عصر ایران؛ مهرداد خدیر- تنها 4 روز دیگر ثبت نام داوطلبان انتخابات ریاست جمهوری آغاز میشود. از 10 تا 15خرداد کاندیداها فرصت دارند ثبت نام کنند و تنها یک هفتهٔ بعد اسامی نهایی اعلام میشود تا 15 روز به تبلیغ بپردازند و بعد هم انتخابات برگزار و نهمین رییس جمهوری ایران معرفی شود.
مهم تر از این که چه کسانی میآیند یا نمیآیند این است که هنوز مشخص نیست شورای نگهبان چه مواجههای خواهد داشت و کدام مدل یا تجربه مدّ نظر است.
بر اساس مدل یا تجربۀ 1400 نامزد اصلی عملاً از پیش مشخص شده و هر که قابلیت رقابت با او را دارد حذف میشود؛ همان کاری که با علی لاریجانی و اسحاق جهانگیری و مسعود پزشکیان در سال 1400 شد در حالی که اولی سه دوره پیاپی رییس سه دوره مجلس شورای اسلامی بوده و دومی پیشتر به عنوان نامزد در انتخابات حضور داشت و همان موقع هم معاون اول رییس جمهوری بود و سومی در انتخابات سرد اسفند گذشته اعتماد مردم تبریز را جلب کرد.
در سال های 92 و 96 اما اضلاع درون حاکمیت - منهای طیف احمدینژاد- اجازه یافتند رقابت کنند.
ثبت نام در این دوره با تمام 45 سال جمهوری اسلامی متفاوت است. چون هنوز یک هفته از جان باختن رییس جمهوری نمیگذرد و کسی از قبل خیز برنداشته بود زیرا دستکم تا 1404 او را رییس جمهوری میدانستند منتها قانون اساسی مهلت 50 روزه تعیین کرده و جای درنگ نیست.
در دورههای قبل نامزدهای بالقوه از پیش مشخص بودند و بحث تنها بر سر نوع مواجههٔ شورای نگهبان بود؛ نهادی که در قانون اساسی برای تشخیص مغایرت نداشتن مصوبات مجلس (عرف) با شرع و قانون اساسی پیشبینی و تعبیه شده ولی عملا به فاز انتخاباتی تغییر شیفت داده و متولی انتخابات شده و حتی بر نام سه رییس جمهوری سابق قلم قرمز میکشد ولو یکی از بنیانگذاران جمهوری اسلامی باشد (هاشمی رفسنجانی) و دومی برکشیدهٔ خود اصولگرایان (احمدینژاد) یا سومی (حسن روحانی) را حتی برای کاندیداتوری خبرگان صالح نداند ولو 8 سال رییس جمهوری و چند دوره عضو همین خبرگان بوده باشد.
اگر پیشاپیش نمیتوان حدس زد به این خاطر است که مشخص نیست ارادهٔ غالب بر ادامهٔ مسیری است که از 98 شروع شد و در 1400 به وضوح خود را نشان داد یا نرخ بالای مشارکت و جبران مدنظر است؟
این احتمال اما قوی است که حضور گسترده در مراسم تشییع پیکر مرحوم رییسی باور به فرضیهٔ اول را تقویت کرده باشد و اگر گزینهای شبیه به او یافت شود دیگران حذف شوند مگر دو سه نفری که به عنوان رقیب صوری به ناچار باید باشند.
مادام که عنوان نخستوزیر حذف نشده و ریاست دولت با او بود و به استثنای دورهٔ اول (58) بر سر ریاست جمهوری توافق میشد و رقابت را به مجلس و بر سر نخستوزیر میکشاندند. در سال 68 و در فضای بعد از فقدان امام خمینی و توافق و اجماع بر سر هاشمی رفسنجانی هم عملا مجال رقابت نبود. از 72 اما اوضاع تغییر کرد.
تصور هاشمی این بود که احمد توکلی میخواهد همان نقش رجبعلی طاهری را بازی کند که حتی در حوزهٔ انتخابیه خود هم فراموش شده بود اما نامزد ریاست جمهوری شد و دیگری (جاسبی) هم نیروی هاشمی به حساب می آمد چندان که در نماز جمعه گفت: "امروز نوهام قهر کرد و گفت اصلا من به آقای جاسبی رأی میدهم!" طعنهای که آشکارا رأی به رقیب را علامت نابالغی میدانست.
احمد توکلی اما فراتر از نقش تعریف شده یا مورد انتظار ظاهر شد و کردها هم در رویکردی متفاوت و بی آن که تمایل خاصی به او داشته باشند مخالفت خود با روند جاری را با رأی به توکلی ابراز داشتند و این گونه بود که آرای رییس جمهور وقت به نسبت دورهٔ قبل ریزش کرد.
در سال 76 بنا داشتند به روال سابق بازگردند و بر سر ناطق نوری اجماع نسبی بدون مشارکت دادن جریان محذوف چپ شکل گرفت و مهندس موسوی هم با فشار کنار رفت و بیم داشت رو به انتشار تصاویر دوران ماقبل حجاب همسرش هم بیاورند.
در این فضا سر و کلۀ سید محمد خاتمی که پیدا شد استقبال کردند چرا که گمان میرفت تنها تنور را گرم میکند اما نان خودشان طبخ میشود و به هر حال به رقیبی برای ناطق نوری نیاز بود اما بازی تغییر کرد و خاتمی با 20 میلیون رأی مشهور رییس جمهور شد.
4 سال بعد بر خلاف دورههای قبل و پس از آن انواع کاندیداها را تأیید کردند تا شاید هر کدام بتواند یک میلیون رأی از رییس جمهور/کاندیدا کم کند اما به عکس این بار با 22 میلیون انتخاب شد.
در سال 84 باز تلاش شد به فرمول اجماع پیشاپیش بازگردند و بر سر علی لاریجانی توافق شد اما قالیباف و احمدینژاد زیر بار نرفتند و هاشمی هم که دید چنین است کاندیدا شد و اگرچه در مرحله اول رأی بیشتر به دست آورد اما در مرحلهٔ دوم اتفاق دیگری افتاد و احمدینژاد رییس جمهور شد.
اگر در 72 احمد توکلی میخواست بازی را بر هم بزند و در 76 و 80 خاتمی و در 84 احمدینژاد، سال 88 نه باد که توفان شد و هنوز به قدری در خاطرهها مانده که نشستن هفتۀ قبلِ احمدینژاد بر صندلی شمارۀ 88 افتتاحیۀ مجلس خبرگان رهبری هم خبرساز شد.
با رفتاری که از او در دو سال آخر سر زد نیاز به نامزدی بود که مسیر را به عقلانیت بازگرداند و ساختار نفس بگیرد و حسن روحانی رییس جمهوری شد. کیهان هم نوشت او اصولگراست منتها فاصله گرفت و در 96 حاضر نشد کنار برود تا ابراهیم رییسی بیدرد سر رییس جمهور شود و رقابتی شکل گرفت که به همهپرسی میمانست.
ترامپ و کرونا و داعش اما مسیر را تغییر دادند و باز از 1400 قرار شد بر سر یکی توافق شود و حال که ناباورانه داس اجل او را از صحنۀ سیاست حذف کرده و دیگری باید بر این صندلی بنشیند سه سناریو متصور است: اول تکرار مدل 1400 با یک رییسی دیگر و تبلیغ و تمرکز بر او و حضور رقبایی که تهدیدی تلقی نشوند.
دوم رقابت درون اردوگاه اصولگرایان و اصطلاحا "چناریها" با "پاچناریها" یا متن اصولگرایی با پایداری و شریان و مصاف. سومی اما بازگشت به فضای رقابتی واقعی است. به همین خاطر فضای انتخابات از همان روز اول ثبتنامها شکل میگیرد. بر خلاف دورههای قبل که ثبت نام چهرههای اصلی به روز و گاهی دقایق آخر میکشید.
اگر فرمول رییسی مدنطر باشد بزرگترین مشکل این است که مقدمات لازم برای معرفی جانشین او فراهم نیامده. فراموش نکنیم مرحوم رییسی ناگهان وارد گود سیاست نشد. یک چند تولیت آستان قدس را بر عهده داشت و به جامعه معرفی شد و با همین پشتوانه وارد رقابت 96 و بعد رییس قوه قضاییه و با دادگاه های فساد اقتصادی به عنوان قهرمان مبازره با فساد و با این دو به میدان بی رقیب 1400 پاگذاشت.
اگر نامزدی با این پشتوانه یافت نشود اجرای آن سناریو ممکن نیست یا دشوار است. اگر فضا را به رقابت درون اردوگاه بکشانند هم در مناظرهها شاهد افشاگری خواهیم بود حال آن که "بگمبگم"ها هزینه داشته و به فضای عاطفی و انسجامیِ بعد از فقدان رییسی آسیب میرساند. اگر هم به رقابت/ افشا بازگردیم عملا مجال بهرهبرداری از سرمایۀ اجتماعی تشییع جنازهها را از دست دادهاند.
به عکس آنچه تصور میشود سرنوشت رییس جمهور فقید به جای این که سیاسیون را ملاحظه کار کند به این واقعیت بیشتر توجه داده که سیب سیاست هزار چرخ میخورد و دورِ فلک درنگ ندارد و باید شتاب کنند چون شاید دیگر چنین فرصتی فراچنگ نیاید.
انگیزۀ دیگر هم این است که ببینند پروندۀ آنان در نظام چگونه است و برخی که با شایبهها و شایعههای مالی روبهرویند نه به قصد تصاحب این کرسی که برای این بررسی یا اعلام عمومی آن به صحنه میآیند و تأیید صلاحیت برای آنان به منزلۀ پاسخ به شایعات است.
جز چهرههای مأیوس از ساز و کار انتخاباتی یا نومید از بازگشت اکثریت مردم پای صندوق رأی، دیگران دلیلی برای از دست دادن این فرصت ندارند چون چیزی را از دست نمیدهند. اگر تأیید شوند کافی است برای جلب اقشار خاکستری علیه اجبار و طرح های پلیسی حجاب موضع بگیرند و اگر هم تأیید نشوند تازه بر سرمایهٔ اجتماعیشان افزوده میشود.
اگرچه در تاریخ جمهوری اسلامی اول بار نیست که انتخاباتی زودتر از پایان قانونی یک دوره برگزار میشود و قبلتر هم سه بار اتفاق افتاده اما این یکی بسیار متفاوت است چرا که قرار بود با مرحوم ابراهیم رییسی مسیر دیگری طی شود.
پارادوکس قضیه در این است که از یک طرف تشییعهای پرجمعیت اعتماد به نفسِ استمرارِ همان مسیر (اکتفا به نامزد یا نامزدهای معدود و محدود با امید به حضور هواداران) را افزایش داده تا جایی که محمد جواد لاریجانی فاتحانه در تلویزیون گفت" با این همه جمعیت در تشییع شهید رییسی حالا باید پرسید چه کسی میگفت دولتِ اقلیت" و از جانب دیگر این نگرانی هم وجود دارد چنانچه استمرار آن روش موجب برگزاری سرد انتخابات در 8 تیر شود آن اندوختۀ اجتماعی از کف برود و حضور انبوه به حساب مواجهۀ عاطفی - احساسی با یک تراژدی گذاشته شود و به کار بهرهبرداری سیاسی نیاید.