تتلاک مثال جالبی دارد. او میگوید که تحلیلگران پیشبینی معتقدند که «عملکرد میانگین کارشناسان با دقت عملکرد یک شامپانزه دارت انداز برابر است.» این مثال برگرفته از یک پژوهش واقعی است که در آن گروه بزرگی از کارشناسان دانشگاهی، دانشمند و امثال آن را گرد آوردهاند تا هزاران پیشبینی درباره اقتصاد، بورس، انتخابات، جنگها و دیگر مسائل روز ارائه دهند.
به گزارش دنیای اقتصاد، زمانیکه این پژوهشگر دقت پیشبینیها را ارزیابی کرد، دریافت که میانگین پیشبینی کارشناسان چیزی بیش از حدس و گمانهای تصادفی نیست. البته مثال برای خندیدن شما آورده نشدهاست؛ به این دلیل که حدسهای تصادفی چندان بامزه نیستند، اما اگر قرار باشد مسابقه پرتاب دارت برگزار شود آنگاه عملکرد شانسی یک شامپانزه بامزه تلقی میشود!
اما بعضی از پیشبینیها میتوانند تاثیرات خطرناک و خانمان سوزی بههمراه داشته باشند. بهعنوان مثال بعد از 11سپتامبر خبر گزاریهای آمریکایی پیشبینی کردهبودند که عراق بهدنبال دستیابی به سلاح کشتار جمعی است، این پیشبینی موجب حمله بیرحمانه آمریکا به عراق در سال2003 شد و به گفته کتاب، این جنگ یکی از بدترین ناکامیهای اطلاعاتی در تاریخ نوین بشر است. در جهان پیشبینیهای اقتصادی، شبکههای گسترده و قابلتاملی در مورد پیشبینی بازار وجود دارد.
حسابها و ارقام و دادههای بسیار زیادی در اختیار نرم افزارهای پیچیده قرارداده میشوند و با کمک رایانههای نیرومند و محاسبات ریاضی گسترده، تغییرات بازار تحلیل میشود و از دل این دادهها نظم و معانی خاص در مورد وضعیت اجتماعی و سیاسی کشورها، منطقهها و جهان استخراج میشود، اما آیا همیشه خروجی درستی از تحلیلهای رایانهای و محاسبات ریاضی استخراج میشود؟ آیا آنها قادر هستند که بهطور مثال حمله ناگهانی یک کشور به کشور دیگر را پیشبینی کنند و بالا رفتن قیمت نفت و طلا را درست حدس بزنند؟ تا به امروز دیده ایم که خیر! آنها تحلیل میکنند، اما پیشبینی، نه!
واقعیت آنگونه دیده و پیشبینی میشود که هرگز در گذشته سابقه نداشتهاست و بیشتر ما- اجازه دهید با خود روراست باشیم- کمترین تصوری از اینکه چگونه دانشمندان داده، چنین کارهایی را انجام میدهند، نداریم.
پیشگوها و کسانی که نقش پیشگویی اتفاقات مهم جهانی را به عهده دارند از فهم عمیق علم ریاضیات عاجز هستند یا علم ریاضیات در کمک به پیشگویی جهانی آنقدرها هم قوی عمل نمیکند.
کتاب «هنر پیشبینی» به این نکته اشاره میکند که از زمانیکه ما بهعنوان بشر شناخته شده ایم با بلاتکلیفی و نبود اطمینان سر و کار داشته ایم و تقریبا در همه این دوران نتوانستهایم به الگوهای آماری درستی دست پیدا کنیم، چراکه چنین الگوهایی وجود ندارند. در این زمینه اوپرا وینفری در سخنرانی در دانشگاه هاروارد میگوید: هیچ چیزی بهنام شکست وجود ندارد.
شکست یعنی اینکه زندگی فقط میخواهد ما را به مسیر دیگری بیندازد... از هر اشتباه بیاموزید چراکه هر تجربه، هر برخورد و بهویژه هر اشتباهی که شما میکنید، برای یاددادن به شما است و وادارکردن شما به اینکه چیزی بشوید که هستید. در این زمان است که پیشگویی دقیق جای خود را با چیزی بهنام «سرنوشت» و تقدیر عوض میکند.