امروز با حافظ: ستاره می‌شِمُرَم تا که شب چه زاید باز

درآ که در دلِ خسته توان درآید باز

بیا که در تنِ مُرده رَوان درآید باز

بیا که فُرقَتِ تو چشمِ من چُنان در بست

که فتحِ بابِ وصالت مگر گشاید باز

غمی که چون سپهِ زنگ، مُلکِ دل بگرفت

ز خیلِ شادیِ رومِ رُخَت زُدایَد باز

به پیشِ آینهٔ دل هر آن چه می‌دارم

بجز خیالِ جمالت نمی‌نماید باز

بدان مَثَل که شب آبستن است روز از نو

ستاره می‌شِمُرَم تا که شب چه زاید باز

بیا که بلبلِ مطبوعِ خاطرِ حافظ

به بویِ گُلبُنِ وصلِ تو می‌سُراید باز

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان