در روزهای منتهی به 13 آبان 1357 خیابان¬های تهران شاهد ناآرامی ها و تظاهرات انقلابی بود. در این حین، سالیوان سفیر آمریکا در ایران که قصد داشت همراه با سفیر انگلیس و با خودروی رولزرویس او به سفارت انگلیس بروند در مسیر با جمعیتی از تظاهرکنددگان چوب و چماق به دست مواجه شدند.
به گزارش خبرآنلاین، سالیوان، سفیر آمریکا، در خاطرات خود درباره این رخداد چنین می نویسد:
«یکبار خطر از بیخ گوش من و سفیر انگلیس گذشت. به درخواست نخست وزیر برای دیدار با او به محل نخست وزیری در مرکز شهر تهران رفته بودیم . پس از انجام این ملاقات قرار شد من بین راه به دفتر سفیر انگلیس بروم و یادداشتهایمان را با هم مقایسه و تکمیل کنیم. با اینکه ما جداگانه به نخست وزیری رفته بودیم در بازگشت ترجیح دادم با اتومبیل رولزرویس کوچک سفیر انگلیس به سفارت انگلستان بروم و هایکاز راننده من با لیموزین کرایسلر ضد گلوله که خودروی اداری ما بود، به دنبال ما به سفارت انگلیس آمد. یک خودروی کوچک از نوع خودروهای مونتاژ شده در ایران مجهز به وسایل مخابراتی بود و یک سرگرد از نیروهای امنیتی ایران آن را هدایت میکرد و در جلو و یک خودروی بدون آرم حامل چهار مأمور پلیس هم از پشت سر اتومبیلهای ما حرکت میکردند.
وقتی از دفتر نخست وزیری خارج شدیم سرگرد که از وضع خیابانهای مسیر باخبر بود گفت چون در مسیر ما درگیری پیش آمده بهتر است از راه دیگری برویم و خود او برای راهنمایی در جلو اتومبیل ما حرکت کرد؛ اما به علت تظاهرات و درگیری در خیابانهای شرق مسیر حرکت ما، سایر خودروها نیز به همان مسیری که سرگرد حرکت میکرد هجوم آورده موجب ازدحام و ترافیک سنگینی شده بودند. پس از مدتی توقف در پشت سر خط زنجیره خودروها ناگهان متوجه شدیم که جمعیتی با چوب و چماق و لولههای بلند فلزی بهطرف خیابانی که در آن توقف کرده بودیم در حرکت است. آنها در مسیر حرکت خود خودروهایی را که در کنار خیابان توقف کرده بودند در جوی کنار خیابان انداخته و آتش میزدند. رانندة سفیر انگلیس که از مشاهدة این وضع به وحشت افتاده بود، بدون اینکه منتظر راهنمایی سرگرد بشود با یک حرکت عقب و جلو دور زد و در جهت عکس مسیر قبلی به راه افتاد. به دنبال او سرگرد پلیس هم دور زد و ما را در مسیری خارج از جمعیت قرارداد ولی رانندة من هایکاز نتوانست با اتومبیل بزرگ کرایسلر خود در آن خیابان تنگ بزند و در نتیجه همان جا در انتظار سرنوشت ماند. خوشبختانه پلیس قبلاً برای پیشگیری از حوادث احتمالی شمارة سیاسی اتومبیل ما را به شماره عادی تبدیل کرده بود که کمک فوری ناحیة پلیس محلی ما را از مهلکه نجات داد.
اتومبیل ما توسط سرگرد به پارکینگ زیرزمینی یک بانک در همان نزدیکی، که مانند یک پناهگاه بالقوه بود، هدایت شد و من و سفیر انگلیس با آسانسور از زیرزمین به دفتر مدیرعامل بانک هدایت شدیم. مدیرعامل بانک ما را با مهربانی پذیرفت و در مدتی که در دفتر او بودیم از پنجره مشرف به خیابان به خوبی جریان تظاهرات را نظاره کردیم. در حدود نیم ساعت بعد نیروهای ضربتی وارد عمل شدند و با شلیک تیر هوایی و پرتاب گاز اشک آور جمعیت را پراکنده کردند. پس از آرام شدن خیابان از مدیرعامل بانک خداحافظی کردیم و با آسانسور مجدداً به پارکینگ زیرزمینی هدایت شدیم. این بار برای تأمین امنیت بیشتر یک اتومبیل سدان بانک را در اختیار ما گذاشتند و سر انجام با هدایت سرگرد پلیس در میان ازدحام جمعیت به محل سفارت انگلیس رسیدیم. هایکازر راننده من هم قبلاً به آنجا رسیده بود و از اینکه به علت سنگینی اتومبیل، تظاهر کنندگان نتوانسته بودند آن را به داخل جوی انداخته و آتش بزنند خوشحال به نظر میرسید.
از پنجرة مشرف به خیابان بهخوبی جریان تظاهرات را نظاره کردیم. در حدود نیم ساعت بعد نیروهای ضربتی وارد عمل شدند و با شلیک تیر هوایی و پرتاب گاز اشکآور جمعیت را پراکنده کردند. پس از آرام شدن خیابان از مدیرعامل بانک خداحافظی کردیم و با آسانسور مجدداً به پارکینگ زیرزمینی هدایت شدیم این بار برای تأمین امنیت بیشتر یک اتومبیل سدان بانک را در اختیار ما گذاشتند و سرانجام با هدایت سرگرد پلیس در میان ازدحام جمعیت به محل سفارت انگلیس رسیدیم هایکاز رانندة من هم قبلاً به آنجا رسیده بود و از اینکه به علت سنگینی اتومبیل تظاهر کنندگان نتوانسته بودند آن را به داخل جوی انداخته و آتش بزنند خوشحال به نظر میرسید.
دو سه روز بعد تظاهرات و ناآرامی در تهران بهکلی از کنترل خارج شد. صبح روز چهارم نوامبر [13آبان] گروهی مجهز به وسایل آتشزا در خیابانهای اصلی شهر به راه افتادند و با برنامة قبلی ساختمانهایی را که قبلاً نشانکرده بودند آتش زدند. بسیاری از بناهایی که طعمه حریق شد ساختمان بانک و سینماها یا مغازههای مشروبفروشی بود. تاکتیک تیمهای آتش زننده این بود که تمام اسباب و اثاثیة موجود در اتاقهای بزرگ یا سرسرای منازل را با مواد آغشته به بنزین آتش میزدند و ساکنان آنها ناگزیر محل را تخلیه میکردند که شعلههای دود و آتش خارج میشد و در عرض دو ساعت گویی تمام شهر در آتش میسوخت.»