ماهان شبکه ایرانیان

۱۰ نکته به بهانۀ سخنی که چند مرتبه و این بار در همایش نخبگان گفته

آقای پزشکیان! حالا رییس جمهورید چه فکرش را می‌کردید و چه نه

یکی از جملاتی که در این مدت کوتاه بارها بر زبان آورده - و به خاطر تکرار حلاوت اولیه را از دست داده - این است: «همان طور که فکر نمی‌کردم روزی پزشک و جراح قلب شوم فکر نمی‌کردم رییس جمهور شوم

   عصر ایران؛ مهرداد خدیر- بی‌تردید بارزترین ویژگی مسعود پزشکیان صمیمیت و صداقت و لحن خاص خود اوست و این که مردم او را از خود جدا نمی‌دانند. نه تنها نحوهٔ سخن گفتن که شکل راه رفتن و هیکل ورزشکاری او در 70 سالگی نه سیمای یک پیرمرد که چهره‌ای بشاش و شاداب را ترسیم کرده و از عوامل اقبال مردم به او و انتخاب به ریاست جمهوری بوده است.

     قطعا جغرافیایی که در آن به دنیا آمد (مهاباد) و در نوجوانی هم شهرِ هم‌زیستی (‌ارومیه)‌ و محل خدمت سربازی (‌سیستان و بلوچستان) و دانشگاه محل تحصیل در رشتهٔ پزشکی (تبریز) و خود حرفه پزشکی که کاری با باور مردم ندارد و به انسان، بماهوَ انسان می‌نگرد و البته مسلمانی زلال و غیرریایی در شکل‌گیری این شخصیت با روحیهٔ متساهل و بجوش و گرم تأثیر داشته است و تمام آن هم اکتسابی نیست چندان که مردمان کویری ویژگی‌های مشترکی دارند و بندری‌ها نیز خصوصیاتی دیگر.

   با همهٔ این احوال و اگرچه ناگهانی اما مسعود پزشکیان اینک رییس جمهوری ایران است؛ نهمین رییس جمهوری ایران. از این رو انتظار می‌رود در عین حفظ همان صمیمیت و شادابی و روحیهٔ مردمی ادبیات خود را مدام به روز کند و سخن تازه بگوید و گاه غافل‌گیر کند و از بیان خاطرات تکراری پرهیزد و نپندارد چون جمع تازه است و قبلا در جمع دیگری گفته تازه است زیرا رسانه‌ها منعکس می کنند و تفاوتی ندارد حرفی را قبلا کجا گفته است.

   یکی از جملاتی که در این مدت کوتاه بارها بر زبان آورده - و به خاطر تکرار حلاوت اولیه را از دست داده - این است: «همان طور که فکر نمی‌کردم روزی پزشک و جراح قلب شوم -فکر هم نمی‌کردم روزی رییس جمهور شوم.» جمله‌ای که روز سه‌شنبه 10 مهر و در چهاردهمین همایش ملی نخبگان هم گفت و چون همان شب حملات موشکی ایران به اسراییل انجام شد البته زیاد بازتاب نیافت.

مسعود پزشکیان
   بی آن‌که بخواهیم در این گزاره ذره‌ای خش و خدشه وارد کنیم و با این که می‌دانیم این سخن را در جمع جوانان نخبه گفته تا بگوید ناامید نشوید و مرا ببینید که چگونه از یک خانوادهٔ معمولی تا بالاترین مقام ممکن سیاسی (برای یک غیر روحانی در ساختار جمهوری اسلامی ایران) بالا آمدم 10 نکته را نه در نقد که در حاشیه می‌آورم:

1. دوستی می‌گفت مقامات ما جوری می‌گویند در یک خانواده مذهبی به دنیا آمده‌ام که انگار ما وسط دیسکو چشم به جهان گشودیم! حالا حکایت مسعود ماست. به جز ابوالحسن بنی‌صدر که به شکل شگفت‌آوری به دوستان خود در پاریس و قبل از انقلاب از جمله به ناصر تکمیل همایون و احتمالا مصطفی میرسلیم گفته بود او اولین رییس جمهوری ایران خواهد بود و نیز هاشمی رفسنجانی که اسب خود را برای ریاست جمهوری زین می‌کرد 6 رییس جمهوری دیگر هم واقعا پیش بینی نمی‌کردند و پزشکیان در این فقره تنها نیست منتها هی در علن نمی‌گفتند! 

   بعد از بنی‌صدر دومی مرحوم رجایی بود که روزی در دفتر نخست وزیری به رفیق شفیق خود گفته بود: «بهزاد!‌ باورت می شود من و تو به جای کنج زندان در دفتر نخست‌وزیر هستیم؟‌» این سخن را اما خصوصی می‌گفت نه هر بار در تریبون.

   سومین رییس جمهور هم قطعا پیش بینی نمی‌کرد چون قرار نبود روحانیون در این جایگاه قرار گیرند یا عمر ریاست جمهوری رجایی به دو ماه نرسد. بعد نوبت هاشمی بود و پس از آن  هم می‌دانیم آقای خاتمی به قصد تقویت جناح سیاسی وارد انتخابات شد نه با هدف پیروزی. جانشین او البته از همه جالب‌تر بود. در رقابت هاشمی و لاریجانی و قالیباف و معین و احمدی‌نژاد آخری رییس جمهوری شد در حالی که هیچ کس بختی برای او قایل نبود. خود او هم گویا جایی خصوصی گفته بود اوایل ریاست جمهوری که در همایشی نشسته بود و مجری گفت از آقای رییس جمهوری دعوت می‌کنیم پشت تریبون بیایند یک آن تصور کرده مجری دارد آقای خاتمی را دعوت می‌کند!

  این قصه درباره حسن روحانی هم صدق می‌کند منتها نه از سر تواضع او که اتفاقا بسیار مشتاق بود و یک سیاست‌مدار به معنی واقعی کلمه - با اشتهای قدرت- است و اشتهای قدرت با طعم توسعه مذموم نیست. بلکه چون ذیل هاشمی رفسنجانی تعریف می‌شد هرگز پیش‌بینی نمی‌کرد یکی از ‌پایه گذاران جمهوری اسلامی و رییس همین جمهوری اسلامی طی 8 سال و رییس مجمع تشخیص مصلحت را تایید نکنند تا نوبت به او برسد و همه هم پشت او درآیند و اصلاح طلبان اعتبار خود را به سبد اویی بریزند که نسبتی با اصلاح طلبی نداشت اگرچه اعتدال‌گرا بود و هست.  

  حکایت آقای رییسی جداست و درست است که همه مقدمات را چیده بودند تا آن مرحوم بر کرسی بنشیند ولی باز خود او فکر نمی‌کرد روزی رییس جمهور شود. حداقل وقتی در 20 سالگی دادستان دو شهر کرج و همدان بود و سیمای بنی‌صدر را می‌دیده محال است با خود گفته باشد یک روز من جای او می‌نشینم! پس جناب پزشکیان عزیز! قضیه منحصر به حضرتعالی نیست.

2. وقتی کسی نامزد انتخاباتی می‌شود لابد تصوری از آن دارد و گرنه نباید وارد شود. کاری به وزیران دولت مرحوم رییسی ندارم که به شکلی کمیک وارد صحنه شدند و یکی‌یکی‌شان را شورای نگهبان مرخص کرد و یک معاون باقی ماند که محض خالی نبودن عریضه بود و آدم یاد وعده‌های او که می‌افتد هم خنده‌اش می‌گیرد و هم از خود می‌پرسد واقعا خجالت نمی‌کشید این مرد از این همه وعدۀ پوچ؟ 

     دکتر پزشکیان یک بار در سال 92 نامزد شد و به خاطر کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی انصراف داد که اقدامی عجولانه بود چون هاشمی را نگذاشتند بماند. نوبت دوم در سال 1400 و این بار چون قرار بود هر که امکان رأی‌آوری و ایجاد مزاحمت برای ریاست آقای رییسی را دارد رد شود طبعا تأیید نشد. وقتی لاریجانی و جهانگیری تأیید نشدند پزشکیانِ آن زمان جای خود داشت. در 1403 هم آمد و چون قرار بود مسیر تغییر کند و خالص‌سازیِ سه ساله فاجعه‌بار شده بود تأیید و سپس رییس‌جمهوری شد.

    کسی که سه بار نامزد ریاست جمهوری شده قطعا میل و تصوری داشته است. خاصه این که می‌دانیم یک سایت حرفه‌ای خبری -که مدیر آن شایستگی تصدی عالی‌ترین مقامات را در دولت پزشکیان دارد و ناباورانه در کنار است - سال‌هاست بر ترسیم چهرۀ یک رییس جمهوری بالقوه از او متمرکز بوده است و پزشکیان هم نفی یا نهی‌شان نمی‌کرد.

3. همین که مدام بگویید به این مسؤولیت فکر نمی‌کرده‌اید یعنی دارید فکر می‌کنید! من اگر اتومبیل خوبی داشته باشم و به دیگران بگویم باور نمی‌کردم صاحب این خودرو شوم یعنی برای من مهم است! اتفاقا با نگفتن بی‌اهمیت جلوه می‌کند و البته این را هم به حساب صفای پزشکیان می‌گذاریم که مانند مردمان عادی خوش‌حالی می‌کند در حالی که جراح قلب است و مردم با عمق وجود به او می‌گویند آقای دکتر. چون آن قدر این مجریان بی هنر تلویزیون به این و آن گفته‌اند آقای دکتر که این عنوان را - از حیث ادعای کار به دستان و نه رتبۀ علمی واقعی - از اعتبار انداخته‌اند.

  4. اصلا قبول می‌کنیم پزشکیان به ریاست جمهوری فکر نمی‌کرده ولی به دغدغه‌ها و آرمان‌های خود که فکر می‌کرده. خوب! این گوی و این میدان و نباید به خاطر حفظ آن باج دهد و همین توقع‌ها را از او بالا می‌برد تا از این جایگاه برای پیش‌برد آرمان‌هایی چون عدالت بهره ببرد.

این که 36 سال از جنگ گذشته باشد و عده‌ای همچنان برخوردار از سهمیه باشند با عدالت آموزشی سازگار است؟  این که بیشتر دانشجویان زن باشند و سهم آنان از مدیریت اندک چه؟ این که بخواهند یک سبک پوشش را به همه ملت و از کودک 8 ساله تا زن 80 ساله تحمیل کنند چه؟ رییس جمهوری که با شعار رفع فیلترینگ، جلوگیری از تحمیل پوشش، حذف سهمیه‌های ناعادلانۀ آموزشی، تمرکز زدایی، بهبود رابطه با دنیا و کوتاه کردن دست ویژه‌خواران آمده اگر نتواند می‌گوید ریاست جمهوری را می‌بوسد و کنار می‌رود. البته می‌دانیم در همین ابتدای کار درگیر بحران‌های وحشت‌ناک منطقه‌ای شده و انصافا برای این یکی آماده نبوده و عجالتا باید خطر جنگ را دور کند. اما آن استغنا را باید به مثابه سرمایه‌ای برای پیش‌بُرد وعده‌ها به کار ببرد.

5. گویا این تعبیر از دکتر سروش است که کل این دنیا آشِ دهان‌سوزی نیست. وقتی کل جهان این‌گونه است ریاست جمهوری‌یی که 4 تا 8 ساله است و ریاست کاملی هم نیست و برای سه رییس جمهوری از این 9 نفر به سه سال هم نرسید چه آشی است که هی درباره دهان‌سوزی آن صحبت کنیم یا نکنیم؟


6. جدای اینها این لحن ممکن است از ابهت این جایگاه بکاهد. هر قدر خود پسندی و خود شیفتگی بد است غرور مثبت و عزت نفس خوب است. پزشکیان اتقاقا باید به گونه‌ای سخن بگوید که حس کنیم واقعا رییس این جمهوری اسلامی  است و این جایگاه را بسیار جدی گرفته است.

   در عمل البته چنین بوده ولی در گفتار هم باید این گونه باشد. می‌دانیم کسانی درصددند این جایگاه را حذف یا تشریفاتی کنند. خاتمی هم هرگز نگفت تدارکاتچی بودم. بلکه گفت تدارکاتچی می‌خواستند. پزشکیان نباید تدارکاتچی باشد و اولین آزمون او کمک به نهادهای شبه فرهنگی و شبه دینی در قانون بودجه است که در بودجۀ امسال سر به 110 هزار میلیارد تومان می زند. درست است که در قیاس با کل بودجه شاید 3 تا 4 درصد بیشتر نباشد اما حساسیت افکار عمومی روی آن زیاد است. او که این همه خاطره شخصی تعریف می‌کند خوب است بگوید انس و علاقه او با نهج‌البلاغه و قرآن و تدین او شخصی بوده یا در بنیادهای برخوردار از بودجه‌های میلیاردی  این گونه تربیت شده است؟!

7. بسیار خوب! قبول ندارد رییس جمهور است یا نمی‌خواهد مقام رسمی تصور شود. وکیل‌الرعایا که می‌تواند باشد. کریم خان زند هم تاج سلطنت بر سر ننهاد و گفت من وکیل‌الرعایا هستم. پزشکیان می‌تواند بگوید 16 سال نماینده تبریز در مجلش شورای اسلامی بودم. اکنون نماینده کل ایران در جمهوری اسلامی ایران هستم. البته رییس جمهوری اسلامی ایران است اما رییس جمهوری که دست او برای انتصاب مدیران ارشد خود هم باز نیست و باید از سد استعلام‌های گاه فراتر از معمول بگذرد و باید برای رفع فیلتر با اعضای شورای عالی فضای مجازی سر و کله بزند و بقیه داستان.

 8. او در حالی از مسیر ترقی خود سخن گفته که اگر شرط معدل و سهمیه بود چه بسا در رشته پزشکی پذیرفته نمی شد و اگر در رد صلاحیت او در انتخابات مجلس تجدید نظر نمی‌شد از نمایندگی باز می‌ماند. پس این موانع را باید بردارد تا بچه‌های امروز هم پیشرفت کنند.

9. فکر نمی کردید رییس جمهور شوید. بسیار خوب. اما حالا که مردم به شما مأموریتی داده اند. باید به انجام رسانید. رها از این پروتکل های تحمیلی آسان تر می توانید خواست اکثر مردم را بر زبان آورید.

10. اگر دیروز رؤیای ریاست جمهوری نداشتید امروز اما رییس جمهورید و باید به رؤیاهای مردم ایران بیندیشید.  از بخت بد یا خوش شما رؤیاهای مردم کوچک شده و به حداقل های زندگی قانع‌اند. همین که در کنکوری عادلانه نه با سهمیه‌ای ها رقابت کنند، یا پاسبانی دنبال دخترشان ندود که روسری‌ات افتاده، یا بتوانند سرپناهی تأمین کنند و مانند اینها. 
  
با همۀاینها این که کیسه‌ای برای ریاست جمهوری ندوخته می‌تواند بهترین سرمایه باشد برای مردی تا در 70 سالگی در جایگاهی تازه برای حق و عدالت و نه ظواهر تبلیغی بکوشد.

  عجالتا آنچه مانع شده این است که تمرکز ندارد. هم‌زمان باید هم به رفع فیلترینگ فکر کند هم به ترور سید حسن نصرالله و هم واکنش موشکی و هم ببیند آن جوان نورسیده در مجلس چه می‌گوید. همان که می خواهد ادای مرحوم دیالمه (‌نماینده جوان و ضد رییس جمهور مشهد در مجلس اول) در سال 59 و 60 را درآورد و خیال می‌کند او دیالمه است و  پزشکیان،بنی‌صدر.

    ماشین دولت را باید به معاون اول بسپارد که این کاره است و خودش محکم بچسبد به چند وعده مشخص.

   دکتر مصدق نه به همایش می رفت ( این کلمه هنوز اختراع نشده بود) نه روبان می برید بلکه تمام وقت به دو هدف ملی کردن نفت و اصلاح انتخابات می اندیشید و سفرهای خارجی او معطوف به نفت بود. 

  البته می دانیم او دو خط لایحه می نوشت و مجلس تصویب می کرد و می شد قانون و حالا بخواهند لایحه بدهند اول می‌رود کمیسیون و بعد می آید در صحن و آن را تغییر می‌دهند و اگر تصویب شود شورای نگهبان تأیید نمی‌کند و تازه باید برود مجمع . آن وقت در شورا می بینند با سیاست های کلان انطباق دارد یا نه و همین جور می‌چرخد و می‌چرخد و مصدق سه خط نوشت نفت ملی شود و رفت در مجلس و بعد سنا و نهایتا توشیح شد و سه ماه نکشید و نخست وزیر شد تا همان را اجرا کند. دولت ملی این گونه است. وگرنه مصدق هم فکر نمی‌کرد نخست‌وزیر شود منتها تا یکی با این تصور که مثل قبل قبول نمی کند پیشنهاد کرد بلافاصله پذیرفت و کاری کرد کارستان و نگفت فکر نمی‌کردم.  

    نه تنها نفت را که شیلات را هم ملی کرد چندان که ماهی‌یی را که قیمت آن هر عدد 5 تومان  و خرید و خوراک آن از عهدۀ کثیری خارج بود با یک تومان آورد سر سفرۀ مردم و 70 سال است همه به نیکی از او یاد می‌کنند. هم به خاطر نفت، هم به سبب ماهی. هم انتخابات آزاد. هم این که تعریفی از دولت ملی و رجل ملی ارایه داد که در ذهن همه حک شد.

  آقای پزشکیان! فکر نمی‌کردی رییس جمهور شوی. اما شدی. منتها چرا شدن و ناگهان شدن مهم نیست. چگونه عمل کردن مهم است. رییس جمهوری که از سفر به قطر در اوج تهدیدات اسراییل نمی‌هراسد و می‌گوید آماده شهادت است در همه عرصه‌ها می‌تواند شجاعانه وارد عمل شود.

 دوستی می‌گفت در یک شرکت خارجی رزومه دادم و گفتم من این سوابق را دارم. گفتند: سوابق شما را نمی‌خواهیم برای آیندۀ شرکت چه برنامه‌ای دارید.  خدا کند مسعود پزشکیان زیر میز خود اگر نه یک عکس از مصدق که به سبب خاستگاه مشترک از ستارخان بگذارد. هر آدمی باید زیر میز خود چند عکس از شخصیت‌های تاریخی داشته باشد تا اگر هم نگاهی به گذشته دارد به خاطر آینده باشد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان