عصر ایران؛ سروش بامداد- شمارۀ پایانی مجلۀ چشم انداز ایران اگرچه ویژه نامۀ نوروزی نیست اما به نوروز پرداخته است و همن نشان می دهد نیروهای سیاسی و ایدیولوژیک که پیش تر چندان به عید بها نمی دادند حال متوجه آن غفلت شدهاند. کما این که عنوان مجلۀ مهندس میثمی پیش از این «راه مجاهد» بود و اکنون «چشم انداز ایران» است با دغدغۀ اصلی توسعه و دموکراسی در ایران.
«نوروز؛ پادشاه جشنها» عنوان نوشتۀ «محمد علی دادخواه» وکیل سرشناس است از این قرار:
«رودخانه پهناور و فرحبخش نوروز هر بهار همه ما را دربر میگیرد، میشوید، میبوسد و برای سالی پرکششوکوشش آماده میسازد. آیینهای نازشخیز و روشنگر از یکسو درون روح و جان ما لانه میکند و دل را میرباید و از دیگر سو به همه گوشهگوشه این سرزمین پا مینهد و میهمان هر خانه و خیمه میشود و لطیفترین و فراگیرترین نماد پیوند و همبستگی را پدیدار میسازد.
بزمهای فریبا و دلنشین، نوروز را چنان شکوهی بخشیده که باید آن را «پادشاه جشنها» نامید. سرچشمه همبستگی ایرانیان در درازنای تاریخ از همین آبشخور بوده است. خویشکاری هر ایرانی است که همدلانه، دمی و درنگی بر این حقیقتهای افسانهگون داشته باشند. در بررسی آنچه پیشرو است روشن میشود آیینی که در دست داریم یادمان گذشتگان است که به نیکی و درستی آن را به ما سپردهاند و بر ماست آن را بیآسیبوگزند به آیندگان واگذاریم.
نوروز بازگوکننده روان و منش ایرانی است که از آغاز تا کنون ندای شادی و آزادی را در گوش ما زمزمه کرده است. هرگاه بدان دل سپردهایم و از آن پیروی کردهایم کامیاب و پیروز بودهایم. سال با نوروز فرامیرسد و ماه با اورمزد، اما آنچه کمتر بدان دیده دوختهاند اینکه نیمه ماه مهرگان است و نیمه سال جشن مهرگان و بدین گونه ایرانیان نیمی از سال را در سایه نوروز به سر میبرند و نیمه دیگر در آغوش مهر جای میگیرند. این هر دو نمادهای برترین همدلی مردم ماست. ایرانیان چه بدانند و چه ندانند، در کشاکش دشواریهای سخت و توانفرسا با باور بر این آیینهای شیرین و دیرین، تلخی کار زدوده، بحران را پیموده و دشمن را فرسودهاند. بهویژه در اوضاع و احوال کنونی، بیش از هر زمان دیگری به یاری و پشتیبانی این آیینها و بزمها نیازمندیم و مبادا که پرتو آن در زندگی ما گم یا کمرنگ شود که جبران آن دشوار و فرصتسوز است.
دیرینهکاوان و پیشینهپردازان بر این باورند که کهنترین دستبافت بشری قالی پازیریک است که در زمان هخامنشیان در ایران بافته شده است. این فرش که نقشهایی از تخت جمشید و آهوی ایرانی دارد، اکنون در موزه آرمیتاژ سنپترزبورگ روسیه نگهداری میشود. برای بافتن یک قالی باید ابزار و اندیشههای فراوانی با هم هماهنگ شوند تا طرح و نقشه، متن و حاشیه و ریشه و رنگ بهخوبی بر تار و پود نقش بندد. این بافته ایران باستان ما را آگاه میکند که نیاکانمان نوروز را چون تار و پود این سرزمین کهن دانستهاند که آمیزهای از ایل، قبیله، قوم و طایفه همراهان همیشگی ترک، ترکمن، فارس، کرد، تات، بلوچ و عرب ایرانی دست در این حلقه همگامی و همراهی دارند و گلوبتههای زیبای ایرانزمین را رج به رج بر تار و پود فرش نوروز به وجود آوردهاند. اینان همگی فرزندان ایران هستند و ایران خود در نوروز پای به هستی گذارده است؛ پس هویت، شناسه ملی، وحدت سرزمینی، تمامیت ارضی و یکپارچگی این آب و خاک پیوسته همیشه این آیین و آداب است.
در سال 520 پیش از میلاد، به فرمان داریوش بزرگ، تخت جمشید ساخته شد و آن جایگاهی بود تا تیرهها و تودههای گوناگون ایرانی در پذیرشی همگانی شرکت کنند. پارسه نماد فرهنگ، تمدن و اقتدار فرمانروایان مهرورز هخامنشی بوده است. آنان پایههای چنان فرهنگی برپا ساختند که با گردش جهان هستی پیوند داشته باشد و هماهنگ شود. «آپادانه» ساخته شد تا بلوچ و کرد و لر و ترکمن و آذری و عرب ایرانی در آن جشنگاه عمومی گرد هم آیند. بدانسان که در سال 486 پیش از میلاد، خشایار شاه فرمان داد نمایندگان همه شهرها و روستاها در هنگام نوروز به پارسه بیایند و بدین گونه یک زیرساخت و بستر بزرگ فرهنگی را برای همسویی و همگامی ایرانیان بر پا ساخت تا نمایندگان سراسر کشور پهناور ایران در آن اندیشگاه گرد یکدیگر بنشینند و برای سال پیشرو برنامه بریزند و نقشه راه ترسیم کنند.
این گزینش و چینش چنان ارزنده و کارساز بود که سالها پس از بنیانگذاری آن، هرگاه گجستگان بدین آب و خاک چشمزخمی زدند دیری نگذشت که در برابر آداب و رسومش سر خم کردند و کرنش نمودند. برای نمونه، اسکندر به ویرانی و سرنگونی ارزشهای ارجمند و میراثهای فاخر این آب و خاک پرداخت، اما دیری نپایید که یورشگر دیروز در برابر خرد و مهر و زیبایی و فرهنگ انسانی این آب و خاک سر خم کرد و خود در پی برگزاری باشکوهتر آن برآمد. چشمداشت آن دارم خوانندگان خردورز از یاد نبرند فرمانروایان فرزانه ایران، هنگامی تخت جمشید را برای همدلی مردم و شادی نوروزی پی ریختند که دولت روم هنوز شکل نگرفته بود و اکثر مردم اروپا مرحله تازه مرحله صحراگردی را ترک کرده بودند و دوره کشاورزی را آغاز کرده بودند.»
راه تازه فراتر از بن بست
تحلیل خانم بدرالسادات مفیدی دربارۀ انتخابات 11 اسفند و بیانیه 110 نفر با عنوان روزنه گشایی که قدری با موضع جبهۀ اصلاحات ایران زاویه داشت هم قابل توجه است:
«...دلایل اصول گرایان برای شرکت در انتخابات موضوع این یادداشت نیست و آنچه در زیر بیان میشود ارزیابی تفاوت دو نوع نگاه در طیف فکری-سیاسی اصلاحات به نحوه مواجهه با انتخابات است که بهویژه از یکی دو ماه مانده به برگزاری انتخابات 11 اسفند، رودرروی یکدیگر قرار گرفتند و این رودررویی دستاویزی برای جریان رقیب؛ یعنی اصول گرایان شد تا با سوگیری به طرف نگاه مدافع شرکت در انتخابات و با بهکارگیری زبان تهدید به شکاف درون اصلاحطلبان دامن بزند.
این بار برخلاف دوره گذشته، تصمیمگیری درباره انتخابات به خود احزاب عضو جبهه اصلاحات ایران بهطور جداگانه واگذار نشد و اتخاذ تصمیم جمعی و پای بندی به آن تأکید شد. هرچند جماعت طرفدار شرکت در انتخابات عضو جبهه اصلاحات مسیر دیگری در پیش گرفتند و همراه با جمعی غیرعضو این جبهه به انتشار بیانیهای در فضای عمومی، تحت عنوان «روزنهگشایی کنیم»؛ با 110 امضا اقدام کردند و از این طریق نشان دادند با تصمیم اکثریت اصلاحطلبان مبنی بر نداشتن کنشگری در فضای انتخابات از طریق ندادن لیست انتخاباتی و حمایت نکردن از هیچ کاندیدایی، همراه نیستند. در نهایت هم برخلاف راهبرد انتخاباتی و مصوبه جبهه اصلاحات ایران، این گروه اقلیت شامل چهار حزب ندای ایرانیان، اعتماد ملی، کارگزاران و مردمسالاری از میان سی حزب عضو جبهه، از کاندیداهایی در تهران و بسیاری از شهرستانهای سراسر کشور حمایت کردند.
امضاکنندگان بیانیه 110 نفر، در جمعبندی نهایی خود شرکت در انتخابات را بدون هیچ قید و شرطی از منظر گشودن روزنهای در ساختار قدرت برگزیدند. حال آنکه پیش از صدور این بیانیه و انتشار موضع انتخاباتی گروه اقلیت جبهه اصلاحات ایران در فضای عمومی، این جبهه با لحاظ کردن چارچوبهایی چون «چگونگی وضع و نسبت جامعه در قبال انتخابات بهمثابه عاملی تعیینکننده» و اینکه «انتخاباتی میتواند هدف اصلاحطلبان را تأمین کند که در چگونگی اداره کشور نقش و تأثیر جدی داشته و نمایشی و حاشیهای نباشد و طبعاً اصلاحطلبان نمیتوانند در انتخاباتی تهی از معنا، غیررقابتی، غیرمنصفانه و غیرمؤثر در اداره کشور شرکت کنند»، در راهبرد انتخاباتی خود در نهایت اعلام کرد «امکان ارائه لیست انتخاباتی در تهران برای جبهه اصلاحات ایران وجود ندارد».
در خصوص استانها نیز مصوب کرده بود «جبهه اصلاحات هر استان با رأی دوسوم اعضا نسبت به ارائه لیست میتوانند اتخاذ تصمیم کنند». اقدام اقلیت در تن ندادن به تصمیم نهایی جبهه اصلاحات ایران که بیش از دوسوم آرای مجمع عمومی را به همراه داشت، موجبات گلایهمندی و اعتراض اکثریت را فراهم آورد؛ بهطوریکه برخی آن را مقدمه بروز انشعاب جدیدی تلقی کردند و شماری نیز در فضای مجازی پا را فراتر گذاشتند و این رفتار را خیانت به کلیت جریان اصلاحات که تصمیم گرفته بود در پی احیای سرمایه اجتماعی خود در کنار مردم بماند، توصیف کردند.
موافقان شرکت در انتخابات یکی دیگر از دلایل این اقدام خود را فراهم کردن زمینه برای حضور در انتخابات ریاستجمهوری 1404 بیان میکردند که در صورت قهر اصلاحطلبان با صندوق رأی و حضور نیافتن در انتخابات 11 اسفند ممکن است فرصت انتخابات 1404 از آنها گرفته شود و حال آنکه جبهه اصلاحات ایران صریحاً اعلام کرد تصمیم گرفته شده برای انتخابات 11 اسفند به معنای قهر با صندوق رأی و دورههای بعدی انتخابات نیست. ضمن آنکه اصلاحطلبان برای شرکت در هر انتخاباتی نیازمند افزایش اعتماد و بازسازی پایگاه مردمی خود هستند که معلوم نیست با توجه به دلیل قهر کثیری از جامعه با انتخابات، شرکت آنان در انتخابات 11 اسفند به احیای این پایگاه منجر شود و ممکن است فرصت انتخابات بعدی نیز به دلیل شرکت در این انتخابات از دست برود.»
خانم مفیدی بی آن که اقلیت امضا کننده بیانیه را به خیانت یا انشعاب متهم کند از رفتار خاتمی دفاع کرده و نوشته است: او راه دیگری پیش روی اصلاح طلبان قرار داد: در کنار [اکثریت] مردم و با شفافیت و بی لکنت تا با شیوۀ مدنی خشونت پرهیز صدای خود را به جامعه و حاکمیت برساند.