بصیرت یا همان ژرف نگری، گوهری است که نصیب هر کس نشود. قرآن و روایات ما را در دستیابی به این مهم، راهنمایی کرده اند. در نوشته پیشین مهترین عامل کسب بصیرت یعنی تقوا مورد بحث قرار گرفت و اکنون دیگر عوامل و یا همان مواد لازم برای بصیرتی مطلوب را از نهج البلاغه امیرالمومنین علیه السلام نقل می کنیم.
بصیرت یا همان ژرف نگری، گوهری است که نصیب هر کس نشود. قرآن و روایات ما را در دستیابی به این مهم، راهنمایی کرده اند. در نوشته پیشین مهترین عامل کسب بصیرت یعنی تقوا مورد بحث قرار گرفت و اکنون دیگر عوامل و یا همان مواد لازم برای بصیرتی مطلوب را از نهج البلاغه امیرالمومنین علیه السلام نقل می کنیم.
قطع وابستگی های مادی
دلبستگی های مادی همانهایی هستند که باعث ایجاد خطا در دیده عقل می شوند. کششهای مادی سبب می شوند تا دایره دید انسان بسته و معطوف به غرایز شود و نتواند حقیقت ماجرا را ببیند. علاقه به رنگ و لعاب دنیا بسان پرده زخیمی واقعیتها را از چشم عقل پوشانده و به او اجازه نمی دهد تا واقعیت را ببیند و بر اساس آن تصمیم بگیرد.
دنیا هدف نهایى اشخاص بی بصیرت و کوردل است و بیش از این دنیا هیچ چیز را نمى بینند؛ ولى انسان ژرف نگر، چشمان خود را از دنیا عبور داده و مى داند که زندگى جاودانى پس از این دنیا خواهد بود؛ بنابراین جهت تصمیم گیری و حرکت او، رویگردان از دنیا و به سوی کمالات انسانیست؛ ولى انسان کوردل و بی بصیرت تمام همتش براى دنیاست.
امیرالمومنین علیه السلام این حقیقت را اینگونه بیان می فرماید: ازْهَدْ فِی الدُّنْیَا یُبَصِّرْکَ اللَّهُ عَوْرَاتِهَا [1] ؛ نسبت به دنیا بی رغبت باش تا خداوند زشتى هاى آن را به تو نشان دهد.
کسی که دلباخته دنیاست ملاک ارزشهایش هم دنیا خواهد بود. برای او، خوبتر و با ارزش تر، چیزی است که غرایزش لذت بیشتری از آن ببرند. بی شک چنین کسی بسیاری از واقعیت ها را نه می خواهد و نمی تواند ببیند و در فرایند تصمیم گیری به حساب آورد.
آن حضرت همین شاخص را در فرق بین بصیر و غیر بصیر مورد توجه قرار داده می فرماید: إِنَّمَا الدُّنْیَا مُنْتَهَى بَصَرِ الْأَعْمَى لَا یُبْصِرُ مِمَّا وَرَاءَهَا شَیْئاً وَ الْبَصِیرُ یَنْفُذُهَا بَصَرُهُ وَ یَعْلَمُ أَنَّ الدَّارَ وَرَاءَهَا فَالْبَصِیرُ مِنْهَا شَاخِصٌ وَ الْأَعْمَى إِلَیْهَا شَاخِصٌ [2]
همانا، دنیا هدف نهایى اشخاص بی بصیرت و کوردل است و بیش از این دنیا هیچ چیز را نمى بینند؛ ولى انسان ژرف نگر، چشمان خود را از دنیا عبور داده و مى داند که زندگى جاودانى پس از این دنیا خواهد بود؛ بنابراین جهت تصمیم گیری و حرکت او، رویگردان از دنیا و به سوی کمالات انسانیست؛ ولى انسان کوردل و بی بصیرت تمام همتش براى دنیاست.
انس با معارف قرآن کریم
قرآن کریم خود را کتاب هدایت [3] ، صاحب برنامه سعادت [4] و مداوا کننده بیماریهای درون [5] معرفی می کند. کتابی شگرف با چنین ویژگی های بی نظیر که از سوی خالق انسان برای کمال انسان به سوی او فرستاده شده، انس و بهره مندی از معارف آن بی شک از تاثیر گذارترین عوامل برای کسب و رشد بصیرت انسان خواهد بود.
امیرالمومنین علیه السلام به این ویژگی و کارکرد کتاب خدا برای بصیرت افزایی اشاره کرده و می فرماید: کِتَابُ اللَّهِ تُبْصِرُونَ بِهِ وَ تَنْطِقُونَ بِهِ وَ تَسْمَعُونَ بِهِ وَ یَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ یَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَى بَعْضٍ وَ لَا یَخْتَلِفُ فِی اللَّهِ وَ لَا یُخَالِفُ بِصَاحِبِهِ عَنِ اللَّهِ [6]
این کتاب خدا است که که به یارى آن حق را مى بینید و مى گویید و مى شنوید. کتابى که بعضى از آیات آن تفسیر بعض دیگر، و برخى گواه برخى دیگر است؛ آیاتش درباره خدا اختلاف ندارد و همدم خود را از خدا منحرف نکند.
صفای درون
از عوامل پنهانی که به انسان بصیرت می دهد و چهره حق را بر انسان می نمایاند «صدق نیت» یا همان پاکی و صفای درون است. کسی که دیده جان را با لجن گناه و معصیت کور نکرده است؛ به لطف خدا می تواند به درستی حق را ببیند و آن را از باطلی که لباس آن را به تن کرده تشخیص دهد.
امیرالمومنین علیه السلام در خطاب به بازماندگان جنگ جمل از نقش این عامل در ایجاد و یا افزایش بصیرت اینگونه پرده بر می دارد: مَا زِلْتُ أَنْتَظِرُ بِکُمْ عَوَاقِبَ الْغَدْرِ وَ أَتَوَسَّمُکُمْ بِحِلْیَةِ الْمُغْتَرِّینَ حَتَّى سَتَرَنِی عَنْکُمْ جِلْبَابُ الدِّینِ وَ بَصَّرَنِیکُمْ صِدْقُ النِّیَّةِ [7]
من همواره منتظر عواقب پیمان شکنى شما بودم و نشانه فریب خوردگان را در شما مى دیدم ؛ ولى به خاطر استتار شما در لباس دین بود که از شما چشم پوشیدم (و راز شما را افشا نکردم) در حالى که صفاى دل، مرا از درون شما آگاهى مى داد (و از توطئه ها و نیرنگهاى شما به لطف الهى آگاه بودم).
اندیشیدن
اندیشه کردن در امور و ارزیابی عالمانه تمام جوانب آن خود یکی از بهترین عوامل ایجاد بصیرت است. اینکه انسان بی مطالعه و مشورت و بی آنکه اطلاعات به دست آورده را در کارگاه ذهنش پردازش و تحلیل کند؛ تصمیمی بگیرد و بر اساس آن عمل کند نشان از بی بصیرتی او دارد. بر کسی هم پوشیده نیست که بیشتر نزدیک به همه این گونه تصمیمات نه تنها به سود فرد نیست بلکه موجبات آسیب یا زیان به او را هم فراهم می کند.
امیرالمومنین علیه السلام در این باره می فرماید:مَنْ تَفَکَّرَ أَبْصَرَ [8] ؛ آنکه مى اندیشد، چشم بصیرتش بینا شود.
عبرت گرفتن
اگر کسی حتی یکی از ویژگیهای زیر را دارا بود فردی بی بصیرت است و یا حداقل به مقداری که به این امور آلوده است از بصیرت محروم است:1.دلباختگی به دنیا- 2.انس نداشتن با معارف قرآن کریم و بیگانه بودن با آنها- 3.کدورت و خباثت درون و تعبیر دیگر آلوده بودن روح به گناه و بی تقوایی- 4.اهل فکر و اندیشه نبودن- 5. عبرت نگرفتن از تاریخ و وقایع گذشته
از دیگر راههای کسب بصیرت و یا افزودن آن، نظر به رویدادهای گذشته و حال و عبرت گرفتن از آنهاست. در تاریخ همیشه قواعد و قوانینی جاریست که صرف نظر از بازیگران آن، مدام در حال اجرا و تکرارند. کسی که بتواند نگاه خود را از ظاهر این رویدادها عبور داده و به قواعد آن نظر کند در تکرار دیگر این قاعده فریب ظاهر را نخورده و می داند که تصمیم و عملکرد درست چیست و این یعنی کسب بصیرت و یا بصیرت افزایی.
امیرالمومنین علیه السلام عبرت گیری را عامل کسب بصیرت دانسته می فرماید:مَنِ اعْتَبَرَ أَبْصَرَ وَ مَنْ أَبْصَرَ فَهِمَ وَ مَنْ فَهِمَ عَلِمَ [9]-کسى که عبرت گیرد بینا مى شود و کسى که بینا گردد مى فهمد، و آن کس که فهم دارد دانا مى شود.
قرآن کریم نیز برای عبرت گیری صاحبان چشم بصیرت را مخاطب قرار داده می فرماید:فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصار [10]
بی بصیرت کیست؟
از مجموع فرمایشات امیرالمومنین علیه السلام که در بالا گذشت می توان این نتیجه را گرفت که اگر کسی حتی یکی از ویژگیهای زیر را دارا بود فردی بی بصیرت است و یا حداقل به مقداری که به این امور آلوده است از بصیرت محروم است:
1.دلباختگی به دنیا
2. انس نداشتن با معارف قرآن کریم و بیگانه بودن با آنها
3.کدورت و خباثت درون و تعبیر دیگر آلوده بودن روح به گناه و بی تقوایی
4.اهل فکر و اندیشه نبودن
5.عبرت نگرفتن از تاریخ و وقایع گذشته
پی نوشت:
1. نهج البلاغه، حکمت 391
2. نهج البلاغه، خطبه 133
3. سوره بقره/ 2
4. سوره انفال/ 157
5. سوره یونس/ 57
6. نهج البلاغه، خطبه 133
7. نهج البلاغه، خطبه 4
8. نهج البلاغه، نامه 31
9. نهج البلاغه، قصار 208
10. سوره حشر/ 2
منبع : tebyan