موت اختیاری این است که انسان در اثر تهذیب نفس و خودسازی و تقوا به درجه ای برسد که بتواند روح خود را از بدن خلع وجدا کند. گاهی برای انسان حالاتی پیش می آید که روح ارتباطش را با بدن قطع می کند اما نه به طور کامل یعنی به طور کامل انسلاخ از بدن حاصل نمی شود. یعنی انسان قبل از آن که بمیرد حقائق برای او روشن شود. با زحمت و ریاضت و تلاش و جدیت و اختیار بتواند آن حالات بعد از مرگ برای او حاصل شود وحقائق برای او روشن شود.
انبیاو اولیای الهی و بعضی سالکان و عارفان با سیر وسلوک و ریاضت سخت به این درجه می رسند. البته بحث موت اختیاری بیشتر در بین عارفان مطرح است. مقصود اصحاب سیر و سلوک از مرگ اختیاری، مخالفت با نفس اماره و مطیع ساختن و مهار کردن آن است که اساسی ترین وظیفه سالک به شمار میرود. میراندن هواهای نفسانی و رهایی از چنبره لذات و شهوات و رستن از منیتها و خودخواهیها به موت ارادی یا مرگ اختیاری تعبیر شده است. این مرگ مخصوص سالکان راه خداست که آگاهانه آن را بر میگزینند و بارها میمیرند و زنده میشوند و تبدیل صفات پیدا میکنند و تولدهای مکرر مییابند تا پالوده شوند و به ساحت قرب الهی و حریم وصال راه یابند.
آنها طبق حدیث «موتوا قبل ان تموتوا» بمیرید قبل از آنکه بمیرانندتان. میگویند: پس از آنکه مشخص شد موت نفس، استیفای نفس است و انتقالش از نشئه ناسوت به نشئه بالاتر (برزخ و قیامت)، طبعاً اینکه می فرماید: «بمیرید»، خطاب به نفس انسان و خود و من اوست نه خطاب به پیکرش. خداوند متعال در آیه 143سوره اعراف می فرماید که حضرت موسی(ع) می خواست تا این مقام صعق و فنا را درک کند که صاعقه عظمت بر ایشان درخشید و ایشان را بسوخت و در مقام صعق در آمد و پاسخ رویت جلال الهی را نیز گرفت. این مقام صعق به مرگ اختیاری در دنیا تنها برای کسانی تحقق می یابد که مسیر کمالی را به شریعت به درستی پیموده باشند. بنابر روایات، موت را میتوان با برخی اعمال به تعجیل کشاند یا به تاخیر انداخت، اما انسان تحت هیچ شرایطی و با هیچ قدرتی نمیتواند مانع از موت خود شود و هر نفس تا نفس بعدی ظرفی از زمان است که میتواند موت در آن واقع شود. مقام موت اختیاری با دست شستن از آرزوها و امیال دنیوی و رضایت دادن به حیات الهی تحصیل میشودو هر جویندهای بالقوه قادر است خود را به این مقام برساند.
درروایات آمده است که حضرت امیرمومنان علی(ع) بارها به این مقام رسیده و آن یک امر عادی بود به گونه ای که حضرت فاطمه(س) می فرماید که چنین وصولی برای او عادت است. از این روست که وقتی یاران در نخلستان با جسد بی جان ایشان مواجه شدند از مرگ ایشان خبر می دهند و حضرت فاطمه(س) آن را عادت صعق ( بی هوشی) ایشان می داند. مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی در کتاب فلسفه بشری و اسلامی وقتی که برای اثبات روح دلایلی ذکر میکند یکی از دلایل را چنین میفرماید: چه بگوید کسی که خودش مشاهده کرده است که روح از بدن خاکی جدا شده و همانند لباسی که انسان روی جا لباسی میگذارد و او را تماشا میکند. من کناری ایستاده و به بدن مادی نگاه میکنم. که از این نمونه قضایا فراوان است. ازمرحوم آیت الله بهاءالدینی عارف متفکر هم دراین رابطه موت اختیاری و تجرد روح خاطرات بسیاری نقل شده است که در کتاب آیت بصیرت چاپ گردیده است. دراین زمینه می توانید به آثار حضرت آیت الله حسن زاده آملی و کتاب هزار و یک نکته ایشان مراجعه کنید.