این روح،از روز اول تا لحظه آخر در وجود مقدس حسین بن علی علیه السلام متجلی بود،به قول خودش جزء خون و حیاتش شده بود،امکان نداشت از حسین جدا شود.در لحظات آخر[حیات]ابا عبد الله،وقتی در آن گودی قتلگاه افتاده است و قدرت حرکت کردن ندارد،قدرت جنگیدن با دشمن ندارد،قدرت ایستادن بر سر پا ندارد و به زحمت می تواند حرکت کند،باز می بینیم از سخن حسین غیرت می جهد،عزت تجلی می کند،بزرگواری پیدا می شود.لشکر می خواهند سر مقدسش را از بدن جدا کنند ولی شجاعت و هیبت سابق اجازه نمی دهد،بعضی می گویند نکند حسین حیله جنگی به کار برده که اگر کسی نزدیک شد،حمله کند و در مقابل حمله او کسی تاب مقاومت ندارد.نقشه پلید و نا مردانه ای می کشند،می گویند اگر به سوی خیمه هایش حمله کنیم او طاقت نمی آورد.امام حسین افتاده است.من نمی توانم آن حالت ابا عبد الله را مجسم کنم.لشکر به طرف خیام حرمش حمله می کند. یک نفر فریاد می کشد:حسین،تو زنده ای؟!به طرف خیام حرمت حمله کردند!امام به زحمت روی زانوهای خود بلند می شود،به نیزه اش تکیه می کند و فریاد می کشد:
«ویلکم یا شیعة آل ابی سفیان،ان لم یکن لکم دین و لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم » (1)
ای مردمی که خود را به آل ابوسفیان فروخته اید،ای پیروان آل ابوسفیان!اگر خدا را نمی شناسید،اگر به قیامت ایمان و اعتقاد ندارید،حریت و شرف انسانیت شما کجا رفت؟!شخصی می گوید:ما تقول یابن فاطمة؟پسر فاطمه چه می گویی؟فرمود:«انا اقاتلکم و انتم تقاتلوننی و النساء لیس علیهن جناح »طرف شما من هستم،این پیکر حسین حاضر و آماده است برای اینکه آماج تیرها و ضربات شمشیرهای شما واقع شود. ولی روح حسین حاضر نیست او زنده باشد و ببیند کسی به نزدیک خیام حرم او می رود.
و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم،و صلی الله علی محمد و اله الطاهرین.
پی نوشت:
1) اللهوف،ص 50.