مبارزه حضرت

«اطلع الشیطان راسه من مغرزه صارخا لکم فوجدکم لدعائه مستجیبین » (۱) از خطبه دختر پیغمبر)

«اطلع الشیطان راسه من مغرزه صارخا لکم فوجدکم لدعائه مستجیبین » (1) از خطبه دختر پیغمبر)

در عصر پیغمبر (ص) و صدر اسلام،مسجد تنها مرکز دادخواهی بود.هر کس از صاحب قدرتی شکایتی داشت،هر کس حقی را از دست داده بود،هر کس از حاکم یا زمام دار،رفتاری دور از سنت پیغمبر می دید،شکوه خود را بر مسلمانان عرضه می کرد،و آنان مکلف بودند تا آنجا که می توانند او را یاری کنند و حق او را بستانند.از دختر پیغمبر حقی را گرفته و با گرفتن این حق سنتی را شکسته بودند.او می دید نزدیک است حکومت در اسلام،رنگ نژاد و قبیله را بخود بگیرد. (کاری که سی سال بعد صورت گرفت) مهاجران که از تیره قریش اند انصار را از صحنه سیاست بیرون راندند.انصار که خود یاوران پیغمبر بودند،پس از وی خواهان زمامداری گشتند.قریش در دوره پیش از اسلام خود را عنصری ممتاز می دانست و امتیازاتی برای خویش پدید آورد.با آمدن اسلام آن امتیازها از میان رفت.اکنون این مردم بار دیگر گردن افراشته اند و ریاست مسلمانان را حق خود می دانند،آنهم نه بر اساس امتیازات معنوی چون علم،تقوی و عدالت بلکه تنها بدین جهت که از قریش اند.دختر پیغمبر (ع) نمی توانست برابر این اجتهادها یا بهتر بگوئیم نوآوری ها،آرام و یا خاموش بنشیند.باید مسلمانانرا از این سنت شکنی ها برحذر دارد،اگر پذیرفتند چه بهتر و اگر نه نزد خدا معذور خواهد بود.

این بود که خود را برای طرح شکایت در مجمع عمومی آماده ساخت.در حالیکه جمعی از زنان خویشاوندش گرد وی را گرفته بودند،روانه مسجد شد.نوشته اند:چون بمسجد می رفت راه رفتن او براه رفتن پدرش پیغمبر می ماند.ابو بکر با گروهی از مهاجران و انصار در مسجد نشسته بود.میان فاطمه (ع) و حاضران چادری آویختند.دختر پیغمبر نخست ناله ای کرد که مجلس را لرزاند و حاضران به گریه افتادند،سپس لختی خاموش ماند تا مردم آرام گرفتند و خروش ها خوابید آنگاه سخنان خود را آغاز کرد (2).

این سخنرانی،تاریخی،شیوا،بلیغ،گله آمیز،ترساننده و آتشین است.قدیمترین سند که نویسنده این کتاب در دست دارد،و این خطبه در آن ضبط شده کتاب بلاغات النساء گرد آورده ابو الفضل احمد بن ابی طاهر مروزی متولد 204 و متوفای 280 هجری قمری است.

کتاب او چنانکه از نامش پیداست مجموعه ای از خطبه ها،گفته ها و شعرهای زنان عرب در عهد اسلامی است.کتاب با خطبه ای نکوهش آمیز از عایشه دختر ابی بکر آغاز می شود،و دومین خطبه از آن گفتار زهرا (ع) است.

احمد بن ابی طاهر این خطبه را بدو صورت و با دو روایت ضبط کرده است،اما در سندهای متاخر از او هر دو فقره در هم آمیخته است و خطبه بیک صورت که شامل هر دو قسمت است دیده می شود. نویسنده در رعایت کلمات او نوشته احمد بن ابی طاهر و در رعایت ترتیب متن،از کشف الغمه نوشته علی بن عیسی اربلی متوفای 693 هجری قمری پیروی کرده است.

درباره سند و متن این خطبه از دیر باز (سالها پیش از احمد بن ابی طاهر) گفتگوها رفته است.احمد بن ابی طاهر گوید:

به ابو الحسن زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب گفتم:مردم گمان دارند این خطبه با چنین بلاغت از آن فاطمه نیست و بر ساخته ابو العیناء است.

وی در پاسخ گفت:

من پیر مردان آل ابو طالب را دیدم که این خطبه را از پدران خود روایت می کردند،و به فرزندان خویش تعلیم می دادند.

پدر من از جدم این خطبه را از دختر پیغمبر روایت کرده است.بزرگان شیعه پیش از آنکه جد ابو العیناء متولد شود،آنرا روایت می کردند و بیکدیگر درس می دادند.سپس گفت:

چگونه آنان خطبه فاطمه را انکار می کنند و خطبه عایشه را بهنگام مرگ پدرش می پذیرند. (3)

ابن ابی الحدید نیز این گفتگو را بهمین صورت از سید مرتضی و او از مرزبانی و او باسناد خود از عبید الله پسر احمد بن ابی طاهر آورده است (4).

چنانکه دیدیم به نقل مؤلف بلاغات النساء (در هر سه نسخه کتاب که در دست نویسنده است) (5) این گفتگو بین او و ابو الحسن زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب رخ داده.

لیکن پذیرفتن این روایت با این سند،دشوار می نماید،بلکه غیر قابل قبول است.زید بن علی بن الحسین به سال یکصد و بیست و دو شهید شده و احمد بن ابی طاهر چنانکه نوشتم به سال 204 هجری قمری بدنیا آمده پس نمی توان گفت او چنین پرسشی را از زید بن علی بن حسین (ع) کرده است.

مسلما نویسندگان حدیث را در ضبط سند سهوی دست داده است.تا آنجا که تتبع کرده ام تنها عالم رجالی معاصر آقای شیخ محمد تقی شوشتری این اشتباه را دریافته و نوشته است این گفتگو بین احمد بن ابی طاهر و زید بن علی بن الحسین بن زید است (6) و مؤید این نظر این است که مؤلف بلاغات النساء در جای دیگر کتاب خود حدیثی از زید بن علی بن حسین بن زید العلوی آورده و این هر دو زید یکی است (7).

و شگفت است که چنین اشتباه در دو چاپ بلاغات النساء باقی مانده و شگفت تر اینکه در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید نیز راه یافته است.

بهر حال این خطبه گذشته از این سند قدیمی در کتاب های معتبر علمای شیعه و سنت و جماعت ضبط است.

گمان دارم بعض نویسندگان سیرت و محدثان سنت و جماعت (اگر خدای نخواسته دستخوش هوای نفس نشده اند) از آنجهت چنین خطبه ای را بر ساخته دانسته اند،که فراوان از آرایش های لفظی و معنوی و مخصوصا صنعت سجع برخوردار است.اینان می پندارند هر گاه سخنرانی در جمع مردم خطبه بخواند،گفتار او نثر مرسل خواهد بود.بخصوص که گوینده در مقام طرح شکایت و دادخواهی باشد.

اگر موجب توهم همین است و خرده گیری اینان نه از راه حسد و کین است،باید گفت حقیقت نه چنین است.در خطبه دختر پیغمبر تشبیه،استعاره و کنایه بکار رفته است.نظیر چنین صنعت های لفظی و معنوی را در گفتارهای کوتاه صحابه و مردم حجاز در صدر اسلام،فراوان می بینیم،چه رسد به خانواده پیغمبر.از صنعت های لفظی،موازنه،ترصیع،تضاد و بیشتر از همه سجع در این سخنرانی موجود است.

هنر سجع گوئی در خاندان پیغمبر امری طبیعی بوده است.ما می دانیم پیش از اسلام سخن به سجع گفتن در مکه رواج داشت. نخستین دسته از آیات مکی قرآن کریم فراوان از این صنعت برخودار است.

دختر پیغمبر و شوی او علی بن ابی طالب و فرزندان او بحکم وراثت،و نیز تحت تاثیر آیه های قرآن به سجع گوئی خو گرفته بودند.

در خطبه های علی علیه السلام کمتر عبارتی را می بینیم که مسجع نباشد.فرزندان او نیز چنین بوده اند.هنگامی که زینب (ع) در مجلس پسر زیاد به زشت گوئی او پاسخ می داد گفت:

-«مهتر ما را کشتی!از خویشانم کسی نهشتی!نهال ما را شکستی!ریشه ما را از هم گسستی!اگر درمان تو این است آری چنین است »!. (8)

ابن زیاد گفت سخن به سجع می گوید پدرش نیز سخن های مسجع می گفت گذشته از خاندان هاشم بیشتر مردان و زنان تیره عبد مناف نیز از این هنر برخوردار بودند.روزی که معاویه می خواست فرزندش یزید را نامزد خلافت کند از عبد الله پسر زبیر پرسید چه میگوئی؟پاسخ داد:

-فاش میگویم نه در نهان.آنرا که راست گوید برادرت بدان.پیش از آنکه پشیمان شوی بیندیش!و نیک بنگر آنگاه قدم نه فرا پیش! چه پیش از قدم نهادن نگریستن باید،و پیش از پشیمان شدن اندیشیدن شاید.معاویه خندید و گفت روباه مکاری در پیری سجع گفتن آموخته ای نیازی بدین سجع دراز نیست (9)

باری نویسنده کوشیده است در برگردان این خطبه به نثر فارسی تا آنجا که میتواند هنرهای لفظی و معنوی را نگاهدارد.مخصوصا هنر سجع را تا حد ممکن رعایت کرده است و اگر در فقره هائی از ترجمه لفظ به لفظ منصرف شده بخاطر رعایت این ظرافت ها بوده است:

ستایش خدای را بر آنچه ارزانی داشت.و سپاس او را بر اندیشه نیکو که در دل نگاشت.سپاس بر نعمت های فراگیر که از چشمه لطفش جوشید.و عطاهای فراوان که بخشید.و نثار احسان که پیاپی پاشید.نعمت هایی که از شمار افزون است.و پاداش آن از توان بیرون.و درک نهایتش نه در حد اندیشه ناموزون.

سپاس را مایه فزونی نعمت نمود.و ستایش را سبب فراوانی پاداش فرمود.و بدرخواست پیاپی بر عطای خود بیفزود.گواهی می دهم که خدای جهان یکی است.و جز او خدائی نیست.ترجمان این گواهی دوستی بی آلایش است.و پایندان این اعتقاد،دلهای با بینش.و راهنمای رسیدن بدان،چراغ دانش.خدایی که دیدگان او را دیدن نتوانند،و گمانها چونی و چگونگی او را ندانند. (10) همه چیز را از هیچ پدید آورد.و بی نمونه ای انشا کرد.نه بآفرینش آنها نیازی داشت.و نه از آن خلقت سودی برداشت.جز آنکه خواست قدرتش را آشکار سازد.و آفریدگان را بنده وار بنوازد.و بانگ دعوتش را در جهان اندازد.پاداش را در گرو فرمانبرداری نهاد.و نافرمانان را به کیفر بیم داد.تا بندگان را از عقوبت برهاند،و به بهشت کشاند.

گواهی می دهم که پدرم محمد بنده او و فرستاده اوست.پیش از آنکه او را بیافریند برگزید.و پیش از پیمبری تشریف انتخاب بخشید و به نامیش نامید که می سزید.

و این هنگامی بود که آفریدگان از دیده نهان بودند.و در پس پرده بیم نگران.و در پهنه بیابان عدم سرگردان.پروردگار بزرگ پایان همه کارها را دانا بود.و بر دگرگونی های روزگار محیط بینا.و به سرنوشت هر چیز آشنا.محمد (ص) را بر انگیخت تا کار خود را به اتمام و آنچه را مقدر ساخته بانجام رساند.پیغمبر که درود خدا بر او باد دید:هر فرقه ای دینی گزیده.و هر گروه در روشنائی شعله ای خزیده.و هر دسته ای به بتی نماز برده.و همگان یاد خدائی را که می شناسند از خاطر سترده اند (11).

پس خدای بزرگ تاریکی ها را به نور محمد روشن ساخت.و دل ها را از تیرگی کفر بپرداخت.و پرده هائی که بر دیده ها افتاده بود بیکسو انداخت.سپس از روی گزینش و مهربانی جوار خویش را بدو ارزانی داشت.و رنج این جهان که خوش نمی داشت،از دل او برداشت.و او را در جهان فرشتگان مقرب گماشت.و چتر دولتش را در همسایگی خود افراشت.و طغرای مغفرت و رضوان را بنام او نگاشت.

درود خدا و برکات او بر محمد (ص) پیمبر رحمت،امین وحی و رسالت و گزیده از آفریدگان و امت باد.سپس به مجلسیان نگریست و چنین فرمود:

شما بندگان خدا!نگاهبانان حلال و حرام،و حاملان دین و احکام،و امانت داران حق و رسانندگان آن به خلقید.

حقی را از خدا عهده دارید.و عهدی را که با او بسته اید پذرفتار.ما خاندان را در میان شما بخلافت گماشت.و تاویل کتاب الله را بعهده ما گذاشت.حجت های آن آشکار است،و آنچه درباره ماست پدیدار.و برهان آن روشن.و از تاریکی گمان بکنار.و آوای آن در گوش مایه آرام و قرار.و پیرویش راهگشای روضه رحمت پروردگار.و شنونده آن در دو جهان رستگار. (12)

دلیل های روشن الهی را در پرتو آیت های آن توان دید.و تفسیر احکام واجب او را از مضمون آن باید شنید.حرامهای خدا را بیان دارنده است.و حلال های او را رخصت دهنده.و مستحبات را نماینده.و شریعت را راهگشاینده.و این همه را با رساترین تعبیر گوینده. و با روشن ترین بیان رساننده.سپس ایمان را واجب فرمود.و بدان زنگ شرک را از دلهاتان زدود (13).

و با نماز خودپرستی را از شما دور نمود.روزه را نشان دهنده دوستی بی آمیغ ساخت.و زکات را مایه افزایش روزی بی دریغ.و حج را آزماینده درجت دین.و عدالت را نمودار مرتبه یقین.و پیروی ما را مایه وفاق.و امامت ما را مانع افتراق.و دوستی (14) ما را عزت مسلمانی.و بازداشتن نفس (15) را موجب نجات،و قصاص (16) را سبب بقاء زندگانی. (17) وفاء به نذر را موجب آمرزش کرد.و تمام پرداختن پیمانه و وزن را مانع وفاء به نذر را موجب آمرزش کرد.و تمام پرداختن پیمانه و وزن را مانع از کم فروشی و کاهش.فرمود می خوارگی نکنند تا تن و جان از پلیدی پاک سازند و زنان پارسا را تهمت نزنند،تا خویشتن را سزاوار لعنت (18) نسازند.دزدی را منع کرد تا راه عفت پویند.و شرک را حرام فرمود تا باخلاص طریق یکتاپرستی جویند«پس چنانکه باید،ترس از خدا را پیشه گیرید و جز مسلمان ممیرید!»آنچه فرموده است بجا آرید و خود را از آنچه نهی کرده بازدارید که «تنها دانایان از خدا می ترسند» (19).

سپس گفت: مردم.چنانکه در آغاز سخن گفتم:من فاطمه ام و پدرم محمد (ص) است «همانا پیمبری از میان شما بسوی شما آمد که رنج شما بر او دشوار بود،و بگرویدنتان امیدوار و بر مؤمنان مهربان و غمخوار».

اگر او را بشناسید می بینید او پدر من است،نه پدر زنان شما.و برادر پسر عموی من است نه مردان شما.او رسالت خود را بگوش مردم رساند.و آنانرا از عذاب الهی ترساند.فرق و پشت مشرکان را بتازیانه توحید خست.و شوکت بت و بت پرستان را درهم شکست (20).

تا جمع کافران از هم گسیخت.صبح ایمان دمید.و نقاب از چهره حقیقت فرو کشید.زبان پیشوای دین در مقام شد.و شیاطین سخنور لال.در آن هنگام شما مردم بر کنار مغاکی از آتش بودید خوار.و در دیده همگان بیمقدار.لقمه هر خورنده.و شکار هر درنده. و لگد کوب هر رونده.نوشیدنیتان آب گندیده و ناگوار.خوردنیتان پوست جانور و مردار.پست و ناچیز و ترسان از هجوم همسایه و همجوار.تا آنکه خدا با فرستادن پیغمبر خود،شما را از خاک مذلت برداشت.و سرتان را باوج رفعت افراشت.

پس از آنهمه رنجها که دید و سختی که کشید.رزم آوران ماجراجو،و سرکشان درنده خو.و جهودان دین بدنیا فروش،و ترسایان حقیقت نانیوش،از هر سو بر وی تاختند.و با او نرد مخالفت باختند (21). هر گاه آتش کینه افروختند،آنرا خاموش ساخت.و گاهی که گمراهی سر برداشت،یا مشرکی دهان به ژاژ انباشت،برادرش علی را در کام آنان انداخت.علی (ع) باز نایستاد تا بر سر و مغز مخالفان نواخت.و کار آنان با دم شمشیر بساخت.

او این رنج را برای خدا می کشید.و در آن خشنودی پروردگار و رضای پیغمبر را می دید.و مهتری اولیای حق را می خرید.اما در آن روزها،شما در زندگانی راحت آسوده و در بستر امن و آسایش غنوده بودید (22).

چون خدای تعالی همسایگی پیمبران را برای رسول خویش گزید،دو روئی آشکار شد،و کالای دین بی خریدار.هر گمراهی دعویدار و هر گمنامی سالار.و هر یاوه گوئی در کوی و برزن در پی گرمی بازار.شیطان از کمینگاه خود سر بر آورد و شما را بخود دعوت کرد. و دید چه زود سخنش را شنیدید و سبک در پی او دویدید و در دام فریبش خزیدید.و بآواز او رقصیدید.

هنوز دو روزی از مرگ پیغمبرتان نگذشته و سوز سینه ما خاموش نگشته،آنچه نبایست،گردید.و آنچه از آنتان نبود بردید.و بدعتی بزرگ پدید آوردید (23).

به گمان خود خواستید فتنه بر نخیزد،و خونی نریزد،اما در آتش فتنه فتادید.و آنچه کشتید بباد دادید.که دوزخ جای کافرانست.و منزلگاه بدکاران.شما کجا؟و فتنه خواباندن کجا؟دروغ می گوئید!و راهی جز راه حق می پویید!و گرنه این کتاب خداست میان شما! نشانه هایش بی کم و کاست هویدا.و امر و نهی آن روشن و آشکارا.آیا داوری جز قرآن می گیرید؟یا ستمکارانه گفته شیطان را می پذیرید؟«کسیکه جز اسلام دینی پذیرد،روی رضای پروردگار نبیند.و در آن جهان با زیانکاران نشیند» (24)

چندان درنگ نکردید که این ستور سرکش رام و کار نخستین تمام گردد.نوائی دیگر ساز و سخنی جز آنچه در دل دارید آغاز گردید!می پندارید ما میراثی نداریم.در تحمل این ستم نیز بردباریم.و بر سختی این جراحت پایداریم.

مگر به روش جاهلیت می گرایید؟و راه گمراهی می پیمایید؟«برای مردم با ایمان چه داوری بهتر از خدای جهان »؟

ای مهاجران!این حکم خداست که میراث مرا بربایند و حرمتم را نپایند؟پسر ابو قحافه!خدا گفته تو از پدر ارث بری و میراث مرا از من ببری.؟این چه بدعتی است در دین می گذارید!مگر از داور روز رستاخیز خبر ندارید (25).

اکنون تا دیدار آن جهان این ستور آماده و زین بر نهاده (26) ترا ارزانی! وعده گاه،روز رستاخیز!خواهان محمد (ص) و داور خدای عزیز! آنروز ستمکار رسوا و زیانکار و حق ستمدیده برقرار خواهد شد!بزودی خواهید دید که هر خبری را جایگاهی است و هر مظلومی را پناهی.پس به روضه پدر نگریست و گفت:

رفتی و پس از تو فتنه بر پا شد کین های نهفته آشکار شد این باغ خزان گرفت و بی برگشت وین جمع بهم فتاد و تنها شد (27)

ای گروه مؤمنین!ای یاوران دین!ای پشتیبانان اسلام!چرا حق مرا نمی گیرید؟چرا دیده بهم نهاده و ستمی را که بمن می رود می پذیرید؟مگر نه پدرم فرمود احترام فرزند حرمت پدر است؟چه زود رنگ پذیرفتید.و بی درنگ در غفلت خفتید.پیش خود می گوئید محمد (ص) مرد،آری مرد و جان بخدا سپرد!مصیبتی است بزرگ و اندوهی است سترگ.شکافی است که هر دم گشاید.و هرگز بهم نیاید.فقدان او زمین را لباس ظلمت پوشاندو گزیدگان خدا را به سوک نشاند.شاخ امید بی بر و کوهها زیر و زبر شد. حرمت ها تباه و حریم ها بی پناه ماند.اما نچنانست که شما این تقدیر الهی را ندانید و از آن بی خبر مانید.قرآن در دسترس ماست شب و روز می خوانید.چرا و چگونه معنی آنرا نمی دانید؟که پیمبران پیش از او نیز مردند و جان بخدا سپردند (28).

محمد جز پیغمبری نبود.پیغمبرانی پیش از او آمدند و رفتند.اگر او کشته شود یا بمیرد شما بگذشته خود باز می گردید؟کسیکه چنین کند خدا را زیانی نمی رساند.و خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.

آوه!پسران قیله (29) پیش چشم شما میراث پدرم ببرند!و حرمتم را ننگرند!و شما همچون بیهوشان فریاد مرا نانیوشان؟حالیکه سربازان دارید با ساز و برگ فراوان و اثاث و خانه های آبادان (30).

امروز شما گزیدگان خدا،پشتیبان دین،و یاوران پیغمبر و مؤمنین،و حامیان اهل بیت طاهرینید!شمائید که با بت پرستان عرب در افتادید!و برابر لشکرهای گران ایستادید!چند که از ما فرمانبردار،و در راه حق پایدار بودید،نام اسلام را بلند،و مسلمانان را ارجمند، و مشرکان را تار و مار،و نظم را برقرار،و آتش جنگ را خاموش،و کافران را حلقه بندگی در گوش کردید.اکنون پس از آنهمه زبان آوری دم فرو بستید،و پس از پیش روی واپس نشستید (31) آنهم برابر مردمی که پیمان خود را گسستند.و حکم خدا را کار نبستند. «از اینان بیم مدارید،تا هستید.از خدا بترسید اگر حق پرستید!»اما جز این نیست که به تن آسانی خو کرده اید.و به سایه امن و خوشی رخت برده اید.از دین خسته اید و از جهاد در راه خدا نشسته اید و آنچه را شنیده کار نبسته (32) بدانید که:

گر جمله کاینات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد (33)

من آنچه شرط بلاغ است با شما گفتم.اما می دانم خوارید و در چنگال زبونی گرفتار.چکنم که دلم خونست؟و بازداشتن زبان شکایت،از طاقت برون!و نیز می گویم برای اتمام حجت بر شما مردم دون!بگیرید!این لقمه گلوگیر به شما ارزانی،و ننگ و حق شکنی و حقیقت پوشی بر شما جاودانی باد.اما شما را آسوده نگذارد تا بآتش افروخته خدا بیازارد!آتشی که هر دم فروزد و دل و جان را بسوزد.آنچه می کنید خدا می بیند.و ستمکار بزودی داند که در کجا نشیند.من پایان کار را نگرانم و چون پدرم شما را از عذاب خدا می ترسانم.بانتظار به نشینید تا میوه درختی را که کشتید بچینید و کیفر کاری را که کردید به بینید (34).

پاسخ ابوبکر به دختر پیغمبر

«و من ینقلب علی عقبیه فلن یضر الله شیئا» (35).

در آن اجتماع که نیمی مجذوب و نیمی مرغوب بودند،این سخنان آتشین که از دلی داغدار بر خاسته چه اثری نهاده است؟خدا می داند.تاریخ و سندهای دست اول جز اشارت های مبهم چیزی ثبت نکرده است.اگر هم در ضبط داشته،در اثر دستکاری های فراوان بما نرسیده است.مسلما گفته های دختر پیغمبر،و همسر پسر عموی او در چنان مجمع بدون عکس العمل نبوده است. دختری که هر چه آن مردم در آنروز داشتند از برکت پدر او مادر او بود،پدری که دیروز مرده و امروز حق فرزندش را از وی گرفته اند.اگر در چنان جمع مهاجران مصلحت خویش را در آن دیده اند که خاموش باشند،انصار چنان نبوده اند.آنان ناخرسندی خود را در سقیفه نشان دادند،و این خرده گیری محرک خوبی بوده است.

اما آنان چه گفته اند،و چه شنیده اند،همزبان شده اند؟باعتراض برخاسته اند؟نمی دانیم.آیا تنها به افسوس و دریغ بسنده کرده اند، خدا می داند.شاید گفته اند کاری است گذشته.حکومتی روی کارست و باید او را تقویت کرد،و مصلحت مسلمانان در این است که اگر یکدل نیستند باری یکزبان باشند،چه جز شهر مدینه از همه جا بوی سرکشی به دماغ می رسد.

اما چنانکه نوشته اند (36) ابو بکر در آن جمع پاسخ دختر پیغمبر را چنین داد (37):

-دختر پیغمبر!پدرت غمخوار مؤمنان و بر آنان مهربان،و دشمن کافران و مظهر قهر یزدان بر ایشان بود.اگر نسب او را بجوئیم،او پدر تو است نه پدر دیگر زنان.برادر پسر عموی تو است نه دیگر مردان.در دیده او از همه خویشاوندان برتر،و در کارهای بزرگ او را یاور بود.جز سعادتمند شما را دوست ندارد و جز پست نژاد تخم دشمنیتانرا در دل نکارد.

شما در آن جهان ما را پیشوا و به سوی بهشت رهگشایید.من چه حق دارم که پسر عمت را از خلافت باز دارم!اما فدک و آنچه پدرت به تو داده اگر حق تو است و من از تو گرفته ام ستمکارم.

اما میراث،میدانی پدرت گفته است:«ما پیمبران میراث نمی گذاریم.آنچه از ما بماند صدقه است ».

و نیز گوید:«سلیمان از داود ارث برد» (39) این دو پیمبرند و ارث نهادند و ارث بردند.آنچه بارث نمی رسد پیمبری است نه مال و منال.چرا ارث پدرم را از من می گیرند.آیا در کتاب خدا فاطمه دختر محمد (ص) از این حکم بیرون شده است؟اگر چنین آیه ای است بگو تا به پذیرم.

-دختر پیغمبر گفتار تو بینت است و منطق تو زبان نبوت.کسی را چه رسد که سخن تو را نپذیرد؟و چون منی چگونه تواند بر تو خرده گیرد؟شوهرت میان من و تو داوری خواهد کرد (40).

اما ابن ابی الحدید عکس العمل خطبه را به صورتی دیگر نوشته است.وی نویسد ابو بکر در پاسخ سخنان زهرا (ع) گفت:

دختر پیغمبر!بخدا هیچیک از آفریدگان خدا را بیشتر از پدرت دوست نمی دارم!روزی که پدرت مرد دوست داشتم آسمان بر زمین فرود آید.بخدا دوست دارم عایشه بینوا شود و تو مستمند نباشی.چگونه ممکن است من حق همه را بدهم و درباره تو ستم کنم.تو دختر پیغمبری!این مال از آن پیغمبر نبود مال همه مسلمانان بود.پدرت آنرا در راه خدا می داد!و نیاز مردمان را بآن برطرف می ساخت.پس از مرگ او من نیز مانند او رفتار خواهم کرد.

-بخدا سوگند هیچگاه با تو سخن نخواهم گفت.

-بخدا سوگند از تو دست بر نخواهم داشت.

-بخدا سوگند ترا نفرین می کنم.

-بخدا سوگند در حق تو دعا نمی کنم (41).

و نیز ابن ابی الحدید از محمد بن زکریا حدیث کند که چون ابو بکر خطبه دختر پیغمبر را شنید بر او گران آمد.پس به منبر رفت و گفت:

مردم چرا بهر سخنی گوش می دهید؟!چرا در روزگار پیغمبر چنین خواست هائی نبود؟!هر کس از این مقوله چیزی شنیده بگوید. هر کس دیده گواهی دهد.روباهی را ماند که گواه او دم اوست می خواهد فتنه خفته را بیدار کند.از درماندگان یاری می خواهند.از زنان کمک می گیرند.ام طحال (42) را مانند که بدکاری را از همه چیز بیشتر دوست داشت.من اگر بخواهم می گویم و اگر بگویم آشکار می گویم!لیکن چندانکه مرا واگذارند خاموش خواهم بود.

شما گروه انصار!سخن نابخردان شما را شنیدم!شما بیشتر از دیگران باید رعایت فرموده پیغمبر را بکنید!چه شما بودید که او را پناه دادید و یاری کردید.من دست و زبانم را از کسی که سزاوار مجازات نباشد کوتاه خواهم داشت.

پس از این سخنان بود که دختر پیغمبر بخانه بازگشت.ابن ابی الحدید گوید:

این سخنان را بر نقیب ابو یحیی،بن ابو زید بصری خواندم و گفتم:

-ابو بکر به چه کسی کنایه می زند؟

-کنایه نمی زند بصراحت می گوید.

-اگر سخن او صریح بود از تو نمی پرسیدم.خندید و گفت:

-مقصودش علی است.

-روی همه این سخنان تند به علی است؟

-بله!پسرکم!حکومت است!

-انصار چه گفتند؟

-از علی طرفداری کردند.اما او ترسید فتنه برخیزد و آنانرا نهی کرد. (43)

براستی در آنروز خلیفه وقت چنین سخنانی گفته است؟آیا فاطمه (ع) در مسجد حاضر بوده و شنیده است که به شوهر وی،پسر عموی پیغمبر و نخستین مسلمان،چنین بی حرمتی روا داشته اند؟آیا درایت،کاردانی و مصلحت اندیشی رخصت می داده است که خلیفه در مجمع مسلمانان چنان سخنانی بگوید؟و اگر این سخنان گفته شده عکس العمل آن در حاضران چه بوده است؟ پذیرفته اند؟باعتراض برخاسته اند؟خاموش نشسته اند؟آیا می توان گفت این کلمات بر ساخته است.ابن ابی الحدید و نقیب بصری شیعه نبودند،پس از این گفتگوها تنها از طریق شیعه ضبط نشده.آیا نمی توان گفت معتزلیان چنین داستانی را ساخته و به خلیفه نسبت داده اند؟البته نه.آنان در این کار چه سودی داشته اند؟اما اگر آنروز سخنانی باعتراض در میان آمده،و هیچ بعید نیست که گفته شده باشد،باید گفت ممانعت از پیدا شدن مخالفت های بعدی موجب بوده است که قدرت مرکزی مقابل هر کس باشد شدت عمل نشان دهد؟

اگر نتوان برای هر یک از این پرسش ها پاسخی قطعی یافت یک نکته روشن است و آن اینکه مرگ پیغمبر برای مسلمانان آزمایشی بزرگ بود.قرآن از پیش،مسلمانان را بدین آزمایش متوجه ساخت که:اگر محمد بمیرد یا کشته شود مبادا شما بگذشته دیرین خود برگردید.

دست درکاران سیاست و همفکران آنان برای آنچه در آنروزها گفته و کرده اند دلیل ها نوشته و می نویسند.می خواهند آنها را با مصلحت مسلمانان هماهنگ سازند:وحدت کلمه باید حفظ شود.اگر گروههائی به مخالفت با حکومت تازه برخیزند،قدرت مرکزی را ناتوان خواهند کرد.بهر صورت که ممکن است باید آنانرا به جمع مسلمانان برگرداند.ابو سفیان دشمن دیرین اسلام در کمین است و توطئه را آغاز کرده.گاهی بخانه عباس و گاهی بخانه علی می رود.می خواهد این دو خویشاوند پیغمبر را به مخالفت با خلیفه بر انگیزد.اگر ابو سفیان موفق گردد و در داخل مدینه نیز دو دستگی پیش آید و انصار مقابل مهاجران بایستند،آشوبی بزرگ برخواهد خاست.سعد بن عباده رئیس طائفه خزرج چشم بخلافت دوخته است.هنوز با خلیفه بیعت نکرده.انصار خود را برای رهبری مسلمانان سزاوارتر از مهاجران می دانند.اگر در آغاز کار، حکومت سخت نگیرد هر روز از گوشه ای بانگی خواهد برخاست (44).

این توجیه ها و مانند آن از همان روزهای نخستین تا امروز صدها بار مکرر شده است.عبارت ها گوناگون،و معنی یکی است.آنچه مسلم است اینکه کمتر انسانی می تواند با تغییر شرایط سیاسی و اقتصادی منطق خود را تغییر ندهد،و آنرا با وضع حاضر منطبق نسازد.چنانکه در جای دیگر نوشته ام (45) می توان گفت آنروز که آن گروه چنین کارها را روا شمردند،بزعم خود صلاح مسلمانان را در آن دیدند.اما این صلاح اندیشی بصلاح مسلمانان بود یا نه؟خود بحثی است.

بگمان خود می خواستند،اختلاف پدید نشود و فتنه بر نخیزد و یا لا اقل کردار خود را چنین توجیه می کردند.اما چنانکه نوشتیم، اگر در اجتماعی اصلی مسلم (بهر غرض و نیت که باشد) دگرگون شد،دستاویزی برای آیندگان می شود.و آن آیندگان متاسفانه از خود گذشتگی گذشتگان را ندارند.و اگر داشتند مسلما امروز تاریخ مسلمانی رنگ دیگری داشت.

نوشته اند چون دختر پیغمبر آن گفتار را در پاسخ خود شنید دل آزرده و خشمناک بخانه رفت و به شوهر خود چنین گفت:

پسر ابو طالب تا کی دست ها را بزانو بسته ای و چون تهمت زدگان در گوشه خانه نشسته ای؟مگر تو نه همان سالار سر پنجه ای؟ چرا امروز در چنگ اینان رنجه ای؟پسر ابو قحافه پرده حرمتم را درید و نان خورش بچه هایم را برید!آشکارا بدشمنی من برخاست و از لجاجت چیزی نکاست!چندانکه دیگر مهاجر و انصار در یاری من نکوشیدند،و دیده حمایت از من پوشیدند.نه یاری دارم نه مدد کاری!خشم خوار رفتم و خوار برگشتم. آنروز زبون شدی که از مرتبه بالا به دون شدی!دیروز شیران را در هم شکستی چرا امروز در بروی خود بستی؟من گفتم آنچه دانستم.لیکن چیره شدن بر آنان نتوانستم (46).

کاش لختی پیش از این خواری می مردم،و بر خطائی که رفت دریغ نمی خوردم.اگر سخن به تندی گفتم،یا از اینکه مرا یاری نمی کنی بر آشفتم خدا عذر خواه من باشد!وای بر من که پشتم شکست و یاورم رفت از دست،بخدا شکایت می برم،و از پدرم حمایت می خواهم،خدایا دست تو بالای دست هاست!

علی (ع) در پاسخ او گفت:

-دختر صفوت عالمیان!و یادگار مهتر پیمبران!غم مخور که وای نه برای تو است،برای دشمن ژاژخای تو است!من از روی سستی در خانه ننشستم،و آنچه توانستم بدرستی بکار بستم.اگر نانخورش می خواهی روزی تو مضمون است و آنکس که آنرا تعهد کرده مامون!

-بخدا واگذار!

-بخدا واگذاشتم! (47)

این گفتگو را ابن شهر آشوب بدون ذکر سند در مناقب آورده (48) و با اختلافی مختصر در بحار (49) دیده می شود.آیا چنین گفتگوئی بین دختر پیغمبر و امیر المؤمنین رخ داده است؟چگونه چنین چیزی ممکن است؟شیعه برای این دو بزرگوار مقام عصمت قائل است.می توان پذیرفت دختر پیغمبر این چنین شوهرش را سرزنش کند؟آنهم برای نانخورش بچگانش؟بدیهی است که می توان برای این پرسش پاسخی نوشت،و گفته ها را توجیه کرد.اما اگر کار توجیه و پاسخ پرسش به بحث های منطقی و استدلال های دور و دراز بکشد،نتیجه آن بدینجا منتهی می شود که قدرت منطق کدام یک از دو طرف بیشتر باشد.یا چگونه بتواند روایات را به سود منطق خویش معنی و یا تاویل نماید.چنین روش از حدود وظیفه پژوهندگان تاریخ بیرونست.

آنچه می بینم اینست که گفتار منسوب به دختر پیغمبر پر از آرایش معنوی و لفظی است،از استعاره،تشبیه،کنایه،طباق،سجع.اگر خطبه از چنین آرایش ها برخوردار باشد زیور آنست،سخنی است که برای جمع گفته می شود.باید در دل شنونده جا کند.در چنین گفتار خطیب در عین حال که بمعنی توجه دارد به زیبائی آن،و نیز بآرایش لفظ باید توجه داشته باشد.اما گفتگوی گله آمیز زن و شوی چرا باید چنین باشد؟مگر دختر پیغمبر می خواست قدرت خود را در سخنوری به شوی خویش نشان دهد؟بهر حال بقول معروف در این اگر مگری می رود و حقیقت را خدا می داند.

پی نوشتها:

1.شیطان سر از کمینگاه خویش بر آورد و شما را بخود دعوت کرد و دید که چه زود سخنش را شنیدید و سبک در پی او دویدید.

2.بلاغات النساء چاپ بیروت ص 23-24.

3.بلاغات النساء ص 23.

4.شرح نهج البلاغه ج 16 ص 252.

5.چاپ بیروت ص 23 چاپ نجف ص 12.چاپ قم ص 12 (که همان افست چاپ نجف است) .

6.قاموس الرجال ج 4 ص 259.

7.ص 175 چاپ قم.

8.لقد قتلت کهلی.و ابرت اهلی.و قطعت فرعی و اجتثثت اصلی.فان یشفک هذا فقد اشتفیت (طبری ج 7 ص 372) .

9.انی انادیک و لا اناجیک.ان اخاک من صدقک.فانظر قبل ان تتقدم.و تفکر قبل ان تندم.فان النظر قبل التقدم و التفکر قبل التندم. (عقد الفرید ج 5 ص 110-111) .

10.الحمد لله علی ما انعم.و له الشکر علی ما الهم.و الثناء بما قدم من عموم نعمة ابتداها.و سبوغ آلاء اسداها.و احسان منن و الاها. جم عن الاحصاء عددها.و نای عن المجازات امدها.و تفاوت عن الادراک ابدها.

-و استنن الشکر بفضائلها.و استحمد الی الخلائق باء جزالها.و ثنی بالندب الی امثالها.و اشهد ان لا اله الا الله.کلمة جعل الاخلاص تاویلها.و ضمن القلوب موصولها.و انار فی الفکرة معقولها.الممتنع من الابصار رؤیته.و من الاوهام الاحاطة به.

11.ابتدع الاشیاء لا من شی ء قبلها.و احتذاها بلا مثال.لغیر فائدة زادته الا اظهارا لقدرته.و تعبدا لبریته.و اعزازا لدعوته.ثم جعل الثواب علی طاعته.و العقاب علی معصیته.زیادة لعبادة عن نقمته.و حیاشا لهم الی جنته.و اشهد ان ابی محمدا عبده و رسوله.اختاره قبل ان یجتبله.و اصطفاه قبل ان ابعثه.و سماه قبل ان استنجبه.

-اذ الخلائق بالغیوب مکنونة.و بستر الاهاویل مصونة.و بنهایة العدم مقرونة.علما من الله عز و جل بمایل الامور.و احاطة بحوادث الدهور.و معرفة بمواضع المقدور.ابتعثه الله تعالی عز و جل اتماما لامره.و عزیمة علی امضاء حکمه.فرای (ص) الامم فرقا فی ادیانها. عکفا علی نیرانها.عابدة لاوثانها منکرة لله مع عرفانها.

12.فانار الله عز و جل بمحمد صلی الله علیه ظلمها.و فرج عن القلوب بهمها.و جلی عن الابصار غممها.ثم قبض الله نبیه صلی الله علیه قبض رافة و اختیار.رغبة بابی صلی الله علیه عن هذه الدار.موضوعا عنه العب و الاوزار محتف بالملائکة الابرار و مجاورة الملک الجبار و رضوان الرب الغفار.صلی الله علی محمد نبی الرحمة.و امینه علی وحیه و صفیه من الخلائق.و رضیه صلی الله علیه و سلم و رحمة الله و برکاته.ثم انتم عباد الله (ترید اهل المجلس) نصب امر الله و نهیه.و حملة دینه و وحیه.و امناء الله علی انفسکم و بلغاؤه الی الامم.-زعمتم حقا لکم لله فیکم عهد،قدمه الیکم.و نحن بقیة استخلفنا علیکم.و معنا کتاب الله،بینة بصائره.و آی فینا منکشفة سرائره.و برهان منجلیه ظواهره.مدیم البریة اسماعه.قائد الی الرضوان اتباعه مؤد الی النجاة استماعه.

13.فیه بیان حجج الله المنورة.و عزائمه المفسرة و محارمه المحذرة و تبیانه الجالیة.و جمله الکافیة.و فضائله المندوبة و رخصه الموهوبة.و شرائعه المکتوبة.ففرض الله الایمان تطهیرا لکم من الشرک.

14.در بعض مصادر متاخر بجای «حب دوستی) «جهاد»آمده و مناسب تر می نماید.

15.صبر را که در لغت بمعنی شکیبائی است بمعنی دیگر آن (باز داشتن نفس از هوی و هوس) گرفته ام. (رجوع به تفسیر التبیان ج 1 ص 201.ذیل «و استعینوا بالصبر و الصلاة »شود) .

16.اشارت است به آیه 179 سوره بقره.

17.و الصلاة تنزیها عن الکبر.و الصیام تثبیتا للاخلاص.و الزکاة تزییدا فی الرزق.و الحج تسلیة للدین.و العدل تنسکا للقلوب.و طاعتنا نظاما.و امامتنا امنا من الفرقة.و حبنا عزا للاسلام.و الصبر منجاة.و القصاص حقنا للدماء.

18.اشارت است به آیه 23 سوره نور«ان الذین یرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا فی الدنیا و الآخرة و لهم عذاب عظیم ».

19.و الوفاء بالنذر تعرضا للمغفرة.و توفیة المکاییل و الموازین تغییرا للبخسة.و النهی عن شرب الخمر تنزیها عن الرجس.و قذف المحصنات اجتنابا للعنة.و ترک السرق ایجابا للعفة.و حرم الله عز و جل الشرک اخلاصا له بالربوبیة.«فاتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون- (از آیه 101 آل عمران) و اطیعوه فیما امرکم به و نهاکم عنه فانه «انما یخشی الله من عباده العلماء»-سوره فاطر: آیه 28) .

20.ثم قالت:ایها الناس.انا فاطمة و ابی محمد.اقولها عودا علی بدء.«لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم ».-توبه:129-فان تعرفوه تجدوه ابی دون آباتکم.و اخابن عمی دون رجالکم.فبلغ النذارة.صادعا بالرسالة.مائلا عن مدرجة المشرکین.ضاربا لثبجهم،آخذا بکظمهم.یهشم الاصنام و ینکث الهام.

21.حتی هزم الجمع و ولو الدبر.و تفری اللیل عن صبحه.و اسفر الحق عن محضه.و نطق زعیم الدین.و خرست شقاشق الشیاطین.و کنتم علی شفا حفرة من النار.مذقة الشارب.و نهرة الطامع و قبسة العجلان.و موطا الاقدام.تشربون الطرق.و تقتاتون الورق.اذلة خاسئین.تخافون ان یتخطفکم الناس من حولکم.فانقذکم الله برسوله (ص) بعد اللتیا و التی.و بعد ما منی ببهم الرجال،و ذؤبان العرب،و مردة اهل الکتاب.

22.کلما حشوا نارا للحرب اطفاها.او نجم قرن الضلال و فغرت فاغرة من المشرکین قذف باخیه فی لهواتها.فلا ینکفی حتی یطا صماخها باخمصه.و یخمد لهبها بحده.مکدودا فی ذات الله.قریبا من رسول الله.سیدا فی اولیاء الله.و انتم فی بلهنیة وادعون آمنون.

23.حتی اذ اختار الله لنبیه دار انبیائه،ظهرت خلة النفاق.و سمل جلباب الدین.و نطق کاظم الغاوین.و نبغ حامل الآفلین.و هدر فنیق المبطلین.فخطر فی عرصاتکم و اطلع الشیطان راسه من مغرزه،صارخا بکم.فوجدکم لدعائه مستجیبین.و للغرة فیه ملاحظین.فاستنهضکم فوجدکم خفافا.و اجمشکم فالقاکم غضابا.فوسمتم غیر ابلکم و اوردتموها غیر شربکم.هذا و العهد قریب.و الکلم رحیب.و الجرح لما یندمل.

24.زعمتم خوف الفتنة «الا فی الفتنة سقطوا و ان جهنم لمحیطة بالکافرین »-توبه:49-فهیهات منکم،و انی بکم،و انی تؤفکون.و هذا کتاب الله بین اظهرکم.زواجره بینة.و شواهده لائحة.و اوامره واضحة.ارغبة عنه تریدون.ام بغیره تحکمون؟بئس للظالمین بدلا. «و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخرة من الخاسرین ».آل عمران:85.

25.ثم لم تریثوا الاریث ان تسکن نغرتها.تشربون حسوا،و تسرون فی ارتغاء.و نصبر منکم علی مثل حز المهدی.و انتم الان تزعمون ان لا ارث لنا.افحکم الجاهلیة تبغون،«و من احسن من الله حکما لقوم یوقنون- (المائدة:50) ویها معشر المهاجرین.ا ابتز ارث ابی؟یا بن ابی قحافة!افی الکتاب ان ترث اباک و لا ارث ابی؟لقد جئت شیئا فریا.

26.خلافت و فدک.

27.فدونکها مخطومة مرحولة.تلقاک یوم حشرک.فنعم الحکم.الله.و الزعیم محمد.و الموعد القیامة.و عند الساعة یخسر المبطلون. و«لکل نبا مستقر و سوف تعلمون » (انعام:67) ثم انحرفت الی قبر النبی (ص) و هی تقول:

قد کان بعدک انباء و هنبثة لو کنت شاهدها لم تکثر الخطب انا فقدناک فقد الارض و ابلها واختل قومک فاشهدهم و لا تغب

28.معشر البقیة.و اعضاد الملة.و حصون الاسلام.ما هذه الغمیزة فی حقی؟و السنة عن ظلامتی.اما قال رسول الله (ص) المرء یحفظ فی ولده؟سرعان ما اجدبتم فاکدیتم.و عجلان ذا اهالة.تقولون مات رسول الله (ص) .فخطب جلیل.استوسع وهیه.و استنهز فتقه.و فقد راتقه.و اظلمت الارض لغیبته.و اکتابت خیرة الله لمصیبته.و خشعت الجبال.و اکدت الامال.و اضیع الحریم.و اذیلت الحرمة عند مماته.و تلک نازلة علینا.بها کتاب الله فی افنیتکم فی ممساکم و مصبحکم یهتف بها فی اسماعکم.و قبله حلت بانبیاء الله عز و جل و رسله.

29.در بعض فرهنگهای عربی و کتاب هائی جز فرهنگ نامه ها نوشته اند قیله نام زنی است که انصار از نژاد او هستند.ابو الفرج اصفهانی آنجا که نسب اوس و خزرج را آورده نویسد:مادر آنان قیله دختر جفنة بن عتبة بن عمرو است.و قضاعه گویند او قیله دختر کاهل بن عذره بن سعد بوده است. (اغانی ج 3 ص 40) لیکن باید توجه داشت که:قیله واژه ای است جنوبی یعنی واژه ای بوده است در زبان مردم عربستان خوشبخت (یمن) .مردم یثرب (مدینه) از مهاجرانی هستند که پس از ویرانی سد مارب و یا به سبب دیگر در این شهر (یثرب) سکونت کردند.در دوره دوم حکومت سبائیان بر جنوب،پادشاهان این منطقه مشاوران سیاسی داشتند که از میان اشراف انتخاب می شدند و آنانرا«قیل »می گفتند بن ابر این قیله مرادف بزرگان،اعیان،و مانند اینها است.

30.«و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم و من ینقلب علی عقبیه فلن یضر الله شیئا و سیجزی الله الشاکرین. (آل عمران:144) ایها بنی قیلة.اهضم تراث ابیه. (هاء برای سکت است) و انتم بمرای و مسمع تلبسکم الدعوة و تمثلکم الحیرة و فیکم العدد و العدة.و لکم الدار.و عندکم الجنن.

31.و انتم الان نخبة الله التی انتخبت لدینه.و انصار رسوله و اهل الاسلام.و الخیرة التی اختیرت لنا اهل البیت.فبادیتم العرب.و ناهضتم الامم.و کافحتم البهم.لا نبرح نامرکم و تامرون.حتی دارت لکم بنارحی الاسلام.و در حلب الانام.و خضعت نعرة الشرک.و لا باخت نیران الحرب.و هدات دعوة الهرج.و استوسق نظام الدین.فانی حرتم بعد البیان.و تکصتم بعد الاقدام.و اسررتم بعد الاعلان.

32.لقوم نکثوا ایمانهم «اتخشونهم.فالله احق ان تخشوه ان کنتم مؤمنین » (توبه:13) الا قد اری ان اخلدتم الی الخفض.و رکنتم الی الدعة.فعجتم عن الدین.و مججتم الذی و عیتم و دسعتم الذی سوغتم.«انتکفروا انتمومن فی الارض جمیعا فان الله لغنی حمید». (آیه 8 سوره ابراهیم) .

33.سعدی.

34.الا و قد قلت الذی قلته علی معرفة منی بالخذلان الذی خامر صدورکم.و استشعرته قلوبکم.و لکن قلته فیضة النفس.و نفثة الغیظ.و بثة الصدر.و معذرة الحجة.فدونکموها.فاحتقبوها مدبرة الظهر.ناکبة الحق.باقیة العار.موسومة بشنار الابد.موصولة بنار الله الموقدة.التی تطلع علی الافئدة.فبعین الله ما تفعلون «و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون » (الشعراء:227) و انا ابنة نذیر لکم بین یدی عذاب الله.فاعملوا انا عاملون و انتظروا انا منتظرون.

35.و کسی که بگذشته خود باز گردد زیانی بخدا نمی رساند (آل عمران:144)

36.بلاغات النساء.

37.قسمتی از این پاسخ مسجع است بدین جهت در ترجمه هم سجع رعایت شده است.

38.یرثنی و یرث من آل یعقوب-مریم:7.

39.و ورث سلیمان داود-النحل:17.

40.بلاغات النساء.چاپ بیروت ص 31-32.

41.شرح نهج البلاغة ص 214.

42.زن روسپی که در عصر جاهلیت بوده است.

43.شرح نهج البلاغه ج 16 ص 214-215.

44.و نگاه کنید به فاطمة الزهرا-عباس عقاد ص 57.

45.پس از پنجاه سال ص 31 چاپ دوم.

46.یا بن ابی طالب اشتملت شملة الجنین.و قعدت حجرة الظنین.نقضت قادمة الاجدل.فخاتک ریش الاعزل.هذا ابن ابی قحافة یبتزنی نحلة ابی.و بلیغة ابنی.لقد اجهر فی خصامی.و الفیته الدفی کلامی.حتی حبسنی قتیلة نصرها.و المهاجرة وصلها.و غضت الجماعة دونی طرفها فلا دافع و لا مانع-خرجت کاظمة.وعدت راغمة.اضرعت حدک یوم اضعت خدک.افترست الذئاب و استرشت التراب.ما کففت قائلا و لا اغنیت باطلا و لا خیار لی.

47.لیتنی مت قبل هنیتی و دون ذلتی.عذیری الله منک عادیا و منک حامیا.و یلای فی کل شارق.ویلای مات العمد.و وهنت العضد. و شکوای الی ابی و عدوای الی ربی.اللهم انت اشد قوة.فاجابها امیر المؤمنین:لا ویل لک.بل الویل لشانئک.نهنهی عن وجدک یابنة الصفوة.و بقیة النبوة.فما ونیت عن دینی و لا اخطات مقدوری فان کنت تریدین البلغة فرزقک مضمون.و کفیلک مامول و ما اعد لک خیر مما قطع عنک.فاحتسبی الله!فقالت حسبی الله و نعم الوکیل.

48.ج 2 ص 208.

49.ج 43 ص 148.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان