یک شبی زبیده همسر هارون الرشید خواب بسیار بدی دید طوری که خیلی ناراحت شد صبح روز بعد به کنیزی پولی داد و گفت برو به خدمت ابن سیرین و بنگر اسمی از من نبری بگو من خودم خوابی دیدم .
خواب زبیده این بود که او خواب دید در یک بیابانی تنها است و هر انسان و حیوانی می آید و با وی نزدیکی می کند.
آن کنیز به نزد ابن سیرین رفت و گفت من چنین خوابی دیدم ابن سیرین خندید و گفت تو عرضه این خواب را نداری و ممکن نیست تو چنین خوابی دیده باشی. تا زمانی که صاحب این خواب را معرفی نکنی من تعبیر نمی کنم.
آن کنیز به نزد زبیده برگشت زبیده شدیدا کنجکاو شده بود دوبار کنیز را فرستاد و گفت برو اصرار کن این خواب را خودم دیده ام .
آن زن برگشت و گفت خودم خواب را دیدم ابن سیرین گفت امکان ندارد غیر از زبیده چنین خوابی دیده باشد.
زن به نزد زبیده برگشت زبیده وقتی حرف ابن سیرین را شنید گفت برو بگو زبیده خواب دیده تعبرش چیست؟
ابن سیرین گفت : ترجمه این خواب این است که زبیده یک کار مهمی می کند که همه انسانها و حیوانات از آن بهره مند می شوند .
دیری نگذشته بود که زبیده کانال آبی کشید از طایف تا مکه که تا امروز هنوز جاری است . ( در میدان عرفات کنار جبل الرحمه کانال آب زبیده قشنگ مشخص و پابرجا است)
|