیه السلام دانسته و اجازه ندهند آنها خود را ذریه پیامبر بنامند.
رزم زینالعابدین در میدان کربلا
تقریباً همه مورخان بر این باورند که امام سجاد علیه السلام در صحنه کربلا بیمار بود و این بیمارى نیز حکمت و مصلحت الهى براى امت اسلام بوده تا در سایه آن وجود حجت خداوند در زمین حفظ شود و امر خلافت و وصایت رسول(ص) تداوم یابد. و به همین دلیل در میدان رزم کربلا حضور نیافت.[10]
او تنها مرد بازمانده از خاندان حسین علیه السلام بود که از کربلا زنده بازگشت تا پرچمدار هدایت امت باشد. ولى در برخى از منابع از جهاد و مبارزه امام در میدان کربلا و مجروحیت و جانبازى آن حضرت سخن به میان آمده است. فضیل بن زبیر اسدى کوفى، از یاران امام محمد باقرعلیه السلام و امام جعفر صادق علیه السلام در کتاب خود «تسمیة من قتل من اهل بیته و شیعته»[11] مىنویسد:
«کان على بنالحسین علیه السلام علیلاً و ارتثّ یومئذٍ و قد حضر بعض القتال، فدفع الله عنه و اخذ معالنساء».[12]
امام على بنالحسین علیه السلام در حالى که بیمار بود در برههاى از جنگ کربلا حضور یافت و به مبارزه پرداخت تا مجروح شد و پیکر مجروح وى را از معرکه بیرون آوردند. آنگاه خداوند شر دشمن را از وى بازداشت و به همراه زنان به اسیرى برده شد.
لغت شناسان مىگویند واژه «ارتث» بدان معنا است که شخصى در میدان رزم جنگید و سپس مجروح شد و بر زمین افتاد و در حالى که جان داشت او را از معرکه بیرون بردند.[13]
پس از واقعه
حادثه خونین کربلا، عصر روز عاشورا با شهادت امام حسین علیه السلام و اصحابش پایان پذیرفت و بخش دوم نهضت حسینى به رهبرى امام علىبنالحسین علیه السلام آغاز شد. حال وظیفه امام سجاد علیه السلام بود که آرمان کربلائیان را در لباس جهاد اسارت و در قالب جدال و مواعظ احسن به گوش همگان برساند. و مردمان مقهور سیاست جهالت پرورى امویان را به اسلام راستین، اسلام محمد و على علیهماالسلام و اسلام قرآن رهنمون گردد.
مسؤولیت سترگ پیامرسانى
وقایع و وظایف عاشورا بر شانههاى امام ساجدان و عارفان سنگینى مىکرد. او مىبایست در عصر نومیدى از پیروزى حرکت مسلحانه، به روش دیگر به بیان مسأله رهبرى و امامت، لزوم شناخت امام عادل و نشانههاى امام عدل و نشانههاى رهبران فاسد و ستم پیشه بپردازد. و مردم غافل و به جهل واداشته را به وظایف شان در برابر رهبر عادل و همت براى اصلاح جامعه بیدار سازد. تفکر اصیل اسلامى را براى جامعه تبیین نماید تا امید به ایجاد حکومت اسلامى توسط خاندان وحى را در دل همگان احیا سازد. از سوى دیگر او خود شاهد واقعه کربلا بود و همت گمارد، تا یاد و خاطره حماسهسازان عاشورا را در نهاد جامعه اسلامى بارور سازد. دشمن نیز این نکته را دریافته بود که مرکز اصلى انقلابها و مبارزات عدالتخواهانه مردم، ولایت و امامت است. هدف قطعنامه عبیدالله بن زیاد که نوشته بود: «مردى از خاندان حسین علیه السلام را زنده مگذارید»روشن بود.[14] حتى نوشتهاند عبیدالله براى دستگیرى و تحویل امام زینالعابدین و تحویل او به مأموران پسر زیاد، جایزه قرار داد.[15]
حمید بن مسلم، گزارش نویس حادثه کربلا مىگوید: لشکریان به سراغ على بن الحسین رفتند، او بیمار افتاده بود. شمر خواست او را بکشد، چون ابنزیاد دستور داده بود تا تمامى مردان خاندان حسین علیه السلام کشته شوند. من مانع شدم و گفتم سبحان الله! شما کودک و بیمار را مىکشید؟ در این هنگام عمر بن سعد رسید و گفت این بیمار را آسیب نرسانید.[16]
"یُریدونَ لِیُطفؤا نور اللهِ بأفواهِهِم و الله متُّم نوره و لوکره الکافرون"؛[17] مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال آن که خدا - گرچه کافران را ناخوش آید - نور خود را کامل خواهد گردانید.
نقش سیاسى امام سجاد علیه السلام در عصر اسارت
امام على بن الحسین علیه السلام تنها مرد بازمانده از خاندان حسین علیه السلام است که بىشک تداوم و بقاى قیام حسینى مرهون تلاش و مجاهدت اوست. اکنون در این بخش به سرفصلهاى مهمترین عملکرد امام زین العابدین علیه السلام در زمینه حادثه کربلا مىپردازیم:
الف. انتقاد شدید از موضع فریبکاران کوفى
مورخان اسلامى نوشتهاند که اسیران آل محمد(ص) را روز دوازدهم محرم وارد کوفه کردند. کوفه براى خاندان وحى، شهرى آشنا بود، برخى از بانوان کاروان اسیران همچون زینب(س) در روزگارى نه چندان دور، خود بانوى گرانقدر این شهر بود. این شهر مدتى مرکز حکومت امام على علیه السلام بود و مردم این شهر خاندان على علیهالسلام را از یاد نبرده بودند. على بن الحسین را در حالى که تنى رنجور و آهن و غُلى در گردن داشت وارد شهر نمودند.
على بن الحسین علیه السلام در سرزنش مردم کوفه چنین فرمود:
"مردم، آن که مرا مىشناسد، مىشناسد. آن که مرا نمىشناسد خود را به او مىشناسانم. من على، فرزند حسین، فرزند على بن ابىطالبم. من پسر آنم که حرمتش را در هم شکستند و نعمت و مال او را به غارت بردند و خاندان وى را اسیر کردند. من پسر آنم که در کنار نهر فرات سر بریدند، در حالى که نه به کسى ستم کرده و نه با کسى مکرى به کار برده بود. من پسر آنم که او را از قفا سر بریدند و این مرا فخرى بزرگ است.
مردم، آیا شما به پدرم نامه ننوشتید؟ و با او بیعت نکردید؟ و پیمان نبستید؟ و فریبش ندادید؟ و به پیکار او برنخاستید؟ چه زشت کارانید و چه بداندیشه و کردارید. اگر رسول خدا به شما بگوید: فرزندان من را کشتید! و حرمت مرا در هم شکستید! شما از امت من نیستید، به چه رویى به او خواهید نگریست؟"
سخنان امام سجاد علیه السلام تحولى شگفت در کوفیان ایجاد کرد و از هر سو بانگ گریه برخاست. مردم یکدیگر را سرزنش کردند. سپس على بن الحسین علیه السلام بر این نکته تأکید کرد که سیرت ما باید چون سیرت رسول خدا باشد که نیکوترین سیرت است. مردم کوفه که مجذوب سخنان حماسى و مخلصانه سید ساجدان شده بودند، فریاد برآوردند که ما فرمانبردار توایم و از تو نمىبُریم و با هر کس که گویى پیکار مىکنیم و با آن که خواهى در آشتى به سر مىبریم! یزید را مىگیریم و از ستمکاران بر تو بیزاریم .
امام على بن الحسین علیه السلام که از موضع سست کوفیان آشنا بود، فرمود:
"هیهات! اى فریبکاران دغل باز، اى اسیران شهوت و آز. مىخواهید با من هم کارى کنید که با پدرانم کردید؟ نه به خدا، هنوز زخمى که زدهاید خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان است. تلخى این غم ها گلوگیر و اندوه من تسکینناپذیر است. از شما مىخواهم نه با ما باشید نه بر ما.[18]
ب. مبارزه با حاکمان اموى
مبارزه با ستم و ستمپیشگان و دفاع از حق مظلومان از جمله مشخصههاى رهبران آسمانى است. این ویژگى در سیره تمامى پیشوایان شیعه وجود داشته و آنان در این راه رنجهاى فراوانى را به جان خریدند.
امام على بن الحسین علیه السلام نیز همچون دیگر مصلحان آسمانى لحظهاى در راه مبارزه با ستم و گناه از پاى ننشست و در مقابل هیچ ستمگرى کرنش نکرد. او در عصر اسارت به خوبى ثابت کرد که مىتوان در مقابل ستم پیشگانى چون ابنزیاد و یزید ( که حتى از ریختن خون چون حسین، ریحانه رسول، ابایى ندارند)، ایستاد و حتى کلمهاى که رنگ ذلت داشته باشد بر زبان نراند.
اولین رویارویى و برخورد امام زین العابدین علیه السلام با حاکمان اموى پس از واقعه کربلا، برخورد و گفتگوى امام با پسر زیاد حاکم خیره سر کوفه بود. وقتى اسیران آل محمد(ص) را وارد کاخ ابنزیاد نمودند، عبیدالله بن زیاد از نام او پرسید. فرمود من على فرزند حسینم. ابنزیاد گفت:
مگر خداوند على بن الحسین را نکشت؟ امام علىعلیه السلام فرمود: برادرى داشتم که مردم او را کشتند. پس زیاد گفت خداوند او را کشت، امام علیه السلام فرمود: «الله یتوفى الانفس حین موتها».
استدلال امام علیه السلام اشاره به این بود که آنها برادرش را کشتند و خداوند او را قبض روح کرد.
ابن زیاد که مست غرور و کینه بود از این حرکت استدلالى سیّد عارفان درمانده گشت و سخت خشم گرفت و دستور داد تا او را بکشند. این منطق آنان بود که هر کس در مقابل آنان با شجاعت به افکار و پندارهاى نارواى آنان پاسخ گوید و نقد کند، تهدید به مرگ شود. ولى پسر مرجانه مىبایست دریابد که على بن الحسین علیه السلام چونان بزدلان کوفى نبود که با یک خروش، خویش را ببازد. او با قاطعیت و شجاعت تمام در پاسخ ابن زیاد فرمود:
"أ بالقتل تُهِدّدنى؟ أما علمت انّ القتلَ لَنا عادةً و کرامتنا الشَّهادة" ؛ آیا من را از مرگ مىترسانى؟ مگر نمىدانى شهادت میراث کرامت و افتخار ماست.[19]
نکته مهمى که در این گفتگو به چشم مىخورد اولاً قاطعیت و شجاعت و روحیه شهادتطلبى امام سجاد علیه السلام است و دیگر آگاهى کامل امام به نوع پشتوانه فکرى حکومت امویان در جوامع بشرى حکومتها هر اندازه که توانمند و مقتدر باشند، بىشک نیازمند پشتوانه فلسفى و عقیدتىاند تا تکیه گاه نظام سیاسى و اقتصادى آنان بوده و توجیه گر رفتار و مواضع آنها باشد. این پشتوانه فکرى بر حسب تفاوت جامعهها مختلف است.
بنىامیه نیز براى تخدیر افکار مردم و رام ساختن آنان شگردهاى زیادى داشتند که یکى از راهکارهاى اساسى آنان جبرگرایى بود. در برابر هر کارى تلقین مىنمودند که این کار خدا بود که اینگونه شد و اگر مصلحت خدایى ایجاب نمىکرد این گونه نمىشد. و این خود یکى از حربههاى سیاسى آنان براى ظلم و جنایت بود.[20]
امام على بن الحسین علیه السلام با وقوف و آگاهى کامل به این نیرنگ سیاسى امویان، هم در کاخ ابن زیاد و هم در قصر یزید در شام، به مبارزه با این پندار فکرى امویان پرداخت و آن را نشانه رفت و با استدلال به آیات قرآن آن را مورد حمله قرار داد.
ج. هدایت خلق به رهبران راستین اسلام
از هنگامى که شام به قلمرو مسلمانان در آمد، تا عصر امام سجاد علیه السلام، این شهر تنها حاکمان و فرمانروایان بنىامیه را در خود دیده بود. مردم این سرزمین نه محضر پیامبر(ص) را درک کرده بودند و نه روش اصحاب صالح آن حضرت را. شامیان اسلام را در چهره امویان دیده بودند و تنها آنان را بازماندگان و خاندان پیامبر مىدانستند. در عصر حکومت و فرمانروایى چهل ساله معاویه بر دیار شام، بر این نکته همت شده بود که مردم شام را در جهل و بىخبرى نگاهدارند.
از این رو آنان بر خلاف کوفیان تنها همین را مىدانستند که فردى خارجى به نام «حسین» بر امیرالمؤمنین یزید!! شوریده و توسط سپاه خلیفه به قتل رسیده و خاندان وى به اسارت گرفته شده اند. از این رو شهر را آراسته و جشن گرفته بودند.
على بن الحسین علیه السلام را در حالى که غُل بر گردن وى آویخته و دست او را با زنجیر بسته بودند وارد آن شهر کردند. امام محمد باقرعلیه السلام از پدرش روایت مىکند که حضرت فرمود:
«من را بر شترى که عریان بود و جهازى نداشت سوار کردند و سر مقدس پدرم حسین را بر نیزهاى نصب نموده بودند... با این وضع وارد دمشق شدیم.»[21]
وظیفه خطیرى که بر دوش امام سجاد علیه السلام بود آن بود که در این شهر با چنین وضعى که به خود گرفته بود، خاندان وحى و اهل بیت عصمت که عدل قرآن بودند را به شامیان بىخبر بشناساند تا مردم رهبران حقیقى اسلام را در یابند. این وظیفه خطیری بود که باید انجام مىشد، به ویژه که رخدادهاى بعد از پیامبر(ص) سبب خاموش شدن خاندان رسول خدا(ص) در صحنه سیاست شده بود.
امام زین العابدین علیه السلام در شام به این امر همت گمارد و هم در برخوردهاى شخصى که در بین راه و در شام پیش آمد و هم در خطبه معروفش در مسجد اموى شام به معرفى اهل بیت علیهم السلام پرداخت. اکنون به خبرى که در این زمینه نقل شده توجه مىکنیم:
خاندان پیامبر(ص) را از درى به نام تو ما وارد دمشق کرده و در آستانه در مسجد، محلى که اسرا را نگه مىداشتند، متوقف نمودند. در آن هنگام پیرمردى نزدیک آنان آمد و گفت: سپاس خداى را که شما را کشت و مردم را از شوکتتان راحت ساخت و امیرالمؤمنین یزید را بر شما مسلط کرد. امام سجاد علیه السلام به او گفت: اى پیر! آیا قرآن خواندهاى؟ گفت: آرى. فرمود: این آیه را خواندهاى که خداوند از قول رسولش گفت: «قل لا أسئلکم علیه اجراً الاّ المودة فى القربى»؛[22] گفت آرى. فرمود: اى شیخ! قربى و نزدیکان ما هستیم. سپس فرمود آیا آیه «و آت ذى القربى حقه»[23] را خواندهاى؟ گفت آرى. فرمود: ما ذوى القربى هستیم. آنگاه فرمود: آیا آیه «واعْلَمُوا انمّا غَنِمتُم من شىءٍ فانّ لله خُمُسه و للرّسول و لِذِى القربى»[24] را خواندهاى؟ گفت: آرى.
فرمود: اى شیخ! ذوى القربى ما هستیم. فرمود آیا آیه تطهیر «انّما یُرید الله لیذهب عنکم الرجس اهلالبیت و یطهرکم تطهیراً»[25] را خواندهاى؟ گفت آرى. فرمود: ما اهل بیتى هستیم که خداوند آیه طهارت را به ما اختصاص داده است. در این هنگام پیرمرد شامى خاموش و پشیمان ماند و گفت: خدایا من از آنچه که با او گفتم و از بغضى که از اینان داشتم به تو پناه مىبرم. خدایا من از دشمن محمد و آل محمد بیزارم.[26]
پی نوشت ها:
1-الارشاد، ج 2، ص 138/ الطبقات، ج 5، ص 221/ اعیان الشیعه، ج 1، ص 628.
2-قاموس الرجال، ج 7، ص 420/ الطبقات، ج 5، ص 211/ اعیان الشیعه، ج 1، ص 629 و 635/ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 487/ امالى شیخ مفید امام سجاد علیه السلام را بزرگتر از على شهید دانسته است. (الارشاد، ج 2، ص 135).
3-نک: دراسات و بحوث فى التاریخ و الاسلام، ج 1، ص 77.
4-همان، ص 90.
5-همان، ص 77.
6-زندگانى على بن الحسین، شهیدى، ص 49.
7-الارشاد، ج 2، ص 91/ سیدنا زین العابدین، ص 52/ اعیان الشیعه، ج 1،ص 635/ الکامل، ج 4، ص 57 .
8-بحارالانوار، ج 45، ص 1/ اعیان الشیعه، ج 1 ص 601.
9-اعیان الشیعه، ج 1، ص 600 .
10-الطبقات، ج 5، ص 221/ البدایة و النهایه، ج 9، ص 109/ سیراعلام النبلا، ج 4، ص 386/ تذکرة الخواص، ص 324/ اعیان الشیعه، ج 1، ص 635.
11-سید محمد رضا حسینى جلالى در کتاب جهاد الامام السجاد علیه السلام پس از نقل فضیل بن زبیر اسدى مىنویسد: این کتاب به تحقیق مجله تراثنا در موسسه آلالبیت لاحیاء التراث در سال 1406 قمرى انتشار یافت. همچنین گفتنى است که این اثر پیش از این در ضمن کتاب امالى خمسیه مرشد بالله و حدائق الوردیه محلى، انتشار یافته بود. (جهاد الامام السجاد علیه السلام، ص 51).
12-جهاد الامام السجاد علیه السلام، ص 50 .
13-القاموس المحیط، فیروز آبادى، ج 1، ص 227/ النهایه، ابناثیر، ج 2، ص 195.
14-نفس المهموم، ص 279.
15-زندگانى على بن الحسین، 52 به نقل از انساب الاشراف، ج 3، ص 207 .
16-تاریخ طبرى، ج 4، ص 347/ الکامل، ج 4، ص 79/ مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 38/ اعیان الشیعه، ج 1، ص 636/ الطبقات، ج 5، ص 212 و 221/ منتهىالامال، ج 1، ص 733.
17-سوره صف، آیه 8 .
18-بحارالانوار، ج 45، ص 112/ اعیان الشیعه، ج 1، ص 613/ حیاة الامام زین العابدین، ص 167 – 168/
نفس المهموم، ص 217.
19-مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 42/ اعیان الشیعه، ج 1، ص 614/ الارشاد، ج 2، ص 116/ بحارالانوار، ج 45، ص 117/ سیدنا زین العابدین، ص 21/ حیاة الامام زین العابدین، ص 169/ زندگانى على بن الحسین، ص 52.
20-سیره پیشوایان، ص 208.
21-بحارالانوار، ج 45، ص 145.
22-سوره شورى، آیه 23.
23-سوره اسراء، آیه 26.
24-سوره انفال، آیه 41.
25-سوره احزاب، آیه 33.
26-مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 61/ حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ص 278/ حیاة الامام زین العابدین، ص 172/ اعیان الشیعه، ج 1، ص 615/ بحارالانوار، ج 45، ص 129.
منبع : پایگاه تبیان