با اوجگیری روند انقلاب اسلامی، محمد به صورت شبانهروزی درگیر هدایت و اجرای مسایل سیاسی نظامی نهضت انقلابی شد. به امر شهید مظلوم «دکتر بهشتی» و با نظارت «حاج عراقی» مسئولیت تشکیل و سرپرستی گروه حفاظت از رهبر کبیر انقلاب، به محمد محول شد. برای همین در روز 12 بهمن ماه سال 1357، محمد به عنوان فرمانده گروه حفاظت از امام، لباس روحانیت پوشید.
به گزارش ایسنا، محمد بروجردی پس از چاپ مقاله موهن ساواک در روزنامه «اطلاعات» و قیام خونین 19 دی ماه سال 1356، و سرکوبی خیزش روحانیت و مردم شهر «قم»، یک رشته عملیات چریکی فشرده و ضربتی را علیه تاسیسات سیاسی – امنیتی و مراکز به ظاهر فرهنگی رژیم و حامیان آمریکایی آن، طراحی و اجرا کرد. از جمله این رشته فعالیتهای مسلحانه، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1- انفجار رستوران خوانسالار، عشرتکده و محل تجمع و عیاشی مامورین آمریکایی ستاد آسیای جنوب غربی C.I.A در تهران.
2- انفجار اتوبوس نظامی حامل مستشاران آمریکایی در لویزان.
3- خلع سلاح مأمورین قرارگاه شهربانی شاهنشاهی در تهران.
4- عملیات نظامی علیه یک رشته از مراکز ساواک در 15 خرداد 1357.
5- انفجار تاسیسات برق مراکز رژیم، موسوم به «کاخ جوانان» در منطقه شوش تهران.
در رابطه با تمامی این سلسله عملیات، مسئولیت شناسایی سوژهها، گردآوری اطلاعت لازم، طرح و برنامهریزی دقیق هر یورش، بر عهده «محمد» بود. ضمن آنکه پس از طی مراحل مقدماتی مربوط به هر عملیات، محمد با رابطین خود در صفوف روحانیت مبارز پیرو خط امام تماس میگرفت و تنها پس از کسب مجوز شرعی، دست به کار اجرای عملیات میشد.
ماجرای چگونگی حفاظت از امام(ره)
با اوجگیری روند انقلاب اسلامی، محمد به صورت شبانهروزی درگیر هدایت و اجرای مسایل سیاسی نظامی نهضت انقلابی شد. به امر شهید مظلوم «دکتر بهشتی» و با نظارت «حاج عراقی» مسئولیت تشکیل و سرپرستی گروه حفاظت از رهبر کبیر انقلاب، به محمد محول شد. برای همین در روز 12 بهمن ماه سال 1357، محمد به عنوان فرمانده گروه حفاظت از امام، لباس روحانیت پوشید. اسلحه را زیر عبایش پنهان کرد و وارد فرودگاه شد.
او به همراه دیگر همرزمانش، مسئولیت حراست از امام بزرگوار را در فرودگاه مهرآباد، مسیر بهشت زهرا (س) و «مدرسه علوی» عهدهدار شد. سپس بلافاصله دست به کار تشکیل و سازماندهی یگان حفاظت محل سکونت حضرت امام در تهران کرد. این مسؤلیت در حالی به محمد و گروهش محول شد که سازمان مجاهدین خلق(منافقین)، از پاریس پیشنهاد حفاظت از امام را برای بهرهبرداریهای تبلیغاتی و سیاسی ارائه داده بودند اما بروجردی با ارائه طرحی دقیق و مسلح کردن حدود 4000 نفر، موفق شد نظر مثبت اعضای شورای انقلاب را جلب کند.
در پی آغاز درگیریهای مسلحانه مردم و نیروهای شاه در روزهای 21 و 22 بهمن 1357، محمد نیز همدوش دیگر رزمندگان انقلاب به صفوف متزلزل قوای شاه حمله ور شد. او نقش چشمگیری در تصرف «پادگان جمشیدیه» و آزادسازی مراکز رادیو و تلویزیون از لوث چکمه پوشان گارد جاویدان شاه ایفا کرد. در همین عملیات اخیر، با اصابت گلولهای از ناحیه پا مجروح شد.
مسیح کردستان کیست؟
محمد بروجردی معروف به «مسیح کردستان» در سال 1333هجری شمسی در روستای «دره گرگ» از توابع شهرستان بروجرد استان لرستان به دنیا آمد. او در ابتدای عمر و در 6 سالگی، پدرش را از دست داد. پس از فوت پدرش به ناچار با مادر، خواهران و برادرانش به تهران آمدند و در یکی از محلات جنوب شهر، خانهای را اجاره کردند و در آن سکنی گزیدند.
محمد کوچک برای گذران زندگی مشغول به کار شد و همزمان، تحصیلات دوران ابتدایی را نیز به پایان رساند. مادر زحمتکش او، با پنج فرزند در خانهای قدیمی و پر از مستاجر در خیابان مولوی تهران اتاقی اجاره کرده بود و همه اعضای خانواده برای درست زیستن، کار میکردند. خواهرها و مادر در منزل و برادرها در مغازهای واقع در پیچ شمیران.
محمد عضو گروه انقلابی «توحیدی صف» برای همین بود که در سال 1354 توسط مأموران رژیم شاه دستگیر شد و مدتی را در زندان دژخیمان به سر برد. در سن 17 سالگی ازدواج کرد. ازدواج او در محیطی ساده و با صفا انجام گرفت؛ در یک اتاق ساده با چند نفر از بستگان نزدیک. ثمره این ازدواج دو فرزند به نامهای حسین و سمیه است.
پس از کشتار 19 دی ماه قم و به خون آغشته شدن خاک مقدس این شهر، محمد عملیات نظامی را آغاز کرد. از جمله فعالیتهای نظامی وی در آن دوره میتوان به انفجار رستوران خوان سالار(عشرتکده جاسوسان آمریکایی)، انفجار اتوبوس حامل آمریکاییها در لویزان، خلع سلاح قرارگاه پلیس، انفجار کارخانه برق کاخ نوجوانان منطقه شوش و شرکت در تصرف پادگان جمشیدیه و رادیو و تلویزیون اشاره کرد که محمد در عملیات آخر که به آن اشاره شد، از ناحیه پا مجروح شد.
پیوند گروه «توحیدی صف» با 6 گروه دیگر منجر به تشکیل «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» شد. وی هنگام ورود حضرت امام به میهن اسلامی، به اتفاق «رفیق دوست»، مسئولیت حفاظت از ایشان را به عهده گرفت.
در روز 12 بهمن، محمد به عنوان فرمانده گروه، لباس روحانیت پوشید. اسلحه را زیر عبایش پنهان کرد و وارد فرودگاه شد. بعد از ورود امام مسئولیت حفاظت ایشان را در مدرسه علوی بر عهده داشت و لحظهای از این امر مهم غفلت نکرد.
بروجردی از ابتدای تشکیل سپاه، به عنوان یکی از معاونان پادگان ولیعصر(عج) در قسمت عملیات مشغول به کار شد. او از همان ابتدا، فرمانده عملیات کردستان بود و تمام حرکات دشمن را زیر نظر داشت.
بعد از پیام تاریخی امام خمینی (ره) در روز 25 مرداد سال 1358 به اتفاق رزمندگان اسلام با رشادتها و ایثارگریهای فراوان، ضدانقلاب را از منطقه کردستان بیرون راندند. پس از چندی به سمت فرماندهی عملیات غرب کشور منصوب شد و همچنان به پاکسازی مناطق کردستان ادامه داد.
با تشکیل سازمان «پیشمرگان مسلمان کُرد» و مطرح کردن آن در شورای عالی سپاه و تصویب این سازمان، به کمک دو تن از اعضای شورای انقلاب یعنی شهید مظلوم آیتالله بهشتی و حجتالاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی، مسئولیت آن را خود به عهده گرفت.
بعد از منطقهای شدن سپاه پاسداران در سطح کشور، او به عنوان فرمانده منطقه هفت سپاه که شامل استانهای همدان، باختران (کرمانشاه)، کردستان و ایلام بود، برگزیده شد. پس از مدتی، پیشنهاد تشکیل قرارگاه حمزه سیدالشهداء را داد اما پس از تشکیل قرارگاه، فرماندهی آن را که به او پیشنهاد شده بود، نپذیرفت و با اصرار زیاد مسئولان، به سمت قائم مقام قرارگاه منصوب شد.
تشکیل «تیپ ویژه شهدا» یکی دیگر از ابتکارات محمد بود. بروجردی اولین ستاد مشترک کشور را در کردستان تشکیل داد و با هماهنگ کردن نیروهای سپاه، ارتش و ژاندارمری، تمام توان و قدرت آنها را در یک خط و به سوی یک هدف منسجم کرد.
یک بار ضدانقلاب او را که فرمانده سپاه «منطقه 7 » بود و مرتب در جبهههای غرب کشور حضور پیدا میکرد و موجب تقویت روحیه نیروها بود به اسارت گرفت و در مقابل آزادیاش خواهان امتیازاتی فراوان شد ولی به کمک رزمندگان، از اسارت جان سالم به در برد. چندین بار در حین درگیری با ضدانقلاب مجروح و مدتی بستری شد. یک بار هم هلی کوپتر حامل او مورد اصابت گلولههای دشمن قرار گرفت و سقوط کرد، ولی باز از آن حادثه هم جان سالم به در برد.
مسیح کردستان چند روز قبل از شهادت با برادرش در تهران تماس میگیرد و از او میخواهد تا خانوادهاش را به ارومیه بیاورد. در خردادماه سال 1362 تصمیم میگیرد تا محلی را برای استقرار تیپ شهدا انتخاب کند.
اواخر خرداد ماه سال سال 1362 برای دیدن مکانی که در نظر بود، همراه با پنج نفر دیگر از مهاباد به طرف محل جدید حرکت میکند. به سه راهی مهاباد- نقده که میرسند به بروجردی پیشنهاد میکنند تا در همان جا بماند و دیگران برای بازدید محل بروند اما او نمیپذیرد. با اصرار زیاد، یک خودرو که بر روی آن مسلسل «دوشکا» کار گذاشته شده بود، در پیشاپیش ماشین آنها حرکت میکند و دو نفر از نیروها هم در آن خودرو مینشینند.
از سه راهی تا محل مورد نظر برای اردوگاه حدود یک کیلومتر جاده خاکی بود. هنگامی که ماشین او به محل میرسد در حالی که فاصلهاش با ماشین دوم، 50متر بیشتر نبود، صدای انفجار مهیبی به گوش میرسد. ماشین از زمین بلند شده و تمامی افراد از آن به بیرون پرتاب میشوند. محمد چند متری دورتر از ماشین افتاده بود و هنگام شهادت، هنوز تبسم بر لبانش داشت.