ماهان شبکه ایرانیان

نوری درتاریکی

در میان انبوهی از روایات که بر شان و بزرگی بی‌نظیر امام حسین(علیه السلام) تاکید می کند، بعضی پر‌رنگ‌تر و چشمگیرتر می نماید؛ تاریخ نگاران و نویسندگان زبردست، بر محور آن سخن‌ها گفته و کتاب‌ها نوشته‌اند

نوری درتاریکی


در میان انبوهی از روایات که بر شان و بزرگی بی‌نظیر امام حسین(علیه السلام) تاکید می کند، بعضی پر‌رنگ‌تر و چشمگیرتر می نماید؛ تاریخ نگاران و نویسندگان زبردست، بر محور آن سخن‌ها گفته و کتاب‌ها نوشته‌اند. برخی روایات شخصیت آسمانی و ملکوتی آن حضرت را در نظر داشته و بعضی دیگر شخصیت زمینی و اهداف بلندش را تبیین کرده و زندگی سراسر نور و برکتش را در ذهن انسان‌ها به تصویر کشیده‌اند.

امام حسین(علیه السلام)

در میان انبوهی از روایات که بر شان و بزرگی بی‌نظیر امام حسین(علیه السلام) تاکید می کند، بعضی پر‌رنگ‌تر و چشمگیرتر می نماید؛ تاریخ نگاران و نویسندگان زبردست، بر محور آن سخن‌ها گفته و کتاب‌ها نوشته‌اند. برخی روایات شخصیت آسمانی و ملکوتی آن حضرت را در نظر داشته و بعضی دیگر شخصیت زمینی و اهداف بلندش را تبیین کرده و زندگی سراسر نور و برکتش را در ذهن انسان‌ها به تصویر کشیده‌اند.

روایتی امام حسین و برادرش امام حسن(علیه السلام)را سید جوانان بهشتیان معرفی می‌کند؛ تا مردم مقام معنوی شان را درک کنند؛ روایتی می‌گوید آنان دو سبط رسول خدا هستند؛ تا مقام بزرگشان در زمین و نسبت‌شان با رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) را گوشزد کنند. برخی روایات نیز فضایل بی‌شمار اهل‌بیت‌رسول خدا4 و برتری‌شان بر سایر افراد را بیان می‌کنند که امام حسین(علیه السلام) نیز جزء اهل‌بیت‌پیامبر است[1].

روایتی نیز از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وارد است که فرمود: مثل اهل بیت من، مثل کشتی نوح است؛ هرکس در آن داخل شود، نجات می یابد و هرکس از آن تخلف کند، غرق می گردد[2].

تمامی روایاتی که درشان امام حسین(علیه السلام) وارد شده، درصدد بیان عظمت ایشان و تبیین تفاوت‌های چشمگیر و بی نظیرش با سایر مردم است؛ تا قدر مقامش بر همگان روشن شود و کسی خود را همتا و مانند او نداند. نا‌سپاسی از اهل بیت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درتاریخ اسلام سابقه‌ای دیرینه دارد که تاریخ، در جاهای گوناگون برآن گواهی می‌دهد. برای مثال می توان این نمونه را آورد که امام‌علی(علیه السلام) فرمود: روزگار مرا آن قدر پایین آورد و آن قدر پایین آورد و آن قدر پایین آورد تا من‌و‌معاویه را در کنارهم قرار دادند و گفتند: علی و معاویه؛ معاویه و علی!

و نمونه دیگر این که متوکل حاکم ستمگر عباسی، از آموزگار پسرانش پرسید: فرزندان مرا بیشتر دوست داری یا فرزندان علی (حسن و حسین) را؟! او که مردی مومن و پارسا بود، متوکل را شدیدا سرزنش و بخاطر این سوال توبیخ کرد؛ در نتیجه جانش را در راه محبت امام حسین7 فدا کرده و متوکل دستور قتلش را صادر کرد.

به هر روی، پیامبر6 در روایتی امام حسین(علیه السلام) را «چراغ هدایت» معرفی می‌کند. آن حضرت می‌فرماید: مکتوب علی یمن العرش؛ ان الحسین مصباح هدی[3] ...

در سمت راست عرش این گونه نوشته شده است: همانا حسین(علیه السلام) چراغ هدایت و کشتی نجات است‌...

این حدیث، از آن دسته احادیثی است که در میان بقیه روایات، چشمگیرتر می‌نماید و هماره نویسندگان پیرامون آن کتابها نوشته و مبلغان دین، در تفسیر آن منبرها ایراد کرده‌اند.

در ادامه برای فهم بیشتر و بهتر این فرمایش رسول خدا، مقدمه ای را بیان می کنم تا بهره‌برداری از آن آسان‌تر شود.

الف. نور، در حقیقت خود، دارای ارزش و قابل احترام است؛ نور در مقابل ظلمت و تاریکی قرار می‌گیرد و با آن در تضاد کامل است. نور بر ظلمت برتری کامل و تمام دارد و هر جا نور باشد ظلمت درآن جا، جایگاهی ندارد. نور و ظلمت هماره ضد هم هستند و در نقطه مقابل هم قرار گرفته‌اند. این دو واژه، دو حقیقت مسلم تاریخ‌اند که هماره در سرنوشت بشر تاثیر گذار بوده‌اند. برتری نور برتاریکی و جهل را نمی‌توان انکار کرد؛ اما باید دانست این دو رقیب، در طول تاریخ بشر، پیروانی بی‌شمار داشته و هماره درگیر بوده‌اند.

گفتنی است که منشأ نور حقیقی خداوند است؛ و قرآن بر این ادعا گواهی می‌دهد؛ آن‌جا که می‌فرماید: خدا نور آسمان ها و زمین است[4]؛ و شیطان نیز خاستگاه اصلی جهل و تاریکی است؛ زیرا در مقابل خداوند قد‌علم کرده و سوگند یاد کرد که بندگان خدا را از راه او منحرف و گمراه سازد؛ به‌جز بندگانی که مخلص و به معنای واقعی مومن هستند.

بنابر این خداوند نور حقیقی و شیطان تاریکی مطلق است.

ب. معمولا واژة نور با واژة هدایت همراه است و اغلب در کنار هم می‌آیند. می‌توان گفت این دو مکمل هم‌اند و معنای یکدیگر را به خوبی تبیین می‌کنند. هرجا سخن از اهمیت بالایی برخودار باشد که سرنوشت جامعه یا سیر رشد و سقوط آن بیان شود، از این دو واژه و نیز واژه‌های متضاد‌شان استفاده می‌شود.

ج. پیروی از خیر و شر، که همان اطاعت از خدا و شیطان است هماره سررشته اصلی فعالیت‌های اساسی انسان‌ها بوده و خواهد بود؛ عده‌ای رهنمودهای پیامبران الهی را پذیرفته و خود را ملزم به‌انجام آن می‌دانند و خدا محوری در برنامه‌های زندگی شان موج می‌زند؛ این افراد رضامندی خدا و‌‌راضی بودن به رضای او را هدف خود قرار داده و برای رسیدن به آن مرحله مدام در تلاش و تکاپو هستند.

عده‌ای درست مقابل دسته اول قرار گرفته و فرمانبردار شیطان هستند که خواسته‌های او و برآورده ساختن آن، در زندگی شان اولویت دارد. به جای خدامحوری، شیطان محوری، سراسر زندگی‌شان را تیره و تار ساخته است؛ اما اغواگری شیطان و سست عنصری آنان، سبب غفلت‌زدگی‌شان شده و در منجلاب تباهی دست و پا می‌زنند.

کشتی هدایت و تاریکی جهالت


با توجه به این مقدمه، بیان گهربار رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) درباره امام حسین(علیه السلام) که آن حضرت را چراغ هدایت و کشتی نجات معرفی فرمود قدری روشن می‌شود.

شمه‌ای از شخصیت بی نظیر امام حسین(علیه السلام) زمانی شناخته می‌شود که خدای متعال از آن پرده بر‌می‌دارد و در گوشه عرش خود می‌نویسد: اِن الحسینَ مصباحُ هدیَ و سفینة النجاة؛ و پیامبرش را تا عرش بالا می‌برد تا در بیداری کامل، آن عبارت زیبا را ببیند و برای امتش بازگو کند. پس، گوینده خداوند و پیام آورنده پیامبرش است و حسین(علیه السلام) نیزنوة پیامبر.

پس از رسول‌خدا جامعة اسلامی دستخوش نا آرامی‌های سیاسی و تشویش‌های اجتماعی فراوانی‌شد. این نا آرامی‌ها زمینه‌های انحرافات گونان عقیدتی و سیاسی را به ‌دنبال داشت. عدة زیادی هوس‌های دنیایی را پی‌گرفتند و به تدریج از آموزه‌های اسلام دور شدند. عده‌ای نیز که تعدادشان انگشت‌شمار بود سفارش‌های رسول‌خدا6 را آویزه‌گوش کردند و گرداگرد نور حقیقی (علی و فرزندانش) چرخیدند؛ این افراد در اقلیت بودند و پیروان تاریکی، به ظاهر برآنان غلبه کردند. فعالیت‌های ضد دینی و دگرگون ساختن زیربناهای اسلام به صورت های گوناگون، روز افزون شد؛ فرصت طلبان، فرصت را غنیمت شمردند و تا جایی که امکان داشت بهره‌برداری کردند. بنا شد طی‌چند سال، اسلامی نو ظاهر شود و تعالیمی جدید، جای رهنمودهای رسول‌خدا6 را بگیرد.

هدف اصلی از این توطئه، تغییر ماهیت اسلام و تبدیل جانشینان رسول خدا بود.

تغییر ماهیت دین


شیطان صفتان خرسند بودند و شیطان خرسندتر. سیاست نرم ایجاب می‌کرد هر روز گوشه‌ای از دین جدا شده و چیزی به جای آن نهاده شود. مسلمین بر اساس دستور زمامدارانی که پس از رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) بر منبر او نشسته بودند، مدتی باید نمازی جدید می‌گزاردند که رسول‌خدا6 از آن بی‌خبر بود، و مدتی باید احادیثی را می‌خواندند و دهان به دهان بازگو می‌کردند که هیچگاه از رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) صادر نشده بود، اما به ایشان نسبت می‌دادند! شیاطین جن و انس دست در دست هم دادند به مهر، تا مهر اهل بیت رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) را از دل مردم بزدایند و آن‌ها را هر روز بیش از دیروز از ‌حق‌شان محروم کنند.

دست پنهان شیطان در دست شیطان صفتان بود و امام علی و امام حسن(علیه السلام) در چنین شرایطی، دوران امامت‌شان را سپری کردند؛ خون دل‌ها خوردند و زخم‌ها برداشتند. پس از آن دو بزگوار، نوبت امامت و جانشینی رسول‌خدا به امام حسین(علیه السلام) رسید.


شخصیت ضد دین معاویه


معاویه پس از سال‌ها تلاش، توانست چهره واقعی اسلام را به دلخواه خود تغییر داده و خود را جانشین رسول‌خدا معرفی کند. هرچه می‌کرد و هرچه می گفت نزد مردم غفلت زدة شام پذیرفته بود و قابل اجرا. امام حسین(علیه السلام) در زمان معاویه منصب امامت را تحویل گرفت و ده سال با او دست‌و‌پنجه نرم کرد. زبان بران و گفتار عریان امام حسین(علیه السلام)، بارها تن معاویه را لرزاند و خاطرش را مشوش کرد؛ امام حسین(ع) دشمن اصلی او به شمار می‌آمد و از جانب آن حضرت، هماره حکومتش را در خطر می‌دید‎ هماره می‌ترسید تاج و تختی که بر پایه خون بی‌گناهان و بی‌سرپرست شدن خانواده‌های آزادگان ساخته و پرداخته بود، با روشنگری‌های امام حسین(علیه السلام) برباد رود و پرده از حقایق باطنی او برداشته شود. لذا هرچه بیشتر می‌کوشید نیرنگی تازه بیافریند تا بر جهل مردم بیفزاید.

بی کفایتی یزید


عمر معاویه بدین صورت سپری شد و بعد از او یزید بر مسند پدر تکیه زد. قدرت باد آورده یزید، مایة طغیانگری بیش ازحد او و به وجود آمدن حادثه استثنایی عاشورا شد. رشته‌هایی که به دست معاویه بافته و پرداخته شده بود، با دست یزید برباد رفت و از هم تنیده‌شد. یزید که ادامه دهنده راه پدر بود، در بی دینی و عیاشی گوی سبقت را از او ربود. اگرچه معاویه مردی سیاست‌مند و حیله‌گر بود، یزید بی‌کفایت و سبکسر بود. شب ها در حرامسرا به عیاشی مشغول بود و روزها در کاخ ریاستش، میمون بازی می‌کرد. مانند پدر، به نماز معتقد نبود و نمی‌خواند و مانند جدش قیامت را انکار می‌کرد و قرآن را شعری بیش نمی دانست که از زبان شاعری در آمده است[5].

شخصیت واقعی معاویه هرآنچه بود نمی نمود، و تلفیق دین با سیاست‌های شیطانی، از برجسته‌ترین علمکردهای معاویه برای حفظ حکومتش بود؛ در اوج بی دینی، دم از دین می‌زد و بر دین می‌گریست، اساس دین را از بین برده و به ظاهر در پی حفظ آن بود! تا می‌توانست از زر و زور و‌تزویر مدد می‌گرفت و این سبب می‌شد چهره واقعی‌اش از مردم پنهان بماند. اما یزید برخلاف پدر بی‌سیاست و بی‌مایه‌تر از او بود. طغیانگری یزید به جایی رسید که ناخواسته نقاب از چهرة پدر و جدش برداشت و دست به ارتکاب گناه در حضور دیگران زد. به عبارتی هرآنچه معاویه در خفا می‌کرد‌، یزید در ملا می‌کرد و از هیچ کس حیایی نداشت و از هیچ چیز ابایی! در یکی از روزها چنین گفت: ملک داری و خلافت، بازیچه ای بود در دست بنی هاشم که چند روزی با آن بازی کردند؛ نه وحیی نازل شده و نه قیامت و حساب و کتابی در کار است!

سردرگمی مسلمین و نور امید

وضع جامعه طوری رقم خورد که یزیدیان مانند او عمل می‌کردند و زندگی مسلمین هر روز بدتر از دیروز شد. والیان بر ستمگری‌ها افزودند و ظالمان برسرکشی ها؛ از دین و قرآن، جز نامی نمانده و پیکر بی‌جان اسلام بازیچه دست یزید گشته بود؛ هرزگی و بی‌بندوباری جای عفت و وقار دینی را‌گرفت. هرکس با یزید بیعت کرد، به فرمانش گردن نهاد و بر اعمالش صحه گذاشت و هرکس از بیعت با او سرزد، جانش را داد و خونش را ریختند.

سرگشتگی و اضطراب جامعه را در برگرفت و مردم امان نداشتند. امنیت و دیانت، این دو نعمت گرانقدر، پس از حکومت علی بن ابی طالب(علیه السلام) نایاب شده بود و مردم کوفه درصدد به دست آوردن آن شدند. به این دلیل، نامه‌های زیادی برای امام حسین (علیه السلام) فرستادند و از ایشان خواستند رهبری‌شان را برعهده بگیرد و بار دیگر، دست مردم را به دامان پرمهر اهل بیت رسول‌خدا6 برساند؛ و آن حضرت به ندایشان لبیک گفت.

امام با یزید بیعت نکرد و فاتحه اسلامی که یزید رهبر عالی آن باشد را خواند. او که نور خدا و خون‌خدا بود، دلِ سیاهی و جهالت را شکافت و نوری خدایی در پیکر بی‌رمق اسلام جاری ساخت. جانش را در کمال اخلاص دردست گرفت و مانند چراغی فروزان و خاموش ناشدنی، در دریای ظلم و جهلی که دست مایه معاویه بود، هدایت کشتی اسلام را برعهده گرفت. مردمِ در خواب‌رفته را بیدار کرد و افراد غفلت‌زده را هشیار. ایشان برای امر به خوبی‌ها و نهی از بدی‌ها، دعوت کوفیان را لبیک گفت و به سوی آنان براه افتاد. زن و فرزندانش را با خود همراه کرد تا در یاری دین خدا از هیچ اقدامی دریغ نکرده باشد؛ در مسیر راه در هر موقعیتی، سخن ازخدا و رسول خدا و ارزش‌های دین و کرامت انسانی بود. از ذلت بیزار بود و بر عزت خود می‌بالید. می‌خواست مسلمین عزیز باشند و مشرکین ذلیل؛ می‌خواست انحراف و دگرگونی‌هایی که در دین جدش بوجود آمده است را اصلاح کند و مردم را به سیرة پیامبر و علی بن ابی طالب8 بخواند.

بنابراین، روشنگری‌ها و معرفی اسلام واقعی، هدف و دغدغة اصلی امام حسین(علیه السلام) بود که برای تحقق آن در برابر یزید، از جان و مال خود گذشت و اهل بیتش را به خطر انداخت. خودداری از بیعت با یزید و پرده برداشتن از چهرة واقعی «او و خاندانش»، و «آگاه کردن مردم» و هدایت آنان، همان معنای سخن گرانبهای رسول‌خداست که ایشان را نور هدایت و کشتی نجات خواند؛ زیرا آن حضرت مردم زمانش را از سردرگمی و حیرت و ضلالت، به سوی روشنی و امید و صلاح راهنمایی کرد و با خون قلبش، راه رشد و سعادت را هموار ساخت. اگر هدایت و ایثار ایشان نبود، از اسلام نه نام می‌ماند و نه نشانی. او مردم سرگشته را در کشتی هدایتش جای داد و اسلام واقعی را به آنان آموخت و به دست ما رساند. راستی حیات اسلام مرهون وجود آن حضرت و اهل بیت و یارانش است.

بی شک، حسین(علیه السلام) نوری است که هرگز خاموش نمی‌شود؛ زیرا ارادة خداوند چنین است و داغی‌است بر جگر مسلمین که هرگز رو به سردی نمی گراید.

یا لیتنا کنا معک ...

پی نوشت:
[1] . انوار درخشان، ص37.
[2] . سیماری تابان، ص15.
[3] . پیشوای سوم، ص14.
[4] . نور، 35.
[5] . ننگ تاریخ، ص104.
سید کمیل ادیبی


منبع : tebyan
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان