ماهان شبکه ایرانیان

مورینیو از رم اخراج شد

بدرود آقای خاص!

خوزه مورینیو در فوتبال اروپا ۱۵ سال قابل افتخار را سپری کرد. از ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۵. طی این مدت، ۱۰سال طلایی هم در کارنامه‌اش بود؛ از وقتی که با پورتو قهرمان اروپا شد تا وقتی که مادرید را ترک کرد.

  عصر ایران؛ اهورا جهانیان - اخراج خوزه مورینیو از رم، خبر مهمی است که البته غیرمنتظره نبود. مورینیو در مهر ماه سال جاری نیز در آستانۀ اخراج از رم بود ولی در آن مقطع توانست تکانی به تیمش بدهد و خطر را پشت سر بگذارد اما در روزهای اخیر، حذف شدن از جام حذفی فوتبال ایتالیا با باخت در برابر لاتزیو و شکست در برابر میلان در سری آ، مهر خاتمتی بودند بر حضور آقای خاص در رم.

  در سال جاری در سه یادداشت مرتبط با مورینیو ("آیا مورینیو به عربستان می‌رود؟"، "مورینیو عین کی‌روش است"، "مورینیو به عربستان خواهد رفت") به مصائب مورینیو در فوتبال اروپا پرداخته بودیم که خلاصه‌اش این بود که عصر طلایی آقای خاص سپری شده و او دیگر در فوتبال اروپا مربی طراز اولی نیست و باید واقعیت را بپذیرد و به سطحی پایین‌تر در فوتبال دنیا کوچ کند.

  معلوم نیست مورینیو حالا که از رم اخراج شده، منتظر پیشنهادی از عربستان می‌نشیند یا اینکه دنبال یک تیم درجه دوم اروپایی می‌گردد. تیمی که با آن بتوان سهمیۀ لیگ قهرمانان را در لیگ فرانسه یا آلمان کسب کرد یا دست کم به فتح جام یوفا امیدوار بود. احتمال اینکه آقای خاص بار و بندیلش را جمع کند و راهی عربستان شود، بیشتر است. عرب‌ها مانچینی را از تیم ملی ایتالیا به سرزمین خودشان کشاندند؛ مورینیوی اخراج شده از رم، نباید شکار دشواری برایشان باشد.

 دربارۀ شایعۀ حضور مورینیو در بارسلونا در پایان این فصل هم می توان یادآور شد اولا بعید است جدی باشد. ثانیا حتی اگر محقق شود، مورینیو در بارسلونا گرفتار همان مشکلی می‌شود که در منچستریونایتد گرفتار آن شده بود. یعنی سبک دفاعی مورینیو ربطی به فوتبال بارسلونا ندارد و همین موجب می‌شود  مورینیو در نیوکمپ هم ناکام شود و چندان دوام نیاورد. به ویژه اینکه آنجلوتی هم در مادرید ماندگار شده.

  خوزه مورینیو در فوتبال اروپا پانزده سال قابل افتخار را سپری کرد. از سال 2000 تا 2015. طی این مدت، ده سال طلایی هم در کارنامه‌اش بود؛ از وقتی که با پورتو قهرمان اروپا شد تا وقتی که مادرید را ترک کرد.

بدرود آقای خاص!

  طلایی از این حیث که اولا تحولی در فوتبال اروپا ایجاد کرد. بویژه با چلسی. ثانیا در قلب فوتبال اروپا جای داشت؛ وقتی که با گواردیولا رقابت می‌کرد؛ رقابتی که آمیخته به رقابت رونالدو و مسی بود این چهار نفر به رقابت دیرینۀ رئال مادرید و بارسلونا طراوت و اهمیت دادند. آنچنانکه شاید در تاریخ لالیگا بی‌نظیر باشد.  

به هر حال فوتبال یکی از مهم‌ترین عرصه‌های دیده شدن در جهان کنونی است. از این حیث، فوتبال چیزی از سینما کم ندارد. شاید حتی چیزی هم بیشتر داشته باشد. و یک مربی فوتبال چه می‌خواهد جز اینکه در مهم‌ترین ویترین دنیای فوتبال، خوب جلوه کند و تیمش هم خوب بازی کند و انبوهی از بزرگان و ستارگان زیر دست و چشم به دهان و گوش به فرمانش باشند.

  مورینیو در رئال مادرید و حتی قبل‌تر از آن در اینترمیلان، با ستاره‌ها سر و کار داشت. ولی هنر بزرگ او نه صرفا مدیریت ستاره‌ها بلکه ستاره‌سازی بود. او در پورتو و بویژه در چلسی، بازیکنانی نه آنچنان شناخته شده را به "ستاره" تبدیل" کرد.

  آقای خاص در اولین روز حضورش در چلسی، در سال 2004، بازیکنان این تیم را دور خودش جمع کرد و به آن‌ها گفت شما در دنیای فوتبال چندان سرشناس نیستید، ولی من از شما ستاره‌هایی بزرگ و محبوب می‌سازم. او به قول خودش عمل کرد و لمپارد و دروگبا و پیتر چک و اسین و جان تری و ... را به ستاره‌های فوتبال دنیا تبدیل کرد.

بدرود آقای خاص!

  او با شاگردانش دو بار به نیمه‌نهایی لیگ قهرمانان رسید و با بدشانسی نتوانست به فینال اروپا برود. شاگردانش در غیاب او نیز دو بار به فینال چمپیونزلیگ رفتند و بالاخره در سال 2012 قهرمان اروپا شدند. اگرچه آن تیم را دی‌متئو رهبری می‌کرد، ولی آن چلسی همچنان تیم مورینیو بود.

  مورینیو در اواسط فصل 2008-2007، از چلسی اخراج شد و در پایان آن فصل، شاگردانش در فینال لیگ قهرمانان در ضربات پنالتی مغلوب منچستریونایتد شدند. اگر اخلاق مورینیو بهتر بود و آن فصل را تا پایان راه با مدیران چلسی مدارا می‌کرد، شاید قهرمانی اروپا را برای دومین بار با چلسی بدست می‌آورد.

  ولی آقای خاص از لندن اخراج شد و شش ماه استراحت کرد و از تابستان 2008 در میلان بود و سال دوم حضورش در اینتر، دومین قهرمانی اروپا را با اینترمیلان کسب کرد.

   مورینیو از 2004 تا 2012، یعنی طی هشت سال، شش بار به نیمه‌نهایی لیگ قهرمانان اروپا رسید و دو بار به فینال رفت (با پورتو و اینتر) و هر دو بار هم قهرمان شد. چهار بار هم در نیمه‌نهایی مغلوب شد (دو بار با چلسی، دو بار با رئال مادرید).

  او مرد فینال بود و در نیمه‌نهایی دچار مشکل می‌شد ولی اینکه طی هشت سال شش بار به نیمه‌نهایی لیگ قهرمانان برسی، کار بزرگی بود که خوزه مورینیو از عهده‌اش برآمد. بویژه اینکه او چهار بار هم با تیم‌هایی به نیمه‌نهایی چمپیونزلیگ رسید که نه کارشناسان انتظارش را داشتند نه طرفداران خود آن تیم‌ها (پورتو، چلسی، اینتر).

بدرود آقای خاص!

  اگرچه مورینیو در فوتبال اروپا به آخر خط رسیده، ولی احیا و اعتلای پورتو و چلسی و اینتر در فوتبال اروپا، یکی از میراث‌های اوست. چلسی با مورینیو حقیقتا یک "تیم اروپایی" شد. تا قبل از آن، چلسی یک "تیم انگلیسی" بود. پورتو هم با او بعد از هفده سال دوباره قهرمان اروپا شد. و اینتر بعد از 45 سال!

  اینترمیلان حتی با سه ستارۀ آلمانی‌اش، که تیم ملی آلمان را در سال 1990 قهرمان جهان کردند، نتوانست به فینال مهم‌ترین جام قارۀ اروپا برسد، ولی با مورینیو نه تنها به فینال رسید، بلکه بایرن مونیخ را هم به راحتی برد و قهرمان شد. قبلش هم بارسلونای جادویی گواردیولا را حذف کرده بود.

  در واقع، کاری را که مثلث طلایی برمه-ماتیوس-کلینزمن نتوانسته بودند برای اینترمیلان انجام دهند، مورینیو برای اینتر انجام داد.

  مورینیو ظاهرا اخلاق درستی نداشت ولی به قول مولانا، صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی. او در آن سال‌های طلایی، ادب و معرفت داشت. مثلا در فینال 2010، وقتی که قهرمانی اینترمیلان در چمپیونزلیگ قطعی شده بود، ماتراتزی نیمکت‌نشینِ در آستانۀ بازنشستگی را راهی زمین کرد تا پسر بداخلاق فوتبال ایتالیا، طعم قهرمانی لیگ قهرمانان را با حضور در بازی فینال بچشد نه با تماشای فینال از روی نیمکت ذخیره‌ها.

بدرود آقای خاص!

 شاید همین مرام و معرفت او دلیل گریۀ بی‌امان ماتراتزی در آغوش آقای خاص بود؛ وقتی که مورینیو به بازیکنان اینتر گفت که قرار است به مادرید برود و با آن‌ها وداع کرد.

  همچنین مورینیو هیچ وقت به انتقادات مکرر یوهان کرایف پاسخی نداد. پیدا بود که او دوستدار کرایفِ فوتبالیست بوده در در دوران نوجوانی. یعنی در دهۀ 1970. بنابراین هر چه کرایف از شیوۀ بازی رئال مادریدِ مورینیو بد گفت، مورینیو سکوت کرد و دامن ادب را در برابر کرایف کبیر رها نکرد.

  مورینیو عاشق تاکتیک بود و خوب می‌دانست که کرایف مهم‌ترین بازیکن تاریخ فوتبال از حیث ملاحظات تاکتیکی است. ضمنا به مقام شامخ او در تاریخ فوتبال احترام می‌گذاشت. وقتی هم که دی استفانو، اسطورۀ رئال مادرید، شیوۀ بازی رئالِ مورینو را شرم‌آور خواند، پاسخ مورینیو مودبانه بود.

  اما وقتی که بکن‌بائر از پاس‌کاری‌ بیش از حد بازیکنان بایرن مونیخِ گواردیولا و بی‌توجهی پپ به امکان گلزنی از راه شوت زدن انتقاد کرد، گواردیولا ادب را در برابر بکن‌بائر رعایت نکرد و گفت: بکن‌بائر بهتر است خاطراتش را برای نوه‌هایش تعریف کند!

  و یا مورینیو با اینکه در دعوای نیمکت‌نشینان بارسا و رئال، انگشتش را از پشت در چشم تیتو ویلانوا فرو کرد (!)، پس از اینکه تیتو گرفتار سرطان شد و از دنیا رفت، به نیکی و با احترام از او یاد کرد و نشان داد که دعوای داخل زمین فوتبال هم برای او "بخشی از بازی" است و کینه‌ای از کسی به دل نمی‌گیرد.

بدرود آقای خاص!

  کمااینکه علیرغم اختلافاتش به کاسیاس، بعدها که کاسیاس به بنفیکا رفته بود و در یکی از بازی‌های اروپایی باید رودرروی تیم مورینیو قرار می‌گرفت، مورینیو با احترام از کاسیاس یاد کرد و گفت که اختلاف‌های مربوط به فوتبال، مایۀ دشمنی در زندگی واقعی نیست.

  یکبار هم که در چلسی از کریس رونالدو عصبانی شده بود و گفت که رونالدو در خانواده‌ای فقیر با سطح فرهنگی پایین زندگی کرده و درست تربیت نشده، در نشست خبری هفتۀ بعد، بابت سخنان نسنجیده‌اش از رونالدو عذرخواهی کرد.

  با الکس فرگوسن هم با اینکه همیشه کل‌کل داشت، ولی در پشت پرده دوست بودند و گاهی برای صرف چای و بیسکوئیت، عصرها به خانۀ فرگوسن می‌رفت. فرگوسن، برخلاف جنتلمنی مثل آرسن ونگر، فهمیده بود که دیوانه‌بازی‌های مورینیو در کنار زمین، بخشی از روش کار او و شیوۀ بازی اوست. او در "بازیِ مربیگری" این گونه بود. و الحق تنها کسی بود که موفق شد کاری کند که آرسن ونگر مبادی آداب، چنان از کوره در برود که با مربی حریف (یعنی با خود مورینیو) دست به یقه شود!

بدرود آقای خاص!

  باری، مورینیو بخشی از حافظۀ فوتبالی ماست. کیست که در قرن بیست‌ویکم عاشق فوتبال بوده باشد و انبوهی خاطرات جاندار و خنده‌دار از خوزه مورینیو نداشته باشد؟ اگر همه ادب و نزاکت را رعایت کنند و کلاهشان را به احترام هم از سر بردارند، بازی فوتبال چیزی از جذابیت کم خواهد داشت.

  با این حال مورینیو از سال 2015 به بعد، نتوانست قاعدۀ بازی خودش را رعایت کند. دعوای دیوانه‌وار و زشت او با اوا کارنیرو، زنی که پزشک تیم چلسی بود، و اعتراضات بی‌پایانش به بازیکنان و داوران، که این دومی در فینال اخیر لیگ اروپا نمود بارز و عجیبی داشت، نشان می‌داد که آقای خاص "نابهنجاری قاعده‌مندش"را از دست داده.

بدرود آقای خاص!

  شاید تلنبار شدن ناکامی بر ناکامی، علت وضعیت رفتاری جدید مورینیو بود. روزگار به او می‌گفت «دهه‌ت گذشته مربی!»؛ بنابراین مورینیو گرفتار خشمی عاری از شوخ‌طبعی و شیطنت شد و دیگر کسی به رفتارهای عجیبش نمی‌خندید؛ بلکه چنین به نظر می‌آمد که این رفتارها از سر ناکامی‌اند و نشانۀ از دست رفتن زمام امور از کف مربی.

  اما چاره‌ای نیست. باید بپذیریم هر آغازی را پایانی است. مورینیوی نابغه و متفاوت، امروز یک مربی متوسط است در فوتبال اروپا. گیرم اندکی بالاتر از متوسط. ولی به هر حال دیگر در جمع بزرگان جایی ندارد.

  شاید او بتواند با تیم‌هایی اشتوتگارت یا موناکو در فوتبال آلمان و فرانسه حضور پیدا کند و کسی هم از تیمش انتظار قهرمانی نداشته باشد و راحت و بی‌دغدغه، صرفا در پی کسب سهمیۀ لیگ قهرمان و حضور در جمع چهار تیم برتر بوندس‌لیگا یا لیگ یک فرانسه باشد. شخصا امیدوارم او در اروپا بماند. ولو در چنین سطحی. ولی هجرت به عربستان، به هر حال برای حضور پررنگ او در رسانه‌ها مناسب‌تر است. و البته درآمدزایی به مراتب بیشتری هم برای او دارد.

  به هر حال، خوزه مورینیو هر جا برود، گذشتۀ طلایی‌اش فراموش‌شدنی نیست. او در این قرن، برای جمع کثیری از فوتبالدوستان دنیا، یکی از دوست‌داشتنی‌ترین مربیان فوتبال بوده. همین برای احساس رضایت از زندگی کافی است.

  به احترام سال‌های درخشان او در دنیای مربی‌گری، و چیزهایی که او به فوتبال جهان اضافه کرد، کلاه از سر برمی‌داریم و سپاس‌گزارانه می‌گوییم: بدرود آقای خاص!

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان