ماهان شبکه ایرانیان

پوست کجا و مغز کجا؟

 - پوست سیب، پوست گلابی یا پوست خیار خاصیت دارند اما هرگز خاصیت سیب و گلابی و خیار را ندارند.

پوست کجا و مغز کجا؟

 - پوست سیب، پوست گلابی یا پوست خیار خاصیت دارند اما هرگز خاصیت سیب و گلابی و خیار را ندارند.

- تازه اگر هم خاصیتی دارند از همان سیب و گلابی و خیار است.
- و حکایت واژه ها و الفاظ قرآنی نسبت به معنا و مفهوم آنها همان حکایت پوست و سیب است.
- خواندن واژه ها و الفاظ، هزار البته که نافع و مفید است و سودمند و ثمر بخش، اما واژه ها کجا و معانی آنها کجا!
کسی که در ماه مبارک رمضان رحل را پیش رو گذاشته و قرآن را بر آن نهاده و تنها به مرور و خواندن واژه ها بسنده می کند، همچون کسی است که بشقابی از پوست های سیب سرخ پیش رو دارد و مصرف می کند!
- و راستی، پوست کجا و مغز کجا؟ لفظ کجا و معنا کجا؟
- پوست سیب و خود سیب چیزی شبیه پوست گوسفند و گوشت آن است، با گوشت است که می توان تغذیه کرد و رشد نمود و نیازها بدن را تامین و تضمین نمود و انرژی و نیرو گرفت، اما با پوست نه؟
- البته پوست منفعت بسیار خود را دارد، با پوست می توان دف ساخت و با طبل و از آنها صداهایی خوش و طرب انگیز پدید آورد اما این همه تنها گوش را نوازش می دهند بی آنکه برای جان و دل رشدی در پی داشته باشند.
- و الفاظ قرآن چیزی شبیه همان پیوست خواهد بود، که البته می توان با آنها نغماتی دلنشین و آهنگ هایی خوش پدید آورد و می توان با آنها عبدالباسط و با منشاوی و با حصری شد اما سلمان و ابوذر و مقداد نه، زیرا که آهنگ، جان را فربه و نیرومند نخواهد ساخت. 

- اینجاست که گفته اند قرآن را نه قرائت که تلاوت کنید!
- و تلاوت در زبان عرب به معنای چیزی در کنار چیزی قرار دادن است
- یعنی کسی که الفاظ قرآن را مرور می کند باید چیزی در کنار آن قرار دهد و آن توجه به معناست، وگرنه مثل کسی می ماند که تنها پیاله های خالی از شراب را سر کشد!
- از پیاله یاد کردم چون در نگاه عارفانی همچون حافظ، آیات قرآنی همچون پیاله اند و معانی و مفاهیم آنها همچون شراب ، این است که می گفت و چه خوش می گفت:
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
- یا به جای آنکه بگوید قرآن را با کفنم همراه کنید می گفت:
پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر                      به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز
- و گاه هم از آن به صُراحی- یعنی جام شراب- یاد می کرد، و می گفت: قرآن برای من صراحی و جامی از شراب است که در خلوت و خلوت خانه خود آن را سر می کشم اما مردم آن را دفتر و کتاب می‌ انگارند.
صُراحی می کشم پنهان و مردم دفتر انگارند
و صائب هم می گفت:
بگذار ز کف سُبحه و بردار صُراحی                    یک چند چنان بودی و یک چند چنین باش
منبع: محمدرضا رنجبر/ نشریه با من بیا


منبع : پایگاه تبیان
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان