حکایت است از ابراهیم کرمانى :
روزى مهدى عباسى، در خواب دید، صورتش سیاه شده است. همینکه از خواب بیدار شد خیلى مضطرب و آشفته حال گردید. و تمام مُعبرّین را جمع کرد و خوابش را براى آنها نقل نموده و از تعبیرش سؤال کرد. همگى از تعبیر آن عاجز شدند و گفتند: این خواب را فقط ابراهیم کرمانى استادِ معبّرین عصر، مى تواند تعبیر کند. خلیفه او را براى تعبیر، دعوت کرد.
وقتى آن استاد فرزانه حاضر شد، خلیفه خواب خویش را براى او نقل کرد، ابراهیم گفت: اى خلیفه! شما هیچ ناراحت نباشید چونکه تعبیر این خواب، خیلى خوب و خوشحال کننده است، و خداوند متعال، فرزند دخترى به شما عنایت خواهد کرد. خلیفه گفت : از کجا مى گوئى؟ ابراهیم پاسخ داد: از کلام نورانى قرآن؛ زیرا خداوند مى فرماید: (وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بِالاُْنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَ کَظیمٌ) "هرگاه به یکى از آنان مژده دهند که دخترى برایت متولد شده صورتش سیاه مى شود و بشدت خشمگین مى گردد."(1)
|