ماهان شبکه ایرانیان

بررسی تاریخ حرم ائمه بقیع

مذهب بر حق شیعه دوازده امامی ، در طول دوران ومعاصر گذشته خصوصاً در این أعصار أخیر مورد هجمه بد خواهان و کج اندیشانی است که یا بخاطر جهل ونادانی با این فرقه ناجیه به ستیز برخاسته اند و یا دست دشمنی وستیزه جویی آنان ازآستین هوی پرستی وعناد بیرون آمده بر گرده مذهب اهل بیت چنگ زده خواهان زوال و نابودی آن می باشد ولی باید بدانند که "هر که با آل علی در ...

بررسی تاریخ حرم ائمه بقیع

 

 اصغر صفر زاده

 

مذهب بر حق شیعه دوازده امامی ، در طول دوران ومعاصر گذشته خصوصاً در این أعصار أخیر مورد هجمه بد خواهان و کج اندیشانی است که یا بخاطر جهل ونادانی با این فرقه ناجیه به ستیز برخاسته اند و یا دست دشمنی وستیزه جویی آنان ازآستین هوی پرستی وعناد بیرون آمده بر گرده مذهب اهل بیت چنگ زده خواهان زوال و نابودی آن می باشد ولی باید بدانند که "هر که با آل علی در افتاد برافتاد."

اما اینکه پشت این مذهب به عنایات باریتعالی و الطاف مخصوصه آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) گرم است و استوار ، دلیل نمی شود که ما شیعیان از شناخت آیین و کیش خود کوتاهی کرده احیاناً در وادی ضلالت و گمراهی افتاده آنچه در کف داشته ایم به باد نیستی و فنا بسپاریم، آنگاه انگشت حسرت و ندامت به دندان برگیریم و به گذشته پرافتخار خود غبطه خوریم، چرا که در این وادی وانفسا که تمام جهان خواران و احزاب شیاطین انس و جن دست در دست یکدیگر نهاده اند نیاز مبرم به یک جهش علمی وعملی فراگیر شیعیان احساس می شود تا در دریای طوفانی حوادث و بلایا چنگ در کشتی هدایت آویخته، سوار بر آن خود را به ساحل رستگاری و نجات رهنمون گردند.

پاره ای از حملات و ترفندهایی که در چند قرن أخیرعلیه شیعه راه اندازی شده و با لباس اسلام پیش آمده شبهات و بلایایی است که گروه منحرف و مضلّ وهابیت، سردمدارآن می باشند،که با برداشتی نادرست از دین و دیانت چهره ای کریه از اسلام به نظاره می گذارند واز طرفی دیگر مخالفان این ایده را مشرک و مهدورالدم می خوانند.

از جمله اشتباهاتی هم که مرتکب شده اند در مورد تبرک و زیارت قبور مسلمانان بالعموم و قبور ائمه اطهار (علیهم السلام ) بالخصوص می باشد و با توجیهات صوری و کم مایه به چه فجایعی که دست نیازیده اند؟!

در این راستا به تخریب قبور ائمه بقیع پرداختند و قصد ویرانی دیگر حرمهای شریف را داشتند که با ممانعت فرق دیگر مسلمانان موفق بدان نشده اند، خذلهم الله تعالی .

لذا ما دراین مختصر به سیری هر چند کوتاه در تاریخ قبرستان بقیع و حرم ائمه بقیع خواهیم پرداخت و درنهایت به چندی از شبهات آنها بحول و قوهالهی جواب خواهیم داد.

معنای لغوی بقیع

صاحب مجمع البحرین می گوید :«البقیع من الارض المکان المتسع وقیل لایسمی بقیعا الا و فیه شجر او اصولها ،و منه بقیع الغرقد»(1) در لغت بقیع به محل وسیع گویند و همچنین بعضی اضافه کرده اند که بقیع به آن محل وسیعی گویند که دارای درخت و یا ریشه درخت باشد،آنگاه ابن اثیر می افزاید:چون بقیع قبلاً دارای درخت «غرقد» و ریشه های آن بود پس از قطع این اشجار نیز با همان اسم معروف گردید.(2 ) «غرقد» نیزدرختی است وحشی و خاردار و دارای میوه مخصوص.

چگونگی ایجاد مدفن در بقیع

اولین انصاری مدفون شده در بقیع، اسعد بن زراره و از مهاجرین عثمان بن مظعون است (3) که حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به هنگام مرگ او فرمود:«ادفنوا عثمان بن مظعون فی البقیع یکون لنا سلفا فنعم السلف سلفنا عثمان»( 4 ) یعنی: عثمان بن مظعون را در بقیع دفن کنید تا شاخص ویادگاری از گذشتگان ما باشد و چه شاخص نیکی است عثمان.

بعد دفن او، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سنگی را بعنوان علامت بر سر مزارش قرار داد 5ـ فوت او در ذی حجه سال دوم هجرت بود ـ و آنگاه که فرزند

پیغمبراسلام،ابراهیم در سال 10 هجری وفات فرمود، بنا به فرمایش ایشان او را به عثمان ملحق کرده در کنار او به خاک سپردند.( 6 )

رفته رفته دو مدفن قدیمی مدینه به نام «بنی سلمه» و «بنی حرام» متروک گردید و مسلمانان بقیع را مدفن و قبرستان عمومی خود قرار دادند.( 7 )

فضیلت بقیع

در فضیلت این مکان شریف روایات متعددی از رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم)

نقل گردیده که بصورت تبرک به چند نمونه از آنها اشاره می کنیم: پیامبراکرم فرمود:«یحشرمن هذه المقبره سبعون ألفاً یدخلون الجنة بغیر حساب و کأنّ وجوههم القمر لیلة البدر»( 8 ) از بقیع 70هزار نفر که صورتشان مانند ماه شب چهارده است محشور خواهند شد و بدون حساب وارد بهشت خواهند گردید.

ایشان گاهی شبها و گاهی روزها در بقیع حضورمی یافتند و برای اهل بقیع دعا و طلب مغفرت می کردند و می فرمودند که من ازطرف خدای خود مامور هستم که برای اینان دعا کنم «إنی أمرت أن آتی أهل البقیع فأدعو لهم وأصلّی علیهم»( 9 ).

اجمال تاریخ این حرم مقدس این است که قبور ائمه بقیع (عیهم السلام) مانند سایر قبرها در محوطه باز و مکشوف نبوده بلکه قبر آنان مانند تربت پاک رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت رضا (علیهم السلام) ، از آغاز دفن اجساد مبارک و پیکر مطهرشان در داخل خانه ای که متعلق به عقیل بوده، قرار داشته است و به مرور زمان این خانه به ساختمان مناسب،به شکل مسجد تبدیل گردیده سپس در محل همان ساختمان،بزرگترین و مرتفع ترین گنبد و بارگاه بنا شد و در قرون متمادی دارای خادم و دربان و دارای ظریفترین و گرانبهاترین ضریح و صندوق با زیباترین روپوش ودارای فرش و قندیل بوده است و بالأخره در هشتم شوال 1344هجری قمری به وسیله غدّه سرطانی موجود در بدنه اسلام (وهابیان) منهدم گردید.

مقبره های خانوادگی در بقیع

از مجموع گفتار مورخان چنین برداشت می شود مردم مدینه که قبلاً اجساد مردگان خود را در دو گورستان عمومی بنام:«بنی سالم» و«بنی حرام» و گاهی در داخل منازل خود دفن می کردند،با رسمیت یافتن بقیع با دفن عثمان بن مظعون در سال دوم هجری و ابراهیم فرزند پیامبر اکرم در سال دهم هجری به آنجا توجّه کردند و عده ای از صحابه بتدریج خارها و ریشه های درختان موجود در بقیع را کندند و آنجا را آرامگاه خصوصی خود و خانواده خود قرار دادند و بعضی دیگر از صحابه در منازل متصل به بقیع دفن گردید که با گسترش بقیع، جزء آن گردیده است و به تناسب جایگاه و انتسابشان با پیامبرالهی در یک نقطه معین و در کنار هم دفن شده اند مثلاً قبور ائمه چهارگانه با قبرعباس عموی پیامبر و فاطمه بنت اسد در یک نقطه و همه یا عده ای ازهمسران پیامبر در نقطه ای و رقیه و ام کلثوم دختران پیامبر اکرم در کنار هم که مجموع این بخش بنام «مقابر بنی هاشم» معروف گردیده است.

مطلب دوم اینکه: خانه ها و منازل مدینه تا بقیع امتداد داشته و بقیع از طرف غرب در پشت منازل مدینه قرار داشت و کوچه های متعددی این منازل را به همدیگر وصل می نمود و به محل بقیع منتهی می گردید.(10)

قبور أئمه أربعه

در تاریخ است که :«دُفن العباس ابن عبد المطلب عند قبر فاطمه بنت أسد بن هاشم فی اول مقابر بنی هاشم الّتی فی دار عقیل»(11 ) یعنی:عباس بن عبدالمطلب در اول مقابر بنی هاشم و در داخل خانه عقیل در کنار قبر فاطمه بنت أسد دفن شده است .

صاحب «تاریخ المدینه» و صاحب«عمدة الاخبار» می نویسند: وقتی که از دفن امام حسن مجتبی در کنار قبر جدش رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) جلوگیری بعمل آمد امام حسین (علیه السلام) طبق وصیت برادرش او را در کنار مقبره بنی هاشم و در کنار قبر فاطمه بنت أسد دفن فرمود.( 12 )

بعدها اجساد مطهر سه امام دیگرـ علی بن الحسین زین العابدین و ابو جعفر محمد بن علی الباقر و ابو عبدالله جعفر بن محمد الصادق (علیهم السلام) ـ در این مدفن آرمیدند تا جایی که امام المشککین فخر رازی که از بزرگان علمای اهل سنت است در کتاب خود می آورد :«یُستحب أن یَزور قبر الحسن بن علی و فیه أیضاً علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد رضی الله عنهم»( 13 )یعنی :مستحب است زیارت قبر حسن بن علی وهمچنین در آنجا است قبر علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد که خدای تعالی از ایشان راضی باشد.

ذکر این چند نمونه از تواریخ ،نشانگر آن است که بدن فاطمه بنت أسد و عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) در محوطه باز و بدون دیوار و سقف دفن نشده اند بلکه از ابتدا در خانه عقیل بن ابیطالب ودر زیر سقف به خاک سپرده شده اند آنگاه بعد از ایشان،اجساد پاک و مطهر جان جانان و قبله دل عارفان ،آن چهار دردانه غریب به آنان پیوستند.

حال سئوال اینجاست که با وجود بقیع ،چرا پیکرعده ای ازاقوام وفرزندان رسول خدا( صلی الله علیه وآله وسلم ) درخارج این آرامگاه عمومی ودرخانه خصوصی دفن گردیده اند.

پاسخ این سئوال برای کسانی که با تاریخ مدینه آشنا هستند واضح وآشکار است چرا که آن روزها دفن شدن افراد متشخص و مورد احترام ،بجای گورستان عمومی در داخل منازل و توجه به آرامگاههای خصوصی بیش از آنچه امروز در دنیا مرسوم است ،معمول و رایج بوده است،بعنوان مثال می توان از دفن شدن عبدالله پدر گرامی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه نابغه و رافع بن مالک (14)، انصاری بزرگوار و از صحابه و یاران با وفای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که پس از شهادت در جنگ أحد و انتقال به مدینه در خانه آل نوفل دفن گردید ، و همچنین دفن شدن خلیفه أول و دوم در داخل بیت رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) و وصیت امام مجتبی (علیه السلام) در این راستا از همین نمونه ها است، أساساً هم دفن شدن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در داخل بیت و حجره خویش از نظر اجتماعی نه تنها یک مسأله تازه و بی سابقه نبوده، بلکه نسبت به شخصیت آن دو بزرگوار ،یک عمل عادی و طبیعی به حساب می آمد.

جایگاه دعای رسول خدا در خانه عقیل

گفته شد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در اوقات مختلف در کنار بقیع قرار می گرفت و در آنجا به مناجات می پرداخت وبراهل بقیع دعا واز خداوند متعال برای آنان استغفار و استرحام می نمود و گاهی نیمه های شب برای همین مقصود، رختخواب خویش را ترک و به سوی بقیع حرکت می نمود.

در روایت است که:عن خالد بن عوسجه:«کنت أدعو لیلة الی دار عقیل بن أبی طالب الّتی تلی باب الدار فمرّ بی جعفر بن محمد (علیهماالسلام) یُریدُ العریض معه أهله فقال لی أَعَنْ أثر وقفت هاهنا؟ قلت :لا. قال:هذا موقف نبی الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ باللیل اذا جاء لیستغفرلأهل البقیع»( 15 ).

خالد بن عوسجه می گوید :«شبی رو به سوی زاویه خانه عقیل که در جنب در این خانه قرارگرفته است،دعا می کردم جعفر بن محمد (علیهما السلام) که به همراه خانواده اش عازم عُریض بود، مرا در آن حال دید و پرسید آیا درباره این محل خبر و مطلب خاصی شنیده ای؟ گفتم:نه، فرمود: اینجا جایگاه دعای رسول خداست، شب هنگام که برای استغفار أهل بقیع می آمد در اینجا توقف می نمود.»

أخبار غیبی رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم(

با توجّه به آیه مبارکه: «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی إنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَی»( 16 ) تمام فرمایشات و أعمال حضرت رسول ،مؤیّد به تأییدات الهی است و در این زمینه برای برپایی دین و برافراشته شدن پرچم حق و حقیقت از تمام امکانات موجود استفاده کرده اند چه با أعمال خارق العاده که قبل از بعثت بروز می دادند تا زمینه را برای پذیرش مردم آماده سازند که ازآن به «إرهاص» تعبیر می شود.( 17 )

و چه بعد از بعثت با بیان حقیقت که گاهی نیز با معجزه همراه بود حجّت را بر مردم تمام می فرمودند،همچنان که در ماجرای غدیر خم هنگام بازگشت ازحجة الوداع همه حُجّاج را دراین محل جمع کرده بعد از بجا آوردن نمازدر ضمن خطبه ای مهم فرمودند:«من کنت مولاه فعلیّ مولاه»( 18 ) و به این ترتیب مسأله جانشینی آقا علی (علیه السلام) راعلیرغم اینکه بارها در فرصتهای مناسب مطرح کرده بودند در آن جمع عظیم حُجّاج به زیباترین شکل بیان داشتند،و یا در هنگام نزول آیه تطهیر که دلیل عصمت أهل بیت بود علاوه بر بیان آن در موقع نزول ،حدود 9 ماه درأوقات نماز وقتی که مردم منتظر پیامبراکرم بودند تا ایشان تشریف بیاورند و نماز را اقامه فرمایند ایشان در جلوی در خانه آقا علی (علیه السلام) که به مسجد باز می شد می ایستادند و می فرمودند:«السلام علیکم و رحمه الله و برکاته أهل البیت انّما یُِرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت ویطهرکم تطهیرا»( 19 ).

البته موضوعات و حوادث مهم دیگر نیزکه جزء اصول اسلام نبوده است از چشمان تیز و حقیقت بین آن حضرت به دور نمانده و وقوع آنها را پیشاپیش به اطّلاع مسلمانان می رسانیدند که این نوع حوادث در اصطلاح محدّثین (ملاحم) و خبر دادن از این حوادث،أخبار غیبی و پیشگویی نامیده می شود،لازم به ذکر است که گاهی به خود این نوع أخبار« ملاحم» اطلاق می گردد.(20)

فلذا می توان چنین استنباط و اظهار نظر نمود که حضورمستمرّ رسول خدا در مقابل در خانه عقیل بن أبی طالب از همان ملاحم و پیشگویی ها است که آن حضرت می خواسته عملاً اهمیّت این خانه را که در آینده نزدیک به آرامگاه چهار تن از أوصیای الهی و مدفن چهار تن از فرزندان و أهل بیت پیامبرمبدل خواهد گردید بیان کرد،که با گذشت روزگار دیدیم که این خانه به مسجد و زیارتگاه عمومی تبدیل شد بطوری که آقا امام صادق (علیه السلام) نه تنها در داخل محوّطه مسقف و در داخل خانه، بلکه در داخل حرم به خاک سپرده شد یعنی دیگر آن موقع این خانه به یک مسجد و زیارتگاه عمومی تبدیل شده بود ،بعدها برای این بارگاه ،گنبد وقبه ای ارزشمند ساخته شد که در طول قرون متمادی بارها تعمیر و اصلاحاتی در این حرم شریف انجام شد تا اینکه به دست مزدوران استعمار و شیاطین خبیث در هشتم شوال 1344ه.ق تخریب شد.(21)

انگیزه پیدایش و تخریب حرم ها

یکی از برنامه های مذهبی مسلمانان،أعم از شیعه و سنی ،از صدراسلام تا به امروز؛ مانند همه پیروان ادیان و مذاهب آسمانی و همه صاحبان فکر و اندیشه،بزرگداشت و تجلیل از مقام انبیاء و اولیاء و ادای احترام نسبت به راهنمایان فکری و رهبران معنوی و شهدای راه اسلام و قرآن بوده است و این احترام و بزرگداشت که بیشتر در قالب زیارت قبور آنان جلوه می کند ،نشأت یافته از تعالیم قرآن مجید و سنت پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده و از عبادات و مستحبات به شمار می آید.

مسلمانان همواره از دور و نزدیک، در کنار مدفن آن عزیزان حضور می یابند و برایشان درود و سلام می فرستند و از خداوند متعال علوّ مقام و ترفیع درجاتشان را درخواست می کنند و جملاتی بر زبان می رانند که بیانگر فضلایل اخلاقی و تعلیمات دینی و برنامه های عملی آنها است و گویای شکیبایی آنها در مقابل مصیبتها و مشکلاتی است که در راه تحکیم بخشیدن به این تعالیم تحمل نموده اند.

شیفتگان آن حضرات ،بدینسان مراتب ارادت خویش را به ساحت آنان ابراز می دارند و خود را آماده پیروی از راه ورسم آنان و عمل به برنامه ها و دستورالعملهای ایشان می نمایند و در کنار قبورشان ،به نماز و دعا می ایستند وآمرزش گناهان و پذیرش توبه خویش را در کنار مرقد این «عبادالرحمان» از خداوند مسألت می کنند .

و به همین انگیزه بزرگداشت و احترام و نیز بخاطر حفاظت زائران آنان از سرما و گرما، به هنگام عبادت وزیارت و اقامه نماز به روی قبر آنان، سقفی قرار دادند و گاهی به اقتضای نیاز به فضای بیشتر،در کنار این مدفن ها مساجدی ساختند که این محلها امروز به «مشهد» و«حرم» شهرت یافته اند.( 22 )

لازم به گفتن است که این تجلیل و بزرگداشتها از سوی مسلمانان، نه یک عمل ابتکاری و بدون دلیل شرعی و مدرک و مستند مذهبی است،بلکه راه ورسمی است برگرفته از قرآن مجید و سنت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) و کردار صحابه وپیشوایان دین ، که اکنون نمونه هایی ازآن را می آوریم:

*آنجا که سخن از أنبیا است ،خداوند درباره آنها ،واژه «سلام» و درود را به کار برده و با این کلمه زیبا از آنان یاد نموده است:«سَلامٌ عَلَی إِبْرَاهِیمَ»( 23 )،«سَلامٌ عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ »(24 )،« وَسَلامٌ عَلَی الممرْسَلِینَِ ».( 25 )

**و آنجا که سخن از شهداء و بندگان صالح به میان آمده،آنان را این چنین ستوده است:

«وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَئِکَ رَفیقاً ».(26)

قرآن مجید مسلمانان را تشویق نموده است که درمقام توبه و إنابه و به هنگام طلب آمرزش گناهان، به رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلم) توسل جویند و وساطت و درخواست آن حضرت را عامل آمرزش گناهان بندگان معرفی نموده،می فرماید:«...وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًارَّحیماً ».(27)

***ودر جایی دیگر منافقان را نکوهش می کند که هرگاه به آنان گفته می شود به حضور رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) برسند تا آن حضرت درباره آنان طلب آمرزش کند ،از این أمر سرباز میزنند :«وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَکْبِرُونَ ».(28)

**** دفن شدن پیکرپاک رسول خدا درداخل خانه خویش ودرزیرسقف ، دلیل روشن ومصداق عینی دراین واقعیت است که دراسلام، وجود بنا درروی قبرشخصیت های معنوی،عملی مستحسن ومورد تأیید بوده است واین حقیقت را درباره قبور انبیای گذشته نیزمیتوان دید، مانند قبر حضرت ابراهیم،اسحاق ویعقوب (علیه السلام) وقبور همسرانشان درشهر الخلیل، شهری که به یاد وبه نام حضرت ابراهیم (علیه السلام) «خلیل» نام گرفت.ومانند قبرحضرت داود وسلیمان (علیه السلام) در«بیت لحم» وقبورو آثار سایر انبیاء در بیت المقدس وشامات که در طول قرن های متمادی ، قبل وبعداز اسلام، از استحکام وزیبایی بنا وساختمان برخورداربوده اند.

نکته جالب توجه در قبور انبیای گذشته این که شخص خلیفه دوم در فتح بیت المقدس، نه تنها بر این مقابر و براین آثار متعرض نگردید،بلکه با نمازگذاردن در این بقاع و أمکنه، وجود آنها را در عمل تأیید کرد.همچنین روش علماء و پیشوایان اسلام نیز در طول تاریخ به همین منوال بوده است.

این برنامه بزرگداشت از بزرگان و پیشوایان دین از سوی مسلمانان در طول تاریخ جاری بود تا اینکه در آستانه قرن هشتم، در شام، شخصی به نام ابن تیمیه پیدا شد و تجلیل و احترام از انبیاء و اولیاء و مدفن آنها را،نه تنها غیر مشروع و حرام بلکه مرتکبین آنها را مشرک و مرتد خواند و اظهار داشت که در صورت توبه نکردن باید به قتل برسند.

وی همچنین بر وجوب تخریب این بناها وآثار،فتوا صادر کرد.

این عقیده در آن زمان گرچه پیروان اندک یافت اما پس از مدت کوتاهی متروک گردید،تا اینکه در قرن یازدهم و پس از مدت چهار قرن،با پیدایش وهابی گری در نجد حجاز، بار دیگر طرح گردید و به مرحله إجرا گذاشته شد ودر نتیجه همین باور واعتقاد بود که با تسلّط وهابیان بر مکه و مدینه درسال1344 ه.ق تمام حرم ها در این دو شهر و دیگر شهرهای حجازـ که متعلق به اقوام و عشیره رسول خدا و صحابه آن حضرت و سایر شخصیت های مذهبی بود و همچنین مساجد موجود در کنار آنها ـ منهدم و تخریب گردید و امروز دیگر اثری از این بناها باقی نیست.

اکنون این پرسش مطرح می شود که:«انگیزه و عامل این بینش چیست؟» وچگونه است که افرادی خود را مسلمان می نامند ولی به خود اجازه می دهند نسبت به بزرگان دین اهانت کنند وأبنیه وآثار آنان را منهدم نمایند.

پاسخ این سئوال این است که: یکی از آفات بزرگ و خطرناک درهر مذهب و آیینی،کج فهمی ها و تندروی ها و برداشت های غلط و انحرافی و به اصطلاح قرائت های خود ساخته از آن آیین است که در مقاطع مختلف،از میان پیروان همان مذاهب به وجود می آید و موجب تضعیف و تفرقه درآن مذهب می شود.

از مصادیق بارز چنین انحراف فکری و برداشتهای ناروا،گروه قشری ومتحجّر خوارج بودند که در زمان رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) پا به عرصه گذاشتند ودرروزگار علی (علیه السلام) گسترش یافته، به صورت یک غدّه سرطانی درمیان مسلمین ریشه دوانیدند ،و سرانجام آن بزرگوار به دست یکی از عوامل همین گروه به شهادت رسیدند.

خوارج دارای عقاید و منش خاصی بودند که ابن تیمیّه و همپیاله هایش در بعضی از آنها مشترکند که به اختصار به بعضی از آنها اشاره می کنیم:

اهتمام خوارج به عبادت و تلاوت قرآن

یکی از صفاتی که در روایات نیز به آن اشاره شده، کثرت عبادت ومقید بودن آنان به نماز و روزه و قرائت قرآن است (البتّه بصورت قشری و پوسته ای که هسته ای را در میان خود نمی پرورد) به حدّی که عبادت سایر مسلمانان نسبت به عبادت آنها حقیروکم می نماید:
    
رسول خدا آنجا که از آینده همفکران «ذوالخویصره» ـ یکی از خوارج که به پیامبر اعترض کرد ـ سخن می گفت،چنین می فرمود:

«فإنّ له أصحاباً یحقر أحدکم صلاته مع صلاتهم و صیامه مع صیامهم( 29 )»یعنی: پس همانا برای او یارانی است که هر یک از شما نمازش را در مقابل نماز آنان و روزه اش را در برابر روزه آنان کوچک و حقیر می شمارد».

امیر مؤمنان (علیه السلام) ضمن سخنانی در جنگ نهروان خطاب به لشکریانش چنین فرمود:

«أِیها الناس إنّی سمعت رسول الله (صلّی الله علیه وآله) یقول یخرج قوم من أمتی یقرءون القران لیس قراءتکم إلی قراءتهم بشِیء و لا صلاتکم إلی صلاتهم بشیء و لا صیامکم إلی صیامهم بشیء،یقرُؤن القرآن یحسبون أنّه لهم و هو علیهم لا یجاوز صلاتهم تراقیهم یمرقون من

الاسلام کما یمرق السهم من الرمیه( 30 )»،یعنی:ای مردم همانا من شنیدم که رسول الله (صلّی الله علیه وآله) می فرمود: قومی از أمّتم می آیند در حالی که قرآن قرائت می کنند و قرآن خواندن شما نسبت به قرآن خواندن آنها چیزی حساب نمی شود ونه نماز خواندن شما نسبت به نماز خواندن آنان،و نه روزه های شما نسبت به روزه های آنها،قرآن را می خوانند در حالی که خیال می کنند همانا قرآن به نفع و برای آنان است وحال آنکه آن به ضرر آنهاست نمازشان از گلوهایشان پایین تر نمی رود،از دین خارج می شوند همان گونه که تیر از کمان رها می شود.

دور شدن خوارج از اسلام

دومین ویژگی خوارج، که در متن أحادیث به آن تکیه شده، فاصله گرفتن آنها از اسلام و دورشدنشان از روح قرآن است که در أثر غرور و تحجّر حاضر نیستند از هیچ ناصحی نصیحت بپذیرند و از هدایت هیچ هدایتگری بهره گیرند.

آری،دیگر امیدی به توبه و برکاتشان به سوی اسلام نیست،همان گونه که تیر پس از خروج از کمان،دیگر به آن باز نمی گیردد.

تکفیر مسلمانان

یکی دیگراز خطرناکترین ویژگی های خوارج، تکفیر مسلمانان بود و هر مسلمان متعهّد را که با عقیده و تفکّرانحرافی آنان موافق نبود مرتد و خارج از اسلام می دانستند که در صورت عدم توبه بایستی به قتل برسند،در صورتی که کوچکترین تعرض را نسبت به مشرکان و بت پرستان روا نمی دانستند که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:«یقتلون أهل الاسلام و یدعون أهل الأوثان»( 31 ) أهل اسلام و مسلمانان رامی کشند و حال آنکه بت پرستان رابه حال خود وامی گذارند.

و این اندیشه باطل بود که موجب پیدایش جنگ نهروان و کشته شدن مسلمانان در مقاطع مختلف گردید.

وهابیان نیز هرکسی را که با نظرات انحرافی آنها مخالفت بکند مشرک و مهدورالدم میدانند و براین اساس بود که به فتوای محمد بن عبدالوهاب دست به کشتار مردم در طائف زدنند و به صغیر و کبیررحم نکردند،طفل شیرخوار را بر روی سینه مادش سر بریدند و چه جنایتهایی مرتکب شدند که قلم از بیان آنها شرم دارد ـ این واقعه در ذیقعده سال 1217 اتفاق افتاد.ـ

البته یک سال قبل از این با تهاجم به عتبات عالیات ننگ دیگری را بر کارنامه سیاه خود افزوده بودند( 32 ).

أوضاع جهان إسلام هنگام ظهور إبن تیمیه

فاصله زمانی آغاز قرن چهارم تا نیمه قرن پنجم هجری، در تاریخ اسلام ،برهه ای بسیار خطیر و شاخص است.در این مقطع تاریخی جامعه مسلمین به یُمن وجود مردان بزرگر چون ابن سینا وابوریحان بیرونی و فردوسی و صاحب بن عبّاد و خواجه نظام الملک طوسی، در عرصه های گوناگون علم و ادب و سیاست به اوج

شکوه و شکوفایی رسید و جلوه ای درخشان از فرهنگ و تمدن اسلامی را به نمایش گذارد،چندان که مستشرین،بحق،این دوران را عصررنسانس اسلامی خوانده اند.

مع الاصف پس از گذشت این دوران،جامعهاسلامی بر اثر اختلافات سیاسی و فکری موجود،به تدریج از مردان بزرگ و تاریخ ساز تهی شد و آفتاب شوکت اسلام رو به افول نهاد.

غرب صلیبی که تلخی شکست اندلس و پیشرفت اسلام در اروپا را همواره در کام داشت،با احساس ضعف در مسلمین، به اندیشه انتقام افتاد و در سالهای پایانی قرن پنجم، پاپ رُم فرمان حمله به فلسطین (قبله أول اسلام) را صادر کرد. در پی این فرمان،صدها هزار تن مسیحی ـ برافروخته از آتش دیرینه «صلیب» بر ضد «توحید» ـ از اروپا به راه افتادند تا قدس را قتلگاه مسلمین سازند،و بدینسان جنگهای مشهور صلیبی که حدود 200 سال به طول انجامید و میلیونها کشته و مجروح وآواره برجای گذارد (489 ـ 690 ق،1095 ـ1291م) آغاز شد.

اسفبارتر آنکه، هنوز زخم دشنه صلیبیان بر پیکر«قدس» التیام نیافته بود که امت اسلام دگرباره از سویی دیگر با طوفانی مهیبتر روبرو گردید:این بار مغولان به رهبری چنگیز پا در رکاب کرده بودند تا هر که و هر چه را در دیار اسلام می بینند نابود کنند یا به غارت برند.پنجاه سال بعد، نواده چنگیز(هلاکو) بغداد را به خاک و خون کشید و طومار خلافت عباسی را درهم پیچید(656ق).سپس نیز به منطقه شامات لشگر کشید و بر سر حلب وموصل،همان بلا آورد که برسربغداد آورد (657 ـ660ق)،و این در حالی بود که مصر و شام سخت با صلیبیان در گیر بود و طلایه
    
قشون صلیبی گاه تا نزدیکیهای قاهره نیز پیش می رفت. و اگر فوت مُنگوقاآن(خان بزرگ مغول)هلاکو را ناچارازمراجعت به ایران نمی کرد و فرمانده وی، کیتوبوقا،در غیاب هلاکو ازمسلمین در عین جالوت (واقع در فلسطین) شکست نمی خورد سرنوشت قاهره معلوم نبود.

هجوم مغول به جهان اسلام در اوایل قرن هفتم هجری، برای غرب صلیبی ‌از همان آغاز،رویداد بسیار مغتنمی تلقّی شد و بر پایه همین تلقّی بود که در همان سالهای نخست این هجوم،غربیان حمله طولانی برای محو تمدن اسلامی اندلس را آغاز کردند(609 ـ889ق).گفتنی است که در طول دوران سلطه مغول،فرستادگان غرب همواره به دیار مغولان رفت و آمد داشتند و می کوشیدند با جلب نظر و همدستی آنان، امت اسلام را ازدو سو تار و مار کنند،افزون بر این،هولاکو خود مادر و همسری مسیحی داشت و سردار بزرگش در شامات(کیتوبوقا) نیز مسیحی بود.جانشینان هلاکو(ایلخانیان) نیز تا مدتها به راه وی رفتند:اباقاخان(663 ـ680ق) فرزند هلاکو،دختر امپراطور مسیحی روم شرقی را به زنی گرفت وبا پاپ سلاطین فرانسه و انگلیس بر ضد مسلمین متحد شد و به مصر و شام لشگر کشید. بدتر از اباقاخان،فرزندش ارغون (683 ـ690ق) بود که به وسوسه وزیر یهودیش سعدالدوله ابهری در اندیشه تسخیر مکّه و تبدیل کعبه به بتخانه افتاد و با عزل و کشتار رجال سیاسی مسلمان، و تهیّه قوا برای حمله به حجاز، به مقدمات این دسیسه پرداخت که خوشبختانه خدای متعال دوام این وضعیّت را نخواست و با بیماری ارغون و قتل سعد الدوله،به آن فتنه بزرگ داده شد.

حتّی غازان خان(694 ـ703ق) پادشاه مشهور ایلخانی نیز که اسلام آورده بود،اندیشه فتح دمشق و قاهره را رها نکرد و منطقه شام در سالهای(699 ـ702ق) شاهد جنگهای سخت قشون مغول و سلاطین مسلمان مصر بود و فتوحات نخستین غازان در آن جنگها،با تبریک و تشویق صلیبیان همراه بود.

در چنین زمینه و زمانه حسّاسی بود که ابن تیمیّه دست به نشر افکار خود زد و با واکنشی که در بین علمای بزرگ مسلمان(اعم از سنّی و شیعه) برانگیخت،شکافی تازه در امت اسلام ایجاد کرد.جهان اسلام در آن ‌تاریخ،نیازبه بزرگمردی داشت که مصمم و قاطع بپاخیزد و با تکیه بر«مشترکات»مسلمین (خدا،رسول،قرآن وقبله واحد)همگان را به جهاد با خصم «مشترک» فرا خواند و از آنان صفی واحد بر ضدّ صلیب و صهیون و صنم بسازد.ولی آن چه که از ابن تیمیه سر زد،درست عکس این مقصود بود،عجیب است که خانواده ابن تیمیّه بر اثر هجوم مغولان،آواره شده و خود وی نیز در برخی از جنگها و گفتگوها شرکت داشت،با این همه ـ بدون توجه به حساسیّت وقت و مصالح مسلمین ـ دست به تکفیر برده و فرقه ای بر فرقه های موجود افزود...

احمد بن تیمیه در سال 661ق،5سال پس از سقوط خلافت بغداد،در«حرّان» از توابع شام دیده به جهان گشود و تحصیلات اولیّه را تا 17 سالگی در آن سرزمین به پایان برد.حمله مغولان به اطراف شام، ترس عجیبی در دلها افکنده بود و این امر سبب شد که عبد الحلیم،پدر احمد،همراه خانواده و جمعی از بستگان،حرّان را به سوی دمشق ترک گوید و در آنجا اقامت کند. تا سال 698ق،چیزی از احمد شنیده نشد، ولی از آغاز قرن هشتم بتدریج افکار شاذّ وی ظهور و بروز یافت و در هر مقطعی با اظهار نظر مخالف مسلمات اسلام و آرای مشهور و رایج مسلمانان،افکار عمومی را متشنج می کرد تا اینکه در سال 705ق در دادگاه محکوم و به مصر تبعید شد،وی در سال 707ق از زندان آزاد شد ولی تا سال712ق به شام برگشت و در آنجا به نشر افکار و نظریّات خود پرداخت،تا اینکه مجدداً در سال 721ق محکوم به زندان شد و در سال 728ق در زندان دمشق در گذشت.(33)

ـنوآوری ها و ابراز مطالب عوام پسندانه او موجب گردید که علیرغم مخالفت علما و متکلّمان، گروهی هم از نظریات وی استقبال نمایند و به وی بگروند. دراین گرایش ها افزون برتلاش و تبلیغ او،زندانی شدن و مظلوم نمایی اش نیز نقش مؤثر و تأثیر بسزایی داشت و همچنین حمایت جدّی شاگرد صمیمی و هم عقیده اش «ابن قیّم» که در کتابها و تألیفات خود آراء و نظریات استادش را تبیین و نشر نمود،در پیشرفت افکار«ابن تیمیه» نقش اساسی ایفا کرد.

با این همه ،مخالفت علماء وفقهای سه گانه«شافعی،حنفی ومالکی» ونقد عقاید او از راه تألیف و مناظره،وصدور فتوا بر انحراف وارتداد او،موجب گردید که در مدت کوتاهی، فتاوای او متروک و تألیفاتش همانند تألیفات ابن قیّم از صحنه خارج شود و درانزوا بماند.

وضع به همین منوال بود تا اینکه در قرن یازدهم، در نجد حجاز فردی بنام «محمد بن عبدالوهاب» پا به عرصه حیات گذاشت و پس از چهار قرن بار دیگر به تبلیغ و ترویج عقاید ابن تیمیّه پرداخت و توانست این فتاوا را به مرحله إجرا درآورد وآنچه در لابلای تألیفات ابن تیمیّه و ابن قیّم بود،در صحنه عمل پیاده کند.( 34 )

عوامل پیشرفت محمد بن عبدالوهاب

با توجّه به اینکه نظرات عبدالوهاب ناشی از عقاید ابن تیمیه و شاگردش ابن قیّم است اینجا پرسشی جلوه گری می کند که چطور شد آن دواستاد و شاگرد با مخالفتهای شدید روبرو شدند ولی بر عکس شیخ محمد بن عبدالوهاب توانست دعوت خود را در نجد و سپس در منطقه حجاز منتشر و آراء وفتاوایش را جامه عمل بپوشاند.

در پاسخ این سئوال باید به چند نکته اشاره کرد:

1ـ محیط دور از معارف

همانگونه که پیشتر گفته شد،ابن تیمیّه آراء و عقاید خود را در شهرهایی مانند دمشق و قاهره اظهار کرد که این چنین شهرهایی از مراکز عمده علماء و قضات صاحب نفوذ مذاهب سه گانه «مالکی،حنفی و شافعی» بودند و در نتیجه با مخالفت سخت این علماء روبه رو شدند،امّا شیخ محمّد در نجد به اظهار و نشر عقاید خود پرداخت که مردم آن را افراد بدوی و دور از تمدن و معارف تشکیل می داد که در آن وقت شاید بزرگترین علمای آن ناحیه شیخ عبدالوهاب ،پدر شیخ محمد،و شیخ سلیمان برادرش بود ؛گرچه این دو تن شروع به مخالفت با او نمودند و اولین کتاب را در ردّ شیخ محمد،برادرش نوشت ولی باتوجه به وضع مردم آن سامان اینگونه مخالفتها اثری نداشت.نجدیان مردمی بودند در نهایت بساطت و سادگی و دارای ذهنی صاف و خالی و آماده پزیرش هر سخن تازه،به خصوص اگر در پوشش«توحید» که شیخ محمد مدعی بود عرضه شود.

2 ـ دستیابی به ثروت

عامل دیگری که مردم نجد را به سوی ابن عبدالوهاب کشاند،متهم کردن تمام مسلمانان به شرک و بت پرستی بود، آن هم از سوی کسی که به عنوان عالم وفقیه مذهب حنبلی شناخته می شد ولذا در حملاتی که وهابیان به مردم نجد وسایرنقاط ؛ مانند حجاز،یمن،شام وعراق می کردند،ریختن خون مردم آن شهر و به غنیمت بردن ثروت آنها را حلال می دانستند و این تفکر در پیشرفت و تداوم راه شیخ محمد، آن هم در میان مردمی که از نظر اقتصادی در سختترین شرایط بودند،نقش مؤثری را ایفاء می نمود.

3ـ حمایت سیاسی نظامی

عامل دیگر،حمایت سیاسی ـ نظامی آل سعود از این آیین است که طی پیمانی که در میان شیخ محمد و محمد بن سعود منعقد گردید ،وهابیت از ابتدای دعوت شیخ محمد از پشتیبانی قوی این خاندان به عنوان رئیس یک قبیله بزرگ برخوردار بوده و این
    
حمایت و پشتیبانی تا امروز ادامه داشته و حکومت سعودی خود را برای گسترش این آیین و صرف هزینه های سنگین متعهد می داند.

4 ـ به کار گیری قهر و غلبه

عامل مهم دیگر ،قهر و غلبه وبه کارگیری زور وشمشیروقتل و غارت و ایجاد رعب و وحشت در همگان بود.کشت وکشتاری که وهابیان در شهرهای مختلف حجاز و شام ویمن و عراق انجام دادند،هر انسانی را به شگفتی وا می دارد و از شنیدن این جنایات لرزه بر تن مستولی می گردد( 35 ).

در زمان حاضر نیز با انوع عملیاتهای انتحاری مخصوصا بر علیه شیعیان چه در کاظمین و بغداد وسامراء و چه در خود حرم امن الهی(کشتار خونین حاجیان در سال 66.ش) وچه در کشورهای دیگرسعی در حفظ حیات ننگین خود دارند؛به تازگی نیز بر اساس اعلام یک منبع خبری:بیش از 550هزار نفر شیعه پاکستانی در منطقه «پاراچنار»این کشور،مدت18 ماه است که در محاصره گروههای طالبان و بمباران آمریکایی ها قرار دارند و راه های اصلی ورود آب وغذا بر روی ساکنین این منطقه بسته شده و مردم آنجا در محاصره قرار گرفته اند،نیروهای طالبان تنها در یک حمله 600 تن از شیعیان پاراچناررا به شهادت رسانده اندو در یک اقدام بی سابقه به قطع دستان کودکان خردسال مبادرت نموده اند( 36 ).

أدلّه حرمت زیارت قبور انبیاء

از جمله فتاوایی که ارتباط مستقیم با بحث ما دارد ،فتوای حرمت سفر برای زیارت قبور پیامبران وصالحان وحرمت توسل وتبرک به آنان وساختن حرم وبارگاه وتعمیر قبورو مشاهده آنها است.

 واین موضوع اولین بار در سال 726ق دردمشق از سوی ابن تیمیه مطرح و مجدداً موجب شورش و بلوا گردید واین شورش و فتنه ، آنگاه به اوج خود رسید که علماءوقضات متوجه شدند که او در سال 710ق وشانزده سال قبل در حرمت زیارت قبور پیامبران ودر حرمت توسل وتبرک به آنها ، کتابی به نام « اقتضاءالصراط المستقیم» تألیف نموده است، و سفر برای زیارت قبر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) وسایر انبیاء و پیشوایان دینی را حرام و بدعت و عملی شرک آمیز معرفی کرده و بر اساس عقیده خودش که ارتکاب هر عمل حرام، موجب ارتداد می شود ـ چنانکه عقیده خوارج نیز همین است ـ جان و مال چنین فردی را اگر توبه نکند مانند سایر مرتدین بر مسلمانان حلال دانسته و باید هر چه سریع تر به قتل برسد.همانگونه که واجب است این قبرها و حرم ها که نقش أصنام و أوثان را ایفاء می کنند (نعوذ بالله من شرور انفسنا)هر چه زودتر تخریب وآثار آنها محو شود!

در جواب اینان باید گفت:«وادی خاموشان» در هر شهر و روستا،زمین گسترده ای را در بر می گیرد که درآن انسانهای دیروز از بزرگ و کوچک،توانا وناتوان،در کنار هم به خوابی ژرف فرو رفته اند.

دیدار ازاین وادی،که نشانگر«عجز ذاتی»انسان و زوال قدرتها و مکنتهای مادی است،آثار سازنده و حیات بخش دارد:انسان هوشمند با مشاهده این وضع رقت بار،ناپایداری جهان را از نزدیک لمس کرده در مقام چاره برمی آید و با درکِ«هدفداری جهان آفرینش» از گرداب غفلت و خود خواهی بیرون می جهد، و به اندیشه تحصیل اسباب و لوازم «حیات جاوید» می افتد.پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلّم ) بر این نکته تربیتی انگشت نهاده و می فرماید:«زوروا القبور فانّ لکم فیها عبره»( 37 ) به زیارت قبور بروید زیرا در آن برای شما درس عبرت است.

از طرفی، مویه در مرگ عزیزان و همایش بر سر مزار آنان،رسمی عام و جهانگیر بوده و از اینرو می توان گفت ریشه در«فطرت» انسانها دارد.در معنی،همان «جذبه وکشش روحی» که آدمی را در حیات عزیزان به دیدارشان ترغیب می کند، پس از مرگ آنان نیز بر سر مزار ایشان می کشاند.خاصّه آنکه،بر اساس بینش اسلامی،«روح» همچون «تن» از بین نمی رود بلکه آفاق و چشم اندازی وسیع ترمی یابد و از لطف دوستانی که قدو رنجه کرده خود را بر سر مزار وی رسانده و با قرائت حمدی وی را شاد ساخته اند به وجد می آید.

در میان عزیزان،عالمان و مصلحان جهان،حسابی برتر و والاتر دارند. آنان به سان شمع،سوخته و پیروان خویش را روشن ساخته اند و گنجینه بزرگ و ماندگاری از علم و معرفت به یادگار نهاده اند؛ واز اینرو شایسته بیشترین تقدیر و تکریم اند.خصوصاً عالمان دین،که جامعه را با کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) آشنا ساخته و موجبات دستیابی بشر به سعادت جاوید را فراهم می آورند.

حضور در کنار تربت عالمان،گذشته از آنکه تقدیر از شخص آنان است، ترویج از علم و دانش بوده و موجب رغبت همگان به این سلسه خَدوم وحفظ میراث ارزشمند آنان است.پیداست جامعه ای که در آن ،علم و عالم، از حرمت و منزلت شایسته برخوردارند هیچگاه در حضیض فقر علمی و فرهنگی سقوط نخواهد کرد.

حضور بر تربت شهیدان راه حق نیز،علاوه بر آثار سازنده روحی وتربیتی، نوعی پیمان بستن با آنان است.شخص زائر، با این حضور خود اعلام می دارد که به راه شهیدان وفادار است و آرمان مقدّس و ارزشمندشان را پاس مِی دارد.

حضور در حرم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یا جانشینان پاک او (علیهم السلام) نیز،علاوه بر تقدیر و سپاس از فداکاریها و جانفشانیهای آنان در هدایت خلق،حکم نوعی بیعت با ایشان را دارد.
    
در واقع شخص زائر هنگام زیارت قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) و امامان (علیهم السلام ) با آنها پیمان می بندد که در زندگی، جز راه آنان، روشی را تعقیب نکند.

زائران حرم یار، در پی وصل به محبوب،وتجدید و تشدید پیمان با اویند و رنج رسیدن به او را حتی اگر مستلزم دویدن در بیابان و خفتن بر خار مغیلان باشد،بر خود هموار می کنند.زائر بر آن است که روح عطشناک خویش را از کوثر وصل یار،سیراب سازد، و چون دستش به دامن معشوق نمی رسد دست به تربت وی می ساید که رنگ و بوی او را دارد.

زیارت قبر پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم )

با مروری بر سخنان محدثان و فقیهان،روشن می شود که علمای اسلام همواره زیارت مرقد شریف پیامبر اسلام رامستحب مؤکد دانسته و مردم را به زیارت حرم مطهر او دعوت می کرده اند.

تقی الدین سبکی شافعی(متوفای 756 ه.ق) یکی از فقیهان چیره دست قرن هشتم است.او در نقد سخن ابن تیمیه(م 728) که استحباب زیارت قبر پیامبر را انکار کرده بود، کتابی به نام«شفاء السقام فی زیارة خیر الأنام» نوشت و با پژوهشی گسترده، آرای فقیهان اهل سنت را از قرن چهارم تا روزگار خویش در آن کتاب گرد آورد و مبرهن ساخت که استحباب زیارت قبر آن حضرت، از مسلمات فقه اسلامی است، و محدثان و فقیهان بزرگ، روایات گوناگونی را در استحباب زیارت مزبور نقل کرده و به آ ن فتوا داده اند( 38 ).

علامه و محقق سخت کوش معاصر،آیت الله امینی(1320 ـ 1390.ق) در کتاب شریف و وزین «الغدیر» به تکمیل موضوع پرداخته و توانسته است نظریات بیش از 40 دانشمند مسلمان أعم از فقیه و محدث را در این زمینه تا عصر خویش گرد آورد.( 39)

زیارت مرقد پیامبر (صلّی الله علیه وآله) از دیدگاه قرآن و سنّت

الف: از دیدگاه قرآن

قرآن مجید به مسلمانان دستور می دهد که به حضور پیامبر رسیده، در محضر او استغفار کنند و از او بخواهند که او نیز در باره آنان طلب آمرزش کند:«...وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًارَّحیماً ».(40)

هرگاه آنان زمانی که بر خویش ستم کرده اند (مرتکب خلاف شده اند) نزد تو (ای رسول خدا) بیایند و استغفار کنند، وپیامبر نیز برای آنان طلب آمرزش نماید خداوند را توبه پذیرو رحیم خواهند یافت.

در جای دیگر،خداوند منافقان را نکوهش می کند که هرگاه به آنان گفته می شود به حضوررسول خدا برسند تا درباره آنان طلب آمرزش کند، از این امر سرباز می زنند: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَکْبِرُونَ ».(41)

آنگاه که به آنان گفته شود بیایید تا رسول خدا برای شما طلب مغفرت کند روی خود را به عنوان (استنکار) بر می گردانند و آنان را می بینید که از سخن تو اعراض کرده و کبر می ورزند.

تقی الدین سبکی،محقق اهل سنت،معتقد است:مسلمانان در حال حاضر به حکم این آیه می توانند به حضور رسول خدا برسند و در ضمن استغفار،از او بخواهند که درآنان از خداوند طلب آمرزش کند. به گفته وی هر چند این آیه مربوط به دوران حیات پیامبر است، ولی درخواست آمرزش از او،اختصاص به زمان حیات او ندارد،زیرا این مقامی است که به رسول خدا(به نشانه عظمت او) داده شده است و با مرگ او از میان نمی رود.( 42 )

ممکن است گفته شود:آنچه در آیات فوق آمده،حاکی از شئون پیامبر و نشانه عظمت اوست ولی انجام این عمل از سوی پیامبر تنها در حال حیات او امکان پذیر است نه در حال ممات،که رابطه ما با او قطع شده است.

ایراد فوق وارد نیست و حق با محقق یاد شده است. دلایل زیر روشن می کند که مرگ رسول خدا در این مورد تأثیری نداشته و حیات و ممات او از این نظر یکسان است:

1 ـ مرگ از نظر قرآن پایان زندگی انسان نیست بلکه دریچه ای است به جهان دیگر و گسترده تر و همه چیز آن برتر از جهان پیشین بوده،و انسان در آن جهان زنده و بینا و شنواست. به ویژه صالحان پس از مرگ نزد خدا روزی می خورند واز لذّات روحی خاصّی برخوردارند.

2 ـ در روایات فراوانی است که فرشتگان،درودی را که مسلمانان بر پیامبر می فرستند به او می رسانند و انسان در هر نقطه ای به آن حضرت درود بفرستد به وی می رسد.چنانکه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) می فرماید:

«صَلّوا عَلَیَّ فإنَّ صلاتکم تبلُغنی حیثما کنتم»( 43 )برمن درود بفرستید،درود شما به من ـ در هر کجا باشیدـ می رسد.

3 ـ مسلمانان در تشهد نماز مأمورند به پیامبرسلام کنند و درود بفرستند و بگویند:«السّلام علیک أیُّهاالنبی و رحمة الله و برکاته» این سلام ، جنبه تشریفاتی نداشته و سلامی است کاملاً واقعی از زنده ای به زنده دیگر که مثل او شنوا است.

أمور فوق، حاکی از آن است که پیانبر در جهان برزخ زنده بوده و ارتباط او با ما برقرار است.سخن ما را می شنود و درخواست ما را در شرایط خاصی انجام می دهد.( 44 )

ب:از دیدگاه أحادیث

روایات مربوط به زیارت مرقد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) در کتب حدیث وارد شده و جمعی از علمای مسلمان به گردآوری و تصحیح أسانید آنها همت گمارده اند که ما به اختصار به دو مورد اشاره می کنیم و مشتاقان به زیادی را،به کتب حدیث إرجاع می دهیم:

حدیث اوّل:دار قطنی از عبدالله بن عمر نقل می کند که پیامبر (صلّی الله علیه وآله) فرمود:«من حجّ فزَارَ قبری بعد وفاتی فکأنّما زارنی فی حیاتی»(45 )؛هرکس پس از درگذشت من، قبر مرا در هنگام حج زیارت کند،مثل این است که در حال حیات، مرا زیارت کرده است.

حدیث دوم:امام صادق (علیه السلام) از رسول گرامی (صلّی الله علیه وآله) نقل می کند که فرمود:« من أتی مکة حاجاً و لم یزرنی إلی المدینة جفوته یوم القیامة، و من جائنی زائراً وجبت له شفاعتی و من وجبت له شفاعتی وجبت له الجنة»( 46 ) هر کس برای انجام وظیفه حج،آهنگ مکه کند ومرا در مدینه زیارت نکند به او در روز قیامت جفا می کنم(شاید مقصود این است که در حق او شفاعت نمی کنم) وآن کس که به زیارت من آید شفاعت من بر او واجب شده و هر کس که شفاعت من بر او واجب شود وارد بهشت می شود.

دستاویز تحریم کنندگان سفر زیارتی

تا پایان قرن هفتم همه علما در این مسأ له اتفاق نظرداشتند که سفر برای زیارت، امری مباح بوده ومقدمه یک امر مستحبی اگر خود مستحب نباشد دست کم مباح وجایز است. ولی دراوایل قرن هشتم ، ابن تیمیه حدیثی را که ابوهریره آن را از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) نقل کرده دستاویز خود قرار داد و با اجماع علما به مخالفت بر خاست. روایت مورد نظر ابن تیمیه ، به سه صورت نقل شده است و آنچه که به صورت ظاهر می تواند هدف او را تأ مین کند دو صورت زیر می باشد:

1 ـ «لا تشد الرحال إلا إلی ثلاثه مساجد: مسجدی هذا، و مسجد الحرام ، مسجدالأ قصی» بار سفر بسته نمی شود مگر به سه مسجد : مسجد من، مسجد الحرام، مسجد الأ قصی.( 47 )

2 ـ «إنما یسافر إلی ثلاثه مساجد : مسجد الکعبه، ومسجدی، مسجدإیلیا( 48 )».

ابن تیمیه به ظاهر این حدیث تمسک جسته و مدعی شده است که برای انجام کارهای عبادی، فقط به سه مورد می توان سفر کرد، و زیارت قبر پیامبر که یک امرعبادی و مستحب است داخل در این سه مورد نیست. این استدلال با یک دقت کوچک کاملاً فرو می ریزد و روشن می شود که پایه درستی ندارد.

از آنجا که در جمله نخست، مستثنی منه صریحاً وارد نشده است و به اصطلاح ادیبان استثناء «مفرغ» است، به اقتضا ی قواعد زبان عربی باید کلمه ای را در آن مقدر کنیم که در اینجا دو احتمال بیشتر وجود ندارد:

.( 1 ) بگوییم مستثنی منه ،«مسجد» است.

.( 2 ) مستثنی منه ،«مکان» است.

بنابر احتمال اول، مضمون حدیث چنین خواهد بود:«لا تشد الرحال إلی مسجد من المساجد إلا إلی ثلاثة»

چنانچه معنی حدیث این باشد، باید گفت که گفتار حضرت در نفی و اثبات ، بر محور مسجد می چرخد مفاد آن این است که برای اقامه نماز، نباید برای هیچ مسجدی رنج سفر را تحمل نمود مگر برای سه مسجد. در این صورت، سفربرای زیارت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مستثنی منه «مسجد» داخل نبوده و موضوعاً از دایره کلام خارج است و نهی شامل آن نمی گردد. علت این هم که نباید برای اقامه نماز در مسجدی سفر کرد آن است که به استثنای سه مسجد یاد شده ، دیگر مساجد از ارزش یکسانی برخوردارمی باشند ،ولذا در صورت امکان اقامه نماز دریکی از آنها ، سفر به مساجد مشابه کار لغو و بیهوده ای است مثلا شهری که مسجد جامع دارد وجهی ندارد که انسان برای اقامه نماز به مسجد جامع شهردیگر برود، زیرا پاداش دومی با پاداش اولی یکسان است ، و در این صورت سفر وی بی ارزش خواهد بود. ولی سه مسجد یاد شده از این قانون مستثنی می باشد ، زیرا پاداش نماز گزاردن در آنها از ارزش والاتری برخوردار است.

با توجه به این اصل که حدیث در جانب نفی وجانب استثنا پیرامون مساجد سخن می گوید، سفر به مراکز دیگر مانند سفر برای روضه پیامبر از دایره توجه بیرون بوده و نسبت به جواز و تحریم آن ساکت است.

بنابر احتمال دوم ، معنی حدیث چنین خواهد بود:« لا تشدّ إلی مکان من الأمکنه إلا إلی ثلاثة» یعنی: به هیچ نقطه نباید سفر کرد مگر به سه مسجد ».

بر پایه این احتمال ، استناد ابن تیمیه به حدیث مزبور، درست خواهد بود. منتها حدیث، مفهوم ناصحیحی پیدا می کند که صدور آن از شخص خبیر و حکیمی چون پیامبر، محال می نماید. زیرا بر پایه احتمال دوم ، سفر به هر نقطه ای از جهان ـ به استثنای این سه مسجد ـ نهی شده است. در حالی که منطق اسلامی، سفرهای فراوانی را جایز و مستحب می شمارد. همچون سفر برای تحصیل علم، سفر برای تجارت،سفر برای جهاد وده ها سفر حلال دیگر، در این صورت چاره ای نداریم که به احتمال اول گردن نهاده و واژه «مسجد» را در تقدیر بگیریم و سفر برای زیارت را موضوعاً از دایره مضمون حدیث خارج شمریم.

بگذریم ، که اصولاً در صحت اساس این حدیث ، شک و تردید جدی وجود دارد . زیرا حدیث از زبان رسول خدا (علیه السلام) ادعا می کند که سفر به هیچ مسجدی جز مساجد سه گانه جایز نیست، در حالی که محدثان نقل می کنند که پیامبر (علیه السلام) در روزهای شنبه پیاده و گاهی سواره برای نماز گزاردن به مسجد قبا می رفت ودرآنجا دو رکعت نماز می گذارد و مسجد قبا در زمان پیامبر (علیه السلام) در دوازده کیلومتری مدینه قرار داشت.( 49 )

از طرفی باید مد نظر داشت که اسلام یک دین جهانی بوده و تا روز رستاخیز، به عنوان کامل ترین دین آسمانی باقی و پایدار می باشد و از آنجا که ممکن است میان ما و رستاخیز، هزاران سال فاصله زمانی باشد، ما موظفیم آنچه را که بر اصالت اسلام دلالت می کند از گزند روزگار حفظ کرده و سالم به دست آیندگان بسپاریم. زیارت قبور پیامبر خاتم (صلّی الله علیه وآله) و پیشوایان اسلام نوعی حفظ اصالت ها است و در صورت ترک زیارت، آثار وبرکات این سنت نیز به مرور از بین می رود، تا آنجا که چه بسا برای آیندگان وجود چنین شخصیتهایی ،حالت افسانه ای پیدا می کند!

لهذا مسلمانان برای جلو گیری از این خطر بزرگ، باید کلیه آثار مربوط به رسالت و امامت را حفظ کرده و پیوسته از نابودی تدریجی است. در این صورت نمی توان این سنت و مزیت بزرگ رانادیده گرفت و باب دیدار روحی و معنوی با آ ن بزرگان را به روی مسلمین بست.

از آیات قرآن نیز استفاده می شود که امت های پیشین آثار پیامبران خود را حفظ می کردند و به آن تبریک جسته و در نبردها همراه خود حرکت می دادند، تا از طریق تبریک به آثار پیامبران، بر سپاه شرک پیروز شوند.

به عنوان نمونه، قرآن یادآورمی شود که بنی اسرایل صندوقی را که در آن مواریث خاندان موسی و هارون قرار داشت حفظ کرده و از آن حراست می نمودند وآن را به عنوان تبرک در نبردها حمل می کردند تا بر دشمن غلبه کنند.( 50 )

این صندوق به قدری متبرک ومورد توجه بود که فرشتگان آن را حمل می کرند اگر واقعاً حفظ آثار گذشتگان (مانند صندوق مزبور) امر نامطلوبی بود، چرا قرآن از آن با لحنی جا نبدارانه یاد می کند ، چرا فرشتگان آن را حمل می کردند ، و چرا باز پس گرفتن آن ازعمالقه ، در آیه مبارکه نشانه حقانیت فرمانده سپاه شمرده است؟!

روایت «تسویه قبور»

از جمله دستاویزهای فرقه «وهابیه» در موضوع ساختن قبّه و بارگاه که مکرراً در کلماتشان می آورند و آنرا دلیل بر وجوب هدم گنبد و ضریح امامان (علیه السلام) می دانند، روایت مخدوش«ابی الهیاج اسدی» است که می گوید:

«قال لی علیّ بن ابیطالب (علیه السلام) : إنّی لابعثک علی ما بعثنی علیه رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم،ألا تدع تمثالاً إلا طمسته و لا قبراً مشرفاً ألا سوّیته»؛علی بن ابیطالب به من گفت: من، تو را به کاری مأمور می کنم که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مرا مأمور به آن فرمود آن، اینکه هر صورت و تمثالی را محو کنی، و هر قبر بلندی را تسویه کنی.

گروه وهابیه به این حدیث، تمسک کرده و «تسویه» را به معنای هدم و تخریب گرفته اند؛ ونتیجةً دست به تخریب بِقاع متبرکه زده و شیعه را متّهم به شرک و بدعت نموده اند .

در صورتی که این حدیث، هم از لحاظ سند، دارای خدشه است؛ و هم از لحاظ متن و دلالت ِ بر مدعا، نارسا است.

توضیح سند را به کتب مفصله ارجاع می کنیم(51)،و تنها مقداری به شرح نا رسایی متن و دلالت آن می پردازیم:

أولاً:«تسویه» نه در لغت و نه در استعمالات عرفی،به معنای هدم و تخریب نیامده است،بلکه معنای لغوی و عرفی آن،«تعدیل» است یعنی چیزی را در حد وسط قرار دادن و آنرا از طرفین افراط و تفریط،دور داشتن.(52 )چنانکه در آیات شریفه:

« فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّحی..(53) »

« رَفَعَ سَمْکَهَا فَسَوَّاهَا»( 54 )

« الَّذی خَلَقَ فَسَوّی»( 55 )

«الَّذی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ( 56)»

به همین معنا است، زیرا چنانکه روشن است در این آیات، سخن از آفرینش آسمان و انسان و کل موجودات جهان بصورتی کامل و معتدل، به میان آمده و آن معنی، با لفظ «تسویه» تعبیر شده است.

و اگر مراد در حدیث مزبور از بین بردن آثار قبر و مساوی نمودن آن با زمین بود،از نظر قانون إلقاء کلام می بایست با یکی از از این عبارات تعبیر شود:

«لا تَدَعَ قبراً مشرفاًالامحوته(یا)وطئته»

«جعلته لاطئاً»

«سویّته بالأرض»

یعنی: هر بلندی را باید محو کنی،بکوبی و بمالانی،به زمین بچسیبانی و با زمین برابر کنی.

در صورتی که می بینیم هیچکدام از این تعبیرات در حدیث نیامده است،و هیچ نوع قرینه ای هم موجود نیست که لفظ «تسویه»، در معنای تخریب و یا هم سطح با زمین قرار دادن بکار رفته باشد.

وانگهی أصلاًمحو نمودن آثار قبر و مساوی نمودن آن با زمین در شرع مقدس اسلام استحبابی ندارد بلکه ظاهراً اجماع فقهاء اسلام بر این است که ارتفاع و بلندی قبر از سطح زمین فی الجمله و بنا بر بعض فتاوی و روایات تا حد چهار انگشت باز یا بسته از مستحبات دفن است.( 57 )

و لذا مناسبترین و نزدیکترین معنی از معانی محتمله نسبت به معنای لغوی «تسویه» که «تعدیل» است، همانا معنای «تسطیح» یعنی مسطّح نمودن و صاف کردن روی قبر می باشد که مقابل «تسنیم» است.زیرا آن روز از رسوم جاهلی یکی آن بوده که روی قبر را «مسنّماً» یعنی به صورت «پشت ماهی» می ساخته اند.

و احتمالاً کلمه مشرفاً نیز در حدیث مزبور اشاره به همین صورت می باشد و چون این کیفیت در شرع مقدس اسلام مکروه است لذا در حدیث امر به «تسطیح» آن شده است که در عین بلند بودن از زمین صاف و مسطح باشد.

و ثانیاً: بنا به گفته اهل تاریخ در آن زمان به مقتضای اعتقاد سخیف بت پرستی که در افکار مردمان آن عصر رسوخ یافته بود پس از دفن اموات تمثالها و صورتهایی روی بعضی از قبر ها نقش می کردند وآنها را می پرستیدند.

و لذا بفرض اینکه «تسویه» در حدیث به معنای «تخریب» باشد تردیدی نخواهد بود در اینکه مقصود تخریب آن نوع از قبرها است، مخصوصاً با توجّه به اینکه در همان

حدیث آمده است:« ولا تمثالاً الا طمسته» یعنی:تو،مأموریت داری که هیچ صورت و تمثالی را مگذاری،مگر اینکه آنرا محو کنی.

وگرنه در همان زمان قبرهای مسلمانان در مرئی و منظر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) بوده و هرگز دستور خراب کردن آنها را نداده است.

و ثالثاً: بفرض اینکه حدیث سنداً صحیح و دلالتاً نیز تمام باشد و مفاد آن، تحریم « رفع قبور» باشد، ولی مع الوصف ارتباطی به گنبد و صحن و رواق و ضریح نخواهد داشت ، زیرا هیچکدام از اینها «قبر» نیستند بلکه تمام اینها ساختمانهایی هستند جدا از قبر که در اطراف و یا برفراز قبر ساخته می شوند.

و رابعاً: این قبر شریف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که از همان ابتدا امر، طبق وصیّت خود آن حضرت58 در بقعه و حجره طاهره واقع شده و بعداً نیز ابوبکر و عمر در همان بقعه دفن شده اند .

و امروز هم پس از گذشت چهارده قرن می بینیم آن قبر شریف مزیّن به قبّه و بارگاه و ضریح و دیگر تزیینات عالیه است و همه ساله زیارتگاه و مرکز اجتماع صدها هزار مسلمان از عارف و عامی می باشد و هیچگاه از زمان صحابه تا به امروز این جریان مورد اعتراض مسلمانان قرار نگرفته است.

آیا به زعم آقایان «وهابیان» رسول اعظم خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) (العیاذ بالله) با وصیت خود، به دفن جسد مطهرش در حجره طاهره که مرتفع بوده است وصیتبه «بدعت» نموده و تمامی اصحاب با دفن آن حضرت در میان حجره و بعد هم با دفن ابوبکر و عمر در همان بقعه شریفه،رضا به «بدعت» داده اند و عموم امت اسلامی در طول چهارده قرن ه مرقد مطهّر رسول خدا و مدفن شیخین را، با همان بنا و ساختمان ابقا نموده و برتزیین و تشریفاتش افزوده اند و قبه و ضریح از برای آن ساخته اند، همه و همه ،ضالّ و گمراه و مبتدع بوده و هستند؟؟!! ما لکم کیف تحکمون؟(59)

مسلم است که امام (علیه السلام) ابو الهیاج اسدی را تنها در دوران حکومت و خلافت خویش مأموریت داده است.بنابراین باز هم این سئوال پیش می آید که : مأموریت امام (علیه السلام) به ابوالهیاج در کجا و چه وقت بوده است؟ در عصرخلافت امام علی (علیه السلام) و پس از فتوحات اسلامی وپس از دوران خلفای سه گانه یا پیش از آن ؟ امام (علیه السلام) ابوالهیاج را به کدام یک از سرزمینها فرستاده تا قبرها را ویران و صاف و بتها را محو و نابود کند؟! در هر حال ،در هر دو روایت،فرمان صادره از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) و امام علی (علیه السلام) ـ اگر هر دو خبر صحیح باشد ـ فرمان نابودی و ویرانی قبور مشرکین در سرزمین شرک است. گسترش این حکم مسلمانان و وجوب ویرانی آنها از کجای روایت به دست می آید؟ً! (60)

تا به حال اشکالات و شبهات وهابیان در مورد تخریب قبور (بالعموم )، به طور اختصار جواب داده شد؛الان به اشکالی که بالخصوص در مورد قبور ائمه بقیع کرده اند می پردازیم:

بقیع یک گورستان عمومی است وتمام مسلمین در آن حق دارند و شما با ساختن گنبد و بارگاه و ساختمان، مانع از دفن دیگر مسلمانان در آنجا می شوید چراکه شما بیش از مقدار مورد نیاز،مکان اشغال کرده اید فلذا به حقوق دیگران تجاوز نموده اید، و ما به عنوان وکلای مردم، حق آنها را از شما می ستانیم و مانع ساخت این ساختمانها می شویم .

پاسخ این شبهه ـ که در بادی أمر به نظر وارد می آید ـ با توجه به مطالبی که در ابتدای مقاله آمده است به سادگی داده می شود مگر آنکه کسی عناد کند که در این صورت با او بحثی نداریم چرا که خفته را می توان بیدار کرد ،ولی کسی که خود را به خواب زده نمی توان بیدار کرد.

در ابتدا گفته شد که در صدر اسلام دفن بزرگان و افراد متشخص در خانه خصوصی رسم بود چنانکه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) در حجره خویش مدفون گشتند، و عباس عموی پیامبرو فاطمه بنت اسد در خانه عقیل بن ابیطالب دفن گردیدند ،آنگاه بعد ایشان امام حسن مجتبی و به مرور زمان سه امام دیگر به آن بدن پاک پیوستند ؛که با گسترش بقیع ،این خانه را نیز در بر گرفت.بنابراین می بینیم که مکان دفن این عزیزان منزل خصوصی است وتجاوز به حقوق دیگران نیست تا این مهربانتر از دایه ها ـ به زعم خود ـ آن را دستاویز خود قرار دهند و برای نجات از سقوط خود و حفظ عقاید پوشالی و پوچ خود بدان چنگ زنند،بله خوب گفته اند که:آدم غریق برای نجات خود به هر خاشاکی دست می آزد.( خذلهم الله تعالی بقدرته و عقابه).


*******

   
پی نوشت

 

1 ـ مجمع الحرین،واژه"بقع"

2 ـ نهایه ابن أثیر"بقع"

3 ـ وفاء الوفاء جلد 3،ص891؛الإستیعاب جلد 2،ص 494؛أسد الغابه جلد 3،ص 386 ؛تاریخ المدینة جلد 1،ص 96

4 ـ وفاء الوفاء جلد 3،ص892

5 ـ وفاء الوفاء جلد 3،ص 893

6 ـالاستیعاب جلد 2،ص 494 ؛وفاء الوفاء جلد 3 ص 893؛أسد الغابة جلد 3،ص386

7 ـ وفاء الوفاء جلد 3،ص 892

8 ـ وفاء الوفاء جلد 3،ص 886 ؛تاریخ المدینة جلد 1،ص 91

9 ـ تاریخ المدینه جلد 1،ص 90 و 95

10 ـ عمدة الأخبار ص:148

11 ـ وفاء الوفاء جلد 3،ص 890؛تاریخ المدینة ،جلد 1،ص 127؛عمدةالأخبار ص:152

 12 ـ عمدة الأخبار ص :153؛تاریخ المدینه جلد 1 ،ص 111؛الإرشاد ص:175

13 ـ‌إحیاء العلوم جلد 1،ص:260

14 ـ أسد الغابه جلد 2،ص 158؛وفاء الوفاء جلد3،ص 941

15 ـ وفاء الوفاء جلد 3،ص 890

16 ـ‌ نجم ،آیه:3 و 4

17 ـ کشف المراد فی شرح تجرید الإعتقاد ص:476

18 ـ الغدیر جلد 1،ص:35

19 ـ المیزان فی تفسیر القرآن جلد 16،ص: 337

20 ـ تاریخ حرم أئمه بقیع، ص: 74

21 ـ علاقمندان به آشنایی با تاریخ و سرگذشت حرم بقیع می توانند به کتاب وزین و ارزشمند "تاریخ حرم أئمه بقیع" أثر آیت الله محمد صادق نجمی مراجعه کنند.

22 ـ تاریخ حرم ائمه بقیع ص :24

23 ـ صافات آیه: 109

24 ـ همان آیه:120

25 ـ همان آیه:181

26 ـ نساء آیه:69

27 ـ نساء آیه :65

28 ـ منافقون آیه :5

29 ـ صحیح مسلم ،ح 148،باب :ذکر الخوارج و صفاتهم ،ص 449

30 ـ همان ح 156،ص 451،باب :التحریض علی قتل الخوارج

31 ـ همان ،ح 1064،ص 448،باب ذکر الخوارج و صفاتهم

32 ـ تاریخ حرم ائمه بقیع ص :29

33 ـ ابن تیمیّه،زمان،زندگی و اندیشه صص:6 ـ 15

34 ـ تاریخ حرم ائمه قیع ص:31

35 ـ همان صص:36 ـ 38

36 ـ دو هفته نامه "عبرتهای عاشورا" جمعه 25 بهمن 1387،ص 3

37 ـ کنزالعمال،جلد 15 ص:647،ح 42558

38 ـ شفاء السقام،صص 53 ـ 67

39 ـ الغدیر جلد 5،صص:167 ـ 187

40 ـ نساء آیه :65

41 -منافقون آیه :5

42 ـ شفاء السقام ص:67

43 ـ التاج الجامع للاصول فی أحادیث الرسول جلد 2،ص 189

44 ـ زیارت قبور پاکان صص :33 ـ 38

45 ـ الغدیر جلد 5،ص:150 علامه امینی آن را از 25 مصدر نقل نموده است.

46 ـ علل الشرائع،ص 460؛ بحارالانوار،جلد 97،ص :140

47 ـ صحیح مسلم ،باب "لا تشد الحال الا إلی ثلاثة" از کتاب حج،ص 594

48 ـ همان

49 ـ سفر برای زیارت،صص:11 ـ 19

50 ـ سوره بقره،آیه 248

51 ـ صاحب "کشف الإرتیاب" به نقل از سیوطی شارح سنن نسایی،می گوید:این حدیث از راوی دیگری غیر "ابی الهیاج"نقل نشده است؛ و از "ابی الهیاج"نیز جز این حدیث،روایت دیگری نقل نگردیده است.(کشف الإرتیاب ص 368)

52 ـ مفردات راغب:تسویة الشیء:جعله سوإً امّا فی الرفعة أو فی الضعة؛و السویّ یقال فیما یصان عن الافراط و التفریط.

مجمع البحرین:التسویة و هی عبارة عن التّعدیل

53 ـ حجر،آیه 29

54 ـ نازعات آیه 28

55 ـ اعلی آیه 2

56 ـ انفطار آیه 7

57 ـ جواهر الکلام ،جلد 4،ص:312

58 ـ قال النبیّ (صلّی الله علیه وآله) لعلی (علیه السلام) :"یا علی ادفنی فی هذا المکان و ارفع قبری من الأرض اربع أصابع و رُشَّ علیه من الماء".پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) ـ به هنگام ارتحال از دنیا ـ به علی (علیه السلام) فرمود: ای علی،مرا در همین مکان (که هم اکنون در آن بستری هستم)دفن کن و قبرم را بقدر چهارانگشت از زمین بالا ببر و آب برآن بپاش.اصول کافی،جلد 1 ،ص 450،ح 36

59 ـ توسل،صص:163 ـ 167

60 ـ معالم المدرستین جلد 1،ص 69
   

******
   

منابع

1 ـ قرآن کریم

2 ـ محمد بن یعقوب کلینی،الأصول من الکافی،نشر دارالکتب الاسلامیه،چاپ ششم،1375.ش،تصحیح علی اکبر غفاری

3 ـ طباطبایی،محمد حسین،المیزان فی تفسیر القرآن،چاپ سوم،دارالکتب الاسلامیه،

1396.ه.ق

4 ـ علامه حلّی،کشف المراد فی شرح تجریدالإعتقاد،تصحیح و تعلیق علامه حسن زاده،نشر مؤسسه النشر الإسلامی،چاپ نهم،1422.ه.ق

5 ـ علامه عسگری،سیدمرتضی،معالم المدرستین،مطبعه:صدر، چاپ پنجم،1416.ه.ق

6 ـ ضیاء آبادی،سید محمد،توسّل،نشر بنیاد بعثت،چاپ سوم،1375 ش

7 ـ علامه امینی،سید عبدالحسین أحمد،نشر مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه قم،الطبعة الأولی المحققة،1416.ق،

8 ـ نجفی ،محمد حسن، جواهرالکلام فی شرح شرائع الإسلام،نشر دار اکتب الإسلامیه،چاپ سوم،1373ش

9 ـ نور الدین علی بن أحمد السمهوری، وفاء الوفاءبأخبار المصطفی،تحقیق:محمد محیی الدین عبدالحمید،الطبعة الثالثة،دارإحیاء التراث العربی بیروت،1401ه.ق

10 ـ أبی الحسین مسلم بن الحجّاج،صحیح مسلم،دارإحیاء التراث العربی،الطبعة الأولی،1420ق،

11 ـ ابن عبدالبر النمری القرطبی،الإستیعاب فی معرفة الأصحاب،نشر مطبعة مجلس دائرة المعارف النظامیة،الطبعة الاولی،1319ق

12 ـ عزالدین ابی الحسن المعروف بابن الأثیر، أسد الغابة فی معرفة الصحابة،نشر المطبعة الإ سلامیه تهران،

13 ـ أحمد بن عبد الحمید العباسی ،عمدة الأخبارفی مدینة المختار،نشر:المطبعة المدنی

14 ـ عمربن شبّه، تاریخ المدینة المنورّة،نشر دار الفکر قم،1410ق ـ 1368ش

15 ـ فخرالدین الطریحی،مجمع البحرین ،تحقیق سید احمدالحسینی،ناشر:مرتضوی،چاپ دوم،1362ش

16 ـ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القران ،المکتبة المرتضویه تهران،تحقیق محمد سید گیلانی

17 ـ منصور علی ناصف ،التاج الجامع للأصول فی أحادیث الرسول (صلّی الله علیه وآله) ،دار إحیاء التراث العربی بیروت،الطبعة الثالثة،1381ق

18 ـ مجلسی،محمد باقر، بحارالأنوارالجامعه لدرر أخبار الأئمة الأطهار،مؤسسة الوفاء بیروت،الطبعة الثانیة المصححة،1403ه.ق،

19 ـ شیخ صدوق محمدابن بابویه قمی ،علل الشرائع،منشورات المکتبه الحیدریه نجف،

20 ـ علاالدین علی المتقی بن حسام الدین الهندیالبرهن،کنز العمّال فی سنن الأقوال و الأفعال،مؤسسة الرسالة،تصحیح صفوة السقا،چاپ پنجم،1405ق

21 ـمحمد بن محمد بن النعمان الملقب بالمفید،الإرشاد،تصحیح سید کاظم الموسوی،نشر دار الکتب الاسلامیه،1377ه.ق

22 ـ محمد الجزری ابن أثیر،النهایة فی غریب الحدیث و الأثر،ناشر :مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان قم ،چاپ چهارم،1364ش

23 ـ ابن تیمیه،زمان،زندگی و اندیشه،زیر نظر هیأت تحریریه مؤسسه در راه حق،نشر مؤسسه در راه حق،چاپ اول،1378ش

24 ـ سفر برای زیارت،زیر نظر هیأت تحریریه مؤسسه در راه حق،نشر مؤسسه در راه حق،چاپ اول،1379ش

25 ـ نجمی،محمد صادق، تاریخ حرم أئمه بقیع،نشر مشعر،چاپ چهارم،1385ش
      
26 ـ دو هفته نامه «عبرتهای عاشوراء»شماره:128،25 بهمن 1387ش

27 ـ تقی الدین سبکی شافعی،شفاء السقام فی زیارة خیر الأنام،الطبعة الأولی،المطبعة الکبری الأمیریه،1318ق

28 ـ سید محسن الأمین الحسینی العاملی،کشف الإرتیاب،الطبعة الثالثه،نشر المکتبة الإسلامیة الکبری العامة،

29 ـ ابو حامد محمد بن الغزالی،إحیاء علوم الدین،دار المعرفة بیروت،

 

 

 

 


منبع : کتابخانه تخصصی حج و زیارت
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان