ماهان شبکه ایرانیان

احد

روحیه قریش بر اثر شکست در جنگ بدر سخت افسرده شد،و برای گرفتن انتقام کشته شدگان خود و جبران این شکست بزرگ تصمیم گرفتند با نیروی فراوان و مجهز به مدینه حمله کنند.

روحیه قریش بر اثر شکست در جنگ بدر سخت افسرده شد،و برای گرفتن انتقام کشته شدگان خود و جبران این شکست بزرگ تصمیم گرفتند با نیروی فراوان و مجهز به مدینه حمله کنند.

عوامل اطلاعاتی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم تصمیم قریش را در این زمینه به آن حضرت گزارش کردند.پیامبر برای مقابله با دشمن شورای نظامی تشکیل داد.گروهی از مسلمانان نظر دادند که بهتر است ارتش اسلام از مدینه بیرون رود و در بیرون شهر با دشمن بجنگد.

پیامبر با هزار نفر مدینه را به سوی کوه احد در سمت شمال شهر ترک گفت.در بین راه سیصد نفر از هواداران عبد الله بن ابی، منافق مشهور،به تحریک وی به مدینه بازگشتند و تعداد نیروهای اسلام به هفتصد نفر کاهش یافت.بامداد روز هفتم شوال از سال سوم هجرت در دامنه کوه احد دو لشگر در برابر هم صف آرایی کردند.

پیامبر اسلام پیش از آغاز جنگ،با یک دید نظامی،میدان جنگ را مورد بررسی قرار داد و نظرش به نقطه ای جلب شد که ممکن بود دشمن در گرماگرم جنگ از آن نقطه نفوذ کرده از پشت سر به مسلمانان حمله کند.از این نظر افسری بنام «عبد الله بن جبیر»را با پنجاه نفر تیرانداز روی تپه ای مستقر ساخت تا از رخنه احتمالی دشمن از آن نقطه جلوگیری کنند و دستور داد به هیچ وجه نباید آن نقطه حساس را ترک کنند چه مسلمانان پیروز شوند و چه شکست بخورند.

از طرف دیگر در جنگهای آن زمان،پرچمدار،نقش بسیار بزرگی داشت وازینرو پرچم را همیشه به دست افرادی دلیر و توانا می سپردند.استقامت و پایداری پرچمدار و اهتزاز پرچم در رزمگاه،موجب دلگرمی جنگجویان بود،و بر عکس،کشته شدن پرچمدار و سرنگونی پرچم مایه تزلزل روحی آنان می گردید،به همین جهت پیش از آغاز جنگ به منظور جلوگیری از شکست روحی سربازان،چند نفر از شجاعترین رزمندگان به عنوان پرچمدار تعیین می گردید.

در این جنگ نیز قریش به همین ترتیب عمل کردند،و پرچمدارانی از قبیله «بنی عبد الدار»که به شجاعت معروف بودند،انتخاب کردند ولی پس از آغاز جنگ پرچمداران آنان یکی پس از دیگری به دست توانای علی علیه السلام کشته شدند و سرنگونی پی در پی پرچم باعث ضعف و تزلزل روحی سپاه قریش گردید و افرادشان پا به فرار گذاشتند.

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود:«پرچمداران سپاه شرک در جنگ احد نه نفر بودند که همه آنها به دست علی علیه السلام به هلاکت رسیدند» (1).

ابن اثیر نیز می گوید:«کسی که پرچمداران قریش را شکست داد،علی علیه السلام بود» (2).

به روایت مرحوم شیخ صدوق،علی علیه السلام در احتجاجهای خود در شورای شش نفری که پس از مرگ عمر،جهت تعیین خلیفه تشکیل گردید،روی این موضوع تکیه نموده و فرمود:

شما را به خدا سوگند می دهم آیا در میان شما کسی جز من هست که نه نفر از پرچمداران بنی عبد الدار را(در جنگ احد)کشته باشد؟سپس امام افزود:پس از کشته شدن این نه نفر بود که غلام آنان بنام «صواب »که هیکلی بس درشت داشت،به میدان آمد و در حالی که دهانش کف کرده و چشمانش سرخ گشته بود،می گفت:به انتقام اربابانم جز محمد را نمی کشم.شما با دیدن او جاخورده خود را کنار کشیدید ولی من به جنگ او رفتم و ضربت متقابل بین من و او رد و بدل شد و من آنچنان ضربتی بر او وارد کردم که از کمر دونیم شد.

اعضای شورا،همگی سخنان علی علیه السلام را تصدیق کردند (3).

باری،سپاه قریش هزیمت یافت و افراد تحت فرماندهی عبد الله بن جبیر با دیدن این صحنه خواستند به منظور جمع آوری غنایم، منطقه استقرار خود را رها کنند.عبد الله فرمان صریح پیامبر را به آنها یادآوری کرد ولی آنان ترتیب اثر نداده و بیش از 40 نفرشان از تپه سرازیر شده به دنبال جمع آوری غنایم رفتند و عبد الله بن جبیر با کمتر از ده نفر همانجا ماند.

در این هنگام خالد بن ولید که با گروهی سواره نظام در کمین آنان بود،چون این وضع را دید،به آنان حمله کرد و پس از کشتن آنان از پشت جبهه به مسلمانان یورش برد و این همزمان شد با بلند شدن پرچم آنان توسط یکی از زنان قریش بنام «عمرة بنت علقمة »که جهت تشویق سربازان قریش به میدان جنگ آمده بودند.

از این لحظه،وضع جنگ بکلی عوض شد،آرایش جنگی مسلمانان بهم خورد،صفوف آنان از هم پاشید،ارتباط فرماندهی با افراد قطع گردید و مسلمانان شکست خوردند و حدود هفتاد نفر از مجاهدان اسلام،از جمله «حمزة بن عبد المطلب »و«مصعب بن عمیر»یکی از پرچمداران ارتش اسلام،به شهادت رسیدند.

از طرف دیگر،چون شایعه کشته شدن پیامبر اسلام در میدان جنگ توسط دشمن پخش گردید،روحیه بسیاری از مسلمانان متزلزل شد و در اثر فشار نظامی جدید سپاه شرک،اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان عقب نشینی کرده و پراکنده شدند،و در میدان جنگ جز افرادی انگشت شمار در کنار پیامبر نماندند و لحظات بحرانی و سرنوشت ساز در تاریخ اسلام فرا رسید.

در اینجا بود که نقش بزرگ علی علیه السلام نمایان گردید زیرا علی علیه السلام با شجاعت و رشادتی بی نظیر در کنار پیامبر شمشیر می زد و از وجود مقدس پیشوای عظیم الشان اسلام در برابر یورشهای مکرر فوجهای متعدد مشرکان حراست می کرد.

«ابن اثیر»در تاریخ خود می نویسد:

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم گروهی از مشرکین را مشاهده کرد که عازم حمله بودند،به علی دستور داد به آنان حمله کند،علی علیه السلام به فرمان پیامبر به آنان حمله کرد و با کشتن چندین تن موجبات تفرق آنان را فراهم ساخت.پیامبر سپس گروه دیگری را مشاهده کرد و به علی علیه السلام دستور حمله داد و علی آنان را کشت و متفرق ساخت.در این هنگام فرشته وحی به پیامبر عرض کرد:این،نهایت فداکاری است که علی علیه السلام از خود نشان می دهد.رسول خدا فرمود:او از من است و من از او هستم.در این هنگام صدایی از آسمان شنیدند که می گفت:«لا سیف الا ذو الفقار،و لا فتی الا علی » (4).«ابن ابی الحدید»نیز می نویسد:

هنگامی که غالب یاران پیامبر پا به فرار نهادند،فشار دسته های مختلف دشمن به سوی پیامبر بالاگرفت.دسته ای از قبیله «بنی-کنانه »و گروهی از قبیله «بنی عبد مناة »که در میان آنان چهار جنگجوی نامور به چشم می خورد،به سوی پیامبر یورش بردند.پیامبر به علی علیه السلام فرمود:حمله اینها را دفع کن.علی علیه السلام که پیاده می جنگید، به آن گروه که پنجاه نفر بودند، حمله کرده و آنان را متفرق ساخت.آنان چند بار مجددا گردهم جمع شده و حمله کردند،باز هم علی علیه السلام حمله آنان را دفع کرد.در این حملات،چهار نفر قهرمان مزبور و ده نفر دیگر که نامشان در تاریخ مشخص نشده است،به دست علی علیه السلام کشته شدند.

«جبرئیل »به رسول خدا گفت:راستی که علی علیه السلام مواسات می کند،فرشتگان از مواسات این جوان به شگفت در آمده اند. پیامبر فرمود:چرا چنین نباشد،او از من است و من از او هستم.جبرئیل گفت:من هم از شما هستم.آن روز صدایی از آسمان شنیده شد که مکرر می گفت:

«لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی ».

ولی گوینده دیده نمی شد.از پیامبر سؤال کردند که گوینده کیست؟فرمود جبرئیل است (5).

پی نوشت ها:

1)شیخ مفید،الارشاد،قم،مکتبة بصیرتی،(بی تا)ص 47.

2)ابن اثیر،الکامل فی التاریخ،بیروت،دار صادر،1399 ه.ق،ج 2،ص 154.

3)الخصال،تصحیح:علی اکبر غفاری،قم،منشورات جامعة المدرسین فی الحوزة العلمیة بقم،1403 ه.ق،ص 560.

4)الکامل فی التاریخ،بیروت،دار صادر،1399 ه.ق،ج 2،ص 154.

5)ابن ابی الحدید،شرح نهج البلاغة،تحقیق:محمد ابو الفضل ابراهیم،چاپ اول،قاهره،دار احیاء الکتب العربیة،1378 ه.ق،ج 14،ص 253.خوارزمی نیز در کتاب «المناقب »صفحه 223 روایت می کند که علی علیه السلام در جریان شورا،به این مواسات که ندای آسمانی را در پی داشت،بر اعضای شورا احتجاج کرد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان