ماهان شبکه ایرانیان

استاد دانشگاه کولگیت نیویورک در گفت‌وگو با عصرایران:

آمریکا از بی‌ثباتی خاورمیانه سود می‌برد/ مقصر شکست طرح دو‌ دولتی جورج بوش است

بی‌ثباتی مجدد در خاورمیانه پس از ۷ اکتبر برای ایالات متحده منافع اقتصادی زیادی داشته است. مشکلی که جهان باید با آن مقابله کند این است که جنبه‌های مهم اقتصاد آمریکا تا چه حد به ناامنی در خاورمیانه نیاز دارند.

    عصر ایران؛ محمد حسن گودرزی- تعهد آمریکا به حل و فصل مسئله فلسطین توسط جورج اچ دبلیو بوش و بعد از آن دولت کلینتون، به دلیل امپریالیسم عیان دولت جورج دبلیو بوش، امکان برقراری نظم جهانی صلح‌آمیزتر پس از جنگ سرد را در هم شکست و با انجام این کار، هژمونی آمریکا را از بین برد. از سوی دیگر، دهه‌هاست که می‌دانیم سلامت اقتصاد ایالات متحده به جنگ در خاورمیانه برای حفظ صنایع تسلیحاتی و سودآوری شرکت‌های نفتی سرمایه‌داری متکی است.

ادامه حملات اسرائیل به نوار غزه و بروز فاجعه انسانی در این منطقه باعث شده که همه طرف‌های درگیر در این جنگ، از حمایت بین‌المللی برای برقراری آتش‌بس و توافق برای تبادل زندانیان و اسرا برخوردار باشند. با این همه همچنان مذاکرات و به نتیجه رسیدن آن همچنان در هاله‌ای از ابهام است و زمان تنها به ضرر غیرنظامیان در حال سپری شدن است.

جیکوب ماندی (Jacob Mundy)، دانشیار مطالعات صلح و درگیری خاورمیانه و مطالعات اسلامی؛ مدیر برنامه مطالعات صلح و درگیری دانشگاه کولگیت (Colgate University) نیویورک و یکی از نویسندگان کتاب «صحرای غربی: جنگ، ناسیونالیسم و عدم تفکیک درگیری (2010) است. وی در گفت و گویی با عصرایران  در مورد آینده جنگ غزه و وضعیت خاورمیانه صحبت کرده است:

   بعد از آغاز جنگ غزه و تلفات انسانی بسیار، به نظر می رسد امیدی هرچند اندک به دستیابی به آتش بس میان حماس و اسرائیل وجود دارد. اما برخی معتقدند امکان ادامه آتش بس و دستیابی به توافق غیرممکن است. به نظر شما ریشه این درگیری‌ها و تنش‌ها چیست؟

مشکل اصلی این است که آتش‌بس در شرایط کنونی به نفع اسرائیل نخواهد بود. پیامدهای 7 اکتبر(روز آغاز عملیات طوفان الاقصی) و عدم تمایل قدرت‌های آتلانتیک شمالی به‌ویژه ایالات متحده برای توقف حمایت از لشکرکشی اسرائیل، شرایطی را ایجاد کرده که یکی از آرزوهای دیرینه صهیونیسم که پاکسازی قومی غزه است، محقق شود.

در دیگر محیط‌های استعماری، این مسئله «مسئله بومی» (The Indigenous Question) نامیده می‌شد. با فرض اینکه همزیستی مسالمت آمیز متقابل امکان پذیر نیست، امپراتوری‌های اروپایی اغلب با این سوال مواجه بودند که آیا جمعیت‌های بومی مستعمره‌هایشان باید نابود شوند (نسل کشی)، اخراج شوند (پاکسازی قومی)، به طور دائمی با تبعیض مواجه باشند (آپارتاید)، یا از نظر فرهنگی جذب شوند؟

در سه دهه گذشته، اسرائیل رویکرد آپارتاید را ابتدا در پوشش فرآیند اسلو و پس از سال 2000 با اتخاذ سیاست «ابهام استراتژیک» در قبال مسئله فلسطین به طور کامل، به ویژه با سرکوب انتفاضه دوم و ایجاد زندان روبازی به نام غزه اتخاذ کرده است. 

غرور بیست ساله و حمایت بی قید و شرط ایالات متحده در 7 اکتبر در چهره تل آویو و واشنگتن ضربه خورد، اما بی بی (بنجامین نتانیاهو) آنقدر باهوش بود که از عبارت قدیمی "اجازه ندهید یک بحران خوب از بین برود" پیروی کند. برای هر کسی که اوضاع را تماشا می‌کند روشن است که پاکسازی قومی سیاست است و در نتیجه یک آتش‌بس (حتی موقت) می‌تواند ترمزی برای شتاب اسرائیل، در زمانی که "راه حل نهایی" برای مسئله غزه بسیار برای اسرائیل در دسترس و نزدیک است، باشد.

   برخی معتقدند که دلیل اصلی طولانی شدن جنگ غزه نیاز نتانیاهو به سپر دفاعی برای دوری از دادگاه و اتهامات فساد او است. به نظر شما این نظر چقدر درست است؟

در این مرحله، من فکر می کنم که مسئله فراتر از اتهامات فساد است. اگر نتانیاهو نتواند «ماموریت» را به پایان برساند (یعنی پاکسازی قومی غزه)، ائتلاف حکومتی خودش ممکن است به او خیانت کند.

اگر او موفق شود همه فلسطینی‌ها را از غزه بیرون کند، شاید با وجود جنایات قبلی و شکست‌های دولتش در 7 اکتبر بخشیده شود.

اما مسئله رفتار ارتش اسرائیل در 7 اکتبر نیز وجود دارد. نه تنها سوالات مربوط به عدم آگاهی ارتش از حملات، بلکه اقدامات ارتش در روز عملیات حماس نیز وجود دارد.

برخی از تحلیلگران با سابقه نظامی اکنون ادعا می‌کنند که ممکن است بیشتر اسرائیلی‌هایی که در 7 اکتبر کشته شدند توسط ارتش اسرائیل کشته شده باشند، شاید به عنوان بخشی از دستورات سطح بالا برای پیروی از "دستورالعمل هانیبال". (دستورالعمل هانیبال  یا Hannibal Directive، نام رویه ای بحث برانگیز است که تا سال 2016 توسط نیروهای دفاعی اسرائیل (IDF) برای جلوگیری از دستگیری سربازان اسرائیلی توسط نیروهای دشمن استفاده می‌شد. بر اساس یک روایت، این دستورالعمل می‌گوید: آدم ربایی باید به هر طریقی متوقف شود، حتی به قیمت ضربه زدن و آسیب رساندن به نیروهای خودی)

  برخی کشورها از جمله بریتانیا و آمریکا اعلام کرده اند امکان به رسمیت شناختن کشور فلسطین وجود دارد. به نظر شما این چقدر به حل مسئله فلسطین کمک می‌کند؟

برای قدرت‌های آتلانتیک شمالی پیوستن به بقیه جامعه بین‌الملل و به رسمیت شناختن کشور فلسطین دیر شده است. اما سوال یکی از مرزها است. آیا این همان شبه حکومت بانتوستان در نتیجه مذاکرات کمپ دیوید دوم (2000) و طابا (2001) است؟ این تلاش برای احیای «راه حل دو دولت»، تلاش مذبوحانه واشنگتن و لندن برای برگرداندن زمان به بیست دهه پیش است، زیرا آنها فاقد تخیل سیاسی برای تشخیص واقعیت به وجود آمدن یک دولت هستند.

 (بانتوستان منطقه‌ای بود که طبق سیاست آپارتاید برای ساکنان سیاه‌پوست آفریقای جنوبی و آفریقای جنوب غربی (که اکنون با نام نامیبیا شناخته می‌شود) در نظر گرفته شده بود. هدف از تأسیس این مناطق، متمرکز کردن اعضای گروه‌های قومی مد نظر و همگن‌سازی هر یک از این مناطق به عنوان پایه‌ای برای تشکیل دولت‌های خودمختار برای گروه‌های قومی سیاه‌پوست آفریقای جنوبی بود.)

برخی کارشناسان بر این باورند که طرح دو دولتی به دلیل تداوم شهرک سازی‌های اسرائیل و درگیری‌های اخیر اسرائیل و حماس عملاً شکست خورده است. این نظر چقدر صحت دارد و آیا طرح دیگری می تواند جایگزین طرح دو دولتی شود؟

دلایل زیادی برای شکست طرح دو دولتی وجود دارد که شهرک سازی یکی از آنهاست، هرچند که ساکنان آنها تنها 10 درصد از جمعیت اسرائیل را تشکیل می‌دهند. اگر بتوان از میلیون‌ها فلسطینی در لبنان، اردن و جاهای دیگر خواست که از حق بازگشت خود صرف نظر کنند، مطمئنم که می‌توانیم راه‌حل خلاقانه‌ای برای انتقال 700 هزار اسرائیلی از شهرک‌ها پیدا کنیم.

  من به عنوان یک شهروند آمریکایی مقصر شکست طرح دو دولتی را به پای امپریالیسم ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش می اندازم که به نام «جنگ علیه تروریسم» به اسرائیل کارت سفید داد و آن را کاملا آزاد گذاشت. 

تعهد آمریکا به حل و فصل مسئله فلسطین توسط جورج اچ دبلیو بوش و بعد از آن دولت کلینتون، به دلیل امپریالیسم عیان دولت جورج دبلیو بوش، امکان برقراری نظم جهانی صلح‌آمیزتر پس از جنگ سرد نابود و با انجام این کار، هژمونی آمریکا را از بین برد. به همین دلیل است که جهان برای رهبری به چین و جاهای دیگر نگاه می‌کند.

به نظر شما عدم برگزاری انتخابات در فلسطین از سال 2006 چه تأثیری بر تضعیف فلسطینیان در مقابل اسرائیل داشته است؟

به طور فزاینده ای روشن شده که رهبری فاسد فلسطینی در کرانه باختری تنها به این دلیل زنده مانده که آنها خود را در معرض انتخابات قرار نمی‌دهند.
با این حال، مشخص نیست که آیا انتخابات این مسائل را نیز حل خواهد کرد یا خیر. یکی از تأثیرات ناگوار جنگ 75 ساله اسرائیل بر تعیین سرنوشت فلسطینی‌ها، چشم‌انداز فوق العاده شکسته مقاومت فلسطین است.

از نظر تاریخی، دموکراسی پارلمانی همیشه نوعی سازش بین قدرت رو به رشد طبقه کارگر و قدرت ریشه‌دار نخبگان بود. دموکراسی غربی برای جلوگیری از تغییرات واقعی انقلابی ابداع شد. بنابراین، زمانی که دموکراسی به مردم مستعمره‌ای مانند فلسطینی‌ها تحمیل می‌شود، نباید انتظار زیادی داشته باشیم، زیرا به آنها گفته می‌شود باید به واشنگتن ثابت کنند که شایسته تعیین سرنوشت هستند.

با توجه به درگیری‌های اخیر بین حماس و اسرائیل، آینده خاورمیانه را چگونه می‌بینید؟

قبل از 7 اکتبر، من ساده لوحانه خوشبین بودم که وضعیت خاورمیانه تقریباً برای همه - به جز فلسطینی‌ها - رو به بهبود است. ایالات متحده از افغانستان خارج شد، فرانسوی‌ها غرب آفریقا را ترک کردند، درگیری‌ها در یمن، سوریه و لیبی رو به کاهش بود و چینی‌ها میان ایران و عربستان سعودی میانجیگری کردند.

تلاش برای منزوی کردن قطر یا ایجاد یک جبهه متحد عربی علیه ایران کاملاً از بین رفته بود و این به اصطلاح توافقات ابراهیم را به طور مسخره‌ای گواهی برای افول هژمونی ایالات متحده شد. با این حال، دهه‌هاست که می‌دانیم سلامت اقتصاد ایالات متحده به جنگ در خاورمیانه برای حفظ صنایع تسلیحاتی و سودآوری شرکت‌های نفتی سرمایه‌داری متکی است.


در حالی که جنگ در اوکراین به افزایش قیمت نفت و خرید تسلیحات کمک کرد، بی‌ثباتی مجدد در خاورمیانه پس از 7 اکتبر برای ایالات متحده منافع اقتصادی زیادی داشته است. مشکلی که جهان باید با آن مقابله کند این است که جنبه‌های مهم اقتصاد آمریکا تا چه حد به ناامنی در خاورمیانه نیاز دارند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان