احسان به همه از صفات حضرت حق، و اخلاق پیامبران و امامان و اولیاء خداست، انسان محسن در صورت مؤمن بودن در زمره پیامبران و امامان محسوب مى شود و در قیامت با آن صاحبان کرامت و احسان محشور مى گردد.
احسان در لغت به معناى کار خیر و عمل نیک انجام دادن است.
فرهنگ پاک و سعادت بخش اسلام از همه امت چه در قرآن و چه در روایات خواسته است که درهمه عمر نسبت به همه کس احسان کنند، تا جائى که دستور داده بدىهاى دیگران را نسبت به خود با نیکى پاسخ دهید.
در آیات قرآن مجید پس از امر به احسان این موارد را مى بینیم:
وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ: «1»
و نیکى کنید زیرا خدا عاشق نیکوکاران است.
إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ: «2»
مسلماً رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.
سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ: «3»
بى تردید به پاداش نیکوکاران مى افزائیم.
ما عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ: «4»
و بر نیکوکاران هیچ مؤاخذه و سرزنشى نیست و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ: «5»
پایدارى و شکیبائى پیشه ساز که خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمى کند.
إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ: «6»
بى تردید خدا با تقواپیشگان است و آنان که واقعاً نیکوکارند.
احسان به همه از صفات حضرت حق، و اخلاق پیامبران و امامان و اولیاء خداست، انسان محسن در صورت مؤمن بودن در زمره پیامبران و امامان محسوب مى شود و در قیامت با آن صاحبان کرامت و احسان محشور مى گردد.
از مصادیق بسیاربسیار مهم احسان و نیکوکارى، احسان به پدر و مادر است که آیات قرآن مجید آن را پس از وجوب عبادت خدا مطرح کرده و روایات فراوانى در این زمینه در کتابهاى با ارزش حدیث وارد شده است.
قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً: «7»
بگو: بیائید تا آنچه را پروردگارتان برشما حرام کرده بخوانم: این که چیزى را شریک او قرار ندهید، و به پدر و مادر نیکى کنید.
وَ قَضى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً (23) وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً: «8»
و پروردگارت فرمان قاطع داده است که: جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکى کنید، هرگاه یکى از آنان یا دو نفرشان در کنارت به پیرى کهنسالى رسند چنانچه تو را به ستوه آورند به آنان اف که نشانه انزجار است مگوى و برآنان بانگ مزن و پرخاش مکن و با آنان سخنى نرم و شایسته گوى و براى هر دو از روى مهر و محبت بال فروتنى فرود آر و بگو: پروردگارا آنان را به پاس آن که مرا در کودکى تربیت کردند مورد رحمت قرار ده.
قرآن رابطه حضرت یحیى را با پدر و مادرش اینگونه بیان مى کند:
وَ بَرًّا بِوالِدَیْهِ وَ لَمْ یَکُنْ جَبَّاراً عَصِیًّا: «9»
و به پدر و مادرش نیکوکار بود و سرکشى و نافرمانى نداشت.
کتاب خدا از قول حضرت عیسى در گهواره نقل مى کند:
وَ بَرًّا بِوالِدَتِی وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا: «10»
و خدا مرا نسبت به مادرم نیکوکار و خوشرفتار قرار داده و گردنکش و تیره بختم ننموده است.
پروردگار مهربان در قرآن مجید به این صورت نسبت به پدر و مادر سفارش فرموده است:
وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً: «11»
وانسان را درباره پدر و مادرش به نیکى کردن سفارش نمودیم.
و نیز در قرآن مجید فرموده:
وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ (14)، وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً: «12»
وانسان را درباره پدر و مادرش سفارش کردیم مادرش به او حامله شد درحالى که سستى به روى سستى به او دست مى داد، و بازگرفتنش از شیر پس از دوسال است و سفارش کردیم که نسبت به من و پدر و مادرت سپاسگزارى کن بازگشت همه فقط به سوى من است.
و اگر پدر و مادرت تلاش کنند که تو را وادار نمایند براین که چیزى را که هیچ یقینى به خدا بودن و ربوبیت آن ندارى شریک من قرار دهى از آنان پیروى مکن ولى در دنیا با آن دو نفر به شیوهاى پسندیده معاشرت کن.
محمدبن مروان مى گوید از حضرت صادق (ع) شنیدم مى فرمود:
«ان رجلا الى النبى (علیهما السلام) فقال یا رسولالله اوصنى فقال لاتشرک بالله شیئاً وان حرقت بالنار وعذبت الا وقلبک مطمئن بالایمان، ووالدیک فاطعهما وبرهما حیین کانا اومیتین وان امراک ان تخرج من اهلک ومالک فافعل فان ذلک من الایمان.» «13»
مردى نزد رسول خدا آمد و گفت: اى پیامبرخدا مرا وصیت و سفارش کن، حضرت فرمود: چیزى را در این عرصه گاه هستى شریک خدا قرار مده گرچه به آتش سوزانده شوى، و دچار شکنجه گردى، مگر این که براى رهایى از شکنجه در صورتى که قلبت مطمئن و استوار به ایمان باشد، با زبانت اقرار به شرک کنى و از پدر و مادرت اطاعت کن و به آنان نیکى نما چه زنده باشند و چه مرده و اگر هردو به تو فرمان دادند که همسرت و مالت را رها کنى این کار را انجام بده زیرا اطاعت از آنان نشانه ایمان است.
علامه مجلسى در توضیح این روایت مى فرماید: هرگز به قلب و زبان اقرار به شرک مکن، مگر این که از سوخته شدن و شکنجه به دست دشمن بترسى، در صورت گرفتار شدن به دست دشمن و اجبار شدنت هنگامى که دلت مطمئن به ایمان است مانند عماریاسر از باب تقیه و حفظ جان به زبان به شرک اقرار کن و خود را نجات بده و وجوب اطاعت از پدر و مادر در فرمان دادنشان به طلاق همسر و دست برداشتن از مال در صورتى است که منجربه معصیت یعنى ظلم به همسر و اتلاف مال نباشد، و البته اگر طلاق همسر و اتلاف مال از مصادیق تکلیف شاق و حرج عظیم باشد اطاعت از آن دو نفر در این زمینه لازم نیست. «14»
ابى ولاد حنّاط مى گوید: از حضرت صادق (ع) از قول خدا که در قرآن فرموده: وبالوالدین احسانا پرسیدم این احسان چیست؟ حضرت فرمود: نیکو معاشرت و هم زیستى با آنان، و این که وادارشان ننمائى چیزى را که نیازمندند از تو بخواهند گرچه هر دو ثروتمند باشند، بلکه پیش از درخواست آنان نیازشان را برآورده کن مگر خدا نمى فرماید: لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ «15»
هرگز به نیکى نمى رسید مگر آن که از آنچه دوست دارید هزینه کنید، سپس حضرت صادق فرمود: اما قول خداى عزوجل
إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما «16»
به این معناست که اگر تو را در فشار و آزار قرار دادند به آنان اف که کمترین کلمه براى نشان دادن انزجار است مگو و اگر تو را زدند برسرشان فریاد مزن بلکه با سخنى نرم و بزرگوارانه با آنان سخن بگو، و اگر در معرض کتک آنان قرار گرفتى بگو: خدا هر دوى شما را بیامرزد و جلمه وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ به این معناست، که نگاهت را به سوى آنان جز به مهر و لطف پرمکن، و صدایت را فوق صداى آنان بلند منماى، و دو دست بالاى دست آنان مبر و پیش روى آنان راه مرو. «17»
از حضرت موسى بن جعفر (ع) روایت شده است که مردى از رسول خدا پرسید
«ماحق الوالد على ولده؟ قال: لایسمیه باسمه، ولایمشى بین یدیه ولایجلس قبله، ولایستّسب له:» «18»
حق پدر بر فرزندش چیست حضرت فرمود فرزند پدرش را به نام صدا نزند، و پیش روى او حرکت نکند، و قبل از او ننشیند، و کارى نکند که مردم به پدرش ناسزا گویند.
از حضرت صادق (ع) روایت شده:
«مایمنع الرجل منکم ان یبر والدیه حیین او میتین: یصلى عنهما، ویتصدق عنهما، ویصوم عنهما، فیکون الذى صنع لهما وله مثل ذلک، فیزیده الله عزوجل ببره وصلاته خیراًکثیراً:» «19»
چه چیزى مردى از شما را باز مى دارد که به پدر و مادرش نیکى کند زنده باشند یا مرده، پس از مرگشان از جانب آنان نماز بخواند، و صدقه بدهد، و روزه بگیرد، قطعاً آنچه را براى آن دو نفر انجام دهد مانند همان ثوابى که براى پدر و مادرش مى باشد براى او هم خواهد بود، و خدا خیر کثیرى را در دنیا و آخرت به خاطر نیکى و نمازش براى پدر و مادر به او مى افزاید.
معمربن خلاد مى گوید به حضرت رضا (ع) گفتم: براى پدر و مادرم در صورتى که شیعه نباشند و آگاهى به حق ندارند دعا کنم؟ حضرت فرمود: دعا کن و صدقه بده، و اگر زندهاند و به مذهب تو نیستند با آنان مدارا کن و خوش رفتار باش زیرا رسول خدا فرمود: خدا مرا به رحمت و مهر و محبت مبعوث کرد نه به آزار و اذیت.
از حضرت صادق (ع) روایت شده:
«جاء رجل الى النبى فقال یارسول الله من ابر؟ قال امک قال ثم من؟ قال امک قال ثم من؟ قال امک قال ثم من؟ قال اباک.» «20»
مردى به محضر پیامبر آمد پرسید اى رسول خدا به چه کسى نیکى کنم؟ فرمود: مادرت پرسید سپس به چه کسى نیکى کنم فرمود: مادرت، باز گفت به چه کسى نیکى کنم فرمود مادرت گفت: سپس به چه کسى؟ فرمود: پدرت.
معاویة بن وهب از زکریابن ابراهیم نقل مى کند که زکریا گفت: من به مذهب نصرانى بودم پس مسلمان شدم و حج بجاى آوردم در آن ایام به محضر حضرت صادق مشرف شدم و گفتم: من بر مذهب نصرانیت بودم و اکنون مسلمان شده ام حضرت فرمود: چه چیزى در اسلام دیدى که مسلمان شدى؟ گفتم قول خداى عزوجل را که فرموده:
ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ: «21»
خدا نور اسلام را به قلبم تابید و من به اسلام هدایت شدم، حضرت فرمود: آرى خدا تو را هدایت کرد و سپس سه بار گفت: خدایا او را هدایت فرما.
آنگاه فرمود پسرم از آنچه بخواهى از من بپرس، گفتم: پدر و مادر و زن و فرزندم بر کیش نصرانیت اند، و مادرم از دوچشم کور است و من با آنان زندگى مى کنم و از ظرف آنان غذا مى خورم، حضرت فرمود آنان گوشت خوک هم مى خورند؟ گفتم: نه گوشت خوک مى خورند و نه با آن تماس دارند فرمود: زندگى با آنان و خوردن از ظرفشان براى تو آزاد است، به مادرت توجه داشته باش و به او احسان کن و پس از مرگش او را به کسى وامگذار که مراسم تدفینش را انجام دهد، بلکه خودت به امور او اقدام کن، و به احدى مگو که نزد من آمدهاى تا مرا در منى دیدار کنى انشاءالله.
مى گوید در سرزمین منى خدمت امام رسیدم گوئى معلم کودکان است از هر جانب مردم گرد او حلقه زده و نفر به نفر از حضرت مسئله مى پرسیدند.
پس از پایان حج به کوفه آمدم به مادرم مهربانى مى نمودم و شپشهاى لباس و سرش را از بین مى بردم و به او خدمت مى کردم، به من گفت: پسرم تا نصرانى بودى نسبت به من اینگونه نبودى از زمانى که به سفر رفتى و بازگشتى رفتارت با من تغییر کرده آیا مسلمان شده اى؟ گفتم مادر مردى از فرزندان پیامبرمان رسول اسلام مرا به این گونه رفتار با مادر فرمان داده است، مادر گفت آیا او پیامبر است؟ گفتم نه فرزند پیامبر است گفت نه فرزندم او پیامبر است زیرا این گونه کارها نسبت به مادر از سفارشات پیامبران است، گفتم: مادر پس از پیامبراسلام پیامبرى نیست او فرزند پیامبر است، مادرم گفت فرزندم دین تو بهترین دین است آن را به من عرضه بدار پس اسلام را به مادر عرضه کردم و او مسلمان شد، سپس نماز را به او تعلیم دادم، پس نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را خواند آنگاه در همان شب عارضهاى به او دست داد، به من گفت پسرم آنچه به من تعلیم دادى یک بار دیگر تعلیم ده، چون بار دیگر شهادتین را به او تعلیم دادم اقرار به توحید و رسالت کرد و از دنیا رفت، چون صبح شد مسلمانان به تجهیز و تکفین او برخاستند و خود من به او نماز خواندم و وى را دفن نمودم. «22»
از حضرت صادق (ع) روایت شده خواهر رضاعى رسول خدا نزد آن حضرت آمد هنگامى که پیامبر چشمش به او افتاد از دیدن او مسرور شد، روانداز خود را براى وى انداخت و او را برآن نشانید، سپس روى به خواهر رضاعى نموده با او سخن گفت و به چهرهاش تبسم فرمود، خواهر از نزد پیامبر رفت و برادر رضاعى آن حضرت آمد ولى برخورد آن جناب با برادر رضاعىاش مانند خواهر نبود، عرضه داشتند احترام و محبتى که به خواهر فرمودید نسبت به برادر ننمودید؟ فرمود: براى آن که خواهر رضاعى ام به پدر و مادرش نیکوکارتر از برادرش بود! «23»
ابراهیم ابن شعیب مى گوید به حضرت صادق گفتم:
«ان ابى قد کبر جداً وضعف فنحن نحمله اذا اراد الحاجة فقال: ان استطعت ان تلى ذلک منه فافعل ولقمه بیدک فانه جنة لک غداً:» «24»
پدرم جداً به کهنسالى رسیده و ناتوان گشته، هرگاه نیازمند به کارى شود خودم او را به دوش مى کشم، حضرت فرمود تا جائى که امکان دارى خودت این کار را انجام بده و با دست خود لقمه به دهان او بگذار زیرا اینگونه خدمت به او براى تو در فرداى قیامت سپرى از آتش دوزخ است.
جابرجعفى مى گوید: شنیدم مردى به حضرت صادق مى گفت: «ان لى ابوین مخالفین! فقال برهما کما تبر المسلمین ممن یتولانا:» «25»
براى من پدر و مادرى غیرشیعه است، حضرت فرمود همانگونه که به مسلمانان از شیعه احسان مى کنى به آنان هم نیکى و احسان کن.
از حضرت باقر (ع) روایت شده است:
«ثلاث لم یجعل الله عزوجل لاحد فیهن رخصة:»
«اداء الامانة الى البر والفاجر، والوفاء بالعهد للبر و الفاجر، وبرالوالدین برین کانا او فاجرین:» «26»
سه چیز است که خدا براى احدى در آن تخفیف و اجازه ترک قرار نداده است: اداى امانت به نیک و بد، وفاى به پیمان نسبت به نیک و بد، و احسان و نیکى به پدر و مادر چه نیکوکار باشند و چه بدکار.
از حضرت صادق (ع) روایت شده است:
«اذا کان یوم القیامة کشف غطاء من اغطیه الجنة فوجد ریحها من کانت له روح من مسیرة خمس ماة عام الاصنفاً واحداً قلت من هم قال العاق لوالدیه:» «27»
چون قیامت فرا رسد، پردهاى از پردههاى بهشت کنار رود، هر زندهاى بوى بهشت را از مسیر پانصد سال فاصله استشمام مى کند مگر یک طایفه راوى مى گوید: عرضه داشتم آن طایفه کیانند؟ فرمود: عاق پدر و مادر
و نیز از آن حضرت روایت شده:
«بینا موسى بن عمران یناجى ربه عزوجل اذ رأى رجلا تحت ظل عرش الله عزوجل فقال یا رب من هذا الذى قد اظله عرشک فقال: هذا کان باراً بوالدیه ولم یمشى بالنمیمة:» «28»
در حالى که موسى بن عمران با پروردگارش مناجات مى کرد ناگهان مردى را در سایه عرش خداى عزوجل دید، گفت: پروردگارا این کیست که عرشت بر او سایه انداخته؟ خطاب رسید کسى است که نسبت به پدر و مادرش نیکوکار بوده و براى نمّامى و سخن چینى قدم برنداشته.
از حضرت صادق (ع) روایت شده است:
«من احب ان یخفف الله عزوجل عنه سکرات الموت فلیکن لقرابته وصولا وبوالدیه باراً فاذا کان کذلک هون الله علیه سکرات الموت ولم یصبه فى حیاته فقر ابداً:» «29»
کسى که دوست دارد خداى عزوجل سکرات مرگ را بر او آسان کند به خویشانش بسیار عطا و بخشش و پیوند داشته باشد و به پدر و مادرش نیکوکار باشد چون اینگونه باشد خدا سکرات مرگ را بر او آسان مى کند و در حیاتش فقر و تهیدستى به او نمى رسد.
از حضرت رضا (ع) روایت شده:
«ان الله عزوجل امر بثلاثة مقرون بها ثلاثة اخرى: امر بالصلاة والزکاة فمن صلى ولم یزک لم تقبل منه صلاته، وامر بالشکر له وللوالدین فمن لم یشکر والدیه لم یشکرالله وامر باتقّاءالله وصلة الرحم فمن یصل رحمه لم یتق الله عزوجل:» «30»
خداى عزوجل به سه برنامه فرمان داده که سه برنامه دیگر را با آنها قرین قرار داده: به نماز و زکات دستور داده پس کسى که نماز بخواند ولى زکات نپردازد نمازش قبول نمى شود، و فرمان به شکر و سپاس گزارى براى خودش و پدر و مادر داده پس کسى که سپاسگزار پدر و مادر نباشد خدا را سپاس نگفته، و به تقوا و صله رحم فرمان داده، پس کسى که صله رحم نکرده تقواى الهى را مراعات ننموده است. عن ابن مسعود قال: سألت رسول الله (علیهما السلام) اى الاعمال احب الى الله عزوجل؟ قال: الصلاة لوقتها، قلت: ثم اى شیئى قال: برالوالدین قلت: ثم اى شیئى قال: الجهاد فى سبیل الله عزوجل قال فحدثنى بهذا ولو استزدته لزادنى: «31»
از ابن مسعود روایت شده که مى گوید: از رسول خدا پرسیدم چه عملى در میان اعمال نزد خدا محبوبتر است؟ فرمود نماز در وقت معینش گفتم سپس چه عملى؟ فرمود: نیکى به پدر و مادر، گفتم: سپس چه کارى؟ فرمود جهاد در راه خداى عزوجل ابن مسعود مى گوید رسول خدا درباره همین مطالب با من سخن گفت اگر بیش از این از او مى خواستم به من ارائه مى فرمود.
ابوحمزه ثمالى از حضرت باقر (ع) روایت مى کند که آن حضرت فرمود:
«اربع من کن فیه بنى الله له بیتاً فى الجنة: من آوى الیتیم و رحم الضعیف، واشفق على والدیه، ورفق بمملوکه:» «32»
چهار چیز است در هر کس باشد خداوند در بهشت خانهاى براى او بنا مى کند: کسى که یتیم را پناه دهد، و به ناتوان رحمت آورد، و به پدر و مادر مهربانى ورزد، و با زیردستش مدارا نماید.
ابن عباس از رسول خدا روایت مى کند:
«ما ولد بار نظر الى ابویه برحمة الاکان له بکل نظر حجة مبرورة فقالوا یا رسول الله وان نظر فى کل یوم مأة نظرة قال نعم الله اکبر و اطیب:» «33»
فرزند نیکوکارى نیست که نگاهش به پدر و مادر نگاه رحمت و مهر باشد مگر این که به هر نگاهى حج قبول شدهاى در پروندهاش ثبت مى شود، گفتند اى پیامبر خدا گرچه هر روز صدبار به آنان نظر کند! فرمود آرى خدا در پاداش دادن بزرگتر و پاکتر از آن است که شما حساب مى کنید.
حضرت صادق (ع) از پدرانش از رسول خدا روایت مى کند:
«النظر الى العالم عبادة، والنظر الى الامام المقسط عبادة، والنظر الى الوالدین برأفة و رحمة عبادة، والنظر الى الاخ توده فى الله عزوجل عبادة:» «34»
نظر به عالم عبادت است، نظر به پیشواى عدالت پیشه عبادت است، نظر به پدر و مادر از روى مهربانى و رحمت عبادت است، نظر به برادر دینى که او را براى خدا دوست دارى عبادت است.
به ابوذر گفتند هر آینه به چهره على بن ابیطالب چشم مى دوزى، و با دقت به او مى نگرى، از این نگاهت چه برداشتى دارى و چه امرى را تحمل مى کنى؟ پاسخ داد من مرتب به چهره الهى و ملکوتى او چشم مى دوزم زیرا به حقیقت از رسول خدا شنیدم که مى فرمود:
«النظر الى على بن ابیطالب (ع) عبادة، والنظر الى الوالدین برأفة و رحمة عبادة، والنظر فى الصحیفة یعنى صحیفة القرآن عبادة و النظر الى الکعبة عبادة:» «35»
نگاه به على بن ابیطالب (ع) عبادت است، و نگاه به پدر و مادر به مهربانى و رحمت عبادت است، و نگاه ورق یعنى ورق قرآن عبادت است، و نظر به کعبه عبادت است.
از حضرت باقر (ع) روایت شده که پیامبر فرمود:
«من ادرک شهر رمضان فلم یغفرله فابعده الله، ومن ادرک والدیه فلم یغفرله فابعده الله، ومن ذکرتُ عنده فلم یصل على فلم یغفرله فابعده الله:» «36»
کسى که ماه رمضان را بیابد و کارى نکند که آمرزیده شود، خدا او را از رحمت و عنایتش دور کرده، و کسى که پدر و مادرش را درک کند و حیات آنان را ببیند، و با آنان بگونه رفتار نکند که مورد آمرزش قرار گیرد، خدا او از فیوضاتش دور کرده، و کسى که نام مرا بشنود و بر من صلوات نفرستد و از این راه به گردونه آمرزش درنیابد خدا او از خودش دور نموده است.
امیرالمؤمنین از پیامبر خدا روایت میکند
«ثلاثة من الذنوب تعجل عقوبتها ولاتؤخّر الى الآخرة: عقوق الوالدین، والبغى على الناس، وکفرالاحسان:» «37»
سه گناه است که در عذابش در دنیا شتاب مى شود و جریمه دنیائىاش به آخرت نمى افتد: عاق والدین، و تجاوز به حقوق مردم، و ناسپاسى نسبت به نیکوکارى نیکوکاران.
سعید بن یسار از حضرت صادق (ع) روایت مى کند
پیامبر اسلام نزد جوانى هنگام مرگش حاضر شد و به او گفت: بگو لاالهالاالله ولى زبان جوان به چندین بار قفل شد و نتوانست کلمه توحید را بگوید!! حضرت به زنى که بالاى سر جوان بود فرمود: آیا این جوان مادر دارد؟ گفت: آرى من مادر او هستم فرمود: آیا به او خشم دارى و از وى ناراضى هستى؟ گفت: آرى چند سال است با او سخن نگفته ام!! حضرت فرمود: از او راضى شو، گفت بخاطر رضاى تو خدا از او راضى گردد، پیامبر به جوان فرمود: بگو لاالهالاالله جوان گفت و به آسانى هم گفت، حضرت فرمود چه مى بینى؟ گفت: مردى سیاه روى، بدشکل، چرکین لباس، بدبوى مى بینم که در این ساعت کنار من است و مرا به شدت اندوهگین مى کند و رنج مى دهد، پیامبر به او فرمود: بگو:
«یامن یقبل الیسیر و یعفوا عن الکثیر، اقبل منى الیسیر، واعف عنى الکثیر انک انت الغفور الرحیم:»
اى خدائى که عمل اندک را مى پذیرى، و گناه بسیار را مى گذرى، عمل اندکم را بپذیر، و گناه فراوانم را درگذر زیرا تو بسیار آمرزنده و مهربانى.
جوان دعاى تعلیمى پیامبر را زمزمه کرد، رسول خدا به او گفت: بنگر چه مى بینى؟ گفت مردى سپید روى، خوش صورت، همراه بوى خوش، و لباس نیکو که در کنار من است و آن مرد سیاه چهره روى گردانده از من دور مى شود حضرت فرمود دعا را تکرار کن، سپس فرمود: چه مى بینى؟ گفت: سیاه روى را نمى بینم و سپید روى را کنار خود مى نگرم سپس بر آن حال ملکوتى از دنیا رفت. «38»
صدوق آن عالم کم نظیر به اسناد روایتىاش از حضرت باقر (ع) روایت مى کند، عابدى در بنى اسرائیل بود معروف به جریح، در حال عبادت در صومعهاش بود که ماردش آمد و او را صدا زد، جریح چون در حال نماز بود پاسخ مادر را نداد، مادر به محل سکونت خود بازگشت و پس از ساعتى کنار صومعه آمد و فرزندش جریح را صدا زد باز هم پاسخ نگفت و با مادر به سخن نیامد مادر با دل شکسته بازگشت درحالى که مى گفت از خداى بنى اسرائیل مسئلت دارم که تو را به خوارى و ذلت بنشاند.
فرداى آن روز زنى بدکاره کنار صومعه آمد و در آنجا نشست در حالى که فرزندى را در کنار داشت و مى گفت: این طفل زاده شده از جریح است!! این مسئله در میان مردم پخش شد که کسى که مردم را بخاطر زنا ملامت مى کرد
خودش دچار این گناه بزرگ شده، پس از این شایعه حاکم دستور داد جریح را به دار آویزند، مادر جریح با شنیدن این خبر هولناک کنار دار آمد و ناخن به چهرهاش مى کشید و صورت خود را لطمه مى زد، جریح گفت: مادر ساکت باش که این بلا از ناحیه پاسخ ندادن به نداى تو بر سر من آمده، مردم وقتى مطلب میان جریح و ماردش را شنیدند، گفتند تکلیف ما نسبت به این حادثه چیست، جریح با تکیه بر خدا گفت کودک این زن بدکاره را بیاورید چون آوردند او را در آغوش گرفت و گفت: اى کودک پدرت کیست؟ طفل به اراده و قدرت خدا به زبان آمد و گفت: پدرم فلان چوپان از فلان طایفه است، خداى مهربان تهمت زده شده به جریح را از دامن او زدود، پس جریح سوگند یاد کرد که از آن پس از خدمت به مادر و احترام به او دست برندارد. «39»
ابراهیم بن مهزم مى گوید: شب تاریکى از خدمت حضرت صادق (ع) بیرون آمدم و به سوى منزلم در مدینه حرکت کردم در حالى که مادر هم همراه من بود، میان من و او سخن ردّ وبدل شد و من به درشتى و تندى با او سخن گفتم، چون فردا فرا رسید و نماز صبح را بجاى آوردم به محضر امام صادق رفتم حضرت شروع به سخن کرد و فرمود اى ابامهزم تو را شب گذشته چه شده بود که با مادرت به درشتى و تندى سخن گفتى؟! آیا نمى دانى شکم او منزلى بود که تو مدت نه ماه در آن سکونت داشتى، و دامنش گهوارهاى بود که تو آن را لمس مى کردى، و دو پستانش ظرفى بود که از آن شیر مى نوشیدى؟ گفتم همه اینها را قبول دارم فرمود: با او به درشتى سخن مگو. «40»
حضرت صادق (ع) مى فرماید: مردى خدمت پیامبر اسلام آمد و گفت: آمده ام تا با تو براساس اسلام بیعت کنم، حضرت فرمود بنابراین که پدرت را به قتل برسانى بیعت تو را مى پذیرم آن مرد گفت قبول دارم، حضرت فرمود به خدا سوگند ما شما را به کشتن پدرانتان فرمان نمى دهیم، ولى با قبول شرط من حقیقت ایمانت را یافتم، معبودى جز خدا نگیر و از خواستههاى پدرانتان اطاعت کنید ولى در معصیت خدا از آنان پیروى مکنید. «41»
از حضرت سجاد (ع) روایت شده:
«جاء رجل الى النبى (علیهما السلام) فقال: یا رسول الله ما من عمل قبیح الا قد عملته فهل لى من توبة؟ فقال له رسول الله فهل من والدیک احد حى؟ قال: ابى قال فاذهب فبرّه قال فلما ولى قال رسول الله صلى الله علیه وآله لو کانت امّه:» «42»
مردى نزد پیامبر آمد و گفت عمل زشتى نبوده مگر آن که به آن آلوده شده ام آیا براى من توبهاى هست؟ حضرت فرمود از پدر و مادرت کدام زنده اند؟ گفت: پدرم فرمود: برو به او احسان کن، هنگامى که از نزد پیامبر بیرون رفت، حضرت فرمود: اگر مادرش زنده بود و به او نیکى مى نمود به قبول توبهاش نزدیکتر بود.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- بقره 195.
(2)- اعراف 56.
(3)- اعراف 161.
(4)- توبه 91.
(5)- هود 115.
(6)- نحل 128.
(7)- انعام 151.
(8)- اسراء 23- 24.
(9)- مریم 14.
(10)- مریم 32.
(11)- عنکبوت 8.
(12)- لقمان 14- 15.
(13)- کافى، ج 2، ص 158.
(14)- بحار، ج 71، ص 34.
(15)- آل عمران 92.
(16)- اسراء 23.
(17)- بحار، ج 71، ص 39.
(18)- بحار، ج 71، ص 45.
(19)- کافى، ج 2، ص 159.
(20)- بحار، ج 71، ص 49.
(21)- شورى 52.
(22)- کافى، ج 2، ص 16.
(23)- کافى، ج 2، ص 161.
(24)- بحار، ج 71، ص 56، حدیث 13.
(25)- بحار، ج 71، ص 56، حدیث 14- 15.
(26)- بحار، ج 71، ص 56، حدیث 14- 15.
(27)- کافى، ج 2، ص 348.
(28)- امالى صدوق 108.
(29)- امالى صدوق 234.
(30)- عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 258.
(31)- خصال، ج 1، ص 78.
(32)- بحار، ج 71، ص 71، حدیث 51.
(33)- امالى طوسى، ج 1، ص 314.
(34)- بحار، ج 71، ص 73، حدیث 59.
(35)- امالى طوسى، ج 2، ص 270.
(36)- امالى صدوق، ص 35.
(37)- بحار، ج 71، ص 74، ح 64.
(38)- امالى طوسى، ج 1، ص 62.
(39)- بحار، ج 71، ص 75، ح 68- به نقل از قصص الانبیاء
(40)- بصائر الدرجات 243.
(41)- بحار، ص 71، ص 76، حدیث 70.
(42)- بحار، ج 71، ص 82، حدیث 88.
برکرفته از
کتاب: تفسیر حکیم ج3
نوشته: استاد حسین انصاریان