و لا تقربوا الزنی انه کان فاحشة و ساء سبیلا.
این آیه از زنا نهی می کند و در حرمت آن مبالغه کرده است، چون نفرموده اینکاررا نکنید، بلکه فرموده نزدیکش هم نشوید، و این نهی را چنین تعلیل کرده که این عمل فاحشه است، و زشتی و فحش آن صفت لاینفک و جدائی ناپذیر آن است، به طوری که در هیچ فرضی از آن جدا نمی شود، و باتعلیل دیگر که فرمود: و ساء سبیلافهماند که این روش روش زشتی است که به فساد جامعه، آن هم فسادهمه شؤون اجتماع منجر می شود، و به کلی نظام اجتماع را مختل ساخته و انسانیت را به نابودی تهدید می کند، و در آیه ای دیگر در عذاب مرتکبین آن مبالغه نموده و در ضمن صفات مؤمنین فرمودهولا یزنون و من یفعل ذلک یلق اثامایضاعف له العذاب یوم القیمة و یخلد فیه مهانا الا من تاب و آمن و عمل عملا صالحا (1).
............................................ (1)سوره فرقان، آیه 68.
صفحه : 118
گفتاری پیرامون حرمت زنابحث قرآنی و اجتماعی پیرامون حرمت زنا
این بحثی که عنوان می کنیم هم بحثی است قرآنی و هم اجتماعی.
همه می دانیم که هر یک از جنسنرومادهنوع بشر وقتی به حد رشد رسید - درصورتی که دارای بنیه ای سالم باشد - در خود میلی غریزی نسبت به طرف دیگر احساس می کند،و البته این مساله غریزی منحصر در افراد انسان نیست، بلکه در تمامی حیوانات نیزاین میل غریزی را مشاهده می کنیم.
علاوه بر این همچنین مشاهده می کنیم که هر یک از این دو طرف مجهز به جهاز واعضاء و قوائی است که او را برای نزدیک شدن به طرف مقابلش وادار می کند.
اگر در نوع جهاز تناسلی این دو طرف به دقت مطالعه وبررسی کنیم جای هیچ تردیدی باقی نمی ماند که این شهوت غریزی بوده و وسیله ای است برای توالد و تناسل که خودمایه بقاء نوع است.
علاوه بر جهاز تناسلی، انواع حیوانات از آن جمله انسان به جهازهای دیگری نیز مجهزاست که باز دلالت دارند بر اینکه غرض از خلقت جهاز تناسلی همان بقاء نوع است،یکی ازآنها محبت و علاقه به فرزند است، و یکی دیگر مجهز بودن ماده هر حیوان پستاندار به جهازشیرساز است تا طفل خود را برای مدتی که بتواند خودش غذا را بجود و فرو ببرد و هضم کندشیر بدهد و از گرسنگی حفظ نماید، همه اینهاتسخیرهائی است الهی که به منظور بقاء نوع جنس نر را مسخر ماده و ماده را مسخر نر کرده جهاز تناسلی طرفین رامسخر و دلهای آنان راو و و همه را مسخر کرده تا این غرض تامین شود.
و به همین جهت می بینیم انواع حیوانات با اینکه مانند انسان مجبور به تشکیل اجتماع و مدنیت نیستند و به خاطر این که زندگیشان ساده و حوائجشان مختصراست، و هیچ احتیاجی به یکدیگر ندارند معذلک گاه گاهی غریزه جنسی وادارشان می کند که نر و ماده با هم اجتماع کرده و عمل مقاربت را انجام دهند، و نه تنها انجام بدهند و هر یک دنبال زندگی خویش را بگیرند، بلکه به لوازم این عمل هم ملتزم شوند، و هر دو در تکفل طفل و یا جوجه خودو غذا دادن و تربیت آن پای بند باشند، تا طفل و یا جوجه شان به حد رشد برسد، و به اداره چرخ زندگی خویش مستقل گردد.
و نیز به همین جهت است که می بینیم از روزی که تاریخ، زندگی بشریت و سیره و
صفحه : 119
سنت او را سراغ می دهد سنت ازدواج را هم که خود یک نوع اختصاص و رابطه میان زن وشوهر است سراغ می دهد، همه اینها ادله مدعای ما است، زیرا اگر غریزه،تناسل بشر را به اینکار وا نمی داشت باید تاریخ سراغ دهد که در فلان عصر نظامی در میان زن و شوهرها نبوده، آری مساله اختصاص یک زن به شوهر خود، اصلی طبیعی است که مایه انعقاد جامعه انسانی می گردد، و جای هیچ تردیدنیست که ملت های گوناگون بشری در گذشته هر چند هم که دارای افراد فراوان بوده اند بالاخره به مجتمعات کوچکی به نام خانواده منتهی می شدند.
همین اختصاص باعث شده که مردان، زنان خود را مال خود بدانند،و عینا ماننداموال خود از آن دفاع کنند، و جلوگیری از تجاوز دیگران را فریضه خود بدانند همانطورکه دفاع از جان خود را فریضه می دانند، بلکه دفاع از عرض را واجب تر دانسته گاهی جان خود را هم بر سر عرض و ناموس خود از دست بدهند.
و همین غریزه دفاع از اغیار است که در هنگام هیجان و فورانش غیرتش می نامند و به کسی که نمی گذارد به ناموسش تجاوز شود غیرتمند می گویند، و نمی گویند مردی است بخیل.
باز به همین جهت است که می بینیم در همه اعصار نوع بشرنکاح و ازدواج را مدح کرده و آن را سنت حسنه دانسته، و زنا را نکوهش نموده فی الجمله آنرا عملی شنیع معرفی کرده اندو گناهی اجتماعی و عملی زشت دانسته اند، بطوری که خود مرتکب نیز آنرا علنی ارتکاب نمی کند، هر چند بطوری که در تاریخ امم و اقوام دیده می شود در بعضی از اقوام وحشی آنهم در پاره ای از اوقات و در تحت شرائطی خاص در میان دختران و پسران و یا بین کنیزان معمول بوده است.
پس اینکه می بینیم تمامی اقوام و ملل در همه اعصار این عمل را زشت و فاحشه خوانده اند برای این بوده که می فهمیدند این عمل باعث فساد انساب و شجره های خانوادگی وقطع نسل و ظهور و بروز مرضهای گوناگون تناسلی گشته و همچنین علاوه بر این باعث بسیاری از جنایات اجتماعی از قبیل آدم کشی و چاقوکشی و سرقت و جنایت و امثال آن می گردد، ونیز باعث می شود عفت و حیاءو غیرت و مودت و رحمت در میان افراد اجتماع جای خود را به بی عفتی و بی شرمی و بی غیرتی و دشمنی و شقاوت بدهد.
با همه اینها، تمدنی که ممالک غربی در این اعصار به وجودآورده اند، از آنجائی که صرفا بر اساس لذت جوئی و عیاشی کامل و برخورداری از مزایای زندگی مادی ونیز آزادی افراد در همه چیز بنا نهاده شده و آزادی را جز در آن اموری که مورد اعتنای قوانین مدنی است سلب نکرده وحتی کار را به جائی رسانده اند که تمامی آداب قومی و مرزهای دینی و
صفحه : 120
اخلاقی و شرافت انسانی را کنار گذاشته افراد را در هر چیزکه میل داشته باشند و در هرعملی - هر چه هم که شنیع باشد - آزاد گذاشته اند و گذشته از بعضی شرائط جزئی که درپاره ای موارد مخصوص، اعتبار کرده اند دیگر هیچ اعتنائی به آثار سوء این آزادی بی قید وشرط افراد ندارند،و قوانین اجتماعی را هم بر طبق خواسته اکثر مردم تدوین می کنند.
نتیجه چنین تمدنی اشاعه فحشاء میان مردان و زنان شده و حتی تا داخل خانه ها درمیان مردان صاحب زن و زنان صاحب شوهر و حتی نسبت به محارم سرایت نموده و شایددیگر کسی دیده نشود که از آثار شوم این تمدن، سالم مانده باشد، بلکه به سرعت اکثریت رابا خودهمراه کرده است، و یکی از آثار شومش این است که صفات کریمه ای که هر انسان طبیعی، متصف بدان است و آن را برای خود می پسندد و همه آنها از قبیل عفت و غیرت و حیاءآدمی را به سنت ازدواج سوق می دهد، رفته رفته ضعیف گشته است، تا آنجا که بعضی ازفضائل مسخره شده است، و اگر نقل پاره ای از کارهای زشت خودش شنیع و زشت نبود، و اگربحث ما قرآنی و تفسیر نبود آماری را که پاره ای از جراید منتشر کرده اند اینجا نقل می کردیم تا مدعای ماثابت گردد، که آثار شوم این تمدن تا چند درصد افراد بشر را آلوده کرده است.
و اما شریعت های آسمانی بطوری که قرآن کریم بدان اشاره می کند و تفسیر آیات آن در سوره انعام آیه 151 تا آیه 153 گذشت، همه از عمل زشت زنا به شدیدترین وجه نهی می کرده اند،در میان یهود قدغن بوده، از انجیل ها هم برمی آید که در بین نصاری نیز حرام بوده است، دراسلام هم مورد نهی قرار گرفته و جزء گناهان کبیره شمرده شده است، و البته حرمتش در محارم چون مادر و دخترو خواهر و عمه و خاله شدیدتر است، و همچنین در صورت احصان یعنی در مورد مردی که زن داشته و زنی که شوهر داشته باشد حرمتش بیشتر است و درغیر صورت احصان حدود سبک تری دارد مثلا اگر بار اول باشد صد تازیانه است و درنوبت سوم و چهارم یعنی اگر دو یا سه بار حد خدائی بر او جاری شده باشد و باز هم مرتکب شودحدش اعدام است، و اما در صورت محصنه بودن در همان نوبت اول باید سنگسار شود.
و در آیه مورد بحث، به حکمت حرمت آن اشاره نموده و در ضمن نهی از آن، فرمودهبه زنا نزدیک نشوید که آن فاحشه و راه بدی استاولا آن را فاحشه خوانده، و در ثانی به راه بد توصیفش کرده که مراد از آن - و خدا داناتر است - سبیل بقاء است، همچنانکه از آیها ئنکم لتاتون الرجال و تقطعون السبیل(1) نیز برمی آید که مقصود از راه همان راه بقاء نسل
............................................ (1)آیابا مردان جفت می شوید؟و راه را قطع می کنید؟.سوره عنکبوت، آیه 29.
صفحه : 121
است، و معنایش این است که آیا شما در آمیختن با زنان راکه راه بقای نسل می باشد و نظام جامعه خانوادگی را که محکم ترین وسیله است برای بقای مجتمع مدنی به وجود می آورد از هم می گسلید؟.
آری با باز شدن راه زنا روز به روز میل و رغبت افراد به ازدواج کمتر می شود، چون بااینکه می تواند از راه زنا حاجت جنسی خود را برآورد داعی ندارد اگر مرداست محنت ومشقت نفقه عیال و اگر زن است زحمت حمل جنین و تربیت او را تحمل نموده و با محافظت و قیام به واجبات زندگیش، جانش به لب برسد، با اینکه غریزه جنسی که محرک و باعث همه اینها است از راه دیگر هم اقناع می شود، بدون اینکه کمترین مشکل و تعبی تحمل کند، همچنانکه می بینیم دختر و پسر جوان غربی همینکار را می کند، و حتی به بعضی از جوانهای غربی گفته اند که چرا ازدواج نمی کنی؟در پاسخ گفته است: چکار به ازدواج دارم، تمام زنهای این شهراز آن من می باشد!دیگر ازدواج چه نتیجه ای دارد؟تنها خاصیت آن مشارکت و همکاری در کارهای جزئی خانه است که آن هم مانند سایر شرکتها است که با اندک بهانه ای منجر به جدائی شریکها از همدیگر می شود و این مساله امروزه بخوبی در جوامع غربی مشهود است.
و اینجاست که می بینیم ازدواج را به یک شرکت تشبیه کرده اندکه بین زن و شوهرمنعقد می شود و آن را تنها غرض و هدف ازدواج می شمارند، بدون اینکه حسابی برای تولیدنسل و یا برآوردن خواسته های غریزه باز کنند، بلکه اینها را از آثار مترتبه و فرع بر شرکت درزندگی می دانند، در نتیجه اگر توافق در این شرکت ادامه یافت که هیچ و گرنه از اولاد ومساله غریزه طبیعی صرفنظر می کنند.
همه اینها انحرافهائی است از راه فطرت، و ما اگر در اوضاع و احوال حیوانات و انواع مختلف آنها دقت کنیم خواهیم دید که حیوانات غرض اصلی و بالذات از ازدواج را، ارضاءغریزه تحریک شده، و پدید آوردن نسل و ذریه می دانند.
همچنانکه دقت در وضع انسان در اولین باری که این تمایل را در خود احساس می کند ما را به این حقیقت می رساند که هدف اصلی و تقدمی که او را به این عمل دعوت می کندهمان ارضاء غریزه است، که مساله تولید نسل دنبال آن است.
و اگر محرک انسان به این سنت طبیعی، مساله شرکت در زندگی و تعاون درضروریات حیات، از خوراک و پوشاک و آشیانه و امثال آن بود، ممکن بود مرد این شرکت رابا مردی مثل خود، و زن با زنی مثل خود برقرار کند، و اگر چنین چیزی ممکن بود و دعوت
صفحه : 122
غریزه را ارضاء می کرد باید در میان جوامع بشری گسترش می یافت و یا حداقل برای نمونه هم که شده، در طول تاریخ در میان یکی از جوامع بشری صورت می گرفت و میان دو مرد و دوزن حتی احیانا چنین شرکتی برقرار می شد و در تمام طول تاریخ و در همه جوامع مختلف بشری به یک و تیره(طریقه، راه و روش)جریان نمی یافت و اصلا چنین رابطه ای میان دوطبقه اجتماع یعنی طبقه مردان از یکطرف و زنان از طرف دیگر برقرار نمی شد.
و از طرفی دیگر اگر این روش غربی ها ادامه پیدا نموده و روز به روز به عدد فرزندان نامشروع اضافه شود، مساله مودت و محبت و عواطفی که میان پدران و فرزندان است به تدریج از بین رفته و باعث می شود که این رابطه معنوی از میان پدران نسبت به فرزندان رخت بربندد، و وقتی چنین رابطه ای باقی نماند قهرا سنت ازدواج از میان جامعه بشر کنار رفته و بشر رو به انقراض خواهد نهاد، همه اینهاکه گفتیم نمونه هایش در جامعه های اروپائی خودنمائی می کند.
یکی از تصورات باطل این است که کسی تصور کند که کار بشر در اثر پیشرفتهای فنی به زودی به جائی برسد که چرخ زندگی اجتماعی خود را با اصول فنی وطرق علمی بچرخاند، بدون اینکه محتاج به کمک غریزه جنسی شود، یعنی فرزندان را به وجود آورد بدون اینکه اصلا احتیاجی به رابطه به اصطلاح معنوی و محبت پدری و مادری باشد، مثل اینکه جائزه هائی مقرر کنند برای کسانی که تولید نسل کنند و پدران به خاطر رسیدن به آن جوائزفرزند تحویل دهند! همچنانکه در بعضی از ممالک امروز معمول شده است، غافل از اینکه جائزه قرار دادن و یا هر قانون و سنت دیگری مادام که در نفوس بشر ضامن اجراء نداشته باشددوام پیدا نمی کند، قوانین در بقای خود از قوا و غرائز طبیعی انسان کمک می گیرند، نه به عکس که غرائز از قوانین استمداد نمایدو قوانین بتوانند غرائز را به کلی باطل کنند، آری اگرغرائز باطل شد نظام اجتماع باطل می شود.
هیات اجتماع قائم بافراد اجتماع است، و قوام قوانین جاری بر این است که افراد آن را بپذیرند و بدان رضایت دهند، و آن قوانین بتواند پاسخگوی جامعه باشد، با این حال چگونه ممکن است قوانینی در جامعه ای جریان یابد و دوام پیدا کند که قریحه جامعه خواستار آن نبوده و دلها پذیرایش نباشد.
پس حاصل کلام این شد که باطل شدن غریزه طبیعی و غفلت اجتماع بشری از غایت و هدف اصلی آن، انسانیت را تهدید به نابودی می کند، و به زودی هم کارش رابدینجاخواهد کشانید، و اگر هنوز چنین خطری کاملا محسوس نشده برای این است که هنوزعمومیت پیدا نکرده است.
علاوه بر مطالب مذکور این عمل زشت و پست اثر دیگری هم از نظر شریعت اسلامی دارد، و آن بر هم زدن انساب و رشته خانوادگی است، که با گسترش زنا، دیگر جائی برای احکام نکاح و ارث باقی نمی ماند.