به گزارش مشرق، چرا نامزدهای ریاستجمهوری باید به «اقتصاد سیاسی» بیندیشند؟ برهه کنونی باید به «اقتصاد سیاسی» بیندیشیم و کاندیداهای ریاستجمهوری هم باید به این موضوع توجه ویژه داشته باشند، چرا که در شرایط سیاسی و تاریخی خاصی بسر میبریم که «اقتصاد» موضوعیت ویژهای یافته است. بویژه پس از فروپاشی شوروی و سیطره بیشتر نظم سرمایهداری بر جهان، هر کشور به تناسب «قابلیتها»، «مزیتها» و «امکاناتی» که میتواند در این نظم جهانی شریک شود و خود را در این تقسیم کار سهیم کند، مورد سنجش قرار میگیرد.
چنین ساختاری ما را به واسطه موقعیت ژئوپلیتیک و مزیتهای ژئواکونومیکمان و منابعی که در اختیار داریم بهعنوان «کشوری خامفروش» میپذیرد. حال اگر میخواهیم از این معادله خارج شویم باید بر «تولید» متمرکز شویم؛ تولید برای ما پیش از آنکه یک مسأله اقتصادی باشد، یک مسأله سیاسی - اجتماعی است که با شعارهای «استقلال» و «آزادی» جمهوری اسلامی گره خورده است.
استقلال و آزادی در صورتی ممکن میشود که به لحاظ اقتصادی بازیگر مستقلی در این صحنه باشیم. مستقل بودن به این معنا نیست که در تولید همه چیز، خودکفا شویم بلکه یک ویژگی بسیار مهم مستقل بودن این است که «درونزا» و «برونگرا» باشیم.
در این گفتار، اهمیت «اقتصاد سیاسی» برای دولت چهاردهم را به بحث خواهیم گذاشت و اینکه چرا ضرورت دارد نامزدهای ریاستجمهوری بدانند چطور باید معادلات این میدان را حل کنند.
* مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده از سخنرانی دکتر علیرضا بلیغ، عضو هیأت علمی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی در هماندیشی «تحلیل مناظرات انتخاباتی» است که به همت مجموعه رسانهای فکرت در محل خانه اندیشهورزان علومانسانی ارائه شده است.
بکارگیری «اراده سیاسی» در «تحول اقتصادی»
ایران یک تفاوت عمده با کشورهای پیرامونی خود دارد و آن تجربه «انقلاب» است. یعنی ایرانیها علاوه بر اینکه از یک موقعیت ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک برخوردارند، یک نوع «اراده سیاسی جمعی» هم در آنان شکل گرفته است که موجب میشود در تاریخ، مسیر خود را طی کنند. حال پرسش این است آیا ما در این 46 سال بعد از انقلاب، توانستهایم این «اراده سیاسی» را در بافتار و ریزبافت اقتصاد سیاسی خود حاضر کنیم؟
استادی به تمثیل میگفت: تمام سالهای بعد از انقلاب، حوزه سیاست ما در دعوای بین دانشجویان انجمن اسلامی امریکا و انجمن اسلامی اروپا گذشت؛ آنانی که وقتی به مسئولیت رسیدند یا میخواستند مدل امریکایی را در کشور پیاده کنند یا مدل اروپایی را پیش ببرند. در حالی که بیرون آمدن از این بازی نیازمند آن است که ما این «اراده سیاسی ایرانیان» را در بدنه و در بافت اقتصادمان به جریان بیندازیم و این معنای اصلی «تولید» برای ماست.
دولت سیزدهم در این راستا گامهای بلندی برداشت هرچند که ناتمام ماند. برای تحقق تمام و کمال این امر، باید بین «دولت» و «نیروهای مولد» در سطح جامعه ائتلاف ایجاد کنیم. در همه نظامهای سیاسی «نیروهای پیشرانی» هستند که جامعه را بهدنبال خود میکشند. ما نیاز به این نیروهای پیشران در عرصه سیاست و اقتصاد داریم تا اقتصاد سیاسی ما را سیاستگذاری و هدایتگری کنند.
با مرور تجربه دوران جنگ تحمیلی، این واقعیت حاصل میشود که با اینکه به لحاظ اعداد و ارقام، حدود دو یا سه میلیون از مردم ما درگیر صحنه جنگ بودند اما چون «اراده مردم» پشت دفاع مقدس بود، ما پیروز شدیم. در واقع «تصویر سیاسی» که در ذهن مردم وجود داشت با «اراده سیاسی نیروهای پیشران جامعه» سنخیت داشت؛ یعنی مردم احساس میکردند اگر خود من هم در آن صحنه حاضر نباشم ولی آن فردی را که از کشور دفاع کرده است، تحسین میکنم.
اراده سیاسی که در جنگ، ما را به موفقیت رساند بعد از جنگ هم میتوانست در صحنه اقتصاد به کار آید.
اما در عمل، این اتفاق نیفتاد و ما به همان چهارچوب معادلاتی بازگشتیم که نظم مستقر جهانی، پیش روی ما گذاشته بود و کمتر سعی کردیم آن «اراده سیاسی» را در مسیر «تحول اقتصادی» بکار گیریم. اما نامزدهای ریاستجمهوری کنونی، باید عزم و ارادهای برای تغییر این معادله داشته باشند.
همراهی «واقعیت اقتصادی» با «آرمانهای سیاسی»
ما یک سطح سیاسی و ایدئولوژیک با شعارهای بلند داریم اما وقتی وارد عرصه اقتصاد میشویم، میبینیم که واقعیت اقتصادی ما با این شعارها همراهی ندارد.
به همین دلیل است که بهعنوان مثال در منطقه، با یک اراده سیاسی و با مجاهدت و فداکاری «جغرافیای مقاومت» را خلق میکنیم اما بعد بازیگر عرصه اقتصادش نیستیم و نمیتوانیم به راحتی آن را جزئی از نظم منطقه خود و جزئی از معادلات اقتصادیمان کنیم. زمانی این اتفاق میافتد که بتوانیم «اراده سیاسیمان» را در جغرافیای مقاومت گسترش دهیم تا به تبع آن، در حوزه فرهنگ و اقتصاد و اجتماع هم به همپیمانیهایی برسیم.
ما در موقعیتهای مختلف، جبهههایی از مقاومت را در جهان خلق کردیم؛ بهعنوان مثال در بوسنی و هرزگووین جنگیدیم و خاطره خوبی هم از ما در ذهن مردم آنجا وجود دارد اما نتوانستیم آنان را در معادلات منطقهای خود وارد کنیم.
آنچه اکنون در آن منطقه وجود دارد معادلاتی است که امریکا چیده و طبعاً اقتصاد آنها را هم امریکا تأمین میکند. حتی کشورهای همسایه ما هم به راحتی نمیگذارند ما این معادلات را تغییر دهیم.
راهش این است که آن شکل از تولید به معنای سیاسی و اقتصادی آن بتواند به یک حرکت «درونزا» و «برونگرا» بدل شود. به این معنا که بتوانیم برای کشورمان «بازار منطقهای» ایجاد کنیم.
اکنون این ظرفیتی که ما در تعامل با 15 کشور پیرامونی خود داریم، ظرفیتی نیست که هر کشوری از آن برخوردار باشد. اما باید دید آیا سیاستمداران ما از این ظرفیت استفاده میکنند. درک این معادلات یعنی درک اقتصاد سیاسی داشتن؛ و در صحنه فعلی انتخابات لازم است که نزدیک یا دور شدن نامزدهای ریاستجمهوری به این معادلات را در نظر بگیریم؛ و این یکی از بایستههای حکمرانی آینده ماست.
همراهی «آرایش داخلی» با «سیاست خارجی»
ما برای تحقق شعارهای انقلاب و رسیدن به استقلال و آزادی، نیازمند «درک معادلات اقتصاد سیاسی» هستیم و برای اجرایی و عملیاتی شدن این سیاستها، به نیروهای سیاسی و ارادهمندی نیاز داریم که بهعنوان نیروهای پیشران جامعه عمل کنند و بهعنوان حاملان و عاملان این برنامه، انعطافپذیری لازم را برای مواجهه با صفحه شطرنج سیاست کشور داشته باشند.
نکته مهم این است که اقتصاد و سیاست داخلی کشور را نباید جدا از سیاست خارجی آن دانست بلکه اینها دو روی یک سکه و جداییناپذیرند. این معادلهای که در منطقه ترسیم کردیم و این نظمی که گفتیم یک «آرایش درونی» و یک «آرایش بیرونی» میطلبد که باید باهم متناسب باشند.
اما اگر آرایش داخلی، آن اراده سیاسی بیرونی و نیروهای پیشران را تقویت نکند و بین «ایدئولوژی رسمی» و «واقعیت اقتصادی» شکافی وجود داشته باشد، تصمیم سیاستگذاران تبدیل به اهرمهای فشار خواهد شد.
بهعنوان مثال، مواجهه با اسرائیل در منطقه در کنار آرایش بیرونی، به یک آرایش داخلی نیاز دارد که باید باهم متناسب باشند که اگر ما خواستیم در سطح منطقه سیاستی را پیگیری کنیم، یک شبه قیمت دلار مثلاً 100 هزار تومان نشود؛ اگر اقتصادمان اینچنین از معادلات منطقه تأثیرپذیر شود، آنگاه آنان ما را در کنترل میگیرند.
تا زمانی که نتوانیم آرایش داخلی اقتصاد سیاسیمان را با آن کنش بیرونی متناسب کنیم، همواره ضربهپذیر خواهیم شد و به تبع آن، در نقاطی یا منفعل میشویم یا مجبوریم امتیازهایی بدهیم تا بتوانیم نظم اقتصاد داخلی را برقرار کنیم.
بنابراین رئیسجمهور آینده باید علاوه بر اینکه بر بعد منطقهای تمرکز دارد، بتواند آرایش داخلی را هم متناسب با آن ایجاد کند و همراهی حداکثری در صحنه سیاست داشته باشد، وگرنه تنشهای منطقهای بر فضای داخلی اثر منفی خواهند گذاشت.
حل درست این معادله، نقطه قوت دولت آینده خواهد شد. در واقع، بازیگری در صفحه شطرنج سیاست باید برانگیزاننده «امید» و «اراده» در مردم باشد.
مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی دکتر بلیغ در هماندیشی «تحلیل مناظرات انتخاباتی» است که به همت مجموعه رسانهای فکرت در محل خانه اندیشهورزان علومانسانی ارائه شده است.
رویکرد نامزدهای ریاستجمهوری به اقتصاد سیاسی
ما یک سطح سیاسی و ایدئولوژیک با شعارهای بلند داریم اما واقعیت اقتصادی ما با این شعارها همراهی ندارد.
مثلاً «جغرافیای مقاومت» را خلق میکنیم اما بعد بازیگر عرصه اقتصادش نیستیم. در بوسنی و هرزگووین جنگیدیم و خاطره خوبی هم از ما در ذهن مردم آنجا وجود دارد؛ اما نتوانستیم آنان را در معادلات منطقهای خود وارد کنیم و اکنون در معادلات اقتصادی امریکا قرار دارند. راهش این است که «تولید» به معنای سیاسی و اقتصادی آن بتواند به یک حرکت «درونزا» و «برونگرا» بدل شود و بتوانیم برای خود «بازار منطقهای» بسازیم.
درک این معادلات یعنی درک اقتصاد سیاسی داشتن؛ و در صحنه فعلی انتخابات لازم است که نزدیک یا دور شدن نامزدهای ریاستجمهوری به این معادلات را در نظر بگیریم و این یکی از بایستههای حکمرانی آینده ماست.