بدان که: اخلاص، مقامی است رفیع از مقامات مقربین، و منزلی است منیع از منازل راه دین. بلکه کبریت احمر و اکسیر اعظم است. هر که توفیق وصول به آن را یافت به مرتبه عظمی فایز گردید. و هر که مؤید بر تحصیل آن گردید، به موهبت کبری رسید.
چگونه چنین نباشد، و حال آنکه آن، سبب تکلیف بنی نوع انسان است.
چنان که حق - سبحانه و تعالی - می فرماید: «و ما امروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین»
یعنی: «بندگان، مامور به اوامر الهیه نگردیدند، مگر به آن جهت که عبادت کنندخدای را در حالتی که خالص کننده باشند، از برای او دین را» . (26)
و لقای پروردگار، که غایت مقصود و منتهای مطلوب است، به آن بسته است.
همچنان که می فرماید:
«فمن کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه احدا»
یعنی: «هر که آرزوی ملاقات پروردگار خود داشته باشد» . پس باید عمل صالح به جا آورد. و درعبادت پروردگار خود، احدی را شریک نسازد» . (27)
و در بعضی از اخبار قدسیه وارد شده است که: «اخلاص، سری است از اسرار من، به ودیعت می گذارم آن را در دل هر یک از بندگان خود، که آن را دوست داشته باشم» . (28)
و از حضرت پیغمبر - صلی الله علیه و آله - مروی است که: «هیچ بنده ای نیست که چهل روز عملی را به اخلاص از برای خدا به جا آورد، مگر اینکه چشمه های حکمت از دل او بر زبانش جاری می گردد» . (29)
و فرمود که: «عمل را از برای خدا خالص کن، تا اندک آن، ترا کفایت کند» . (30)
و از حضرت امیر المؤمنین - علیه السلام - مروی است که: «چندان در قید بسیاری عمل مباشید. و در قید آن باشید که به درجه قبول برسد» . (31)
آری:
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی
صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
و فرمود: «خوشا به حال کسی که خالص گرداند عبادت و دعا را از برای خدا. و دل او مشغول نگردد به آنچه دو چشم او می بیند. و یاد خدا را فراموش نکند به واسطه آنچه گوشهای او می شنود. و دل او محزون نگردد به سبب آنچه خدا به دیگری عطافرموده» . (32)
و از حضرت امام محمد باقر - علیه السلام - مروی است که: «هیچ بنده ای خالص نگردانید ایمان خود را از برای خدا چهل روز، مگر اینکه خدا زهد در دنیا را به اوکرامت فرمود. و او را بینا گردانید به دردهای دنیا و دوای آنها. و حکمت آن را در دل او ثابت گردانید. و زبان او را به آن گویا ساخت» . (33)
و از حضرت صادق - علیه السلام - مروی است که: «اخلاص، جمع می سازد همه اعمال فاضله را. و آن معنی است که کلید آن قبول، و «سجل» (34)آن، رضاست. پس هرکه خدا عمل او را قبول می کند خدا از او راضی است، و او از جمله مخلصان است اگرچه عمل او اندک باشد. و کسی که خدا قبول نمی کند عمل او را، مخلص نیست، اگر چه عمل او بسیار باشد. بعد از آن، می فرماید: و ادنی مرتبه اخلاص، آن است که: بنده آنچه قدر طاقت اوست به جا آورد. و در نزد خدا قدری و مرتبه ای از برای عمل خود قرارندهد، که به واسطه آن مکافات و مزدی از خدا طلبد، زیرا، او می داند که: اگر خدا حق بندگی را از او مطالبه نماید، از ادای آن عاجز است. و پست ترین مقام بنده مخلص دردنیا آن است که: از جمیع گناهان سالم ماند. و در آخرت، آن است که: از آتش خلاص شود و به بهشت فایز گردد» . (35)
و بالجمله، صفت اخلاص، سر همه اخلاق فاضله، و بالاترین جمیع ملکات حسنه است. قبول عمل به آن منوط، و صحت عبادت به آن موقوف است. و عملی که ازاخلاص خالی باشد، در نزد پروردگار اعتبار ندارد. و در نزد «مستوفیان» (36)روز جزا به چیزی برندارند.
قلب روی اندوده نستانند در بازار حشر
خالصی باید که از آتش برون آید سلیم
بلکه مادامی که مرتبه اخلاص، کسی را نباشد، خلاص از شر شیطان نشود. چون آن لعین، قسم به عزت رب العالمین یاد کرده که همه بندگان را گمراه سازد مگر اهل اخلاص را. چنانکه حکایت از زبان آن پلید در قرآن مجید شده که:
«قال فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین» . (37)
و شاهد بر این، حکایتی است که از اسرائیلیات وارد شده که: درختی بود که جمعی آن را می پرستیدند. و عابدی در بنی اسرائیل بر آن مطلع شده، غیرت ایمان، او را بر این داشت که تیشه برداشته روانه شد، که آن شجره را قطع نماید. در راه، شیطان به صورت مردی به او دچار شده، گفت: به کجا می روی؟ گفت: درختی است که جمعی از کفار به جای پروردگار، او را می پرستند می روم تا آن را قطع کنم. گفت: ترا به این چکار. وگفتگو میان ایشان به طول انجامید، تا امر آن منجر شد که دست در گریبان شدند و عابد، شیطان را بر زمین افکند. چون شیطان خود را عاجز دید، گفت: معلوم است که تو این عمل را به جهت ثواب می کنی. و من از برای تو عملی قرار می دهم که ثواب آن بیشترباشد، هر روز فلان مبلغ به زیر سجاده تو می گذارم، آن را بردار و به فقرا عطا کن. عابدفریب شیطان را خورده، از عزم قطع درخت در گذشت و به خانه برگشت. و هر روزسجاده خود را بر می چید، همان مبلغ در آنجا بود بر می داشت و تصدق می کرد. و چون، چند روز بر این گذشت، شیطان قطع وظیفه را نمود و عابد در زیر سجاده خود زرنیافت. تیشه برداشته رو به قطع درخت نهاد.
شیطان سر راه بر او گرفته، باز بر سر مجادله آمدند. در این مرتبه، شیطان بر عابدغالب شده، او را بر زمین افکند. عابد حیران ماند. از شیطان پرسید که: چگونه این دفعه بر من غالب آمدی. گفت به واسطه اینکه در ابتدا نیت تو خالص بود و به جهت خداقصد قطع درخت کرده بودی و این دفعه به جهت آلودگی طمع، به قطع آن می روی، ونیت تو خالص نیست، به این جهت من بر تو غالب گشتم. (38)
پی نوشت ها:
26. بینه، (سوره 98) آیه
5.27. کهف، (سوره 18) آیه
110.28. محجة البیضاء، ج 8، ص
125.29. بحار الانوار، ج 70، ص 242، ح
10.30. محجة البیضاء، ج 8، ص
126.31. محجة البیضاء، ج 8، ص 126. و احیاء العلوم، ج 4، ص 322
32. کافی، ج 2، ص 16، ح
3.33. کافی، ج 2، ص 16، ح
6.34. در اینجا به معنی امضا است.
35. بحار الانوار، ج 70، ص 245، ح
18.36. حق گیرنده، (گیرندگان اعمال در روز قیامت)
37. شیطان گفت: «به عزت و جلال تو قسم که خلق را تمام گمراه خواهم کرد. مگر خاصان از بندگانت که برای تو خالص شدند» . ص، (سوره 38) آیه 82 و
83.38. احیاء العلوم، ج 4، ص 322