سلام، سخن نیک، نامه، هدیه، احسان، همه و همه از مصادیق تحیت است، و هر کس یکى از این امور را در حق انسان انجام داد، بر انسان واجب است بمانند آن، یا بهتر از آن را در حق او انجام دهد.
در دستورات دینى آمده است، سواره بر پیاده، کوچک به بزرگ، جمعیت اندک به جمعیت بسیار، وارد بر واردشده، سلام کنند، و براى این که به روش پیامبر اقتدا شود، کمال ادب و تواضع به این است که افراد بزرگسال به اطفال سلام دهند.
بزرگان از علما و اهل دل میگویند: از سلام کردن به دختران و زنان جوان که نسبت به انسان بیگانه هستند و هیچ محرمیتى با آدمى ندارند به خاطر خوف از فتنه باید پرهیز کرد، با توجه به نهى از سلام به دختران و زنان جوان نامحرم باید گفت، سلام در این مورد شاید ثوابى نداشته باشد، و بلکه زمینهساز معصیت و افتادن در چاله و چاه گناه است.
سلام کننده باید علاوه بر اعلام امنیت به طرف مقابل درنیتش، سلام کردن را براى جلب خوشنودى حق انجام دهد، و در این زمینه نسبت به همه مساوات در این عمل پسندیده را رعایت کند، و بزرگى و کوچکى و غنا و فقر و قدرت و بیقدرتى طرف خود را لحاظ ننماید و صاف و بیطمع و بر اساس صدق و صفا سلام کند، و نگذارد تفاوت اشخاص در امور اعتبارى سبب تفاوت در سلام یا جواب آن گردد.
حکایت شده گردشگرى بر دانشمندى وارد شد و بر او سلام کرد، دانشمند سرد و آهسته جواب سلام او را داد، سپس ثروتمندى بر او وارد شد و سلام کرد، دانشمند پاسخ او را با صدائى بلند و آشکار داد، گردشگر فریاد برداشت: خداوند تو را مورد رحمت قرار دهد، درباره سلام چه نظرى دارى؟ آیا سلام بر دو نوع است یا سه نوع؟، دانشمند گفت سلام یک نوع است نه چند نوع.
گردشگر گفت: من در اینجا سلام را دو نوع دیدم!
دانشمند از گفتار او به حیرت افتاد و در درونش احساس شرم و خجالت کرد.
گردشگر گفت: اى دانشمند مسئلهاى را از تو میپرسم و آن مسئله این است: درباره کسى که سوگند یادکرده به خانهاى که بر پایه سنت اسلامى بنا نشده وارد شود، مانند منى که وارد خانه تو شدم آیا سوگندش را شکسته و باطل نموده است یا نه؟! دانشمند از پاسخ او درمانده شد و سکوت کرد، شاگردانش گفتند: اى گردشگر از مجلس ما که مجلس درس است بیرون رو زیرا وقت ما را به بحث و مباحثه درباره جواب سلام استاد گرفتى و از ادامه درس بازداشتى، استاد گفت: اى جوانان دانشجو، مثل او و شما مثل گمراهى است که راه درست را گم کرده و از گمراهى مثل خودش درخواست راهنمائى میکند، آیا گمراه هدایتگر گمراه است یا نه؟!
این استاد شماست که راه آخرت و جاده مستقیم را گم کرده، و شما براى راهیابى نزد او آمدهاید، من که خود با بیانات این گردشگر معلوم شد گمراهم چگونه شما را هدایت کنم، سپس کلاس درس را رها کرده و بیرون رفت! «1»
به قول صائب، شاعر نکتهگوى کمنظیر
ز بى دردان علاج درد خود جستن به آن ماند
که خار از پا بیرون آرد کسى با نیش عقربها
تحیت و سلام در ملتها
اقوام و ملتهاى جهان چه آنان که متمدن هستند، و چه آنان که در فضائى خالى از دانش و تمدن زندگى میکنند.
هریک بر اساس فرهنگى که دارند تحیت مخصوص به خود دارند، که در هنگام برخورد با یکدیگر از تحیت ویژه به خود استفاده میکنند.
اشاره به دست یا به سر، کلاه برداشتن از سر، خم شدن، یا استعمال لغتى خاص.
المیزان میگوید: اگر در این تحیتهاى مختلفى که میان اقوام و ملل وجود دارد، تامّل کنید به دست میآورید که تحیتها حکایت از یک نوع خضوع و خاکسارى، و خوارى و ذلّتى است که آدم پست در برابر شخص عالى، یا وضیع در مقابل شریف، فرمانبر در پیشگاه فرمانروا و عبد در برابر مولاى خود ابراز میدارد، خلاصه کاشف از رسم و استحباد و بردهگیرى است که همیشه در اعصار بیبندوبارى و عصرهاى بدتر از آن در میان ملل رواج داشته، هر چند که تغییر رنگ میداده است.
بر این اساس ملاحظه میکنیم این تحیتها، از مطیع و فرمانبر ابتدا میشود و به مطاع و فرمانروا پایان مییابد، از دانى و وضیع شروع میشود، و به عالى و شریف ختم میگردد، این یکى از میوههاى بتپرستى است که از پستان بردهپرورى شیر خورده است.
به طورى که میدانید بزرگترین همّ و دغدغه اسلام این است که و ثنیت و بتپرستى و هر راه و رسمى را که منتهى به و ثنیت میشود یا از آن متولد میگردد نابود سازد.
لذا در تحیت هم یک طریقه صاف و مستقیم و روشى که درست ضد روش بتپرستى و رسم استحباد است انتخاب نموده، این روش عبارت است از القاء سلام.
القاء سلام در حقیقت، ایمن ساختن کسى است که بر او سلام شده، ایمنى از تعدى بر او، و ایمنى از لگدکوب شدن حریت فطرى انسانى که از جانب حق به او بخشیده شده است.
اولین چیزى که یک اجتماع تعاونى بین افراد خود لازم دارد این است که هر فرد، در جان و مال و آبروى خود و هر چه برگشت به این سه مطلب داشته باشد از دست دیگران در امان باشد.
این است معناى سلام که خداوند آن را سنت قرار داده، و باید دو نفرى که به هم میرسند به یکدیگر القاء کنند. «2»
----------------------------------------------------------------------
(1)- روح البیان ج 2 ص 308.
(2)- المیزان ج 5 ص 51.
برگرفته از کتاب تفسیر حکیم ، ج9، نوشته استاد حسین انصاریان