ماهان شبکه ایرانیان

یاران امام (ع) ۲

پس از سخنان عباس بن علی سرانجام دشمنان پاسخ امام را گفتند و آن شب را به حضرت مهلت دادند.نزدیک شبانگاه بود که حسین ع یاران خویش را فراهم آورد

پس از سخنان عباس بن علی سرانجام دشمنان پاسخ امام را گفتند و آن شب را به حضرت مهلت دادند.نزدیک شبانگاه بود که حسین ع یاران خویش را فراهم آورد.امام زین العابدین ع می گوید : من نزدیک شدم که ببینم پدرم به آنان چه می گوید.در آن هنگام من بیمار بودم.شنیدم پدرم با یاران خود می گفت، سپاس می گویم خدای را به بهترین سپاسها، و او را بر گشایش و سختی حمد می کنم.بارالها تو را حمد گویم، که ما را به پیمبری گرامی داشتی و قرآن را به ما آموختی و به کار دین دانا کردی.گوش و چشم و دلمان بخشیدی.پس ما را از سپاسگزاران قرار ده.اما بعد یارانی باوفاتر و بهتر از یارانم نمی شناسم و خاندانی از خاندان خودم نیکوتر و نسبت به خویشان مهربانتر ندیده ام.خدایتان از جانب من پاداش نیک دهد.بدانید که می دانم فردا روزمان با این دشمنان چه خواهد شد.بدانید که من اجازه تان می دهم.شما همگی آزاد هستید.با رضایت من می توانید بروید.من بیعت خود را از شما برداشتم و حقی بر شما ندارم .اینک شب فرا رسیده است.آن را وسیله رفتن کنید و هر یک از شما دست یکی از مردان خاندان مرا بگیرد و در این تاریکی شب به هر سو که می خواهید پراکنده شوید.این قوم با من کار دارند و بس.وقتی به من دست یافتند، دیگران را فراموش می کنند به آنها کاری نخواهند داشت .

پس برادرانش و پسران و برادرزادگانش و فرزندان عبد الله بن جعفر گفتند: چرا چنین کنیم؟ برای آنکه پس از تو بمانیم؟ خداوند هرگز چنین روزی را نیاورد.این گفتار را نخست عباس بن امیر المؤمنین آغاز کرد.سپس دیگر یاران وی این سخن و امثال آن را به زبان آوردند .حسین ع رو کرد به پسران عقیل و گفت: شهادت مسلم برای شما کافی است.بروید که اجازه تان دارم، آنان در پاسخ حضرت گفتند: سبحان الله، مردم درباره ما چه خواهند گفت؟ می گویند : بزرگ و سرور و فرزندان عمویمان را که بهترین عموها بود رها کردیم و با آنها یک تیر رها نساختیم و یک نیزه و یک ضربت شمشیر نزدیم و ندانستیم با دشمن چه کردند.نه، به خدا ما هرگز چنین کاری نخواهیم کرد.جان و مال و کسان خود را فدای تو خواهیم کرد و همراه تو می جنگیم، تا به هر جا درآمدی سرانجام خود را فدایت سازیم.خداوند زندگی بعد از تو را سیاه گرداند.

در این اثنا مسلم بن عوسجه اسدی از جا برخاست و گفت: آیا از تو دست برداریم.در حالی که این دشمنان از هر طرف شما را احاطه کرده اند.آن وقت در پیشگاه خدا چه عذری خواهیم داشت؟ به خدا سوگند از دامان تو دست برنمی دارم تا با نیزه ام سینه های این قوم را سوراخ کنم، و تا آنگاه که شمشیر در دست دارم و بتوانم نبرد کنم از تو جدا نخواهم شد، و اگر سلاحی در دست نداشته باشم با سنگ خواهم جنگید و هرگز تو را تنها و بی یار نخواهم گذاشت، تا آنکه در رکاب تو کشته شوم.پس از او سعید بن عبد الله حنفی برخاست و گفت: ای فرزند رسول الله به خدا تو را رها نمی کنیم تا معلوم گردد که پس از پیامبر ص حرمت رسول خدا ص را نگه داشته ایم. به خدا اگر بدانم کشته می شوم سپس دوباره زنده شده و می سوزم و خاکسترم به باد می رود و هفتاد بار با من چنین کنند از تو جدا نشوم تا در راه تو جان دهم.پس چرا چنین نکنم که یک بار کشته شدن است و سپس کرامتی که هرگز پایان نمی پذیرد .

آنگاه زهیر بن قین گفت: به خدا سوگند ای فرزند پیمبر دوست دارم هزار بار کشته شوم و دوباره زنده گردم و آماده هستم که خدای تعالی مرگ را از تو و این جوانان و فرزندان و خاندان تو دور سازد.

گروهی دیگر از یاران وی سخنانی گفتند که همانند یکدیگر بود و اغلب آنها سخنشان چنین بود: به خدا از تو جدا نمی شویم.جانهای ما به فدایت باد.دست و صورت تو را حفظ می کنیم، و چون کشته شدیم تکلیف خویش را ادا، و تنها در برابر پروردگار خود انجام وظیفه کرده ایم .در همین موقع بود که به محمد بن بشیر حضرمی اطلاع رسید، پسرت در مرز ری اسیر شده.گفت : می دانم و پای خدا حسابش می کنم و جان خود را نیز، هرگز دوست نداشتم که پسرم اسیر باشد، و من زنده بمانم.حسین ع که این خبر را شنید، گفت، خدا تو را رحمت کند.بیعتم را از تو برداشتم.برو و برای نجات پسرت کوشش کن.ابن بشیر گفت: چنانچه من از شما جدا شوم بهتر است که درندگان مرا بدرند و زنده زنده بخورند.حسین ع جامه هایی از برد به وی بخشید و گفت: ای پنج عدد برد را که ارزش آن هزار دینار است به وسیله فرزند خود بفرست تا در رهایی برادرش بکوشد.وی این امر را پذیرفت و جهت آزادی فرزندش توسط برادرش ارسال داشت.در این موقع حسین ع به یاران خود دستور داد که خیمه های خویش را نزدیک یکدیگر نصب، و طنابها را در هم کنند و ما بین خیمه ها باشند چنان که همگی در برابر دشمن قرار گیرند و همه راهها از راست و چپ را زیر نظر گیرند تا در جهتی که ممکن است دشمن از آنجا حمله کند آماده باشند.

ابو مخنف از علی بن الحسین زین العابدین ع آورده است: که گفت: شبی که فردای آن پدرم به شهادت رسید، نشسته بودم.عمه ام زینب از من پرستاری می کرد.پدرم در خیمه خویش از یاران گوشه گرفته بود.

جون غلام ابوذر پیش وی بود و به شمشیر خود می پرداخت و آن را درست می کرد.پدرم اشعاری به این شرح می خواند:

یا دهر اف لک من خلیل

کم لک بالاشراق و الاصیل

من صاحب و طالب قتیل

و الدهر لا یقنع بالبدیل

و کل حی سالک السبیل

ما اقرب الوعد من الرحیل

و انما الامر الی الجلیل

علی بن الحسین ع می گوید: پدرم این شعر را دو سه بار خواند تا فهمیدم و مقصود او را بدانستم، و اشک چشمانم را گرفت.اما اشکم را نگه داشتم و خاموش ماندم و بدانستم که بلا نازل شده است.عمه ام نیز اشعار برادر را شنید، او زن بود و زنان رقت دارند، و استعداد زاری.نتوانست آرام بگیرد.برخاسته و جامه خود را می کشید.نزد وی رفت و گفت: ای وای از داغ عزیز.ای باقی مانده سلف و پناهگاه خلف.کاش آن روز که فاطمه مادرم یا علی پدرم یا حسن برادرم، از دنیا برفتند، زندگیم به سر رسیده بود.امام ع نگاهی به او کرده گفت: خواهرم، شیطان بردباری تو را نبرد.زینب گفت: پدر و مادرم فدایت.غم و اندوه را از من ربودی و آرامش بخشیدی.امام در حالی که اشک از دیدگانش سرازیر شده بود گفت: چنانچه مرغ قطا (1) ، را در آشیانه اش به حال خود می گذارند آرام می خوابید.

زینب گفت: وای بر من، تو را از من خواهند گرفت! این، قلب مرا بیشتر داغدار می کند و بر جانم سخت تر است.آنگاه به چهره خویش زد و گریبان خویش را گرفت و آن را بدرید و بیهوش به زمین افتاد.حسین ع از جای برخاست و بدو پرداخت و آب به چهره اش ریخت و او را به هوش آورد و به وی گفت: ای خواهر از خدا بترس و از خدا تسلی خواه و بدان که زمینیان می میرند و از اهل آسمانها نیز کسی باقی نمی ماند.سرانجام همه چیزها نابود شدنی است به جز ذات خدایی که همه آفریدگان را به قدرت خویش آفریده و خلق را برمی انگیزد که باز می آیند و او خود یگانه است.جدم، پدرم، مادرم و برادرم همگی از من بهتر بودند.پیشوا و مقتدای من و همه مسلمانان پیمبر خداست.حسین ع با این سخنان و امثال آن وی را دلداری داد و گفت : خواهرم! من تو را سوگند می دهم، و سوگند مرا رعایت کن و چون من کشته شدم بر من گریبان ندری و چهره نخراشی و وای نگویی و فغان برنیاوری.

در روایت دیگری آمده است: همین که زینب مشاهده کرد که امام چنین اشعاری می خواند گفت : ای برادر، این سخنان را کسی بر زبان می آورد که یقین کرده است کشته خواهد شد.حسین ع گفت: آری ای خواهر چنین است.زینب با شنیدن این سخن گفت: وای، چه مصیبت بزرگی و فریاد برآورد، برادرم کشته خواهد شد.همه زنان آه و فغان سر دادند و گریبان دریدند.در این اثنا ام کلثوم فریاد کرد: وا محمداه.وا علیاه، وا اماه، وا اخاه، وا حسیناه و ادامه داد: ای ابو عبد الله، پس از تو دنیا دیگر برای ما چه ارزشی خواهد داشت.

آن شب حسین ع و یاران وی بیدار بودند.نماز به جا می آوردند و آمرزش می خواستند و دعا می کردند و زمزمه عاشقانه سر می دادند.عده ای در رکوع و سجود بودند و عده ای دیگر ایستاده و یا نشسته با خدای بندگی و راز و نیاز می کردند.

گویند: در شب عاشورا سی و دو نفر از لشگریان ابن سعد در اطراف خیمه حسین ع گرد آمدند .یکی از یاران امام گوید: سواران ابن سعد بر ما می گذشتند گویی مراقبمان بودند در همین موقع بود که حسین ع این آیه را می خواند:

«و لا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزداد و اثما و لهم عذاب مهین، ما کان الله لیذر المؤمنین علی ما انتم علیه حتی یمیز الخبیث من الطیب.. . (2) »

یعنی: و البته گمان نکنند آنان که به راه کفر رفتند مهلت دادن ما به حال آنها بهتر خواهد بود، بلکه مهلت می دهیم برای امتحان تا بر سرکشی و طغیان خود بیفزایند و آنان را عذابی رسد که به آن سخت خوار و ذلیل شوند.خداوند هرگز مؤمنان را وانگذارد به این حال که مؤمن و منافق به یکدیگر مشتبهند تا آن که به آزمایش، بدسرشت را از پاک گوهر جدا کند...

در این اثنا یکی از سوارانی که مراقب ما و نامش عبد الله بن سمیر بود، این را بشنید و گفت: سوگند به پروردگار کعبه که ما پاکانیم و از شما جدا شده ایم.بریر بن خضیر بدو گفت: ای فاسق! خدا تو را جزو پاکان قرار می دهد؟ آن مرد به وی گفت: وای بر تو.تو کیستی؟

گفت: بریر بن خضیر، پس آن دو به یکدیگر دشنام دادند و از هم جدا شدند.گویند: وقتی آن شب به پایان رسید، سحرگاه بود که حسین ع را خواب فرا گرفت.همین که بیدار شد، گفت: سگهایی را دیدم که بر من حمله ورند.در میان آنها سگی بود که پوست بدنش چند رنگ را نشان می داد، و شدیدتر بر من حمله می کرد.چنین می پندارم که آنکه مرا می کشد، بیماری پیسی خواهد داشت .

پی نوشتها:

1 این یکی از مثلهای عرب است و (قطا)، مرغی است شبیه به قمری یا کبوتر.

2 سوره آل عمران آیه های 178 179

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان