ماهان شبکه ایرانیان

مبانی تمدن اسلامی (۷) حد و مرز کشور اسلامی مرز جغرافیایی و طبیعی نیست، بلکه اعتقاد است

اسلام مساله تاثیر انشعاب قومی، در پدید آمدن اجتماع را لغوکرده، (یعنی اجازه نمی دهد صرف اینکه جمعیتی د قومیت واحدند باعث آن شود که آن قوم از سایر اقوام جدا

اسلام مساله تاثیر انشعاب قومی، در پدید آمدن اجتماع را لغوکرده، (یعنی اجازه نمی دهد صرف اینکه جمعیتی د قومیت واحدند باعث آن شود که آن قوم از سایر اقوام جدا

گردندو برای خود مرز و حدود جغرافیائی معین نموده و از سایرین متمایز شوند)، برای اینکه عامل اصلی در مساله قومیت، بدویت و صحرانشینی است، که زندگی در آنجاقبیله ای وطایفه ای است و یا عاملش اختلاف منطقه زندگی و وطن ارضی است و این دو عامل،یعنیبدویتواختلاف مناطق زمین(همانطور که در محل خودش بیان شد)از جهت آب و هوا، یعنی حرارت و برودت و فراوانی نعمت ونایابی آن، دو عامل اصلی بوده اند تا نوع بشر را به شعوب و قبائل منشعب گردانند، که در نتیجه زبانها و رنگ پوست بدنها و...مختلف شد.

و سپس باعث شده که هر قومی قطعه ای از قطعات کره زمین را بر حسب تلاشی که در زندگی داشته اند به خود اختصاص دهند، اگر زورشان بیشتر و سلحشور تربوده قطعه بزرگتری، و اگر کمتر بوده، قطعه کوچک تری را خاص خود کنند، و نام وطن بر آن قطعه بگذارند، وبه آن سرزمین عشق بورزند، و با تمام نیرو از آن دفاع نمودند.

واین معنا هر چند در رابطه با حوائج طبیعی بشر پیدا شده، یعنی حوائج او که فطرتش به سوی رفع آن سوقش می دهد، وادارش کرده که این مرزبندیها را بکند، (و از دیگران هم بپذیرد)ولی امری غیر فطری هم در آن راه یافته است و آن این است که فطرت اقتضا دارد که تمامی نوع بشر در یک مجتمع گرد هم آیند، زیرا این معنا ضروری و بدیهی است، که طبیعت دعوت می کند به اینکه قوای جدای از هم دست به دست هم دهند، و با تراکم یافتن تقویت شوند وهمه یکی گردند، تا زودتر و بهتر به هدفهای صالح برسند و این امری است که(حاجت به استدلال ندارد و)در نظام طبیعت می بینیم که ماده اصلی، در اثر متراکم شدن عنصری با عنصردیگر عنصری را تشکیل می دهد و سپس چند عنصر در اثر یکجا جمع شدن فلان جماد را وسپس نبات و آنگاه حیوان و سر انجام در آخر انسان را تشکیل می دهد.

درحالی که انشعابات وطنی درست عکس این را نتیجه می دهد، یعنی اهل یک وطن هر قدر متحدتر و در هم فشرده تر شوند، از سایر مجتمعات بشری بیشتر جدامی گردند، اگر متحدمی شوند واحدی می گردند که روح و جسم آن واحد از واحدهای وطنی دیگر جدا است، ودرنتیجه انسانیت وحدت خود را از دست می دهد و تجمع جای خود را به تفرقه می دهد و بشر به تفرق و تشتتی گرفتار می شود که از آن فرار می کرد و به خاطر نجات از آن دور هم جمع شده جامعه تشکیل داد، و واحدی که جدیدا تشکیل یافته شروع می کند به اینکه با سایر آحاد جدیدهمان معامله ای را بکند که با سایر موجودات عالم می کرد، یعنی سایرانسانها و اجتماعات رابه خدمت می گیرد، و از آنها چون حیوانی شیرده بهره کشی می کند و چه کارهائی دیگر که انجام نمی دهدو تجربه دائمی از روز اول دنیا تا به امروز(که عصر ما است)شاهد بر صدق

صفحه : 198

گفتارما است و آیاتی هم که در خلال بحث های دوازده گانه قبل آوردیم کافی است که ازآنها همین معنا را بفهمیم و بتوانیم به قرآن کریم نسبت دهیم.

و همین معنا باعث شده که اسلام اعتبار اینگونه انشعابها و چند دستگی هاو امتیازات را لغو اعلام نموده، اجتماع را بر پایه عقیده بنا نهد نه بر پایه جنسیت، قومیت، وطن وامثال آن، و حتی درمثل پیوند زوجیت و خویشاوندی که اولی مجوز تمتعات جنسی، و دومی وسیله میراث خواری است نیزمدار ومعیار را توحید قرار داده نه منزل و وطن و امثال آن را، (به این معنا که فلان فرزند از پدر و مادرمسلمان که از دین توحید خارج است، با اینکه از پشت پدرش و رحم مادرش متولد شده، به خاطر کفرش از آن دو ارث نمی برد، و همسرش نیز نمی تواند از جامعه مسلمین باشد).

و ازبهترین شواهد بر این معنا نکته ای است که هنگام بررسی شرایع این دین به چشم می خورد، و آن این است که می بینیم مساله توحید را در هیچ حالی از احوال مهمل نگذاشته و برمجتمع اسلامی واجب کرده که حتی در اوج عظمت و اهتزاز بیرق پیروزیش دین را بپا بدارد، و دردین متفرق نشود و نیز در هنگام شکست خوردن از دشمن و ضعف و ناتوانیش تا آنجا که می تواند در احیای دین و اعلای کلمه توحید بکوشد، و بر این قیاس مساله توحید و اقامه دین را درهمه احوال لازم شمرده، حتی بر یک فرد مسلمان نیزواجب کرده که دین خدا را محکم بگیردو به قدر توانائیش به آن عمل کند، هر چند که به عقد قلبی باشد، واگر سختگیری دشمن اجازه تظاهر به دین داری نمی دهد در باطن دلش به عقاید حقه دین معتقد باشد، و اعمال ظاهری رااز ترس دشمن با اشاره انجام دهد.

از اینجا روشن می شود که مجتمع اسلامی طوری تاسیس شده که در تمامی احوال می تواند زنده بماند، چه در آن حال که خودش حاکم باشد و چه در آن حال که محکوم دشمن باشد، چه در آن حال که بر دشمن غالب باشد، و چه در آن حال که مغلوب باشد، چه در آن حال که مقدم باشد وچه در حالی که مؤخر و عقب افتاده باشد، چه در حال ظهور و چه در حال خفاچه در قوت و چه در حال ضعف و...، دلیل بر این معنا آیاتی است که در قرآن کریم در باره خصوص تقیه نازل شده، مانند آیات زیر: من کفر بالله من بعدایمانه الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان (1) ،الا ان تتقوا منهم تقیة (2) فاتقوا الله ما ............................................

تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون (4).

استطعتم (3) ، یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله حق (1)کسی که بعد از ایمان آوردن کفر بورزد ازدورغگویان است، مگر کسی که از ناحیه دشمن مجبور به اظهار کفر شود، ولی دلش مطمئن به ایمان باشد.سوره نحل آیه: 106. (2)مگر آنکه بخواهید از شر دشمن خود را حفظ کنید.سوره آل عمران آیه: 28. (3)تا آنجا که می توانیدرعایت تقوا و پروای از خدا را بکنید.سوره تغابن آیه: 16. (4)هان ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا پروا کنید،آنطور که شایسته خدای تعالی باشد، و ازدنیا نروید مگر با حالت

حد و مرز کشور اسلامی مرز جغرافیایی و طبیعی نیست بلکه اعتقاد است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان