ولادت

در روایات اهل سنت تا جایی که نگارنده دیده،این گونه است که چون درد زایمان فاطمه بنت اسد را گرفت و شکایت حال خود را به ابو طالب کرد،ابو طالب دست او را گرفته و به مسجد الحرام آورد و به درون خانه کعبه برد و بدو گفت:

در روایات اهل سنت تا جایی که نگارنده دیده،این گونه است که چون درد زایمان فاطمه بنت اسد را گرفت و شکایت حال خود را به ابو طالب کرد،ابو طالب دست او را گرفته و به مسجد الحرام آورد و به درون خانه کعبه برد و بدو گفت:

«اجلسی علی اسم الله »

[به نام خدا در اینجا بنشین]

و سپس فاطمه بنت اسد پسر زیبایی به دنیا آورد و ابو طالب او را«علی »نامید و این حدیث را ابن مغازلی در مناقب و ابن صباغ در فصول المهمه و دیگران نقل کرده اند (3)

نظیر این ماجرا در برخی از روایات علمای شیعه نیز ذکر شده ولی عموما در روایات علمای شیعه رضوان الله علیهم این گونه است که خود فاطمه بنت اسد هنگامی که دچار درد زایمان شد،به کنار خانه آمد و از خدا خواست تا امر ولادت مولودش را بر او آسان گرداند،به دنبال این دعا بود که دیوار خانه کعبه شکافته شد،فاطمه به درون آن رفت و علی (ع) به دنیا آمد.

اصل حدیث مطابق آنچه شیخ صدوق (ره) در کتابهای امالی،علل الشرایع و معانی الاخبار و محدثین دیگر شیعه رضوان الله علیهم نقل کرده اند این گونه است که از یزید بن قعنب روایت شده که گوید:

من و عباس بن عبد المطلب و جمعی از قبیله «بنی عبد العزی »رو به روی خانه کعبه در مسجد الحرام نشسته بودیم که ناگهان فاطمه بنت اسد که درد زایمان او را ناراحت کرده بود،پدیدار گشته و نزد خانه آمد و گفت:

«رب انی مؤمنة بک و بما جاء من عندک من رسل و کتب،و انی مصدقة بکلام جدی ابراهیم الخلیل،و انه بنی البیت العتیق،فبحق الذی بنی هذا البیت،و بحق المولود الذی فی بطنی لما یسرت علی ولادتی ».

[پروردگارا من ایمان دارم به تو و به همه پیمبران و کتابهایی که از سوی تو آمده،وگفتار جدم ابراهیم خلیل را تصدیق دارم و به او که این خانه کعبه را بنا کرد،پروردگارا به حق همان کسی که این خانه را بنا کرد و به حق این نوزادی که در شکم من است که ولادت او را بر من آسان گردان.]

یزید بن قعنب گوید:ناگهان دیدم قسمت پشت خانه کعبه شکافته شد و فاطمه به داخل خانه رفت و از دیدگاه ما پنهان گردید و دیوار خانه نیز (مانند نخست) به هم پیوست،ما که چنان دیدیم،خواستیم قفل در را باز کنیم ولی در باز نشد و دانستیم که (سری در این کار هست و این ماجرا) از جانب خدای تعالی است.

این مطلب بسرعت در شهر پیچید و مردم در سر هر کوی و برزن از آن بحث و گفتگو می کردند و زنان پرده نشین نیز از این ماجرای شگفت انگیز با خبر شده و از آن سخن می گفتند.

سه روز از این ماجرا گذشت و چون روز چهارم شد،فاطمه از همان مکان بیرون آمد و علی (ع) را در دست داشت و به مردم می گفت:

خدای تعالی مرا بر زنان پیش از خود برتری بخشید،زیرا آسیه دختر مزاحم خدای عز و جل را در مکانی پرستش کرد که جز به صورت اضطرار و ناچاری نمی بایستی پرستش او را نمود و مریم دختر عمران نخله خشک را حرکت داد تا از آن رطب تازه خورد و من در خانه خدا رفتم و از روزی و میوه بهشتی خوردم و چون خواستم از خانه بیرون آیم هاتفی ندا کرد که ای فاطمه نام این مولود را«علی »بگذار که خدای علی اعلی فرماید:من نام او را از نام خود جدا کردم و به ادب خود ادب آموختم و من بر مشکلات علم خویش او را واقف ساختم و اوست کسی که بتها را در خانه من می شکند و اوست کسی که بر پشت بام خانه ام اذان گوید و مرا تقدیس کند و وای به حال کسی که او را دشمن داشته و نافرمانیش کند.

پی نوشت:

1.برای تفصیل بیشتر به احقاق الحق،ج،ص 486 به بعد مراجعه کنید.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر