ماهان شبکه ایرانیان

مائده آسمانی

به یاد آر زمانی که حواریین عیسی به وی گفتند ای عیسی بن مریم آیا پروردگار تو توانائی دارد مائده ای از آسمان بر ما نازل کند؟گفت بپرهیزید از خدا اگر دارنده ایمانید(۱۱۲).

ترجمه آیات 5ٍ112 - 115

به یاد آر زمانی که حواریین عیسی به وی گفتند ای عیسی بن مریم آیا پروردگار تو توانائی دارد مائده ای از آسمان بر ما نازل کند؟گفت بپرهیزید از خدا اگر دارنده ایمانید(112).

گفتند می خواهیم از آن مائده بخوریم تا قلبهایمان مطمئن شود و بدانیم که تو ما را در ایمانمان تصدیق کرده ای و بر آن ما از گواهان باشیم(113).

عیسی بن مریم گفت بار الها!ای پروردگار ما نازل فرما بر ما مائده ای از آسمان تا برای ما و پیروان کنونی و آینده ما عید، و خود معجزه ای از ناحیه تو باشد، پروردگارا روزیمان کن که تو بهترین روزی دهندگانی(114).

خدای متعال فرمود: من بزودی آن مائده ای را که خواستی نازل خواهم کرد، ولی اگر بعد از آن باز هم کسی کفر بورزد باید بداند که به راستی او را عذابی می کنم که احدی از عالمیان را به چنان عذاب دچار نمی کنم(115).

بیان آیات

این آیات، داستان نزول مائده را بر مسیح و یارانش یاد آوری می کند، گر چه تصریح ندارد به اینکه چنین مائده ای نازل شده، لیکن از اینکه آیه آخری مشتمل است بر وعده قطعی و بدون قید به اینکه نازل خواهد کرد، و از اینکه خدای متعال همانطوری که خودش خود را وصف کرده، تخلف در وعده نمی کند، استفاده می شود که چنین مائده ای نازل کرده است، و اینکه بعضی گفته اند: حواریین بعد از اینکه آن تهدید شدید را از خداوند نسبت به کسی که بعد از این معجزه کفر بورزد شنیدند حرف خود را از عیسی پس گرفتند، گفتاری است که از قرآن و احادیث دلیل قابل اعتمادی بر آن یافت نمی شود، این سخن از عده ای از مفسرین از آن جمله مجاهد و حسن نقل شده است و دلیلی بر گفتار خود نیاورده اند، و اگر هم کسی بگوید گفتار مجاهد و حسن خود به منزله روایت است و روایت موقوفه خواهد بود، علاوه بر اینکه معارضند با روایات دیگری که دلالت بر نزول مائده دارند، بر فرض اینکه اگر گفتار اینان به منزله روایت هم باشد تازه خبر واحدی بیش نیست، و در جای خود مسلم است که خبر واحد در غیر احکام حجت نیست.

رد سخن بعضی که گفته اند مائده نازل نشد، و بیان عدم انطباق داستان م
ائده قرآن با داستان نان و ماهی در انجیل یوحنا

پس به گفته اینان نمی توان استناد جست به اینکه چنین مائده ای نازل نشده، و چه بسا استدلال شود بر نازل نشدن مائده به اینکه اگر چنین چیزی بود نصارا خبر دار می شدند و در کتبشان اثری از آن دیده می شد، چون داعی آنها بر حفظ شعائر و مقدسات دینیشان زیاد بوده، کما اینکه عشای ربانی را به سیره مستمره دست به دست گردانیده و تاکنون حفظ کرده اند و از داستان مائده در کلمات خود آنها و نه در کتابهای مقدسشان اثری دیده نمی شود.این استدلال نیز صحیح نیست، برای اینکه اگر کسی خبره در تاریخ و مطلع از مساله شیوع نصرانیت و ظهور انجیل ها باشد، به امثال این حرفها اعتنایی نمی کند.زیرا نه کتابهای مقدس نصارا به طور تواتر به زمان مسیح مستند می شود و نه این نصرانیت فعلی به زمان آن جناب متصل می گردد، بلی البته این هست که در بعضی از انجیل ها این معنا دیده می شود که مسیح (ع)شاگردان خود و جماعتی از مردم را به نان و ماهی مختصری بطور اعجاز اطعام کرده، لیکن این حکایت با داستانی که قرآن راجع به مائده دارد در هیچیک از خصوصیات تطبیق نمی شود، در انجیل یوحنا، اصحاح ششم داستان نان و ماهی را چنین نقل می کند:1 - بعد از آن مسیح گذشت به پل دریای جلیل(و آن دریای طبریه است)2 - جمع

کثیری هم به دنبالش رفتند، چون معجزاتی را که در خصوص بیماران انجام می داد از او دیده بودند 3 - مسیح بر فراز کوهی صعود نمود و با شاگردانش در آنجا نشست 4 - و این داستان در ایامی بود که عید فصح یهود(روزی که یهود از مصر بیرون شدند)نزدیک بود 5 - مسیح چشم انداخت و دید که جمع کثیری به سویش می آیند، رو به فیلبس کرد و گفت: از کجا نانی تهیه کنیم که این جمعیت بخورند؟6 - این را برای این گفت که فیلبس را بیازماید، برای اینکه مسیح می دانست که وی تصمیم چه عملی را گرفته 7 - فیلبس پاسخش داد با دویست دینار هم نمی توان این جمعیت را نان داد و لو اینکه سیر هم نشوند و هر کدام جز مختصری نخورند 8 - یکی از شاگردانش که همان اندراوس برادر سمعان بطرس بود گفت 9 - در اینجا جوانی است که همراهش پنج گرده نان جو و دو عدد ماهی هست، و لیکن این غذای مختصر کجا کفاف این همه جمعیت را می دهد 10 - مسیح فت بگوئید مردم تکیه کنند، اتفاقا در آن مکان علف سبز فراوان بود، مردم که عده شان به پنج هزار نفر بالغ می شد همه تکیه دادند 11 - مسیح نان ها را گرفت و شکر گذاشت آنگاه آنها را در بین شاگردان خود تقسیم نمود، شاگردان این نان ها را به مردمی که تکیه داده بودند دادند، و همچنین دو عدد ماهی را تقسیم کرد و هر کسی هر چه خواست گرفت 12 - پس از آنکه همه سیر شدند مسیح به شاگردانش گفت پاره نان ها را جمع کنید تا چیزی از آن ضایع نشود 13 - پس آنها را جمع کردند و دوازده زنبیل را از آن پاره هائی که از پنج گرده نان زیاد آمده بود پر کردند 14 - وقتی مردم این معجزه را از مسیح دیدند، گفتند این مرد در حقیقت همان پیغمبری است که بنا بود به عالم بیاید 15 - و اما مسیح چون دانست که آنها بنا دارند بیایند و او را ببرند و به پادشاهی خود منصوبش کنند، از آنجا هم برگشت و به تنهایی بر فراز کوه رفت.

این بود داستان نان و ماهی که انجیل یوحنا آنرا نقل کرده، و همان طوری که می بینید با داستان مائده قرآن مطابقت ندارد، و به هر حال دقت در داستان مائده و سیاق آیات قرآن که متضمن نقل آن است انسان را به یک بحث دیگری راهنمایی می کند، زیرا سؤالی که در اول این آیات از قدرت خدای تعالی شده به ظاهرش سؤالی است خالی از ادبی که رعایتش در حق خدای تعالی واجب است، آخر این آیات هم منتهی می شود به اینکه خدای تعالی کسی را که به این آیات کفر بورزد تهدید به عذابی کرده که نظیرش در خصوص هیچیک از معجزات مخصوص به انبیا و معجزاتی که امت ها از پیغمبران خود مطالبه کرده اند، از قبیل درخواستهای قوم نوح و هود و صالح و شعیب و موسی و محمد(ص) دیده نشده است.

از دقت در صدر و ذیل آیه این سؤال پیش می آید که حواریون به چه جرمی مستحق

چنین کیفر باشند، کیفری که نظیری برای آن نباشد؟اگر بگویی از جهت سؤال که خارج از ادب و نزاکت شان بوده، زیرا تعبیرشان تعبیر کسی است که در قدرت خدای سبحان شک داشته باشد.

در جواب می گوییم سؤالات امت های سابق بر امت مسیح و همچنین رفتار سرکشان قوم رسول الله(ص)و رفتار یهودی های معاصر آن جناب خیلی بدتر و به مقام پروردگار اهانت آمیزتر بود، بلکه آنان انبیاء خود را مسخره و استهزاء می کردند، تا چه رسد به بی ادبی در کلام.

و اگر بگویی برای این بوده که حواریین قبل از این سؤال ایمان آورده بودند و در این صورت صحیح است که تهدید شوند به اینکه اگر بعد از ایمان و نزول مائده و مشاهده این معجزه باهره باز هم کفر بورزند مستحق چنین عذاب شدید هستند.

در جواب می گوییم: گر چه کفر اینطوری طغیان بزرگی است، لیکن باز هم اختصاص به حواریین نداشته و عمل بیسابقه نیست، زیرا در سایر امت ها نیز از این قبیل طغیانها زیاد بوده و هیچیک از آنان حتی کسانی که بعد از رسیدن به مقام قرب حق و مشاهده آیات خداوندی مرتد شدند به چنین وعیدی مواجه نشدند، مانند آن شخصی که خدای تعالی در باره اش فرمود: "و اتل علیهم نبا الذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها فاتبعه الشیطان فکان من الغاوین" (1) چیزی که در این مقام ممکن است گفته شود این است که این قضیه از جهت سؤالی که در صدر آن است به معنای مخصوصی از سایر معجزات انبیا، که در قبال درخواست امت های خود و یا ضرورت های دیگری اقامه کرده اند متمایز می شود.

ذکر انواع معجزات انبیاء(ع)و خصوصیت معجزه مائده، و بیان وجه تهدید ش
دید حواریون در: "فمن یکفر منکم..."

توضیح اینکه معجزاتی که کلام الله مجید از آنها یاد کرده چند قسم است: یکی معجزاتی که پروردگار در همان اوان بعثت انبیاء به آنان داده تا مؤید و حجت بر نبوت یا رسالتشان باشد، مانند ید بیضا و عصایی که به موسی(ع)داد، و زنده کردن مردگان و خلقت طیر و شفای کور مادر زاد و پیسی، که به عیسی(ع)ارزانی داشت، و قرآنی که به رسول الله(ص)نازل فرمود.و این نوع معجزات را به خاطر دعوت انبیا و اتمام حجت شان بر کفار، خداوند به آنان داده است تا اگر کسی زیر بار نرفت و گمراه شد حجت بر او تمام باشد و آن کس هم که پذیرفت و به نور ایمان زندگی افت با حجت و بینه زنده شده باشد.

قسم دیگر، معجزاتی است که کفار، انبیای خود را به ارائه آن تکلیف کرده اند، مانند ناقه صالح و امثال آن و از همین قسم است عذابهای مخوفی که انبیا در دعوت خود استعمال کرده اند، مانند ملخ، شپش و قورباغه و غیر اینها از عذابهای هفتگانه ای که موسی(ع)در باره قوم فرعون بکار برده و نیز مانند طوفان نوح و زلزله ثمود و باد صرصر عاد و غیر اینها.و اینگونه معجزات مخصوص معاندینی بوده که زیر بار حق نمی رفتند.

قسم سوم معجزاتی است که خداوند متعال در مواقعی که احتیاج و ضرورتی ایجاب می کرده آنرا ارائه میداده، مانند منفجر شدن چشمه از شکم سنگ و نزول"من"و"سلوی"در بیابان بر بنی اسرائیل و کندن کوه طور از ریشه و نگهداشتنش بر بالای سر آنان و شکافتن دریا برای نجاتشان از فرعون و ستمگریهای او، همه اینها معجزاتی بوده که به منظور ترسانیدن عاصیان و کسانی که از پذیرفتن حق استنکاف می ورزیدند یا به منظور تعظیم و تکریم مؤمنین انجام می شده، تا شاید کلمه رحمت، در حقشان تمام شود، گر چه خودشان درخواست نکرده باشند.

و از همین باب است مواعیدی که خدای تعالی در قرآن کریم مؤمنین را به آنها وعده داده تا کرامتی باشد برای رسول الله(ص)، مانند وعده به فتح مکه و خذلان مشرکین از کفار قریش و غلبه روم و غیر آن.

این بود انواع معجزاتی که در قرآن کریم و در تعلیمات الهی از آنها یاد شده، و اما اینکه بعضی از هوسبازان با دیدن معجزه باز مطالبه معجزه دیگری کرده اند - و ما آنرا در این اقسام ذکر نکردیم - برای این بود که این عمل به تعبیر قرآن و تعلیمات الهی هذیانهائی بوده که نباید به آنها اعتنا نمود، مانند مطالبه کردن اهل کتاب از رسول الله(ص)که با بودن قرآن در دسترس شان کتاب دیگری بر ایشان نازل کند و قرآن در این باره می فرماید: "یسئلک اهل الکتاب ان تنزل علیهم کتابا من السماء فقد سالوا موسی اکبر من ذلک فقالوا ارنا الله جهرة"تا آنجا که می فرماید: "لکن الله یشهد بما انزل الیک انزله بعلمه و الملائکة یشهدون و کفی بالله شهیدا" (2) و نیز مانند درخواستی که مشرکین در خصوص نازل کردن

ملائکه و نشان دادن پروردگارشان از رسول الله(ص)کردند، و خدای تعالی در باره آنان فرموده: "و قال الذین لا یرجون لقائنا لو لا انزل علینا الملائکة او نری ربنا لقد استکبروا فی انفسهم و عتوا عتوا کبیرا" (3) و نیز فرموده: "و قالوا ما لهذا الرسول یاکل الطعام و یمشی فی الاسواق لو لا انزل الیه ملک فیکون معه نذیرا او یلقی الیه کنز او تکون له جنة یاکل منها و قال الظالمون ان تتبعون الا رجلا مسحورا، انظر کیف ضربوا لک الامثال فضلوا فلا یستطیعون سبیلا" (4) و همچنین آیات زیاد دیگری نظیر اینها.

و این بی اعتنائیهای قرآن همه برای این است که غرض از معجزه ظهور حق و اتمام حجت است نه چیز دیگر، و معلوم است که برای ظهور حق و اتمام حجت، انجام یک معجزه کافی است، و سؤال از تکرار آن جز بازیچه گرفتن آیات خدا و لعب با مقام ربوبی و تردید بی جا، معنای دیگری ندارد و این خود بزرگترین طغیان و استکبار است، و اگر همین عمل زشت از مؤمنین سر بزند معلوم است که گناهش بیشتر و زشتیش نمودارتر است.مؤمن با اینکه ایمان به خدا دارد و خصوصا مؤمنی که معجزات و آیات خدا را به چشم خود دیده آنگاه ایمان آورده است، چه کار با معجزه مجدد و نزول آیات آسمانی دارد؟و آیا مطالبه معجزات مجدد را با این فرض جز به اقتراحات هواپرستان و درخواستشان از شعبده بازان و مرتاضین که برای سرگرمی و خوش گذرانی شان عجیب و غریب ترین نمایشها را بدهند، می توان تشبیه نمود؟و چیزی که ظاهر آیه"اذ قال الحواریون یا عیسی بن مریم هل یستطیع ربک ان ینزل علینا مائدة"آنرا افاده می کند این است که حواریین از مسیح تقاضای معجزه مخصوصی کرده اند در حالی که خود از اصحاب و از خواص آن جناب بوده اند، و بارها معجزات باهره و کرامات ظاهره ای که داشت از او دیده بودند.آری مسیح مبعوث به قوم خود نشد مگر به همان معجزات، کما اینکه آیه"و رسولا الی بنی اسرائیل انی قد جئتکم بایة من ربکم انی اخلق لکم من

الطین کهیئة الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله..." (5) این معنا را به خوبی می رساند، با این حال چگونه تصور می شود کسی که به مسیح ایمان آورده معجزات او را ندیده باشد؟با اینکه مسیح خودش به خودی خود معجزه بود، زیرا خداوند او را بدون پدر آفریده، و به روح القدس تاییدش نمود، و در نتیجه در گهواره با مردم تکلم می کرد، همانطوری که در کهولت می کرد، و خداوند با معجزات پی در پی روز بروز به کرامتش می افزود تا آنکه بسوی درگاه خویش صعودش داد، و عاقبت امرش را هم به عجیب ترین معجزات خاتمه داد، با این حال درخواست کردن حواریین معجزه ای را که به سلیقه خود انتخاب کرده بودند(مائده)بعد از مشاهده آن همه آیات، عمل بسیار زشتی بود، و از همین جهت مسیح(ع)با این کلام خود"اتقوا الله ان کنتم مؤمنین"آنها را توبیخ نموده است، و بخاطر همین زنندگی بود که خود آنها اقتراح و درخواست خود را توجیه کرده و مطالبی گفتند که آن حدت و صولتی را که در اطلاق کلامشان بود شکست و آن مطالب این بود که گفتند: "نرید ان ناکل منها و تطمئن قلوبنا و نعلم ان قد صدقتنا و نکون علیها من الشاهدین"غرض ما از این درخواست تنها خوردن و تفنن به امور خارق العاده و بازیچه گرفتن آیات الهی نیست بلکه اغراض دیگری در نظر گرفته ایم و آن عبارتست از تکمیل علم خود و ازاله خاطرات سوء از دلهایمان و گواه بودنمان بر آن معجزه.

و این اعتذارشان خود مؤید گفتار ما است که این درخواست از حواریین زشت و غیر متوقع است، و لیکن در عین اینکه غرض خود را از این درخواست توجیه کردند، مع ذلک از مساله خوردن صرفنظر نکردند، و اشکال هم همین جا است، باز اگر می گفتند: "نرید ان ناکل منها فتطمئن قلوبنا... - می خواهیم از آن مائده بخوریم و در نتیجه خوردن آن دلهایمان مطمئن شود"اشکال کمتر بود از اینکه گفته اند: "نرید ان ناکل منها و تطمئن قلوبنا - می خواهیم از آن بخوریم و دلهایمان مطمئن شود"برای اینکه بین این دو تعبیر فرق واضحی است، تعبیر اول به خوبی می رساند که غرض هوسرانی و گزاف گوئی نیست به خلاف تعبیر دومی.

و چون حواریین در این پیشنهاد خود پافشاری کردند، عیسی(ع)درخواست

آنان را پذیرفت و از پروردگار خود خواهش کرد که آنها را به مائده ای که خواسته اند اکرام نماید، و چون این معجزه در نوع خود منحصر است به امت عیسی و بر خلاف سایر معجزات که در حال ضرورت انجام می شده بدون هیچ ضرورت و تنها به خاطر اقتراح در یک امر غیر لازم انجام یافته است، از همین جهت عیسی(ع)به درخواست خود عنوانی داد که صلاحیت داشته باشد سؤال خود را از ساحت عظمت و کبریائی خداوند به آن عنوان توجیه نماید، عرض کرد: "اللهم انزل علینا مائدة من السماء تکون لنا عیدا لاولنا و اخرنا - بار الها فرو فرست بر ما خوانی از آسمان تا برای همه ما از اولین و آخرین عیدی باشد"چون عید در نزد هر قوم و ملتی عبارتست از روزی که در آن روز به افتخار موهبتی اختصاصی نایل آمده باشند، و روز نزول مائده هم برای مسیحیت همین خاصیت را دارد.

باری عیسی(ع)از پروردگار خود خواست آنچه را که خواست، و حاشا که عیسی از خدا خواهشی کند مگر بعد از اینکه بداند و امیدوار باشد که خداوند دعایش را مستجاب می کند و او را در نزد امتش خوار و رسوا نمی سازد، و حاشا که پروردگار، پیغمبرش را در خواهشی که کرده نا امید ساخته و دست رد به سینه اش بزند.آری پروردگار مسیح دعای او را مستجاب کرد، الا اینکه شرط کرد که هر کس نسبت به این معجزه کفر بورزد همانطوری که خود معجزه بی سابقه و مخصوص این امت است، عذاب آنکس هم بی سابقه و عذابی خواهد بود که کسی تاکنون به آن عذاب معذب نشده است و فرمود: "انی منزلها علیکم فمن یکفر بعد منکم فانی اعذبه عذابا لا اعذبه احدا من العالمین".

وجوه مختلفی که در توجیه سخن حواریون که گفتند: "هل یستطیع ربک ان ینز
ل علینا مائدة من المساء"ذکر شده است

"اذ قال الحواریون یا عیسی بن مریم هل یستطیع ربک ان ینزل علینا مائدة من السماء"کلمه"اذ"ظرفی است متعلق به مقدر و تقدیر آن چنین است: "اذکر اذ قال - به یاد آر روزی را که حواریون گفتند"و یا کلمه دیگری نظیر آن.

بعضی از مفسرین بر آنند که کلمه"اذ"متعلق است به"قالوا امنا..."که در آیه قبلی است و معنای آن این است: حواریون گفتند ایمان آوردیم به خدا و تو گواه باش که ما مسلمانیم، وقتی این را گفتند و اظهار ایمان کردند که به عیسی گفتند آیا پروردگار تو می تواند مائده ای از آسمان به سوی ما نازل کند؟و به زعم این مفسرین مراد از این آیه این است که حواریون نه در دعوی ایمان راستگو بودند و نه در اینکه عیسی(ع)را که بر اسلام و ایمان خود گواهی می گرفتند جدی بودند، و این تفسیر صحیح نیست، و نمی توان گفت متعلق"اذ"جمله"قالوا امنا"در آیه قبلی

است، زیرا با ظاهر سیاق آیه قبلی نمی سازد چون از آن آیه استفاده می شود که ایمان حواریون خالص بوده و خداوند به آنان الهام کرد که به من و به رسولم ایمان بیاورید و به همین موهبت به عیسی منت نهاده، با این حال چطور می توان گفت ایمان شان خالص نبوده؟!علاوه بر این، اگر آیه مورد بحث نشانه بی ایمانی شان بود جا نداشت حواریون این حرف را بزنند و بی ایمانی خود را اظهار کنند تا آنکه خداوند رسوایشان سازد.

"مائده"سفره و خوانی را گویند که در آن طعام باشد.راغب گفته است: "مائده"طبق و خوانی است که در آن طعام باشد هم بخود آن طبق مائده گفته می شود و هم به آن طعام، و گفته می شود: "مادنی، یمیدنی - غذایم داد، غذایم میدهد" (6).

و متن سؤالی که خداوند در این آیه از حواریون حکایت نموده، یعنی جمله: آیا پروردگار تو می تواند مائده ای از آسمان بر ما نازل کند، معنی ظاهریش معنائی است که بسیار بعید به نظر می رسد که از مثل حواریین صدور یابد و حال آنکه آنان اصحاب مسیح و شاگردان و خواص و ملازمین او بودند و از انوار علم و معارف او اقتباس می نمودند، از آداب و آثارش پیروی می کردند و پست ترین مراتب ایمان در آدمی این مقدار اثر را دارد که بفهمد خدا بر هر چیز قادر است و عجز و زبونی در ساحت او راه ندارد.با این حال چطور ممکن است حواریون با داشتن مراتب عالیه ایمان این معنا را نفهمند و از پیغمبر خود بپرسند که آیا پروردگارش میتواند مائده ای از آسمان نازل کند؟!، از همین جهت بوده که کسائی - که یکی از قاریان هفتگانه است - آیه شریفه را اینطور قرائت کرده: "هل تستطیع ربک"یعنی کلمه "تستطیع"را با"تاء" که یکی از علائم فعل مضارع است خوانده و کلمه"ربک"را هم به فتح "باء"قرائت کرده تا مفعول باشد برای فعل مقدر و تقدیر آیه - بنا بر این قرائت - چنین است:"هل تستطیع ان تسال ربک - آیا می توانی از پروردگارت خواهش کنی که..."و چون معنا معلوم بوده، کلمه"تسال"حذف شده و"تستطیع"به جای آن باقیمانده است.اکثر مفسرین نیز بنای شان بر این است که آیه را توجیه کنند چون فهمیده اند که مراد از آیه غیر آن چیزی است که از ظاهر آن استفاده می شود، زیرا ساحت حواریین از چنین جهالت سخیف و رسوایی منزه است.بهترین توجیهی که در این باب شده است این است که"استطاعت" کنایه است از اقتضای مصلحت و وقوع اذن و رخصت، چنانکه"امکان"و"قوة"و"قدرت"هم کنایه آورده می شود برای وجود مصلحت و گفته می شود: پادشاه قدرت ندارد به حرف یک یک

ارباب حوائج گوش دهد.

و مراد این است مصلحت ملک مانع است از اینکه شاه اینقدر افتادگی کند.نه اینکه گوش دادن به حرف اشخاص از قدرت او خارج است، و نیز گفته می شود: مرد توانگر استطاعت ندارد که به هر سائلی پول بدهد، و مراد این است که مصلحت حفظ مال مانع است از بذل و بخشش او، نه اینکه برایش مقدور نیست، و نیز گفته می شود: ممکن نیست دانشمندان آنچه را که می دانند انتشار دهند، و مراد این است که مصلحت دین و مصلحت مردم و نظامی که در میان شان دائر است اجازه نمی دهد که چنین کنند، خود ما هم به یکدیگر می گوییم:آیا استطاعت داری با من بیائی؟، اینگونه پرسشها سؤال از اصل استطاعت و توانایی نیست، بلکه از استطاعت بر حسب مصلحت و حکمت است.

این بود بهترین وجهی که در باره سؤال حواریون گفته شده است، البته وجوه دیگر هم گفته شده است، از آن جمله یکی این است که این سؤال برای خاطر بدست آوردن اطمینان از راه ایمان به رای العین است، نه برای خاطر رفع شک در قدرت خدای سبحان، نظیر تقاضایی است که ابراهیم(ع)از خدای خود نمود، و قرآن آنرا حکایت می کند که گفت: "رب ارنی کیف تحیی الموتی قال ا و لم تؤمن قال بلی و لکن لیطمئن قلبی" (7) ، و این توجیه صحیح نیست، زیرا شاهدی بر آن نیست، و اگر سؤال ابراهیم را به همین وجه توجیه می کنیم و می گوییم برای اطمینان و بدست آوردن ایمان از راه مشاهده بود دلیلش این است که ابراهیم دارای مقام عصمت است و این خود دلیل منفصل و شاهد بزرگی برای این حمل است.

و اما حواریون، چون ثابت نشده که آنها هم دارای مقام عصمت اند، از این رو مجبور نیستیم کلام شان را به وضعی که خالی از رکاکت باشد توجیه کنیم.بلکه دلیل بر خلاف داریم، و آن این است که تعبیر حواریون نظیر تعبیر ابراهیم(ع)نیست، زیرا حواریون نگفتند: "نرید ان ناکل منها فتطمئن قلوبنا - می خواهیم از آن بخوریم تا در نتیجه ایمانمان کامل و دلهایمان مطمئن شود"کما اینکه ابراهیم همین طور گفت: "بلی و لکن لیطمئن قلبی - ایمان دارم و لیکن برای این تقاضا کردم که دلم مطمئن شود"، و اما حواریین گفتند:"و تطمئن قلوبنا - می خواهیم از آن بخوریم و دل هایمان مطمئن شود"خوردن را یکی از

غرضها و اطمینان قلب را هم یکی دیگر غیر مربوط به خوردن ذکر کردند، علاوه بر این، این توجیه تنها می تواند دلهای حواریین را منزه از شک و تردید کند، و اما اشکال زشتی کلام شان به جای خود باقی است، مضافا بر اینکه در تفسیر آیه شریفه"اذ قال ابراهیم رب ارنی کیف تحیی الموتی..." (8) گذراندیم که مراد آن جناب مشاهده وضع زنده شدن مردگان بعد از مردن و پوسیدن نیست کما اینکه مبنای این توجیه بر همین نحو مشاهده است.زیرا اگر مراد این باشد لازمه اش این است که ابراهیم(ع)بعد از آنکه خدا را به عیان دیده و در عین اینکه با او تکلم می کند از او معجزه بخواهد، بلکه مراد آن جناب دیدن کیفیت زنده کردن است به معنایی که در تفسیرش گذشت.توجیه دیگر اینکه این سؤال در حقیقت سؤال از فعل است نه از قدرت بر فعل، الا اینکه حواریین لازمه فعل را که قدرت است ذکر کرده اند.

این توجیه نیز صحیح نیست، برای اینکه اولا دلیل و شاهدی بر آن نیست، و ثانیا به فرضی هم که ما از دلیل صرفنظر کنیم تازه این توجیه می تواند جهل آنان را به قدرت مطلقه الهیه نفی کند نه اشکال زشتی تعبیرشان و ناسازگاری آنرا با مراسم بندگی.

توجیه دیگر اینکه از کلام حواریین چیزی حذف شده و تقدیر آن چنین بوده"هل تستطیع سؤال ربک - آیا می توانی از خدایت خواهش کنی"شاهد این توجیه هم این است که بعضی از قراء آیه را"هل تستطیع ربک"قرائت کرده اند و بنا بر این قرائت معنای آیه این است که: آیا می توانی بدون اینکه چیزی جلوگیرت شود از خدایت خواهش کنی که...؟

این وجه نیز باطل است زیرا اولا حذف و تقدیر هیچوقت باعث نمی شود که لفظ "یستطیع ربک"بر گردد و بشود"تستطیع ربک"برای اینکه خود فعل در این دو قرائت از نظر غیبت و حضور مختلف است، تقدیر هرگز نمی تواند فعل غایب را حاضر کند، خوب بود صاحب این توجیه می گفت: این آیه از قبیل نسبت دادن کار عیسی است به پروردگار عیسی، چون فعل عیسی هم فعل خدا است یا از نظر اینکه عیسی هر چه دارد از خدا است.چون اگر اینطور توجیه می کرد اشکال حضور و غیبت بر آن وارد نمی شد، لیکن متاسفانه اگر اینطور هم می گفت اشکال دیگری متوجهش می شد و آن این بود که افعالی را از انبیا میتوان به خدا نسبت داد که مستلزم نقص و قصور در ساحت مقدس باریتعالی نشود، مانند هدایتشان و علم و سایر کمالاتشان، نه صفاتی که از لوازم عبودیت و بشریت شان می باشد، مانند زبونی و فقر و احتیاج به آب و نان و امثال اینها، و ثانیا این توجیه، مساله زشتی تعبیر و خالی بودن آن را از

مراسم ادب علاج نمی کند.

توجیه دیگر اینکه"استطاعت"در اینجا به معنی"اطاعت"است، و معنی آیه این است: آیا خداوند تو را اطاعت می کند و اگر دعا کنی دعایت را اجابت می نماید یا نه؟این توجیه نیز اشکال دارد و در حقیقت از اشکال کوچکی گریختن و به اشکال بزرگتری ملتزم شدن است.زیرا معلوم است که استفهام از اطاعت و فرمانبری خدای سبحان در برابر عیسی رکیک تر و زننده تر از استفهام از قدرت اوست.

بعضی هم در مقام سر و صورت دادن به این توجیه بر آمده و آنرا چنین تقریر کرده اند: استطاعت و اطاعت هر دو از ماده"طوع"مشتق می شوند، و"طوع"در لغت ضد"کره"است.

روی این حساب اطاعت عبارتست از اینکه کار از روی رضا و اختیار انجام شود، و استفعال از این ماده مانند استفعال از ماده اجابت است، همانطوری که معنی استجابت، قبول دعا و خواهش است معنی استطاعت هم قبول طاعت و انقیاد و در فرمان درخواست کننده در آمدن است، زیرا "سین"و"تا"ی باب استفعال در هر دو ماده - بنا بر قول مشهور - طلب کردن است، لیکن طلبی است که در حقیقت متعلق است به فعل محذوفی که فعل مذکور دلالت و ترتب بر آن دارد.و معنی"استطاع الشی ء"این است که از فلان چیز طلب اطاعت نمود، و خواست تا در فرمانش در آید و آن چیز هم پذیرفت و در اطاعتش در آمد.و معنی"استجاب"این است که از کسی سؤال کرد و خواست تا آن کس اجابتش کند آن شخص هم اجابت کرد.آنگاه این شخص اضافه می کند که با این شرح دقیقی که ما کردیم خواهید فهمید که گفتار مفسری که گفته است: "یستطیع"در اینجا به معنی"یطیع"است و معنی یطیع کار را از روی اختیار و رضایت انجام دادن است گفتاری است صحیح.بنا بر این حاصل معنی آیه این می شود که: آیا پروردگار تو رضایت می دهد و اختیار می فرماید که مائده ای از آسمان بر ما نازل کند تا ما درخواستش را بکنیم یا تو برای ما آنرا درخواست کنی؟.

این بود حاصل تقریری که این شخص در کلام مفسر مزبور نموده، و در آن چند اشکال است:

اشکالاتی که بر یکی از آن توجیهات که گفته مراد از"یستطیع""یطیع"
است وارد می باشد

اول اینکه این شخص در تقریر مزبور کاری صورت نداده، جز اینکه"استطاع"را به " استجاب"قیاس کرده و معنی این را به آن داده و این خود قیاسی است که در لغت ممنوع است.

دوم اینکه برگشت"استطاع"به حسب ماده به"طوع"که مقابل"کره"است چه ربطی دارد باینکه بگوییم واجب است در تمامی استعمالات رعایت معنای ماده اصلی را نمود

و در همه مشتقات آنرا حفظ کرد؟زیرا بسیاری از مواد هست که معنای اصلی خود را در هیات های اشتقاقی از دست می دهد مانند"ضرب - زد""اضرب - اعراض کرد"و"قبل - پذیرفت"" اقبل - روی آورد""قابل - مقابله نمود""استقبل - پیشواز رفت"که بر حسب تبادر استعمالی چیزی که اصلا به ذهن نمی آید معنای ماده اصلی آنها است، و اگر در بحث اشتقاق لغوی حفظ ماده را معتبر می دانند غرضشان این است که بفهمند و بفهمانند ماده اصلی بر حسب عروض اشتقاق های مختلف بر آن و جدا شدن شاخ و برگ ها از آن تا کجا معنای اصلیش محفوظ مانده و کجا است که دیگر معنای اصلی خود را از دست داده و دارای معنای دیگری شده است، نه اینکه غرض شان این باشد که احکام مشتقات لغو است و معنای ماده اصلی باید در تمامی شاخ و برگ ها محفوظ مانده و همه مشتقات در همان معنا استعمال شود (دقت فرمائید).

پس اعتبار تنها به آن معنایی است که لفظ بر حسب استعمال دایر و رایجی که دارد آنرا افاده می کند نه به معنائی که در ماده لغوی آن است: در کلام خدای تعالی بیش از چهل مورد لفظ"استطاعت"به کار رفته، و در تمامی این موارد به معنی قدرت استعمال شده، و لفظ "اطاعت"هم نزدیک به هفتاد مورد به چشم می خورد و در همه این موارد به معنی انقیاد استعمال شده و هم چنین لفظ"طوع"در هر جا استعمال شده در معنی مقابل"کره"استعمال شده است، با این حال چطور ممکن است"یستطیع"به معنی"یطیع"و" یطیع"هم به معنی "طوع"گرفته شود آنگاه حکم شود به اینکه"یستطیع"در آیه به معنی" رضایت می دهد"است؟!

و اما داستان"اجاب"و"استجاب"این دو لفظ هم در کلام الله مجید هر جا استعمال شده به یک معنی بوده چیزی که هست استعمال"استجابت"خیلی بیشتر است از استعمال"اجابت"، "استجاب"در حدود سی مورد و"اجابت"در حدود ده مورد استعمال شده اند، با این حال چطور می توان"اطاع"و"استطاع"را به آن قیاس نمود؟

و اگر این دو کلمه اجابت و استجابت به یک معنا استعمال شده برای این بوده که دو عنایت مختلف در یک مورد منطبق شده اند، نه اینکه معنای آنها یکی بوده باشد.زیرا معنای اجابت این است که جواب از شخص مسؤول تجاوز کرده و به سائل برسد، استجابت اینست که مسؤول خودش از خود مطالبه جواب سؤال را نموده و خود را حاضر کند که جواب سائل را بدهد.

از همینجا معلوم می شود تفسیری که این شخص برای کلمه"استجابت"کرد و گفت: معنای استجابت این است که از کسی سؤال کند و بخواهد که آن شخص اجابتش کند و او هم اجابت بکند، تفسیر صحیح و درستی نیست، برای اینکه معلوم است که باب استفعال برای

طلب فعل(جواب)است نه برای طلب افعال(اجابت).

سوم اینکه سیاق آیه با این توجیه سازگار نیست، زیرا اگر معنی گفتار حواریین که گفتند: "هل یستطیع ربک ان ینزل علینا مائدة من السماء"این باشد که آیا خدایت راضی می شود که ما از او درخواست کنیم، یا تو برای ما از او تقاضا کنی که مائده ای از آسمان بر ما نازل کند، و غرض شان این باشد که بخواهند با کسب اجازه برای سؤال یا با دیدن نزول مائده ایمان شان قوی شود، دیگر چه جا داشت که عیسی ایشان را توبیخ نموده و بفرماید: "اتقوا الله ان کنتم مؤمنین"؟!و وجه اینکه خداوند در جواب شان کفار را وعده عذابی دهد که احدی از عالمیان را به آن عذاب دچار نکرده باشد چیست؟ !!بنا بر این توجیه و تقریر حواریین که جز حرف حسابی چیزی نگفتند و جز حاجتی مشروع چیزی نخواستند، پروردگار خودش فرموده:

"و اسئلوا الله من فضله" (9).

"قال اتقوا الله ان کنتم مؤمنین"

توبیخی است که عیسی(ع)از آنان نموده برای اینکه کلام شان مشتمل بود بر پرسش از قدرت پروردگار وی بر فرستادن مائده، و این کلام به هر صورت شبهه آور است.و این توبیخ بنا بر وجهی که ما اختیار کردیم جهتش واضح است، زیرا گفتیم اصل این مؤاخذه و بازخواست که متعقب است به آن وعید شدید، مربوط به معجزه خواستن بیجا و بدون حاجت است که در حقیقت بازی کردن با آیات خدا است و مربوط به تعبیر رکیکشان است که از ظاهر آن استفاده می شود که ایمان قلبی به قدرت ربوبی ندارند.

دلائل و معاذیری که حواریون برای درخواست نزول مائده ذکر کرده اند

"قالوا نرید ان ناکل منها و تطمئن قلوبنا و نعلم ان قد صدقتنا و نکون علیها من الشاهدین".

سیاق این آیه ظاهر در این است که حواریین با این گفتار خود خواسته اند اعتذار جسته و خود را از توبیخ عیسی(ع)رها سازند.و این اعتذارشان به درخواست نابجای شان بهتر می چسبد تا به سؤال رکیکشان از قدرت خداوند.و همین ظهور نیز یکی از شواهدی است که دلالت می کند بر این که ملاک مؤاخذه تنها مساله رکاکت تعبیر نیست بلکه ملاک معجزه خواستن بیجا و بدون حاجت آنان است، و اما اینکه گفتند: می خواهیم از آن بخوریم...، در این کلام برای بیان غرض خود از درخواست معجزه چهار چیز را شمرده اند.

اول: خوردن، و گویا مرادشان از ذکر این جهت این است که بگویند غرض ما از این

درخواست غیر عقلایی نبود و نمی خواستیم معجزه را بازیچه بگیریم، بلکه می خواستیم از آن بخوریم، و این خود یک غرض عقلایی است قبلا هم گفتیم که از این حرف به خوبی بر می آید که حواریین کانه تسلیم شده اند بر اینکه مستحق این توبیخ از ناحیه مسیح و آن وعید شدید از ناحیه خداوند نسبت به کسی که بعد از نزول مائده باز هم کفر بورزد بوده اند.

بعضی گفته اند مرادشان از این که غرض خوردن به میان آوردند اظهار گرسنگی زیاد و احتیاج شدید به غذا بوده، چون حواریون چیزی نداشته اند که با آن سد جوع کنند.

بعضی دیگر گفته اند غرض این بوده که با خوردن از مائده آسمانی متبرک شوند.و لیکن خواننده محترم می داند که این دو معنا از کلمه"اکل"استفاده نمی شود، پس اگر غرض حواریون یکی از این دو معنا بوده با اینکه در مقام عذر خواهی و توجیه درخواست خود بودند جا داشت که صریحا عذر خود را بگویند، و چون نگفتند می فهمیم که مقصودشان بیان این معانی نبوده، بلکه همان معنای ساده و مطلق خوردن بوده است و تنها از نظر اینکه خوردن و سد جوع خود غرضی است عقلایی و یکی از غرضهایشان از درخواست نزول مائده بوده آنرا ذکر کرده اند.

دوم: اطمینان قلب، و اطمینان قلب عبارت است از آرامش آن و بیرون شدن خاطرات منافی با اخلاص از آن.

سوم: اینکه بدانند که عیسی(ع)در آنچه که آنان را از ناحیه پروردگار به آن تبلیغ نموده راست گفته است.

بنا بر این مراد از علم یا همان علم یقینی است که بعد از بر طرف شدن خاطرات و وسوسه های نفسانی از قلب در آن پدید می آید، و یا فهمیدن این معنا است که آیا عیسی(ع) وعده هایی که به آنان داده مثلا فرموده: از ثمرات ایمان شما، استجابت دعا است، صحیح است یا نه، و آیا به این وعده وفا می کند یا خیر؟چنانکه بعضی هم چنین احتمالی داده اند، لیکن این احتمالی است خیلی بعید، زیرا اگر مقصود حواریون از نزول مائده، مشاهده ثمرات ایمان مسیح به دعا و خواهش و خلاصه مشاهده اعجاز او بوده است چنانکه همین طور هم بوده، قبلا از مسیح اینقدر استجابت دعا دیده بودند که حاجت به امتحانش نداشتند.زیرا حیات آن جناب همواره توام با معجزات بزرگ بوده است، آری مسیح مبعوث به قوم خود نشد مگر با معجزه، و قوم خود را به چیزی دعوت نفرمود مگر با معجزه، بنا بر این حواریین ثمرات ایمان مسیح را که یکی از آنها استجابت دعا است بسیار دیده بودند.و اگر مقصود حواریین مشاهده ثمرات ایمان خودشان بوده، باید خودشان دعا می کردند نه اینکه به مسیح بگویند دعا کند.و حال

آنکه مائده جز به دعای مسیح نازل نشد، پس این احتمال احتمالی است خیلی بعید.

چهارم: اینکه این معجزه را به چشم خود ببینند و در مواقع لزوم مثلا در برابر کسی که منکر معجزات آن حضرت است و یا در روز قیامت شهادت دهند، بنا بر این، مراد از شهادت مطلق شهادت است، ممکن هم هست که مراد تنها شهادت نزد خدای سبحان باشد، چنانکه در پاره ای از اقوال حواریون - بطوری که خدای تعالی حکایت کرده - این معنا واقع شده است، و آن گفتار این است: "ربنا امنا بما انزلت و اتبعنا الرسول فاکتبنا مع الشاهدین" (10) پس نتیجه گفتار ما این شد که حواریون در عذر خواهی خود امور جمیله و پسندیده ای را ضمیمه غرض اصلی شان که همان خوردن از مائده آسمانی بود، کردند تا بدین وسیله رکاکت و قباحتی که در تقاضای معجزه شان - با دیدن آنهمه معجزات کافی - بود به طور کلی از بین ببرند، و نیز مسیح را به قبول تقاضای خود وادار سازند، مسیح(ع)هم در اثر اصرار آنان درخواست شان را پذیرفت.

نکات و دقائقی که در دعای عیسی(ع)برای نزول مائده وجود دارد و حکایت می
کند از ادب عبودیت او در برابر خداوند سبحان

"قال عیسی بن مریم اللهم ربنا انزل علینا مائدة من السماء تکون لنا عیدا لاولنا و اخرنا و ایة منک و ارزقنا و انت خیر الرازقین"

مسیح در این خواهشی که از خدای تعالی کرد خود را هم داخل آنها نمود و در ابتدای کلامش ندا را به لفظ عام ادا کرد و گفت: "ربنا - ای پروردگار ما"، با اینکه آنان به مسیح گفته بودند: آیا پروردگار تو قادر است، زیرا منظورش این بود که ندا با دعا مطابقت کند.

نکته ای که در این آیه است، این است که این دعا در میان همه دعاها و تقاضاهایی که در قرآن از انبیا حکایت شده دارای خصوصیتی است که در هیچ یک از آنها نیست و آن افتتاح دعا است به ندای"اللهم ربنا"و سایر ادعیه انبیا افتتاحشان به ندای"رب"و یا"ربنا"است و این خصوصیت نیست مگر برای دقت مورد و هول مطلع.البته در غیر دعا یعنی در اقسام ستایشهائی که از انبیا(ع)حکایت شده نظیر این افتتاح دیده می شود، مانند

"قل الحمد لله" (11)

و قل اللهم مالک الملک" (12)

و

"قل اللهم فاطر السموات و الارض" (13).

مسیح ع سپس عنوانی به مائده داده که صلاحیت داشته باشد غرض او و

اصحابش قرار گیرد، و آن این بود که او و امتش روز نزول مائده را عید بگیرند، و این ابتکار کار مسیح(ع)بود، و در درخواست حواریین از مسیح چنین عنوانی وجود نداشت.

دیگر اینکه مسیح(ع)با اینکه این پیشنهاد، پیشنهاد حواریین بود بعنوان عموم "ما" مطلب را ادا نمود.و به همین تعبیر زیبا مطلب را از صورت درخواست معجزه با وجود معجزات بزرگ الهی در دسترس و پیش چشم همه بیرون آورد و طوری ادا کرد که مرضی رضای پروردگار و غیر منافی با مقام عزت و کبریائی او باشد، چون عید گرفتن دارای آثار حسنه ای است.از آن جمله وحدت کلمه است و تجدید حیات ملی و مسرت دلهای مردم و اعلان دین در هر بار که فرا می رسد.و از همین جهت گفت: "لاولنا و اخرنا"و معنی آن بنابر آنچه سیاق دلالت دارد این است که میخواهیم روز نزول مائده عیدی باشد برای نسل حاضر از امت و هم برای نسل آینده آن.چون اصولا لفظ"عید"از ماده" عود"و به معنای برگشتن و تکرار شدن است، و عید، عید نمی شود مگر اینکه برای همیشه و هر چند وقت یکبار تکرار شود.

و این عید از مختصات قوم عیسی(ع)است چنانکه خود این معجزه هم همانطوری که گفتیم بی سابقه و از خصایص مسیحیت است.

"و ایه منک"بعد از اینکه فائده اساسی نزول مائده را که همان عید بودن است که خود خواهشی به جا و خالی از اشکال است ذکر نمود، دنبالش عرض کرد می خواهیم این مائده معجزه ای باشد، کانه خواست اشاره کند به اینکه غرض اصلی ما این نبود، بلکه همان عید بودن روز نزول مائده بود، و این یک فائده زائدی است که قهرا بر آن غرض اصلی مترتب می شود، نه اینکه غرض اصلی ما این باشد تا مستحق سرزنش و یا سخط تو گردیم.و گرنه اگر غرض تنها دیدن معجزه بود نتیجه این درخواست نامطلوب می شد زیرا آنچه را که از مزایای حسنه برای دیدن این معجزه فرض شود همه آنها در سایر معجزات روزمره عیسی ممکن الحصول بود.

"و ارزقنا و انت خیر الرازقین"این فائده دیگری است که مسیح آنرا به عنوان یکی دیگر از فوائدی که بر غرض اصلی(عید)مترتب میشود برشمرده.در حالیکه حواریون همین را غرض اصلی خود دانسته و گفته بودند: "نرید ان ناکل منها"حتی این را جلوتر از سایر اغراض خود ذکر کرده بودند.و لیکن مسیح(ع)آنرا در ضمن فوائد غیر مطلوب بالذات، آنهم در آخر همه ذکر نمود، علاوه بر این، لفظ"اکل - خوردن"را هم برداشت و بجایش کلمه"رزق"را بکار برد، و بلا فاصله گفت: و تو بهترین روزی دهندگانی.

دلیل اینکه گفتیم مسیح فائده مقصود بالذات حواریین(خوردن)را به عنوان فائده مترتبه بر غرض اصلی ذکر کرد، این است که مسیح(ع)غرض اول را که همان عید بود

است و او خودش از پیش خود آنرا اضافه کرد و برای خود و امتش درخواست نمود، و باین وسیله مساله معجزه بودن و روزی بودن مائده دو وصف خاصی شد که در نظر بعضی فائده است و در نظر بعضی فائده نیست.نظیر فوائد مترتبه ای که عمومیت ندارند. اینجاست که خواننده محترم بخوبی پی می برد که تا چه اندازه این پیغمبر عظیم الشان نسبت به پروردگار خود مؤدب بوده، مخصوصا وقتی کلام او را با کلام حواریین مقایسه نماید، با اینکه هر دو کلام در مقام ادای یک چیز(نزول مائده) بودند، یقینا به شگفت درمی آید.زیرا می بینید که عیسی(ع) حرف آنان را گرفت و چیزی را بر آن اضافه و چیزی را از آن حذف نمود و بعضی از جملات آنرا مقدم و بعضی را مؤخر کرد و پاره ای از الفاظ را بلفظ دیگری تبدیل و پاره ای دیگر را دست نزد تا بدین وسیله کلام سراپا پر از اشکال حواریین را بصورتی در آورد که برای عرض به درگاه عزت و ساحت عظمت پروردگار، لایق شود.و از جهت مشتمل بودنش بر آداب عبودیت زیباترین کلام شود.خواننده محترم بیشتر در جزئیات کلام آن جناب دقت فرماید تا بیش از پیش تعجب کند.

"قال الله انی منزلها علیکم فمن یکفر بعد منکم فانی اعذبه عذابا لا اعذبه احدا من العالمین"

اهل مدینه و شام و هم چنین عاصم کلمه"منزلها"را با تشدید"زاء"خوانده اند و سایر قراء به طوری که مجمع البیان گفته بدون تشدید قرائت کرده اند، و به نظر می رسد بدون تشدید با قواعد موافق تر باشد، زیرا"انزال"دلالت بر نزول دفعی دارد و مائده هم دفعتا نازل شده نه به تدریج، به خلاف"تنزیل"، که همانطوری که مکرر گفته ایم استعمال شایع تنزیل در نزول تدریجی است.

از وعده صریح خداوند به انزال مائده(انی منزلها علیکم)استفاده می شود که
مائده نازل شده است

اینکه فرمود: "انی منزلها علیکم"وعده صریح است به انزال، مخصوصا از نظر اینکه با صیغه اسم فاعل ذکر شده، نه با لفظ فعل.و از همین جا استفاده می شود که مائده مورد سؤال مسیح نازل شده و لو اینکه مسیحیان از آن خبری ندارند.بعضی از مفسرین گفته اند که مائده نازل نشد کما اینکه صاحب در المنثور و مجمع البیان (14) و غیر این دو از حسن و مجاهد نقل کرده اند که گفته اند: مائده نازل نشد، زیرا حواریین وقتی آن شرط مذکور در آیه را در جواب شنیدند از تقاضای خود صرفنظر کردند.و درخواست کردند که نازل نشود، و گفتند: ما به مائده احتیاج نداریم.از همین جهت مائده نازل نشد.و لیکن حق مطلب این است که ظاهر آیه به

خوبی دلالت بر نزول آن دارد.زیرا متضمن وعده صریح به نزول آن است.و حاشا که خدای تعالی با اینکه می دانست بزودی حواریین از سؤال خود صرفنظر می کنند چنین وعده قطعی و صریحی به آنها بدهد.آری وعده ای که در آیه است صریح است، ولی شرطی که در آن ذکر شده صریح و قطعی نیست، بلکه مشروط و مربوط به کفر بعد از نزول است، به عبارت دیگر نخست وعده قطعی و بدون قید و شرطی به انزال مائده داده و سپس تعذیب بر کفر را متفرع بر آن نموده است، نه اینکه مشتمل باشد به وعده به انزال، مشروط بر اینکه آنان عذاب تخلف و کفر را بپذیرند تا در نتیجه مشروط که وعده به انزال است با نبودن شرط که قبول عذابست منتفی شود.

و مائده با استعفای آنان نازل نگردد(دقت فرمائید).

و به هر حال نمی توان گفت وعده خداوند به انزال مائده از جهت اینکه مشتمل است بر وعید شدید به عذاب کفار بنی اسرائیل رد دعای عیسی است، بلکه این وعده صریح، خود استجابت دعای اوست، چیزی که هست چون ظاهر سیاق استجابت بعد از دعا، این است که معجزه برای تمامی مردم نعمت است چه اولین و چه آخرین، و ممکن است خیال شود که حتی کفار امت هم از این نعمت برخوردار می شوند، از این جهت خدای تعالی برای رفع چنین توهمی اطلاق کلام خود را مقید به آن شرط نمود و ما حصل آن شرط هم این بود که این عید که خداوند مسیحیت را به آن اختصاص داد نعمتی است که همه شان از آن منتفع نمی شوند.بلکه تنها کسانی از آن بهره مند می گردند که ایمان داشته و بر ایمان خود پایدار باشند.و اما کسانی که به این نعمت کفر می ورزند نه تنها از این عمت برخوردار نمی شوند، بلکه به شدیدترین وجه متضرر هم می گردند.پس در حقیقت این دو آیه شریفه از جهت اینکه دعا در آن بر حسب لازمه ای که دارد، مطلق و استجابت در آن مقید است، عینا نظیر این آیه است: "و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین" (15) و هم چنین این آیات که داستان موسی(ع)را حکایت می کند: "انت ولینا فاغفر لنا و ارحمنا و انت خیر الغافرین.و اکتب لنا فی هذه الدنیا حسنة و فی الاخرة انا هدنا الیک قال عذابی اصیب به من اشاء و رحمتی وسعت کل شی ء فساکتبها للذین یتقون و یؤتون الزکوة و الذین هم بایاتنا یؤمنون" (16) سابقا هم گفته شد که جهت

اصلی در این عذابیکه مخصوص به قوم مسیح است همان درخواستی است که خودشان کردند و در نوع خود بی نظیر و مخصوص به خودشان می باشد، بنابر این اگر خداوند دعایشان را مستجاب کند، بجا است که در صورتی که کفر بورزند عذابی بچشند که آن هم در نوع خود بی نظیر باشد.

از همین جا روشن می شود که مراد از"عالمین"عالمهای جمیع اعصار است نه تنها عالمهای زمان آنان، برای اینکه امتیازی که خدا به آنان داد منحصر به امت معاصرشان نبود، بلکه آنان را از جمیع اهل عالم و برای همیشه ممتازشان کرد.و نیز از اینجا معلوم می شود که جمله"فانی اعذبه عذابا لا اعذبه احدا من العالمین" گر چه وعید شدیدی است به عذاب سختی، لیکن کلام ناظر به این نیست که شدت و دردناکی این عذاب از تمامی عذابها بیشتر است، بلکه ناظر به این است که این عذاب در باب خود عذابی است بی نظیر میان همه امت ها که به این امت مخصوص می باشد.

بحث روایتی(روایاتی راجع به مائده سماوی و بررسی روایات دال بر مس
خ خائنین در قضیه مائده)

در مجمع البیان در ذیل جمله"هل یستطیع ربک"از امام صادق(ع)نقل کرده که فرمود: معنی این جمله این است که آیا می توانی از خدای خود درخواست کنی؟ (17)

مؤلف: این معنی از طرق عامه از بعضی از صحابه و تابعین مانند عایشه و سعید بن جبیر نیز نقل شده و معنایی است که ما نیز سابقا آنرا استظهار کردیم و گفتیم سؤال از استطاعت عیسی(ع)بالنسبه به استطاعتش به حسب حکمت و مصلحت صحیح است نه بالنسبه باستطاعتش به حسب اصل قدرت.

و در تفسیر عیاشی از عیسای علوی از پدرش از ابی جعفر(ع)نقل شده که فرمود: مائده ای که بر بنی اسرائیل نازل شد با زنجیرهای طلائی از آسمان آویزان شد و مشتمل بود بر 9 عدد ماهی و 9 گرده نان. (18)

مؤلف: در لفظ دیگری به جای"حوت - ماهی""نون - ماهی"وارد شده است.

و در مجمع البیان از عمار بن یاسر از رسول الله(ص)نقل شده که فرمود:مائده، عبارت بود از نان و گوشت.و این برای آن بود که آنان از مسیح طعامی خواسته بودند که هر چه بخورند تمام نشود، آنگاه فرمود: خطاب شد به آنان که این مائده در بین شما خواهد بود و تمام نخواهد شد مادامی که خیانت نکنید و از آن چیزی پنهان نکنید و این سر را به دیگران نگوئید، و لیکن آنان روز را به شام نرساندند مگر اینکه هم از آن برداشته و پنهان کردند و نیز به یکدیگر خیانت نمودند و هم سر خود را فاش ساختند. (19) مؤلف: این روایت را صاحب الدر المنثور از ترمذی و ابن جریر و این ابی حاتم و ابن انباری و ابی الشیخ و ابن مردویه از عمار بن یاسر از آن حضرت نقل نموده و در نقل اینان در آخرش دارد که: بنی اسرائیل به جرم همین خیانت شان به صورت میمون و خوک مسخ شدند.

در الدر المنثور گفته که ابن جریر و ابن منذر و ابن ابی حاتم از طریق دیگر روایتی نظیر آن از عمار بن یاسر نقل کرده اند. (20) و در این روایت چند مناقشه است: یکی اینکه در این خبر دارد بنی اسرائیل طعامی خواستند که هر چه بخورند تمام نشود، و این معنی با ظاهر آیه بنابر آنچه خداوند از قول آنان حکایت نموده که گفتند: "و نکون علیها من الشاهدین"کاملا انطباق ندارد، زیرا طعامی که از بین رفتنی نیست و تا قیام قیامت ماندنی است چه حاجت دارد به اشخاصی که به معجزه بودن آن شهادت دهند، مگر اینکه مراد از شهادت شهادت در قیامت و در نزد خدا باشد.

مناقشه دیگر اینکه در روایت داشت: بنی اسرائیل بصورت میمون و خوک مسخ شدند و ظاهر سیاق آن این بود که آن عذاب موعود همین مسخ بوده و حال آنکه ظاهر اینکه خدای تعالی فرمود: "فانی اعذبه عذابا لا اعذبه احدا من العالمین"این است که این عذاب عذابی است بی سابقه و هیچ ملتی به آن عذاب معذب نشده و نخواهد شد، در حالی که خدای تعالی در قرآن کریم تصریح می کند بر اینکه ملل دیگری هم به صورت میمون و خوک مسخ شده اند.از آن جمله می فرماید: "و لقد علمتم الذین اعتدوا منکم فی السبت فقلنا لهم کونوا قردة خاسئین" (21) و از بعضی طرق ائمه اهلبیت(ع)نیز روایت شده که همین متخلفین از

دستور روز شنبه به صورت خوک مسخ شده اند.

و در تفسیر عیاشی از فضیل بن یسار از حضرت رضا(ع)نقل شده که فرمود:خوکها از قوم عیسی بودند، از خدا خواستند مائده بر آنان نازل شود، وقتی نازل شد باز ایمان نیاوردند، خدا هم به صورت خوک مسخ شان کرد (22).

و نیز در همین کتاب از عبد الصمد بن بندار نقل شده که گفت از حضرت رضا (ع)شنیدم که فرمود: خوکها قومی بودند از رنگرزان، مائده مسیح را تکذیب کردند و به همین جرم به چنین صورتی درآمدند (23).

مؤلف: در روایتی که کافی از محمد بن حسن از محمد بن یحیی از احمد بن محمد از محمد بن حسن اشعری از حضرت رضا(ع)نقل کرده دارد که امام فرمود: فیل از مسخ شدگان است، این حیوان پادشاهی بوده که بسیار زنا می کرد.و همچنین گرگ که آن هم عربی نادان بوده که کارش دیوثی بوده است، خرگوش زنی بوده که به شوهرش خیانت می کرده و خود را از حیض غسل نمی داده.خفاش شخصی بوده که خرمای مردم را می دزدیده میمون و خوک از بنی اسرائیل بودند و دستور دینی روز شنبه را زیر پا گذاشتند، جریث که نوعی از ماهی است و همچنین سوسمار از بنی اسرائیل بودند که وقتی مائده بر عیسی بن مریم نازل شد مع ذلک ایمان نیاوردند و به همین جرم مبتلا به سرگشتگی و تحیر شدند، بعضی به دریاها ریخته و به صورت ماهی در آمدند و بعضی در بیابانها پراکنده شده و به صورت سوسمار مسخ شدند.موش از زنان فاسق بوده.عقرب سخن چین و خرس و سوسمار بزرگ و زنبور، قصابهائی بوده اند که کم فروشی می کرده اند. (24)

این روایت با دو روایت قبلی معارض نیست و ممکن است بین این روایت و آن دو، جمع نمود و گفت: بعضی از بنی اسرائیل در انکار مائده به صورت خنزیر و بعضی دیگر به صورت جریث و سوسمار درآمدند، لیکن این روایت از جهت دیگری محل اشکال است و آن این است که در این روایت آمده: متخلفین از دستور روز شنبه به صورت میمون و خوک مسخ شدند و حال آنکه در آیه شریفه ای که در بالا ذکر شد و همچنین در آیه ای که نظیر آن در سوره اعراف است دارد که ایشان به صورت میمون مسخ شدند و اتفاقا سیاقشان هم طوری است که از آن بر می آید به غیر میمون مسخ نشدند.(و خدا داناتر است).

پی نوشت ها:

1)برای آنان بخوان داستان آن شخصی را که ما آیات خود را روزیش کردیم و او از آن موهبت چشم پوشید، شیطان هم دنبالش را گرفت و سرانجام از گمراهان شد.سوره اعراف آیه 174.

2)اهل کتاب از تو می خواهند که کتابی از آسمان بر ایشان نازل کنی، از موسی بزرگ تر از این را خواستند، و گفتند: خدا را آشکارا نشانمان ده...لیکن خداوند گواهی می دهد به آنچه به سویت نازل کرده، آری به علم خود نازلش کرده و ملائکه هم بر این معنا گواهی می دهند، و بس است خداوند برای شهادت.سوره نساء آیه 165.

3)کسانی که معاد و لقای ما را قبول ندارند و در انتظار آن نیستند می گویند: چرا ملائکه بر ما نازل نشد، یا چه می شد که پروردگارمان را می دیدیم، به تحقیق بدون حق و از پیش خود در طلب بزرگی برآمدند و طغیان کردند طغیانی بس بزرگ.سوره فرقان آیه 21.

4)و گفتند این چگونه پیغمبری است که مثل مردم عادی غذا می خورد و در بازارها راه می رود؟

چرا فرشته ای از آسمان برای کمکش در انذار نازل نشد؟!و یا چرا مال کلانی از آسمان به دامنش نیفتاد که محتاج به آمدن بازار نباشد؟و یا چرا صاحب باغی نشد که از حاصلش ارتزاق کند؟و ستمگران گفتند پیروی نمی کنید مگر مرد جادو شده ای را. ببین چگونه برایت مثالها می زنند؟!و چطور با گفتن این حرفها گمراه شده و دیگر نمی توانند راه راست را پیدا کنند؟!.سوره فرقان آیه 9.

5)و در حالی که رسولی است مبعوث بسوی بنی اسرائیل به آنها میگوید: براستی از ناحیه پروردگارمان معجزه ای آورده ام.آری من برای شما از گل مجسمه مرغی می سازم پس به اذن خدا در آن می دمم آنگاه مرغ زنده ای می شود.سوره آل عمران آیه 49.

6)المفردات، ص 477.

7)پروردگارا نشانم ده چطور مردگان را زنده می کنی، گفت مگر هنوز ایمان نیاوردی، گفت چرا و لیکن می خواهم دلم مطمئن شود.سوره بقره آیه 260.

8)سوره بقره آیه 260.

9)از فضل خداوند طلب کنید.سوره نساء آیه 32.

10)بار الها به آنچه که تو نازل فرمودی ایمان آوردیم و رسول را پیروی کردیم پس نام ما را در دفتر گواهان بنویس.سوره آل عمران آیه 53.

11)سوره نمل آیه 59

12)سوره آل عمران آیه 26

13)سوره زمر آیه 46

14)در المنثور ج 2 ص 384 و مجمع البیان ج 3 ص 266

15)به یاد آور وقتی را که پروردگارت ابراهیم را به کلماتی آزمود، پس او به پایان رسانید آن کلمات را، گفت من تو را برای مردم امام قرار میدهم، گفت آیا از ذریه من هم امام برمی گزینی؟پروردگار فرمود ستمکاران عهد مرا نایل نمی شوند. سوره بقره آیه 124

16)تو ای پروردگار، ولی نعمت مائی، پس ما را بیامرز و بما رحم فرما، چه تو بهترین آمرزندگانی، و برای ما در این دنیا و در آخرت اجر و حسنه بنویس، چه ما بسویت هدایت یافتیم، پروردگار فرمود: عذاب من بهر که بخواهیم میرسد، و رحمتم همه را فرا گرفته، بزودی رحمتم را برای کسانی که تقوا پیشه کرده و زکات می دهند و آنان که به آیات ما ایمان می آورند می نویسم.سوره اعراف آیه 155

17)تفسیر مجمع البیان ط اسلامیه ج 3 ص 264

18)تفسیر عیاشی ط اسلامیه ج 1 ص 350 ح 225

19)تفسیر مجمع البیان ج 3 ص 266

20)تفسیر در المنثور ط دار المعرفة ج 2 ص 348

21)و به تحقیق دانستید و شناختید کسانی را که از خود شما بودند و تجاوز کردند در روز شنبه، پس ما به همین جرم شان به صورت میمون و خوک مسخ نمودیم.سوره بقره آیه 65

22)تفسیر عیاشی ج 1 ص 351 ح 266

23)تفسیر عیاشی ج 1 ص 351 ح 267

24)فروع کافی ج 6 ص 246 ح 14

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان